Home ویژه ایران لیبرال آرشیو ویژه ایران لیبرال آمريكا: براندازی مصدق و جمهورى اسلامى؟ – جاماسب سلطانی

آمريكا: براندازی مصدق و جمهورى اسلامى؟ – جاماسب سلطانی

چند روز پيش دولت آمريكا اسناد جديدى را در مورد كودتاى ٢٨ مرداد علنی كرد. هرچند در ساليان گذشته هر از گاهى از اين كارها انجام داده، اما اين بار زمان افشاى اسناد مشكوك به نظر می آید بخصوص اگر به رخدادهاى دو ماه گذشته مرورى كنيم: ملاقات مجاهدين و سناتور مك كين در آوریل، تثبيت پيمان آمريكا و عربستان و ائتلاف براى انزواى هر چه بيشتر ايران در ماه گذشته، حملات به مجلس و قبر خمينى، وضع تحريم هاى جديد، بيان علنى تغيير رژيم از سوى وزير امور خارجه آمريكا و سپس اولویت خواندن این هدف از سوی جان مك كين، ديدار همين سناتور با شاهزاده رضا پهلوى و، نهایتاً، افشاى اسناد جديدى از دخالت در حکومت ايران و سرنگونى دولت دكتر مصدق در روز بعد. بدين ترتيب افشاى اين اسناد حاوى پيامى است: تا بحال دولت ايران را يكبار برانداخته ايم، همین کار را با جمهوری اسلامی هم خواهیم کرد. اين است پيامى كه دولت آمريكا ميدهد. 

حال، دو سوال مطرح ميشود: اولاً، آيا اين اصلاً كار درستى است و دوماً، در اين ميان نيروهاى اپوزيسيون چه موضعی باید بگیرند؟

در باب جنبه اخلاقى كار ميتوان خيلى كوتاه گفت كه نخير، دخالت يك دولت بيگانه در امور كشورى ديگر هيچ كار درستى نيست. جمهورى اسلامى در وهلهُ اول مسئلهُ ما ايرانيان است و بر ماست كه آن را حل كنيم. اما اگر امريكا جداً چنين تصميمى گرفته باشد، اخلاقى نبودن اين امر از وقوعش جلو گيرى نمى كند و چنانچه اين براندازى جنبهُ (شبه) نظامى داشته باشد، كه احتمالاً دارد، از ما ايرانيان هم كار بخصوصى براى جلو گيرى از آن بر نمى آيد. ثانياً، هرچند جمهورى اسلامى اول از همه مصيبت ما ايرانيان است، اما در وهلهُ دوم دردسرى براى بعضى كشورهاى ديگر نیز هست. اين واقعيت صرفنظر از اينست كه در این بحبوحه حق با كيست، چون اكثر اوقات موضوع حق در روابط بين الملل اصلاً مطرح نیست؛ قدرت و نفوذ حرف اول و آخر را ميزنند. دولت ها هم بر اساس تشخيص و تعریفى كه از منافعشان دارند و طبق قدرت و نفوذشان عمل مى كنند. منظور اينكه در اين ميدان جاى بخصوصى براى حق طلبى وجود ندارد و به چشم مى آيد كه دولت جديد آمريكا مصمم است كه مسئلهُ جمهورى اسلامى را طبق منفعت خودش حل كند، بخصوص امروزی که حريف خود را در شرایط ضعیفی ميبيند. زیرا با وجود بردهاى بين المللى جمهورى اسلامى در منطقه، شرايط كنونى نظام در داخل كشور كاملاً متزلزل است: ورشكستگى کامل اقتصاد، بى كارى در حد وحشتناك، فساد مالى با ابعادى عجيب و غريب كه مالباختگان آخرين نمونهُ آنند، فساد اخلاقى گسترده در تمام جامعه، نافرمانى هاى اجتماعى از محدوديتها همچون حجاب اجبارى و غیره، دو دستگى شديد در دل حكومت و نهايتاً آتش به اختيار شدن فرزندان انقلاب. اين دو آخرى پى آمد مستقيم شرايط حاد نظام هستند. چون خود حاكميت هم موجوديتش را در خطر ميبيند. شلیک موشک به داعش در سوریه کوششی برای تحریک جنگ است و نامه نگاری امروزشان (سه شنبه) به شورای امنیت سازمان ملل در شکایت از قصد آمریکا برای تغییر رژيم نشانی است از ضعف و ترسشان.

