Home جبهه جمهوری دموکراتیک لائیک ارشیو-ج -ج-دموکراتیک-لائیک آیا سپاه پاسداران ظرفیت نجات انقلاب را دارد ؟ کاوه فرزند ملت

آیا سپاه پاسداران ظرفیت نجات انقلاب را دارد ؟ کاوه فرزند ملت

مقدمه : در این نوشته در باره موضوع ظرفیت سپاه پاسداران  برای نجات انقلاب 1357 صحبت میشود که طبیعتا بحث بسوی مسئله مهم و اساسی شکست و یا پیروزی انقلاب 57 و یا انقلابهایی از این دست کشیده خواهد شد ، سئوالات اساسی از این قبیل که  آیا انقلاب 1357 در همان بدو تولد مرده بدنیا آمد و در فردای 22 بهمن و با به قدرت رسیدن نیروهای اسلامی شکست خورده و نابود شد ، آیا انقلاب 1357 آنطور که نیروهای ولایی و طرفدرانش از حزب اللهی های دو آتشه تا نیروهای معتقد به ملی گرایی شیعی می گویند پیروز شد واکنون در حال طی مراحل تکاملی خود است ؟  آیا آنطور که طرفدران نظام سلطنتی پهلوی می گویند شورش 57 ، توسط انگلیس و آمریکا و برای تنبیه شاه و سرکشی هایش در مقابل غرب انجام گرفت و سیا و اینتلجنس سرویس انگلیسی از سالها قبل  خمینی را در آب نمک خوابانده و از دوسه سال قبل از انقلاب در مذاکره با نیروهای راست مذهبی مقدمه ظهور ج.ا. را فراهم کرده بودند ( جالب توجه است که در این مورد دکتر مرتضی محیط بخاطر افراط در دشمنی با نیروهای  راستگرای مذهبی – خمینی و طرفدارانش- به طرفداری از این نظر انحرافی غلطیده و عملا حرکت بزرگ ملت ایران در سال 57 را تخطئه می کند ) .

 یا آنطور که حجتیه ای ها و گرایش های راست ارتجاعی می گویند ج.ا در ادامه خط انبیا و برای برپا داشتن حکومت خدا بر روی زمین بوجود آمده و جنگ هفتاد و دو ملت را باید عذر نهاد و به فراموشی سپرد .

 شما مخاطب تیز هوش این سطور حتما متوجه شده اید که تیتر مقاله مخالف همه نظرات فوق است و معتقد است که انقلاب حتی علیرغم قدرتگیری یکی از ارتجاعی ترین گرایشهای سیاسی موجود در آن سالها یعنی خمینی و فعالان سیاسی مذهبی ، شکست نخورد و حرکتی برای بازگشت به 1400 سال پیش نبود ، اما در آن لحظه معین تاریخی ،  توانی بیشتر از حذف سلطنت از صحنه سیاسی کشور را نداشت و دقیقا در آن برهه تاریخی است که فقط خمینی و راست ترین گرایشات سیاسی ایران توان حذف سلطنت از صحنه سیاست و اجتماع ایران را داشتند . بنابر این ، حمایت  جبهه ملی و بزرگمردانی از قبیل دکتر سنجابی ، دکتر داریوش فروهر و دست بسینه نشستن دکتر سنجابی در مقابل خمینی و حتی حمایت   گرایشات چپ از خمینی در آن برهه تاریخی از انقلاب 57 قابل فهم و مورد احترام است ، در آن بزنگاه بزرگ تاریخی فرصتی یگانه  برای حذف سلطنت فراهم شده بود ونسل 57 میدانست در صورت از دست دادن این فرصت ممکنست باز برای دستیابی به چنین فرصتی باید  دهها سال مبارزه کند و خونش ریخته شود . ملت ایران نباید این فرصت را حتی بقیمت جان گرفتن روحانیت از دست میداد ، مگر فقط نیروهای ملی گرا و چپ برای بزمین زدن دشمن سیاسی خود با نیروهای مذهبی متحد شده اند ؟  آمریکا برای بزمین زدن اردوگاه سوسیالیستی ، با القاعده و وحشی ترین بنیاد گراهای تاریخ معاصر هم پیمان شد و آنها را مبارزان راه آزادی نام نهاد و وقتی نوبت به تحلیل هم پیمانی چپ و سکولار و ملی گرای ایرانی  با خمینی میرسد از سوی سلطنت طلبان و همان مدافعان آمریکا متهم به خیانت به کشور میشویم !

