پیروزی بزرگ- رامین کامران

وقایع اخیر ایران و برداشتهای غالبی که از این وقایع شد و اهمیت و معنای آنرا روشن کرد، همگی در جهتی بود که پیروزی بزرگی را برای ایران لیبرال ثبت نمود. چندین سال است که موضع ما براندازی و انقلاب است و کتاب و مقاله و مصاحبه و… در این باب منتشر کرده ایم، از سوی دیگر خواستار برقراری لائیسیته در ایران هستیم و در این زمینه هم مطالب بسیاری به ایرانیان عرضه نموده ایم. تا وقایع اخیر، بیشترین انتقاداتی که متوجه موضعگیری ما میشد، حول این مضمون میچرخید که چرا شما رادیکال هستید، چه در برابر نظام و چه در باب مذهب. جمع اصلاح طلبان که اصولاً در مقابلمان موضع مخالف داشتند و دیگرانی هم که دل به اصلاح طلبی نمیدادند، اما تمایلی هم به گرفتن موضع روشن نداشتند، از پا گذاشتن در راهی که ما میرفتیم و اتخاذ موضع قاطع، احتراز میکردند.

آنچه که ظرف چند هفته در ایران گذشت، اعتبار اصلاح طلبی را که از اصل هم اعتباری کاذب بود، به کلی ختم کرد و البته باعث شد تا بقیه هم دیگر از خواست براندازی دوری نجویند، هرچند این دوری نجستن هنوز با گرانپایی همراه است و روشنی و قاطعیتی را که لازمۀ چنین مبارزه ایست، به همراه ندارد. به هر صورت گفتار برانداز و طرفدار لائیسیته، گفتاری نیست که تازه پیدا شده باشد و طی سالها رشد یافته و غنی شده و چارچوبش هم محکم است. آنچه لازم است، ارادۀ استفاده از این ذخیره ایست که با کار مداوم گرد آمده است.

باید گفت این مردم بودند که اصلاح طلبان را بیرون راندند و گفتار براندازی طلب و خواست جدایی سیاست و دین را در عمل به همه تحمیل نمودند. کاری که با در نظر گرفتن تعداد به نسبت کم شرکت کنندگان در تظاهرات که شاید در جمع از چند صد هزار نفر تجاوز نمیکرد، بسیار قابل توجه است. تا به حال تظاهراتی با این وسعت محدود، نتوانسته بود تغییری اینچنین اساسی در گفتار سیاسی غالب ایران ایجاد کند.

در توضیح این تأثیر گذاری گسترده، میتوان به دو عامل اشاره کرد. اول اینکه حرف درست بود. راه مقابله با حکومت اسلامی، مستلزم خارج شدن از چارچوب گفتاری و حقوقی نظامی است که قانون اساسی اسلامی بارزترین نمودش است. اینرا خود نظام، با هزار زبان به شما میگوید. واروی حکومت مذهبی، حکومت لائیک است و واروی استبداد، دمکراسی، نه یک استبداد دیگر. نکتۀ دوم اینکه گفتار براندازای، در بین مردم خواستاران بالقوۀ بسیار داشت، ولی در تظاهرات و حرکتهای اجتماعی، فرصت بیان نیافته بود و شعار های دیگر روی آنرا پوشانده بود. وقتی فرصت فراهم شد، آنچه بالقوه بود و مجالی نیافته بود، ناگهان مثل فنر باز شد و گروه بزرگی را به دنبال خود کشید. این از مقدمه، بپردازیم به اصل موضوع.

در ابتدای مقاله فقط از وقایع صحبت نکردم و به برداشتهای غالبی هم که در بارۀ آنها رواج یافت،  اشاره نمودم. حال میخواهم مطلب را قدری بسط بدهم چون حائز اهمیت است.

