سهم زنان- رامین کامران
موضعگیری من در باب شعار «زن، زندگی…» قدری واکنش برانگیز بود. حرف هایم را زده ام، زندگی و آزادی به کنار، اینجا می خواهم به «زن» بپردازم. چون این بخش باعث شده تا زنان ایران شعار را بیان شراکت خود در جریان اعتراضی و حتی مقام برترشان در این واقعه به شمار بیاورند و بی اعتنایی به شعار موجد تصور دستکم گرفتن یا حتی نفی سهم آنها گشته است. گله مند و حتی شاکی هستند که کاملاً قابل درک است. کمی مطلب را بشکافیم.
اول از همه بگویم که به نظر من انقلاب فمینیستی امر مبهم و نا معینی است و وقایع ایران هر چه باشد این نیست، می دانم عده ای این شعار را داده و می دهند، ولی دغدغۀ این ها همین دادن شعار مطلوب است، نه تحلیل دقیق و رفتن به دنبال هدف روشن. این هم که بگوییم انقلاب ایران زنانه بوده است، سخن نامعقولی است، انقلاب زنانه و مردانه ندارد. البته تبلیغ گران ـ از ابتدا ـ بر عرضۀ چهرۀ زنان و بخصوص قربانیان زن این حرکت اعتراضی، اصرار داشته اند، حتی اگر اکثریت قاطع قربانیان ـ مثل همیشه ـ مردان بوده اند.
ولی این جا اندازه گیری عددی سهم زنان نیست که در درجۀ اول اهمیت قرار دارد، وجه نمادین و سیاسی کار است. باید دید که این جنبش چه می توانست به زنان بدهد و چه داده و در نهایت برای حل مشکلات زنان چه می توان و باید کرد.
اول این را بگویم که چون نقطۀ شروع حرکت به حجاب مربوط بود، خیلی منطقی بود که بر همین روال پیش برود و متمرکز بماند بر آزادی پوشش. رادیکالیزه کردن آن به سوی براندازی که در حد امکانات نبود و رفتن دنبال شعار گنگی که از کوهستانهای کردستان آمده بود و فقط یک جایش کلمۀ زن آمده بود، باعث دادن کشته ها بسیار شد و کار را از تنها راهی که می توانست به نتیجه اش برساند، منحرف کرد. در نهایت، شورش فروکش کرد بدون اینکه هیچ دستاورد روشن و تثبیت شده ای داشته باشد.
ولی کار در نهایت حاصلی داشت، ورای تضعیف هر چه بیشتر مشروعیت حکومت و دادن طنین جهانی به مخالفت مردم با نظام اسلامی که از بابت تبلیغاتی به نهایت مهم بود، هرچند لزومی به دادن این همه کشته نداشت. حاصل عملی کار آنی شد که از ابتدا هم می باید برنامۀ عمل می شد و به این حرکت عظیم و شجاعانه کارآیی بسیار بالاتری می داد. شاهدیم که زنان ایران، با شیردلی از رعایت حجاب اجباری سر باز می زنند و با وجود خشونت و گاه وحشیگری نیرو های سرکوب عقب نمی نشینند. این موقعیت به روشنی به حکومت تفهیم کرده که امکان پیروزی ندارد، حال هر تقلایی هم بکند. چنین بردی را نمی توان دستکم گرفت، بخصوص در جایی که می دانیم برخورد نیرو های معنوی و برتری ما در این زمینه است که نتیجۀ نبرد را تعیین خواهد کرد. کار رسمیت نگرفته و احتمالاً تا سقوط رژیم هم نخواهد گرفت، ولی عملاً برقرار شده. منطقی ترین روش برای رژیم، رها کردن وضعیت به حال خود است، آرام کردن مخالفت در عین احتراز از قبول رسمی شکست. ولی می دانیم که ایدئولوژی مانع این کار است و تب زدگانش در این سو و آن سو جولان می دهند. ثمر اصلی جنبش مخالفت این بود که البته در ارزش آن تردید نمی توان کرد.
حال بیاییم سر اصل مطلب و اینکه مشکلات زنان را چگونه می توان به طور قاطع و ریشه ای حل کرد، یا لااقل کار را به مجرای حلش انداخت. ریشۀ اصلی مشکلات امروز زنان، حال هر قدر هم بخواهیم در زمان به عقب برگردیم یا این که دورنمای بسیار وسیع اجتماعی را در نظر بگیریم، به مذهب و قوانین شریعت می رسد. مشکل یا به عبارت بهتر، قفل اصلی این جاست و این قفل است که باید شکست. شکستن قفل مستلزم سلب اعتبار کامل از قوانین شریعت است و جایگزینی آنها با قوانین که برابری زن و مرد را منظور بدارد، به اتکای اصل برابری این دو که باید در قانون اساسی آیندۀ ایران درج شود.
ببینیم که این کار چگونه می تواند انجام بپذیرد. اول از همه بگویم که برقراری دمکراسی برای این کار کافی نیست. به تاریخ دمکراسی های اروپایی از قرن نوزدهم به این سو نگاه کنید تا ببینید چند سال طول کشید تا در پیشرفته ترین آنها، برابری زن و مرد به رسمیت شاخته شود. میگویید ایران امروز که به طور غیر مستقیم متأثر از تحولات دمکراتیک دو قرن گذشتهُ جهان است، از بابت تحول اجتماعی روابط زن و مرد، با اروپای قرن نوزدهم قابل قیاس نیست. درست می گویید، ولی مقصود من این است که دمکراسی به تنهایی راه به برابری و پس راندن شریعت نمی برد. چیزی بیش از این لازم است. ببینیم چه.