بر این مبنا انقلاب 1357 بخشی از روند رو به تکامل یک انقلاب مداوم است که مانند حرکات اجتماعی مشابه خود در فرانسه ،روسیه و چین  در طی مدت زمانی طولانی به اهداف اولیه خود نائل خواهد شد . یعنی انقلاب  در ایران پیش از  سلسله پهلوی ، پیش از رضا شاه پیش از بدنیا آمدن روح الله خمینی و سران ج.ا. شروع شده بوده است و در ادامه خود که  تا کنون حرکتی رو به تکامل بوده و  با رژیمهای سیاسی متفاوتی روبرو شده و بازهم خواهد شد  .

در این جا این سئوال منظقی مطرح میشود که اگر مطابق نظر مطرح شده در این نوشته انقلاب 1357 شکست نخورده پس مسئله نجات انقلاب از چه منظری مطرح میشود ؟ جواب بسیار روشن است انقلابی که توسط قهرمانان مشروطه آغاز شد ، و نیروهای خارجی فعال در امور ایران  از یکسو و سه نیروی اصلی اجتماعی و سیاسی در ایران در اوان شروع قرن چهارده   یعنی روحانیت ، سلطنت و نیروهای نوظهور متجدد ، هر کدام سعی در خماندن این حرکت بزرگ اجتماعی بسوی منافع خود را داشتند ، با افت و خیز های رو بتکامل و تا کنون ادامه داشته و اکنون و در این مرحله  معین  بدام  روحانیت ولایی تحت رهبری “سید علی خامنه ای ” و متحد وی یعنی یکی از   ارتجاعی ترین گرایشات  اجتماعی ، اقشار سنتی و بنیادگرای شیعه (ولایی ) که  یکی از  خطرناکترین   دشمنان انقلاب بحساب می ایند  افتاده  و انقلاب باید از چنبره و چنگال خون آلود این دو نیرو رها شده تا بتواند به مسیر تابناک خود ادامه دهد . پس نجات انقلاب به معنای وقوع انقلابی دیگر نیست که اساسا به معنای ادامه انقلاب است . دشمن اصلی  ملت ایران  در رسیدن به این هدف بزرگ هم نه سرمایه داران حتی ولایی ، نه بازار، نه سلطنت طلب ،  نه آمریکا و روسیه که قبل از همه روحانیت ولایی و اقشار سنتی متحد خامنه ای گرد آمده در دسته جات فاشیستی دفاع از ولایت هستند و ما قبل از همه باید کمر روحانیت حاکم و سنتی های مدافع ولایت را بشکنیم تا بتوانیم ایران را از این مرحله وبزنگاه تاریخی نجات دهیم .اما چگونه ؟  در ادامه به این موضوع باز خواهیم گشت .

توضیح چند عبارت : انقلاب  ،  شکست یا پیروزی انقلاب ، انقلاب مداوم

انقلاب : منظور از کلمه انقلاب بکار گرفته شده در این مقاله ،  حرکات بزرگ اجتماعی با شرکت نیروهای وسیع  توده ای است که به تغییرات و دگرگونی های عظیم اجتماعی – سیاسی  منجر شده است و نمونه انقلابهای  کلاسیک ، انقلاب کبیر فرانسه ، اکتبر و چین و ایران است . بر خلاف نظرات نیروهای سلطنت طلب در این کشورها که معمولا تحت حمایت آمریکا و انگلستان هم هستند ، هیچکدام از این انقلابها شکست نخورده اند . فرانسه قبل از 1789 را با فرانسه بعد از جمهوری پنجم مقایسه کنید ، روسیه 1917 را با روسیه امروز مقایسه کنید و چین قبل از وقوع انقلاب در 1946 را با چین امروز مقایسه کنید تا به نقش سترگ انقلاب و انقلابی ها  در این کشورها برای نجات ملتهای خود قائل شوید . جالب است که هر سه کشور نامبرده اکنون به ابر قدرتهایی جهانی در حوزه های  مختلف تبدیل شده اند و باز نیروهایی که عموما هم مورد حمایت دشمنان خارجی همان انقلابها  هستند از شکست این انقلابها حرف میزنند .  

