مصدقی بودن ما- رامین کامران

طی سالها، دو سؤال، بارها خطاب به ما مطرح شده است: این چه جور مصدقی بودن است؟ شما چه جور لیبرالی هستید؟ دو سؤال به هم مرتبط است، طبعاً جوابهایشان نیز همینطور. تصمیم گرفتم پاسخهایی برای هر دو بنویسم و در پی هم بیاورم. از مصدقی بودن شروع میکنم.

عده ای میپرسند مصدقی بودن ما از چه نوع و از چه قرار است. سؤال عجیب است، ولی اگر طرح شده لابد دلیل دارد و به هر صورت پاسخ دادن به آن میتواند مفید باشد.

اول از همه اینکه زنده ایم. بله ما اعتراف میکنیم که از جمله مصدقی های زنده هستیم و حرکت میکنیم و حرف میزنیم و موضع میگیریم  و خلاصه از نشانه های حیات در ما اثر هست، نه مرده ایم و نه مومیایی شده ایم. احترام رفتگان را داریم، ولی هیچ علاقۀ خاصی به زیارت اهل قبور و شرکت در مجالس ختم و عزاداری نداریم، طرفدار میتینگ و سخنرانی و تظاهرات هستیم. در جمع، هدف اصلی ما بزرگداشت رفتگان نیست، ادامۀ راه آنهاست، نه محض سیاحت، برای رسیدن به پیروزی. ما در انتظار تکرار تاریخ نیستیم تا نقشی را که دیگران قبلاً بازی کرده اند، دوباره بازی کنیم، میخواهیم تاریخ را بنویسیم و نقش خودمان را بازی کنیم. در این راه هم قاطعاً عرض میکنیم که توجهمان اول به زنده هاست، بعد به مرده ها. در میان زنده ها، به جوانها علاقۀ خاص داریم و آنها را سرمایه و آیندۀ ایران میشمریم. خیال هم نداریم صبر کنیم تا پیر بشوند که عنایتی به حالشان پیدا کنیم.

مصدقی بودن را در این نمیدانیم که به عینه کارهای مصدق را تکرار نماییم. آن کارها همان موقع که باید انجام شده است. ما نه کت و شلوار راه راه میپوشیم، نه عکس سیاه و سفید میاندازیم و نه خیال داریم نفت را ملی کنیم. بخصوص این آخری را، چون این کار سالها پیش توسط خود مصدق انجام شده و هرچند دیگران درآمد نفت را به باد داده اند، بر اصل ملی شدنش نتوانسته اند خدشه ای بیاندازند. معتقد هستیم که مشکلات امروز را باید در قالب مقولات امروز طرح نمود و برایشان راه حلی امروزین جست. هر مشکلی آبستن راه حل خود است، باید اولی را شناخت تا بتوان دومی را عرضه کرد و به کار بست. مشکلات قدیم مال قدیم بود، یا حل شد، یا فراموش شد و یا به پس صحنه رفت، به مشکلات جدید برسیم.

از دید ما، سلطنت جزو مشکلات حل شده است. یعنی تکلیفش با حذف شدن روشن شده. دیگر نه قانون اساسی سلطنت مشروطه را تجویز میکند که گرفتار تفسیر لیبرالش باشیم، نه پادشاه جوان و جوانبخت داریم که بخواهیم دائم حواسمان را به محدود کردن اختیاراتش مشغول کنیم و بعد هم وطنفروش از آب دربیاید و کار دستمان بدهد. سلطنت رفته، از شرش خلاص شده ایم، قرار نیست برگردد و ما هم جمهوری خواهیم.

البته که ما ملی هستیم ولی اصلاً مذهبی نیستیم. نه از اسلام دلبری میکنیم و نه از آخوند. اصلاً تصور نمیکنیم به هیچکدام اینها هیچ نوع بدهی داریم، با هیچکدام هم بده بستان نداریم. برای امام حسین شعر نمیگوییم، به خوردن نذری علاقه ای نداریم و معتقدیم که سهم فقراست و باید به همانها هم داد. اعتقاداتمان را نه به گردنمان آویزان میکنیم و نه در ویترین می چینیم که مشتری جمع کنیم. معتقدیم که باید در حوزۀ خصوصی نگاهشان داشت و از تظاهر به آنها احتراز نمود. حضور مذهب را در فضای سیاست زائد و مخرب و منشأ فساد میشمریم و با جدیت تمام با آن مبارزه میکنیم. جای روحانیان را در مسجد و در محراب و بر منبر میدانیم و احترامشان را تا پا از گلیم خود دراز نکرده اند واجب میشمریم. با هیچ مذهبی دعوا نداریم، دعوا اگر داشته باشیم با روحانیتی است که به حقوق بقیه دست درازی میکند.

