بازدارندگی یا پیروزی؟- رامین کامران
گاهی اوقات رواج برخی کلمات، یا مفاهیم و احیاناً الگو های فکری از مقولهٔ مد است و نظر به آن ها می تواند به کار سنجیدن تحولات روحیهٔ جمعی بیاید. این نوع استنباط البته بسیار کلی است و از قماش استنتاج عقلانی به معنای اخص و محدود، نیست، ولی بسا اوقات خالی از حقیقتی نیست و نوری بر واقعیت می افکند که اگر هم مبنای صدور حکم قاطع نباشد، به دریافت حقیقت کمکی می کند.
امری که مرا به نگارش مطلب حاضر برانگیخت، مشاهدهٔ نوعی ایستار در قبال واقعیت بیرونی است که می توان پس روانه اش خواند. نه به معنای عقب نشینی از موضع شناخت، نوعی گرایش به فاصله گرفتن از موضوع شناخت، نه برای وسعت بخشیدن به میدان دید، برای احتراز از مواجهه با آن.
یکی از مثال هایی که مدتی پیش چشمم را گرفت این کلمهٔ «پیش شرط» بود که می بینیم بسیار رایج شده است. از خودم پرسیدم که با در نظر گرفتن اینکه شرط هر امر، از نظر منطقی، بر خود امر مقدم است، چرا باید پیشوند «پیش» را به آن اضافه کرد و اصلاً چه فایده ای می تواند بر این کار و کلاً این نوآوری مترتب باشد؟ دلیل خاصی نیافتم، فکر کردم شاید ریشهٔ کار را باید در ترجمه هایی که خیلی با دقت انجام نمی شود، جست، ولی چیزی نیافتم. البته این هم هست که کلمات درازتر گاه و به نادرست در نظر مردم پر معنا تر می نماید. برای همین بود که به نظرم رسید شاید منشأ مهر به این کلمه را باید در این جست که کاربرنده اش نمی خواهد خود را درگیر تعریف دقیق و صدور حکم قاطع بکند و به همین دلیل یک قدم از تعیین شروط کار عقب نشسته و پشت این عبارت سنگر گرفته است. بر امر مقدمه ای می نویسیم و بعد بر آن مقدمه ای و الی آخر، ولی به خودش نمی پردازیم.
به هر حال موضوع اصلی مطلب حاضر، مد شدن و رواج بی حساب مفهوم بازدارندگی است. در مورد خود مفهوم توضیحی نمی دهم چون اساساً برای همه آشناست و چندی پیش خودم هم مطلب کوتاهی در این باب نگاشتم که در دسترس همگان هست. آن چه اینجا مد نظر دارم عرضهٔ حدسیاتم در باب دلایل رواج این مفهوم بین کسانی است که از هر موضع و به هر شکل به امور استراتژیک می پردازند و هشداری کوچک در باب توجه بیش از حد به آن.
در مباحث استراتژیک، بازدارندگی که قدمتش به اندازهٔ تاریخ و بل بیشتر از آن است، حتی اگر ضرب شدن و صیقل خوردنش متأخر باشد، اصولاً مربوط به حوزه ایست که هم از بابت منطقی و هم زمانی، بر درگیری نظامی مقدم است، پیش از آن و در حاشیه اش قرار دارد، جزو آن نیست. معمول است که می گویند و درست هم می گویند که شروع درگیری یعنی شکست بازدارندگی، ختم وجود آن.
آن چه چندیست شاهدیم، کاربرد دائم و همه جانبهٔ این مفهوم است، نه فقط قبل که حین منازعه و حتی پس از آن. طوری که گویی مفهوم اصلی و مرکزی تحلیل جنگ، همین بازدارندگی است و نه پیروزی!
این تحول، احتمالاً، دو ریشهٔ عمیق دارد.
یکی رواج فوق العاده و به نوعی حالت مرکزی پیدا کردنش با اختراع و عملیاتی شدن سلاح اتمی. دلیل امر روشن است: قرار است داشتن سلاح اتمی دیگران را از حمله به شما باز بدارد. اگر طرف مقابل نداشته باشد که این ضعف از حمله بازش می دارد و اگر هم دو طرف داشته باشند، باز هیچ یک دست به آن نمی برد چون می داند که ضربهٔ مشابه خواهد خورد . وقتی دو طرف امکان زدن ضربهٔ بعد از مرگ را هم داشته باشند که احتمال نابودی به یقین مبدل می گردد و بازدارندگی به اوج می رسد. از آنجا که سلاح کارساز عصر ما، آنی که پیروزی و شکست و بودن و نابودی را معین می کند، سلاح اتمی است، به نوعی طبیعی است که مفهوم محوری استفاده از آن هم ناگهان چنین رواجی پیدا کند و در نظر همه تبدیل به مفهوم مرکزی هر استراتژی بشود. توهم اینکه سلاح اتمی ضامن پیروزی است و همه کار می تواند بکند،در تقویت این گرایش نقش دارد.