انقلاب 1357 نیز سرشتی واحد با سه انقلاب فوق الذکر دارد .اینکه چگونه یک نیروی ارتجاعی می تواند پرچمدار یک  انقلاب باشد را در تاریخ دیده ایم ، آیا ناپلئون مستبد در راستای اهداف انقلاب فرانسه گام برنداشت ؟  آیا استالین مستبد ، اهداف انقلاب در روسیه را عملی نکرد ؟ اینکه در مرحله ای از تاریخ انقلاب ،ناپلئون بناپارت بر انقلاب فرانسه حاکم میشود به معنای بناپارتی شدن انقلاب نیست ، اما ناپلئون بناپارت درفضای انقلاب نفس میکشید و گرنه امکان تفوق بر رقیبان سیاسی خود را نداشت و دیدیم که انقلاب بعد از ناپلئون بناپارت هم به حیات خود ادامه داد و قانون اساسی فرانسه انقلابی سر منشاء قانون اساسی بسیاری از کشورهای جهان شد .

 اینکه در شرایط  معینی از حیات انقلاب ، مردم کشور انقلابی مفروض به رهبری جریان و یا شخصی تن میدهند به معنای مصادره شدن حرکت تاریخی مذکور از سوی آن جریان و شخص نیست . رضا شاه رفت اما انقلاب در ایران ادامه یافت ، استالین رفت اما انقلاب در روسیه  در راستای ساختن کشوری  مستقل و قدرتمند  که توان دفاع از خود از گزند دشمنانش را دارد تا به امروز هم ادامه دارد ، ج.ا. خواهد رفت و انقلاب در ایران ادامه پیدا خواهد کرد . انقلاب در ایران ، اسلامی نبود هر چند که مردم ایران در سال 57 یگانه مدافع آنرا که در آن دوره در حذف سلطنت معنی پیدا میکرد ، در چهره خمینی دیدند و وی را تا دیدن در ماه بالا بردند  و بزودی خواهیم دید که اینبار خامنه ای را به حضیض ذلت در خواهند افکند ! بازی ملتهای انقلابی  با جریانهای سیاسی  به معنای تسلیم شدن به آن جریان سیاسی  نیست ، بلکه بازی هوشمندانه ای  برای بکار گیری اینان در راستای  دستیابی به اهداف تاریخی خود است .، از این منظر انقلابها  ، ملی ترین حرکتهای تاریخی زمان خود بوده اند و هرکس که در مقابل منافع ملی بایستد زیر چرخ این انقلابها خرد خواهد شد .

انقلاب 57 آنطور که  راستگرایان افراطی ولایی می گویند حرکتی در راستا و ادامه حرکت انبیا و ائمه شیعه نبود و بهترین دلیل آنهم اینکه روحانیتی که در 1357 قدرت را در دست گرفت در دامن تمامی نهادها ، ادبیات و تاسیسات مدرن شکل گرفت و تربیت شد که اساسا وجهه ضد خرافی دارند ، یعنی اگر رضا شاه ، دولت واحد ، پول واحد ، بانک ، موسسات و نهادهای مدرن را در ایران بوجود نمی آورد ، روحانیت تا به امروزهم بر مدار موهومات آخوند مرتجعی  مانند شیخ فضل الله نوری میچرخید که تحصیل زنان را عین فحشا ، دوش حمام را ادرار شیطان ، قطار را ارابه شیطان و خزینه های پر از لجن حمامها را چشمه کوثر میدانست و هیچگاه توان اداره جامعه ای متجدد مانند ایران سال 1357 را پیدا نمی کرد  ، روحانیت آنگاه که توانست مفاهیمی هر چند التقاطی و سر و دست شکسته را  از مدرنیته وام گیرد در ایران متجدد بعد از مشروطه توان باقی ماندن و نفس کشیدن پیدا کرد  .روحانیت در ایران هر چه دارد از مدرنیته و تاسیسات ونهادهای مدرن دارد  . عاشورای امروز هم هرچه دارد از مدرنیته دارد .

 بنیاد گرایان مذهبی فرزندان ناخلف مدرنیته هستند که  ضمن استفاده شایان از تاسیسات و نهادهای مدرن نهایتا در مقابل آن و برای نابود کردنش تلاش تمام میکنند . اما در این مبارزه ، نهایتا این روحانیت است که  بعنوان یک نهاد سیاسی نابود خواهد شد .