ملی بودن یعنی اینکه اختیار دار کشور ایران را ملت ایران میدانیم، نه کس دیگر. این ملی گرایی هم رویۀ خارجی دارد و هم رویۀ داخلی. نه استقلال را از مد افتاده و املی میدانیم و نه آزادی را. ملت ایران باید استقلالش محفوظ باشد تا بتواند خود، به طریقی دمکراتیک، برای خود تصمیم بگیرد. این ملی گرایی نه نادیده گرفتن حوقق دیگران است و نه تحقیر آنها. همانطور که این دو را در حق خود نمیپذیریم، در حق دیگران نیز روا نمیدانیم. نه خود را تافتۀ جدا بافته میشماریم نه دیگران را. کسانی را هم که از این ادعاها میکنند و از این حرفها میزنند، جدی نمیگیریم ولی سعی میکنیم طوری به ریششان بخندیم که خیلی بهشان برنخورد.

مرجع تاریخی اصلی ما انقلاب مشروطیت است، همانطور که برای خود مصدق بود. مصدق را بزرگترین دولتمرد قرن بیستم ایران میشماریم، ولی توجهمان فقط معطوف به او نیست. یعنی از بختیار هم چیزی یادمان هست و قدر فداکاری هایش را میدانیم و حفظ حرمتش را از سوی تمام کسانی که مدعی مصدقی بودن هستند، لازم میشمریم. بخصوص که چارچوب مبارزه ای که ما امروز میکنیم، توسط بختیار ترسیم شده و حول لائیسیته. از این دو گذشته، معتقدیم که ادامۀ راهی که اینان رهبرانش بودند، با فوت آنها تعطیل نشده است. اینها به غیبت نرفته اند که قرار باشد بعد برگردند و خودشان زمام امور را در دست بگیرند. پس بهتر است کسی هم ادعای نیابتشان را نکند. هر کس هر کار خواست بکند، به اسم و مسئولیت خودش بکند. نباید به نظر به گذشته قانع بود و میبایست در عین توجه به سوابق تاریخی، متناسب با موقعیت تاریخی امروز فکر و عمل کرد.

دیگر اینکه ما هویت سیاسی خویش را خاص خود میدانیم، نه چیزی که از قاطی کردن هویتهای سیاسی دیگران، فراهم آمده. بنا بر این باجی نداریم به کسی بدهیم، قرار نداریم ادای کسی را دربیاوریم و تصور نمیکنیم باید اعتبار خود را از جایی به غیر از گفتار نهضت ملی و سوابق تاریخیش کسب نماییم. هر که پسندید، خوش آمده و هر که نپسندید، برود جایی که بپسندد.

هستۀ هویت سیاسی ما آزادیخواهی است یا همان لیبرالیسم که از فرنگ آمده و اختراع ایرانی نیست، ولی با ملی گرایی و بستگی به ایران مطلقاً منافاتی ندارد. این تصور را که ملی گرایی یعنی فقط نظر به درون کشور داشتن، به کلی باطل میشمریم و خطرناک و گفتار کسانی را هم که فکر میکنند برای ملی بودن باید ایدئولوژی ساخت داخل داشت، مایۀ اتلاف وقت و مضحک میدانیم.

میپذیریم که در کار سیاسی، موافقت یک روی داستان است و مخالفت روی دیگرش، بعضی مخالفتها هم هست که آشتی میانۀ راه برنمیدارد. به همین خاطر اعتقادی نداریم که کدخدامنشی حلال اختلافات است و تصور هم نمیکنیم که برای درست کردن هر غذایی باید همه را دور هم جمع کرد و یک قاشق از هر چیزی در دیگ ریخت تا آش خوشمزه از کار دربیاید. به همین خاطر از طرف شدن با این و مکتب و آن فرد هم باکی نداریم. زیرا خیر الامور همیشه وسط کار نیست، گاهی هم در یکی از دو سر کار است و به هر صورت هر جا که باشد باید از آن قاطع دفاع کرد.

