چرا بر جمهوری پامیفشاریم؟ حسن بهگر
22 سال پیش برای یک ائتلاف ملی با 17 نفر از رهبران اپوزیسیون و افراد سرشناس مصاحبه ی رادیویی کردم[1]. نتیجه نشان داد که فقط دو گروه هستند که به طور جدی به جمهوری بی علاقه اند، یکی چپ رادیکال (کمونیست ها) و دیگر راست افراطی (سلطنت طلبان پهلوی). پهلوی طلبان در فکر بازگشت به روزگار خوش گذشته بوند، بدون آن که از تاریخ پند گرفته باشند و چپ رادیکال نیز غافل از تحولات امروز چشم به آینده ای فرموله شده و قالبی دوخته بود و مدعی بود که ماهیت جمهوری مهم است و اگر بورژوایی باشد به درد نمی خورد که البته حرف جدی نبود و نیست.
جمهوری در تعریف خود با انتخاب مردم عجین است و سلطنت ذاتاً مستبد است و همواره با مذهب رفاقت داشته و به یکدیگر یاری داده اند. بسیاری از سوسیالیست های قرن نوزدهم حتا کارل مارکس و انگلس نیز جمهوریخواه بودند. تصور نمی کنم امروز تفاوت چندانی در نظرات این گروه ها واقع شده باشد. متأسفانه گذشت زمان نقش مداد پاکن را در ذهن دیگران بازی کرده و برخی از خاطرات و وقایع را پاک نموده که با تجدید خاطرات و مراجعه به تاریخ باید دوباره آن را در اذهان زنده کرد. گذشت زمان بسیاری از احساسات و حقایقی که با آن دست و پنجه نرم می کردیم را از یادها می برد. به این ترتیب است که تجربیات بدست آمده بر باد می رود و اشتباهات تکرار می شود و آخر می بینیم می بینیم دوباره از همان سوراخ گزیده شدیم.
40 سال پیش مردم ایران که از ستمشاهی به ستوه آمده بودند انقلاب کردند و خواستار جمهوری شدند. خمینی با افزودن پسوند اسلامی بدان که برای مردم مفهوم و معنای مشخص و تعریف شده ای نداشت، مردم را به انحراف کشاند و با تأسیس مجلس خبرگان به جای مؤسسان، قدم به قدم از جمهوریت عبارت جمهوری اسلامی کاست و مبدل به ولایت مطلقه فقیه اش نمود. مردم آن زمان در رفتن شاه متفق بودند، ولی بر سر آن که چه چیزی به جایش بنشیند تصمیم روشنی نگرفته بودند و هیچ آمادگی ذهنی نداشتند. همان زمان هم پسوند دموکراتیک برای جمهوری پیشنهاد شد ولی خمینی که برنامه اش روشن بود، با تأکید بر «جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه بیش» کار خود را پیش برد. آنچه مسلم است مردم در سال 57 به حکومت سلطنتی نه گفتند و بساط سلطنت پهلوی را که هرگز به قانون اساسی احترام نگذاشت و اجرا نکرد پایان دادند.
امروز باز در بزنگاه تاریخی قرار داریم و انتخاب بسیار بزرگ و سرنوشت سازی در پیش داریم. هر نسلی چنین بختی ندارد، ولی ما بعد از چهل سال، دوباره در این موقعیت قرار گرفته ایم. آنچه اکنون بسیار مهم است، حفظ همبستگی مردم با یکدیگر است و آگاه کردن آنها تا به ناگهان، همانطور که چهل سال پیش در تظاهرات عمومی سرشان کلاه رفت و بازی خوردند، این بار توسط رسانه های مختلف به همان بلا دچار نشوند و به بیراهه نروند.
مدتهاست شاهد تبلیغات متکی به پشتیبانی بیگانگان برای بازگشت سلطنت هستیم و ظاهراً قرار بر این است که دوباره متولیان رژیم سابق به میدان بیایند و ساز سلطنت بزنند. برای جلوگیری از بروز چنین فاجعه ای و برای ادامه ی تاریخی جنبش ایران از انقلاب مشروطیت تا به امروز، جبهه جمهوری دوم نه تنها ناچار است بلکه وظیفه دارد تا آتش جمهوریخواهی را زنده نگاه دارد. بریدن از استبداد سلطنتی، با وجود اینکه توسط خمینی و عموم هوادارنش، به بیراهه کشیده شد، به خودی خود دستاوردی بزرگ است که به هیچ قیمت نباید از دستش داد. ما قرار نیست مبارزات دراز مدت ملت ایران علیه استبداد سلطنتی را، فقط به این دلیل که فقیه جای شاه را گرفته، از یاد ببریم و به هدر بدهیم.