 انقلاب 1357 و حتی رژیم بر آمده از آن یعنی ج.ا. آنطور که سلطنت طلبان و مرتضی محیط می گویند حاصل برنامه ریزی آمریکا برای تنبیه شاه که گویا نافرمانی کرده بود  نبود ، امروز در پرتو اسناد منتشر شده بخوبی معلوم شده است که آمریکا از این حرکت غافل گیر شده بود و تصمیماتش لحظه ای و از سر دستپاچگی و عقب نشینی و هزیمت اجباری بود . اینکه تعدادی از زندانیان حزب اللهی در سال 1356 از جمله لاجوردی ، عسگراولادی ، شیخ مهدی کروبی ، سپاس گویان از زندان آزاد شدند حاصل برنامه ریزی ساواک برای پر و بال دادن به گرایشهای اسلامی نبود ، واقعیت این بود که این آقایان بریده بودند و دیگر امیدی هم به هیچ پیروزی نداشتند و عفو نوشته و غلط کردم گویان از زندان آزاد شدند . یا مثلا  درهمان سال 1353 ، فرد رادیکال و بسیار فعال سیاسی   مانند هادی غفاری که پدرش حاج حسین  در زندان بود و در خیابان  به همراه خود من دست فروشی میکردیم  ، از سر ناامیدی  ، بعد از اتمام تحصیلش ، بعنوان افسر وظیفه در ارتش شاهنشاهی خدمت میکرد . در آن سالها و حتی در سال 55 هم کسی اساسا به قدرتگیری روحانیت قائل نبود که برای آن برنامه ریزی  بکند  ، جریانهای سیاسی بطور کامل ناامید منکوب و سرخورده بودند ! بر این مبنا طرح توطئه آمریکا برای تاثیر گذاری در تعیین رهبری انقلاب 57 ، توهم توطئه سلطنت طلبان و مرتضی محیط است .

در سال 57 ، خمینی  در ایران برهبری رسید ، چون جامعه علیرغم هیاهوی محمد رضا شاه ،  جامعه ای بود که اقشار سنتی در آن نقش غالب فرهنگی و اقتصادی داشتند . چه کسی می گوید ایران قبل از وقوع انقلاب ، جامعه ای مدرن بود و غرب از سر حسد ، خمینی را بر آن مستولی کرد ؟ دست از این داستانسرایی ها بردارید . حاشیه  نشینان شهری عموما روستاییان خانه خراب شده بودند وتفکر بدوی – مذهبی داشتند ، بازار با رویکرد اقتصاد سنتی نقش عظیم اقتصادی داشت و بدنبال ایفای نقش در سیاست بود ، بزرگترین شبکه توزیع و تولید خرد و سنتی در خاور میانه ، در ایران بود . اینها دلایل قدرت گیری خمینی و آخوند و بنیاد گرای اسلامی بود و نه توطئه آمریکا ، اشتباه چپ و یا مثلا کمک امام زمان برای قدرتگیری سیدی از آل عبا !

 کاهاندن حرکت بزرگ انقلاب 1357 را به توطئه آمریکا توهین بزرگی است که فقط از ضد انقلاب سلطنت طلب بر می آید و شخصیتی مترقی مانند ” مرتضی محیط ” هم که چنین ادعایی می کند قطعا باید این حرف خود را پس بگیرد .

 نیروهای چپ هم که از شکست انقلاب حرف میزنند ، بر اساس اینست که بنا به تئوری مرحله انقلاب که آنرا بورژوا – دموکراتیک میدانند  که بر اساس آن باید نیروهای دموکرات انقلابی تحت رهبری حزب کمونیست بقدرت برسند ، هر حرکتی را که بغیر این هدف منجر شود را شکست خرده میدانند که باطل بودن این ادعا  بخوبی روشن است و اینکه چه کسی گفته که انقلاب 1357 باید به برقراری یک حکومت انقلابی تحت رهبری کمونیستها و دموکراتهای انقلابی منجر میشد و چون نشده است پس شکست خورده است ؟ نیروهای اصلی شرکت کننده در انقلاب 57 از نظر تعداد نیروی شرکت کننده  و رهبری آن خورده بورژوازی سنتی  و روحانیت بودند و از این میان امکان بر آمدن هیچ دولت و نهاد مترقی وجود نداشت وظرفیتی هم بیشتر از بر انداختن سلطنت نداشتند. روحانیت حتی  جرات در افتادن با سلطنت هم تحت تاثیر شعار چپ ها ، جریانات ملی گرا ، مجاهدین خلق پیدا کرده بود وگرنه روحانیت و نهضت آزادی هیچگاه جرات در افتادن با سلطنت را نداشتند . این ما انقلابیون 57 از چپ و ملی گرا ومجاهد بودیم که روحانیت را به پریدن از ارتفاع حذف سلطنت  هل دادیم و این نهاد با حذف شدن سلطنت عملا یکی از سنگ بناهای اصلی و حامی خود را برای همیشه از دست داد. از یاد نبریم که خمینی در آخرین نامه هایی که به شاه نوشته بود وی را برای حفظ سلطنت ترغیب کرده بود .