درگیری را بخش ثابت و اساسی از کار سیاسی میشماریم و احتراز از درگیری را روش نادرستی میدانیم. معتقدیم که باید با اتخاذ موضع درست وارد درگیری شد. ما معتقد نیستیم که باید از حرف متعادل شل دفاع کرد و از حرف افراطی، تند. درست بر عکس، اعتقاد داریم که دفاع از حرف حساب باید به قاطع ترین شکل صورت بگیرد، چون این حرف است که باید پیروز شود. یک پای سیاست دعواست و جنگ اول بهتر از صلح آخر است. از اینها گذشته، هیچ علاقۀ خاصی به شکست نداریم و در این امر نه نشانۀ برحق بودن خود و درست بودن راهمان را میبینیم، نه فکر میکنیم از این بابت باید قدرمان را بدانند و نه سودای تقلید از امام حسین داریم. قدردانی مال مبارزه است و مال پیروزی، مبارزه میکنیم و هدفمان هم پیروزی است، نه چیز دیگر. اصولاً هم به پیروزی بیشتر علاقه داریم تا شکست.

برخی به ما میگویند که ما مصدقی رادیکال ندیده بودیم. ابداً ادعا نداریم که در این راه اولی هستیم. اول مصدقی رادیکال خود مصدق بود و دومی هم که حتماً با همان قاطعیت عمل کرد، بختیار بود. این دو شاخصتر از همه هستند، ولی دیگران هم بوده اند و ما هم از همین دیگرانیم. چیزی که هست، با آنچه که قاطعاً مخالفیم هر نوع سیاست صبر و انتظار است. معتقدیم که کار سیاسی یعنی فعالیت، نشستن و هر چند وقت دوره ای گذاشتن و گپ زدن، مبارزه نیست. سیاست مکاشفه نیست که با چمباتمه زدن در گوشۀ اطاق انجام بپذیرد، ورزشی است که در حالت ایستاده و با حرکت انجام میشود، آدم سیاسی مجسمه نیست که بیایند تماشایش کنند. وقتی مرد شاید مجسمه بشود و به هر صورت تا نمرده بهتر است در هیبت مجسمه ظاهر نشود.

دیگر اینکه در سیاست کار قلمی را لازم و حتی حیاتی میشمریم، ولی اینرا وسیله و مقدمه و همراه میدانیم برای عملی که معطوف است به گرفتن قدرت و استفادۀ درست از آن در راه خیر ملک و ملت. بی اعتنایی به قدرت، بی اعتنایی به سیاست است و کار هرکس که باشد، کار آدم سیاسی نیست. عاطل گذاشتن قدرت از این هم بدتر است زیرا نه خود فرد کاری را که باید میکند و نه به دیگران فرصت میدهد تا کاری بکنند. قدرت را باید گرفت و از آن درست استفاده کرد.

وقتی میگوییم که ملی هستیم و خواهان براندازی، برخی تعجب میکنند و میگویند که ملی و این چیزها؟ به حق حرفهای نشنیده! اینها به انقلاب و اینها کاری نداشتند، طرفدار قانون اساسی بودند، اصلاحگر بودند و… خوب، صریح عرض کنم که ما از اول به انقلاب کار داشته ایم، مهمترین انقلاب تاریخ ایران که انقلاب مشروطیت است، مرجع ماست. بعد اینکه طرفدار هر قانون اساسی نیستیم تا بخواهیم در چارچوبش کار کنیم. قانون اساسی مشروطیت اساساً لیبرال بود، همۀ آزادیخواهان ایران هم به آن اعتقاد داشتند، شاخص ترین مدافع آن قانون و سلطنت مشروطه ای هم که تجویز میکرد، شخص مصدق بود. امروز حکومت استبداد برقرار است که برای خودش قانون اساسی نوشته. ولی قانون نه به استبداد آبرو میدهد و نه مشروعیت. ما این نظام را از بنیاد قبول نداریم و میخواهیم چیز دیگری به جایش بیاوریم. تفسیرهای اصلاح طلبانه ای را هم که از قانون اساسی فعلی عرضه میشود، جدی نمیگیریم و با هر کس که به هر شکل و در هر روایت این قانون را قبول دارد، جداً مبارزه میکنیم تا این قانون را با نصش و روحش و متنش و تفسیرش و مقننش و مفسرش بفرستیم جایی که به تاریخ بپیوندند و به هر صورت مزاحم ما نباشند.

مرد میدان سیاست را کسی میدانیم که فکر و طرحی دارد و دیگران را به دنبال کردن آن فکر و اجرای این طرح فرامیخواند. حضور کسی را که نمیداند چه میخواهد بکند، در میدان سیاست زائد میدانیم و کسی را که دنباله رو مردم میشود و این کارش را نشانۀ دمکرات بودن خود قلمداد مینماید، مطلقاً متظاهر و مزاحم میشمریم.

نوامبر ۲۰۱۷

این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است

rkamrane@yahoo.com