در هر نوع تحلیل تاریخی، یعنی تحلیل امور تاریخی و نه فقط تحلیل هایی که توسط متخصصان امر انجام میگردد، دو عامل عینیت و ذهنیت به هم آمیخته است و جدا شدنی نیست. یعنی که هرچند ما با وقایع سر و کار داریم و قاعدتاً نمیتوانیم یا نمیباید از خود واقعه ای اختراع کنیم، به انتخاب خود، ترتیبی منطقی (و نه زمانی) بین وقایع موجود برقرار میسازیم تا بتوانیم معنی آنها را روشن کنیم و احیاناً توضیحشان بدهیم. این کار تابع گزینشها ذهنی ماست که معمولاً دیگران الزامی برای قبول آنها ندارند. نه به این صورت که هر کس هر چیزی میتواند راجع به هر واقعه ای بگوید. به این معنا که هر واقعه ای را میتوان از دیدگاه های گوناگون بررسی کرد، توضیحات مختلفی راجع به آن داد و معانی گوناگونی از آن استخراج کرد. در باب هیچ واقعه ای، نمیتوان فقط گفتاری واحد را معتبر شمرد و گفتار های رقیب را از هر اعتباری بری دانست.

آنچه از وقایع دی ماه به دست همۀ ما رسید، کمابیش مشابه بود. مقصود از ما، فقط تحلیل گران خارج نشین نیستند، همه در موقعیتی مشابه قرار داشتند. آنهایی هم که در ایران بودند، به همین ترتیب از اخبار وقایع مطلع شدند و حتی آنهایی هم که در خیابان بودند، از منظره هایی که به چشم دیده بودند، گذشته، به همان ترتیب از کل وقایع تصویری به دست آوردند که ما. چه بود اجزای این تصویر کلی؟

شعار های فراوان و مغشوش و بعضاً متناقض، نظیر محکوم کردن دیکتاتور فعلی و تمجید از دیکتاتور قبلی؛ تصاویر پاره پاره که معلوم نبود که ضبط کرده و چه اندازه میتوان به آنها اعتماد کرد؛ در برخی از تصاویر صدای شعارهایی هم شنیده میشد که در اکثرشان، به دلیل معلوم نبودن چهرۀ شعار دهندگان، اصلاً رابطۀ صدا و تصویر روشن نبود؛ اخبار شبکه های اجتماعی که اصولاً باید با نهایت احتیاط به حسابشان آورد، در جنبش سبز شاهد سؤاستفاده از این شبکه ها بودیم. البته سیل اخبار از انواع منابع دولتی و غیر دولتی هم بود که معمولاً با تحلیل آمیخته بود و همراه اخبار میامد. در جمع نه تکلیف شعار درست روشن بود، نه استراتژی و نه رهبری. علاوه بر اینها، نگرانی از دخالت خارجی هم که به هیچوجه بی پایه نیست، در ذهن همگان جا داشت و دارد و کار ارزیابی را برای همه مشکل کرده است. به هر صورت، همگی ما، هر تحلیلی ساختیم بر اساس آنچه آمد، ساختیم.

در حقیقت، آنچه که هر کس انجام میداد و نتیجه اش را باید برآیندی از نظرات گوناگون و حاصل نوعی همرأیی کلی، به شمار آورد، این شد که دو خواست منفی و دو مثبت به تظاهر کنندگان نسبت داده شد که به نوعی مکمل هم بود.

دو شعار منفی عبارت بود از رد کردن دیکتاتوری موجود و پس زدن اصلاح طلبان، همراه با اصولگرایان. دو شعار مثبت خواستاری جدایی سیاست و دین بود و شعار استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی که سابقه اش به انتهای جنبش سبز برمیگردد و در همان زمان هم به چند دلیل مورد بیمهری تحلیل گران واقع شد. اصلاح طلبان مایل به شنیدنش نبودند چون از اصلاح طلبی چیزی باقی نمیگذاشت، سلطنت طلبان تاب جمهوری خواهیش را نداشتند و باقی هم، اکثراً به دلیل رادیکال بود، مایل به نشنیده گرفتنش بودند.

دو شعار منفی، به تنهایی کافی نبود، بخصوص که تجربۀ دل دادن به شعار ها منفی در انقلاب اسلامی، در ذهن همۀ ما زنده است و مترادف خطایی بزرگ و سرنوشت ساز. اما، دو شعار مثبت، کار را روشن کرد و راهی برای آینده پیش پای ما گشود. این در حقیقت برداشتی نیست که یک فرد یا یک گروه خاص، از وقایع عرضه نموده باشند، برداشتی است که از بیشترین رواج و بالاترین درجۀ قبول برخوردار است. برآیندی است از برداشتهای گوناگون و ناهمسان.