شکست یا پیروزی انقلاب :

اینکه اگر انقلاب نمیشد این کشورها بازهم در این موقعیت تاریخی فعلی  بودند را هیچکس نمی تواند پاسخ دهد اما آنچه قطعی است  اینستکه این کشورها تحت رهبری نیروهای انقلابی و مشخصا در چین و روسیه تحت رهبری کمونیستها به موقعیت امروزه خود رسیده اند . از این موضع نمی توان برای هیچ کشور و سرزمین دیگری نسخه پیچید ، اما آنچه قطعی است انقلاب در فرانسه ، روسیه و چین اثر مثبت و ترقیخواهانه داشته است .  ممکنست بگویید که رهبران  اولیه انقلاب فرانسه عده ای برابری طلب متوهم ، خشن و غیر دموکرات بودند ، ممکنست بگویید درروسیه تصفیه های خونین استالینی و قحطی 1921 و قحطی سه ساله چین  که به مرگ میلیونها نفر منجر شدند و بعد سیاستهای  خشونت بار انقلاب فرهنگی گروه چهار نفره در چین ، ربطی به ترقی خواهی اجتماعی ندارد ، اما در جواب میتوان گفت کشورهای دیگری هم که بدون انقلاب به انقلاب صنعتی و پیشرفتهای بزرگ اجتماعی نائل شده اند در دوره های تاریخی معینی این مراحل دهشتناک اجتماعی و کشت و کشتار و ترورو قحطی و گرسنگی  را پشت سر گذاشته اند و از سوی دیگر هر کشوری تاریخ و جغرافیای خود را دارد.  بجرات می توان گفت چین بعنوان یک کشور که طی کمتر از 50 سال به ابر قدرت و کشوری معظم تبدیل شده حاصل وقوع انقلاب و رهبری نیروهای انقلابی بر آن بوده اما طبیعتا نباید از این حکم نتیجه گرفت که همه کشورهای در حال توسعه باید انقلاب کنند و مثلا تحت رهبر ی کمونیستها درآیند .  اما با اطمینان می توان گفت که ” شی جین پینگ ” رییس جمهور فعلی چین در کوره رهنمودهای سیاسی – اجتماعی  ، “مائوتسه دونگ ” آبدیده شده است و امروز چین را به یکی از بزرگترین قدرتهای صنعتی- نظامی جهان تبدیل کرده است . “ولادیمیر پوتین ” در مکتب حزب کمونیست شوروی تربیت یافته و امروز می تواند از منافع کشور متبوع خود در مقابل  اتحاد یکپارچه غرب دفاع کند . در اینجا بحث بر روی ارزش داوری نیست که چین  یا روسیه کشورهای متجاوز هستند یا نیستند و یا فرانسه لیبی را به نابودی کشانده است که بحث بر روی دفاع از منافع ملی کشور مذکور و تبدیل شدن کشور مفروض به قدرتی تعیین کننده در روابط بین المللی  در مدار وقوع انقلاب در این کشورها است .

بنا بر این از منظر دفاع از منافع ملی  و استقرار سیستم سرمایه داری که در عصر حاکمیت سرمایه بر ساختارهای اقتصادی جهانی از آن گریزی نیست ، هر سه این انقلابها موفق بوده اند .

شاید از  منطر نیروهای چپ  انقلاب روسیه شکست خورده ، چون حاکمیت کمونیستها در آن کشور از دست رفته است ،  شاید نیروهای چپ و سکولار بگویند که انقلاب مشروطه شکست خورد چون رضا شاه به قلع و قمع آنها پرداخت اما اول اینکه باید در نگاهی تاریخی به این حرکات نگاه کرد و دوم ما باید بیاموزیم که تحلیل وقایع بزرگ اجتماعی را نه ازمنظر منافع حزبی خود که از دید منافع ملی و تاریخی کشور نگاه کنیم .