از موقعی که مشکل تراشی مذهب برای همۀ ایرانیان حالت صورت مسئله را پیدا کرد و به فکر پیدا کردن راه حل آن افتادند، چند سالی طول کشید تا گامهای اول کار برداشته شود. همیشه همینطور است، اول قبول وجود مشکل لازم است که کار آسانی نیست، بعد عبارت بندی آن است که وقت می گیرد و آخر هم پیدا کردن راه حل و تازه بعد از همۀ این ها نوبت به کار بستن آن می رسد و در نهایت موفقیت احتمالی کوشش ها.
در عمل دو راه حل در برابر ایرانیان قرار گرفته است، آن که زود در دهان ها افتاد سکولاریسم بود که به دلایل مختلفی که جای شکافتن آنها نیست، زود رایج شد. برگرفته از واژگان علوم سیاسی و تحت تأثیر فرهنگ آنگلوساکسون. در ابهامی که ناآشنایی با نقطه و شرایط زایش یک مفهوم و ابعاد تاریخی آن به وجود میاورد، کلمه به نظر کارساز میامد.
متأسفانه برخی تصور می کردند و بعضی هنوز هم تصور می کنند که سکولاریسم برای حل مشکلات زاده از دراز دستی مذهب کافیست که نیست. نیست چون سکولاریسم نوعی همزیستی بین نهاد های دولتی و مذهبی را توصیه می کند که درش مرز بین آنها درست مشخص نشده است و بیش از آنکه مقابله باشد، نوعی توافق است. به همین دلیل هم مرز نا مشخص بین انها به نوعی متحرک است و به راحتی می تواند دو دو جهت حرکت کند، مثلاً آمریکا را نگاه کنید که مرز چه اندازه به نفع مذهب جا به جا شده است… آنچه مهم تر از این نامعینی است، این است که دولت سکولار بیش از آن که در مقابل مذهب قرار بگیرد، نقش داور در اختلافات مذهبی را بر عهده می گیرد، در جایی که روحانیت واحد و قوی و تنومند ندارد، مثل پروتستانتیسم. این روش در مقابل کلیسای کاتولیک جواب نمی داد، در مقابل روحانیت شیعه هم جواب نخواهد داد.
راه حل اساسی برای تنظیم رابطۀ سیاست و مذهب لائیسیته است و به همین دلیل شیوۀ درست رفع تبعیضات علیه زنان و باز کردن راه برابری باز همین لائیسیته است. حرف جدیدی نیست و از طرف من بسیار کهنه هم هست، ولی این چیزی از اعتبارش کم نمی کند، منهم از گفتنش خسته نمی شوم. راه درست این است چون پای مذهب را از سیاست می برد و جداً هم می برد. راه حل نصفه و نیمه به کار ما نمیاید، باید بعد از چندین قرن تکلیف اختلاط مذهب و سیاست را روشن کنیم و الان درست موقع این کار است. وقتی به این ترتیب شریعت را کنار زدیم تمامی تحمیلات مذهبی در جهت نیمه شهروند شمردن زنان خنثی می شود و می توان قوانینی را به تصویب رساند که بیانگر برابری باشد.
به این جا که رسیدیم نکته ای را متذکر شوم. تمامی اینها که شمردم و البته بسیار هم مهم بود، مربوط بود به وجه حقوقی کار. یعنی تصمیماتی که در سطح دولتی اخذ و به اجرا گذاشته می شود. این ها بسیار مهم است چون قانون اسباب ادارۀ مملکت و معیار میزان کردن رفتار مردم است. ولی این تمامی کار نیست، چون فکر و عمل متکی به نابرابری قرن هاست که در جامعۀ ایران ریشه دوانده و از قانون و دولت گذشته، باید در سطح جامعه هم ریشه کن شود. این بخش کار اساساً در دسترس دولت نیست و باید توسط نهاد های مدنی صورت بپذیرد، توسط انجمن ها و بنیاد هایی که ترویج برابری جنسی را وجهۀ همت خود قرار بدهند. طبعاً کار دولت پشتیبانی از این مؤسسات است و تسهیل کار آنها. اینجا هم دولت لائیک است که میتواند با قاطعیت در این راه گام بنهد.
اینها را شمردم تا روشن کرده باشم که لائیسیته قرار است گره از کار ملت ایران بگشاید و زنان هم که نیمی از این ملت هستند، از آن بهرۀ فراوان خواهند برد. این که ما شعار فمینیستی نمی دهیم بدین معنا نیست که به مسئلۀ زنان توجه نداریم. چرا، داریم و جداً هم داریم. منتها برنامه و طرحمان را از دیدگاه ملی و در سطح ملی، مطرح می کنیم. قرار است فایدۀ آزادی و جمهوری دمکراتیک و لائیک به آحاد ملت ایران برسد و خواهد رسید. از این بابت هیچ تفکیک و تبعیضی در کار نخواهد بود، ایران مال همه است و آزدی و رفاه و سرفرازیش مال همۀ ایرانیان. برای همین هم هست که از همه چشمداشت یاری داریم.
این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است
rkamrane@yahoo.com
۲۳ ژوئیه ۲۰۲۳، ۱ شهریور ۱۴۰۲