چه بخواهیم و چه نخواهیم، تاریخ و اسناد رسمی از دوران سیاه فعلی که بالاخره ملت ایران تمامش خواهد کرد، به عنوان «جمهوری اسلامی» یاد خواهد کرد. اصرار در تغییر این نام بی حاصل است. این وظیفه ی جبهه ی جمهوری دوم است که با مبارزات آزادیخواهانه ی ایرانیان از مشروطیت بدین سو تجدید عهد نماید و جمهوری را به معنای دقیق و درستش در ایران برقرار سازد و به مفهوم جمهوری اعاده ی حیثیت نماید. جبهه ی جمهوری دوم در راه تحقق طرحی که در سال 57 عقیم ماند، می کوشد.
در جمهوری اصل بر اخذ قدرت از سوی جمهور مردم است. ولی همه می دانیم که در جمهوری اسلامی اصل بر سنت و دین و ولایت فقیه و زد و بند های روحانیت بر سر تقسیم قدرت است. اینجا قدرت از مردم نیست بلکه از آن خدا محسوب میگردد که به ولی فقیه تفویض شده است.
جبهه ی جمهوری دوم خدعه نمی کند و آشکارا از حالا می گوید که چه می خواهد. با جبهه ی جمهوری دوم دیکر به عقب برنمی گردیم زیرا جمهوریخواهی مترقی است و حق انتخاب در خود دارد. جبهه ی جمهوری دوم فقط یک طرح نیست، بلکه در حقیقت تجلی سیر تکاملی مبارزات مردمی است که از استبداد شاهی و دینی به ستوه آمده اند و می خواهند در یک جمهوری دموکراتیک لائیک گرد هم آیند. با جبهه جمهوری دوم قاطعاً به سلطنت نه می گوییم و اخراجش را از صحنه ی سیاست که چهل سال پیش انجام شد، قطعیت می بخشیم.
واضح است که وقتی خیزش توده ی مردم شروع شد، فرصتی برای سامان دادن فکر آنها نخواهد بود. آن موقع دیگر مردم مجالی برای فکر کردن ندارند بلکه آشتشفشانی هستند که می خواهند خشم و خواست های بحق خود را مانند مواد مذاب به بیرون پرتاب کنند. عقلانی کردن و منظم کردن فکر مردم را باید از همین حالا شروع کرد تا در هنگامه ی مبارزه، قوای آنها به هدر یا بیراهه نرود.
جبهه یک حزب نیست و بلندگوی یک حزب خاص و یا طبقه و گروه هم نیست. ولی از آن سو، جبهه ی جمهوری دوم یک اسم خالی از محتوا هم نیست، بلکه یک ایده یست منسجم و متوجه به یک هدف معین. ما عزم را جزم کرده ایم تا متفقاً یک جمهوری دموکراتیک و لائیک را پایه گذاری کنیم. بدین ترتیب جبهه ی جمهوری دوم در راه برپایی مناسبات دموکراتیک در جامعه می کوشد و به مبارزه با استبداد دینی که بر سر کار است و استبداد پادشاهی که در کمین است، ادامه می دهد.
ما حتماً می خواهیم از تجربیات دیگران درس بگیریم، ولی سودای پیروی کورکورانه از هیچ الگویی را در سر نداریم. بخصوص آنهایی که در محل پیدایش و حتی در کشور خودمان فاجعه آفرین بوده است، نظیر انواع الگوهای اکتبری و چینی و کوبایی و… ابهام و تعارفی در کار نیست و ما از این بابت خود را در مقام راهنمایی مردم می بینیم، زیرا اگر تصور نمی کردیم که حرفی داریم که به آنها عرضه کنیم، اصلاً وارد میدان سیاست نمی شدیم و صبر می کردیم تا دیگران ما را رهبری کنند. رهبری دمکراتیک، بدان گونه که ما می خواهیم، به مردم متکیست و نقطه ی قوتش در اینجاست. تنها چنین رهبری است که خواهد توانست ملت ایران را از مخمصه ای که چهل سال است در آن گرفتار شده، نجات دهد.
این همانی کردن
وقایع کشورخودمان با کشورهای دیگر همواره برایمان فاجعه آفرین بوده است . تجربیات
وام گرفته شده از انقلاب اکتبر و چین و یا مشابه سازی با کوبا را با شکل و اندازه
های مختلف تجربه کرده ایم و هزینه های آن کم نبوده است. مردم در مبارزه نمی توانند
منتظر رهبری بمانند. اینکه گفته می شود رهبری از میان مردم ظهور می کند به منزله
ظهورناگهانی امام زمان نیست، بلکه رهبر کسی است که راه مبارزه را نشان می دهد و
رفع احتیاجات مبارزه را می کند. در همه حال، قبول مردم است که از گروهی یا کسی رهبر می سازد.
[1] پیام ایران شماره 1 – پاییز 1375
2018 Oct 11th Thu – پنج شنبه، 19 مهر 1397