شکی نیست که  اگر بخواهیم از منظر منافع کشورهای دیگر به وقوع انقلاب ها  در فرانسه ، روسیه و چین نگاه کنیم البته ، از نگاه مثلا پروس در زمان وقوع انقلاب فرانسه ، انقلاب  باید نابود میشد و پروس در آنزمان برای نابودی انقلاب تا قلب فرانسه پیش رفت  یا از دیدگاه اروپا و آمریکا انقلاب در روسیه و چین جز ضرر برای آنها هیچ چیز نداشته است ، اما کدام عقل سلیم قبول می کند که منافع آمریکا و انگلستان ملاک حق و ناحق بودن انقلاب در دیگر کشورها هستند ؟

 انقلاب مداوم :

برای جلوگیری از خلط مبحث با بکار گیری همین عبارت که از سوی تروتسکی و در معنای پیوستگی انقلاب اکتبر با انقلاب در دیگر کشورها و بنوعی صدور انقلاب بکار گرفته میشد بهتر اس از عبارت انقلاب ممتد استفاده کنیم و منظور از این عبارت ،  تاریخی بودن وقایع عظیمی است که عنوان انقلاب بر آنها نهاده شده است . تاریخی بودن به معنای اینکه انقلاب در فرانسه ، روسیه و یا چین ، یک حرکت اتفاقی ، کودتایی ، تحریک خارجی و مثلا ناراضی بودن آمریکا از شاه و توطئه آمریکا  ،  شورش دسته ای روشنفکر (کوبا و انقلاب فیدل کاسترو ) نبوده است و ادامه  سیر رشد طبیعی روندهای اجتماعی – اقتصادی بوده و طبیعتا بشرط عدم شکست ، منجر به ایجاد تغییرات عمیق در روابط اقتصادی – اجتماعی ودر ادامه خود سیاسی در کشوری که در آن اتفاق افتاده است خواهد شد .

مثلا  تا چند دهه  دهه بعد از انقلاب  کبیر فرانسه  ، هر کس که از آن واقعه عظیم دفاع میکرد مخالفان انقلاب به وی به اشاره میگفتند 92-92 . و منطورشان سال 1792 و حمام خونی بود که بعد از انقلاب فرانسه توسط گیوتین ها و انقلابی های قاتل بر پا شده بود . اما اکنون چه کسی در اینکه انقلاب کبیر چونان ستاره ای تابان بر تارک تاریخ فرانسه و جهان می تابد شک می کند ؟

 یا مثلا در باره ایران : شکی نیست که رضا شاه در شرایط تاریخی معین  آغاز قرن 14 ، گام در راه اجرایی کردن اهداف انقلاب  مشروطه از قبیل  بوروکراسی  ، زبان ، پول و ارتش واحد و سراسری نهاده بود که بدون آنها دستیابی به اهداف انقلاب مشروطه غیر ممکن بود ، اما در عین حال وی غیر دموکرات مستبد ، طماع و بسیاری از نیروهای ترقیخواه را به زاری بخاک و خون کشید ، اما به این دلایل نمی توان انقلاب مشروطه را شکست خورده حسابید ! بر این مبنا مبارزه  آزادی طلبان برای مقابله با استبداد رضا شاه بحق بوده است و در صورت بنتیجه رسیدن آن مبارزات آن پیشرفتها  نیز با بها و ضرر وزیان  بمراتب کمتری حاصل میشد ، اما به این دلیل نمی توان گفت که مشروطه با به قدرت رسیدن رضا شاه شکست خورده است . هر چند که سایه سیاه استبداد رضا شاهی تا کنون هم بر ذهن و روح ایران و ایرانی سنگینی میکند و آن استبداد و سیاهی است که بود که بعدا خود را  درموضع  خفت بار فاشیستی  ایران در جنگ دوم جهانی نشان داده و منجر به تبعید رضا شاه از کشور شده و نتیجه آن وقایعی است که همه از آن آگاهیم .

 یا مثلا استالین همه گرایشات درون حزبی مخالف خود را به نامردی  به خاک و خون کشید ، اما در عین حال  انقلاب صنعتی ، کشاورزی مکانیزه و تبدیل شدن روسیه تزاری مفلوک و شپش زده به ابر قدرت امروزه  حاصل دوران استالین کمونیست  است ، از این واقعیتهای تلخ تاریخی  گریزی نیست .

 در سه مورد فرانسه ، روسیه و چین ، انقلاب در بطن خود از پتانسیل اصلاح و بازسازی   خود برخوردار بوده  است و این تصفیه و بازسازی  در سه مورد فرانسه ،روسیه و چین در طی دو قرن ، صد سال و 50 سال اتفاق افتاده است .