دلیل دوم نوعی رویگردانی از جنگ است و حتی شاید صلح طلبی بی قید و شرط، مصداقی از آن چه که در ابتدای مطلب آمد. اگر جنگ را شر مطلق بشمارید و به هیچ روی نخواهید که درگیر آن بشوید و حتی بخواهید امکان بروزش را هم در نظر نیاورید، طبیعی خواهد بود که به طرف مفاهیمی میل کنید که در این راه به شما یاری می کند و بازدارندگی در صدر این ها قرار دارد. طبیعی است که چنین باشد. جنگ چیز جذابی نیست که بتوان دوستش داشت و هیچ انسان طبیعی دوستدار جنگ نیست ـ بخصوص نظامیان که خوب می دانند از چه صحبت می کنند.
این دو عامل که من حضور دومی را در بسیاری موارد اساسی تر می بینم، دست به دست هم داده تا با مرکزیت بخشیدن به مفهوم بازدارندگی و تشویق استفادهٔ بی رویه از آن، نوعی کژبینی را در تحلیل های استراتژیک یا به عبارت دقیق تر، در مطالب مرتبط با استراتژی که الزاماً حاوی اطلاع و دقت کارشناسی هم نیست، دامن بزند. این مسئله شایستهٔ توجه است.
مشکل اول از این برمی خیزد که بازدارندگی به مفهوم ثبات بسته است و موفقیتش در تحقق ثبات. نمی خواهم، بگویم که این مفهوم ضد تاریخی است، چون به هر صورت در دل تاریخ جا دارد، با آن تحول پیدا می کند و مصادیقش را می توان در همه زمان یافت. ولی باید توجه داشت که در تاریخ، تحول و ناپایداری اصل است و ثبات استثنأ. نمی توان تحلیل، پیش بینی و طرح عملیاتی را صرفاً بر این اساس بنا نمود ـ بر خلاف پیروزی که بازدارندگی آمده و تا حدی جایش را غصب کرده است. مفهوم مرکزی جنگ پیروزی است که البته می توان به طرق مختلف تعریفش کرد و ابعاد مختلف آنرا برجسته کرد، ولی در نهایت جایگزین ندارد. حتی اگر بازدارندگی را مترادف پیروزی بشمارید، اعتبار کارتان از این مفهوم دوم میاید، نه اولی.
نگاهی به تاریخ معاصر بکنید و جنگ سرد را که بازدارندگی ستون فقراتش بود، ببینید. در این حال، ثبات بر صحنهٔ هماوردی اتمی حاکم بود، ولی تحرک تاریخ تعطیل نشده بود و رفته بود به حاشیهٔ این میدان. در نهایت هم اگر بپذیریم که جنگ افغانستان در سقوط نظام شوروی نقش داشت، می بینیم که نتیجهٔ بازی در محلی واقع شد که بازدارندگی در آن نقش محوری نداشت. حرکت تاریخ ادامه پیدا کرد و اسباب تغییر شد.
جملهٔ معروف کلاوسویتز را همه شنیده اند که عملیات جنگی به سوی درگیری نظامی میل می کند، همان طور که عملیات مالی به پرداخت نقدی. این را هم می دانیم که لنین از این جمله خیلی خوشش آمده بود ودر کنارش یکی دو کلمه به تحسین نوشته بود. در این جا می توان گفت که پیروزی هدف غایی است و همهٔ عملیات به سوی آن میل می کند، چه نظامی و چه سیاسی.
مشکل اصلی زاده از رواج بی رویهٔ بازدارندگی ـ با تمام اهمیتش ـ این است که ما را از توجه به پیروزی باز می دارد. در درجهٔ اول با تقلیلش به حفظ وضعیت موجود که در حقیقت معادل نباختن است و با بازداشتن ما از توجه به حرکت اصلی جریان که قاعدتاً باید معطوف باشد به پیروزی و نه حفظ نظم موجود. به این ترتیب، حمله و پیشروی به کلی از دورنما حذف می شود. بازدارندگی موضعی است تدافعی و محدود کردن فکر استراتژیک به این یک بعد، مهلک است. هرچند ممکن است حرفم به نظر خوانندگان اغراق آمیز به نظر بیاید، خلاصه می کنم که مقصود اصلیم روشن شود. این مفهوم نه با طبیعت تاریخ هماهنگی دارد و نه با طبیعت جنگ، مهم است، ولی حوزهٔ اعتباری موقت و محدود دارد، نه کلی و نهایی. تمرکز توجه بر آن ما را از درک محدودیت هایش باز می دارد و برداشتمان را از درگیری سیاسی و نظامی مخدوش می نماید.
در نهایت و محض تفریح، یک آن تصور کنید که اگر بخواهید مبارزه با نظام اسلامی را حول بازدارندگی تحلیل و تنظیم کنید، به چه روزی می افتید. می گویید نظام در برابر مخالفانش بازدارندگی ایجاد کرده که به آن حمله نبرند؟
خوب اگر بازدارندگی رژیم را می خواهیم به چالش بگیریم، چه هدفی داریم؟
این است که بازدارندگی به نفع خود ایجاد کنیم که مثلاً متعرض ما نشود؟
بسیار عالی! به این ترتیب قرار است بنشینیم و همدیگر را تا قیام قیامت نگاه کنیم؟
تصور می کنم که این مثال ساده مطلب را به اندازهٔ کافی روشن می کند تا ما را از تحلیل های تک مفهومه باز بدارد. این هم از بازدارندگی که بنده می خواهم ایجاد کنم.
۲۰ آوریل ۲۰۲۴، ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است
rkamrane@yahoo.com