این روشن است که رشتۀ اعتراضات، دیر یا زود از سر گرفته خواهد شد. مهم این است که بدانیم از اینجاست که کار دوباره سر خواهد گرفت. پردۀ آیندۀ نمایش از همینجا شروع خواهد شد و احتمال هم دارد که با خشونت بیشتر پیش برود. برای همین باید از هم اکنون تدابیری اندیشید.

قبل از هر چیز روی یک نکته تأکید کنم: بر حذر داشتن مردم از انتقامجویی. سایۀ آخوندکشی از هم الان در نقاط مختلف مشاهده میشود و متأسفانه یا مورد توجه کافی قرار نمیگیرد و در حد خبر میاید و میرود، یا اینکه از اساس با نوعی بی اعتنایی تؤام با رضایت، مواجه میگردد. اگر واقعاً قصد داریم در ایران آینده دمکراسی بسازیم و تکلیف رابطۀ دین و سیاست را بر پایۀ درست روشن کنیم، این راهش نیست. انقلاب بعدی قرار نیست که تالی انقلاب اسلامی و جنایاتش باشد. کار اگر قرار است بر مدار عدالت بچرخد، باید از همینجا پایه اش را گذاشت. دست بردن حکومت به خشونت طبیعی است، همۀ نظامهای استبدادی چنین میکنند. ولی واکنش باید در حد کنش باشد، تا کار یکسره گردد و به جنایات رسیدگی شود.

قدم اول تصفیه و یکدست کردن شعار هاست. یعنی حفظ و ترویج همان شعار های منفی و مثبتی که ذکر شد و کمابیش همه آنها را عصارۀ وقایع اخیر میشمرند. باید این شعار ها را با گفتاری محکمم پشتیبانی کرد و به عبارتی، معنای آنها را در عمل روشن نمود. شعار انحرافی را هم باید پس زد و با قاطعیت هم پس زد، چه از طرف افراد نادان داده شود، چه از سوی حکومت و برای منحرف کردن سیر اعتراضات و چه از سوی نیروهای خارجی که فقط میخواهند از آب گل الود ماهی بگیرند و مملکت را ببرند به سوی نابودی. در انقلاب اسلامی، ما اصلاً با مورد اخیر درگیر نبودیم، این عامل جدید و بسیار مزاحمی است که باید به آن توجه جدی کرد. نباید به این دل خوش کرد که ایران در مقابل مطامع خارجی روئین تن است و ممکن نیست سرنوشتی مشابه کشور های همسایه پیدا کند. این کار ها شوخی برنمیدارد.

دوم راهکار هایی را که به مردم عرضه شده، باید به تکرار به همه یادآوری نمود و از ماجراجویی بی حساب بر حذرشان داشت. کار  انقلاب، بر خلاف تصویر کمابیش سینمایی که برخی از آن دارند، کاریست که باید با حساب و انضباط پیش برود. کارناوال نیست که هر کس در هر گوشه اش سازی بزند. تازه کارناوال را هم نمیتوان به این ترتیب راه انداخت. خلاصه اینکه بلبشو نیست و نباید بشود، چون سود چنین وضعیتی فقط به نظام حاکم یا دول خارجی خواهد رسید. حداقل عیبش هم بی سرانجام ماندن کار خواهد بود که خود خسرانی عظیم است. خوشبختانه، طی همین اتفاقات دی ماه نیز کم نبودند کسانی که از داخل ایران، به مردم هشدار میدادند. اینرا شاید بتوان بارزترین نشان پختگی مردم، از انقلاب قبلی تا اینجا به حساب آورد.

خلاصه کنم: برای انقلاب باید مردم را بسیج نمود و به سوی هدف درست هدایتشان کرد. این مطلقاً کاری نیست که خود به خودی انجام شود و با حرفهای سستی که برخی راجع به فواید بی رهبری میزنند و از این قبیل، آشتی پذیر باشد. انقلاب نه فقط چیزی نیست که مسئولیت را کسی سلب نماید، بل بار بیشترین مسئولیت را بر دوش خواستاران و بخصوص هدایت کنندگانش مینهد. باید این پیروزی بزرگ ولی مرحله ای و راهگشا را که منتج از عوامل گوناگون و گاه متضاد است، قدر دانست و به پیروزی نهایی تبدیلش کرد.

۲۷ ژانویۀ ۲۰۱۸

این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است

برای تماس با نویسنده

rkamrane@yahoo.com