 با توجه به مقدمات بالا و روشن شدن مفاهیم بکار گرفته شده در این نوشته اکنون وارد بحث میشویم

 نجات انقلاب به معنای اینستکه روحانیت ولایی ( متشکل از اکثریت بدنه جماعت طلاب و آخوندها و روحانیت گرداننده حوزه های دینی و بکار گرفته شده در سیستمهای قضایی و مقننه و آموزشی برهبری خامنه ای و متحد اصلی این جماعت یعنی اقشار سنتی که پر قدرت ، ثروتمند و متشکلترین اقشار اجتماعی در ایران امروز هستند ، به مانع اصلی در راه ادامه انقلاب تبدیل شده اند . فرزندان همین اقشار سنتی در سپاه و بسیج و کارمندان قوه قضاییه و زندانها و شکنجه گاههای رژیم و در عراق و سوریه به سرکوب مردم ایران و آزادیخواهان سوریه و عراق مشغول هستند، همین بسیجی ها و سپاهیان بودندو هستند که با توجه به ایدئولوژی تعلیم داده شده به آنان ، به دختران کم سن و سال  قبل از اعدام تجاوز کرده اند ، همینها 40 سال است که  مغز تظاهر کنند گان را با ضربات چماق خرد میکنند ، همینها در حالیکه دعای کمیل می خوانند ساعتها زندانیان را برای گرفتن اعتراف شلاق زده اند ، میگویید همین ها نیز  برای دفاع از ملت 8 سال در جبهه ها جنگیده اند ، میگوییم نه،  جنگ اینان در جبهه ها برای دفاع از ولایت بوده است و اگر زنده مانده اند اجر خود را بصورت رانت و پست و مقام و امکانات اجتماعی گرفته اند و اگر هم نگرفته اند  بقول  آخوند پناهیان خودشان بیعرضه بوده اند و اگر هم کشته شده اند  که برای دفاع از اسلام کشته شده و بنا به عقاید خودشان اجرشان نزد خدایشان محفوظ است و بنا براین ملت ایران به جماعت ولایی هیچ بدهکاری ندارد .

موضوع بحث :  آیا سپاه پاسداران ظرفیت نجات انقلاب را دارد ؟

 کدام سپاهی امکان دفاع از انقلاب را دارد ؟

 ا در میان سپاهیان پاسدار ( نه بسیجی ها ، نه کمیته ها که بعدا در نیروهای انتظامی مستحیل شدند ) افراد و گرایشاتی هستند که بخاطر دفاع از محرومین ،  منافع ملی و انقلاب بمعنای اعم خود و نه در معنای آخوندی آن یعنی انقلاب اسلامی ، به ج.ا. پیوسته و اکنون نیز با توجه به اوج فساد ، نا کار آمدی و اعمال ضد انقلابی روحانیت ولایی بشدت از ج.ا. ناراضی هستند ، چنین گرایشاتی  با چنین پشتوانه فکری نیز طبیعتا بعد از رویگردانی از ج.ا. و ولایت ، بسوی سلطنت طلبان نخواهند رفت .

 نطفه بروز و بوجود آمدن چنین گرایشاتی را در نارضایتی های ” محمد علی عزیز جعفری ” فرمانده پیشین سپاه پاسداران   از فسادها که قطعا به بیت رهبری ختم می شود میتوان دید . اولین ابراز نارضایتی عزیز جعفری در جریان سیل گنبد  گنبد کاووس در سال 1397  خود را نشان داد و آن در حالی بود که وی یکه و تنها در حالیکه آثار خشم و نارضایتی در چهره اش نمایان بود به آب زده ودرخواست کمک میکرد ، در جریان افشای فایل صوتی گفتگوی محمدعلی جعفری و صادق ذوالقدرنیا این نارضایتی باز بیشتر خود را نشان داد که نهایتا به حذف بیسر و صدای عزیز جعفری از فرماندهی سپاه منجر شد .

 شکی نیست که گرایش ” عزیز جعفری ” و” صادق ذوالقدر ” و  افرادی از این دست در سپاه وجود دارند ، بنطر نمیرسد که این گرایش بخاطر پاکدست و مردمی بودنشان بعد از عبور از ج.ا. بسوی جریانات راست سلطنت طلب و یا اپوزیسیون آمریکا محور بروند . مقصد طبیعی این گرایش بعد از عبور از ولایت ، نیروهای  ملی گرای انقلابی خواهد بود . اینان بعد از عبور از ولایت ، به یک ایدئولوژی برای باز تعریف خود نیاز دارند وآن  جز ملی گرایی انقلابی نخواهد بود

 نیروهای دمکرات ، انقلابی و ملی گرا  از هم اکنون باید شرایط را برای تقویت و ایجاد پیوند با چنین گرایشاتی مهیا کرده و از موضع گیریهایی که  مرز بندی جریان های ملی گرای انقلابی را با سلطنت طلبان ، با اپوزیسیون آمریکا محور ، با هتاکان به دین و سنتهای مردم ، مخدوش میکند بپرهیزند .

نیروهای ملی گرای انقلابی نباید از هیاهوی  اپوزیسیون آمریکا محور  و سلطنت طلبان  در شبکه های اجتماعی  در یوتیوب و …. بهراسند ، روح الله زم را با لایک های دومیلیونی که شاید 10 هزار آنهم واقعی نبود به مسلخ فرستادند ، اکثر بیننده های صد هزاری کانال های یوتیوبی سلطنت طلبان و اپوزیسیون آمریکا محور غیر واقعی و ربوتیک و با کمک جریانهای ضد انقلابی که بصورت ادمین توئیتر ، یو تیوب و….عمل  کرده و  مورد حمایت وزارت امور خارجه آمریکا وایرانی – آمریکایی های خود فروخته ساخته و پرداخته میشوند هستند و در عمل  هم دیده ایم که با  فراخوانهای اینها صد نفر هم جمع نمی شوند .

نتیجه گیری :

 از این منظر سپاه پاسداران یکی از اصلی ترین نیروهای درون نظام است که توان نجات انقلاب را دارد ،  اما انقلابی را که سپاه برای نجات آن بپا خواهد خواست دیگر انقلاب اسلامی نخواهد بود و آن چنان سپاه مفروضی هم دیگر پاسداران انقلاب اسلامی نخواهند بود و از انقلابی ملی- دموکراتیک حمایت خواهند کرد .

می توان گفت که جدایی بخشهایی از سپاه از ج.ا. و رود رویی آن با ولایت ، ایران را وارد مرحله ای برای عبور از تند پیچ بزرگ تاریخی خواهد کرد .

بحث بر این نیست که  آیا سپاه توان بر پایی انقلابی دیگر را دارد که از نجات انقلابی که زیر ضربات ولایت نیم جان شده است و باید نجات داده شود صحبت میکنیم  .

معتقدان به پیرو زمندی انقلاب 57 و اکنون ادامه آن ، در میان اپوزیسیون  شاید امروز به اندازه انگشتان دست هم نباشند . بسیاری از شرکت کنند گان در انقلاب 57 ، باشرمساری از شرکت در انقلاب عذر تقصیر بجای می آورند و بسیاری به دشمنان آن تبدیل شده اند و ولایی های حاکم نیزاکنون به زالوهای آن تبدیل شده اند که در هردم خون آنرا مکیده و آنرا بسوی نابودی سوق می هند .

یک مدافع انقلاب باید  همیشه طعنه 92-92  را که سلطنت طلبان فرانسه به انقلابی های آنکشور در اشارت به خونریزیهای بعداز وقوع انقلاب بیان میکردند را  در نظر داشته باشد و بداند که انقلاب ایران  نیز هر چند که امروز در حضیض ذلت ولایت گرفتار آمده اما همین انقلاب با کمک بخش هایی از سپاه و با محوریت اکثر ملت ایران ققنوس وار بپا خواهد خاست و نوزایی شگرفی را رقم خواهد زد .

با این  امید است که میگوییم با وجود همه  سیاهی ها و تباهی ها ی اسلامیون ،  انقلاب ایران نجات خواهد یافت و روزی روزگاری باعث افتخار ما ایرانیان خواهد شد .

 مدافعین ادامه انقلاب هر چند که تعدادشان اندک بوده و قطعا مورد هجوم ، همه نیروهای ضد انقلاب قرار میگیرند ، اما این جمع کوچک باید سعی درحفظ خود و مرزبندی های خود کرده وبا امید به فردای روشن ایران و ایرانی به فعالیتهای خود ادامه دهند .

یکشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۲  ۱۳:۱۸ برابر با 2023/08/20.

بروکسل – بلژیک . کاوه فرزند ملت