حاکمیت خود بهتر از هر کس می داند که در چه شیب لغزنده ای قرار گرفته اما بخاطر اختلاف نظر بر راه و چاره، شكاف درون حكومت عميقتر شده و مخالفتشان شديدتر. دار و دستهُ اصلاح طلب بقاى نظام (و خود) را در تغيير رفتار در داخل و بخصوص در خارج و در كنار آمدن با آمريكا مى بينند، در حالى كه خامنه اى و سپاه پاسداران دوام رژيم را در حفظ اصول انقلابى و هويت ضد آمريكايى تشخيص مى دهند. بقول خود خامنه ای تغییر رفتار یعنی تغییر نظام. اينكه لحن هر دو جناح تند شده بيانگر ارزيابى خطر فورى از سوى هر دو گروه است، روحانی مردم را به پشتيبانى خود و نظام فرا مى خواند، ديگرى فرمان آتش به اختيار به انقلابيون مى دهد چون امیدش از پشتیبانی مردم بریده و چاره را در سرکوب حتی بیشتر می جوید. آمريكا هم نشسته به كمين تا کنترل حكومت را تضعيف كند. به گمان من در ماه هاى آتى منتظر حملات آشوب ساز ديگری همچون حمله به مجلس باید بود.

در هر صورت اين عوامل به كل از دست ملى گرايان خارج هستند و رخ دادن يا ندادن شان به همچنين. پس بپردازيم به گزينه هاى عملكرد اپوزيسيون در صورتى كه آشوب رژيم را به تزلزل در آورد.

نخستين گزينهُ گروه های اپوزيسيون اينست كه به حمايت از دخالت آمريكا برخيزند و مطیعانه پيروى كنند. مسلماً اين خطاى بزرگى خواهد بود. آمريكا و متحدانش هر نيتى داشته باشند، منافع، يكپارچگى و سربلندى ايران در فهرست آن نيست. با توجه به نقش خاورميانهُ بزرگ كه دولت اسرائيل خیال آن را در سر بافته و نيز نزديكى دولت ترامپ با نتانياهو، اجراى چنين طرحى قصد تجزيه ايران در دراز مدت را در بر دارد. مرحلهُ اول اين طرح برپايى سيستمى فدرال در ايران است. بنابراین از ديد ملى گرايى بايد با تمام نیرو با فدراليسم در ايران مخالفت كرد.

راه ديگر اينست كه اپوزيسيون ملى گرا به پشتيبانى از جمهورى اسلامى برآيد و دخالت آمريكا و هر كشور ديگر را نه تنها محكوم كرده، بلكه مردم را صريحاً به پشتيبانى از نظام فراخواند. اين رويكرد دو ضعف اساسى دارد: يكى اينكه چنين پشتيبانى به جمهورى اسلامى مشروعيت مى بخشد، حكومتى كه مسئول نهايى تمام نابسامانى و بحران هايى است كه كشور را هر روزه تهديد مى كنند و دوماٌ، دوام آوردن جمهورى اسلامى يعنى دوام آوردن همين بحران ها و اگر اين یکی هم رفع شود، فردا بحران ديگرى در راه است. واقعیت اینست که اين حكومت كشور را به خاك سياه نشانده و امروز با موشك بازى حتى دنبال جنگ هم هست تا به قیمت خون مردم به حكومت ضد ایرانی خود ادامه دهد. چنين نظامى پشتيبانى كردن ندارد، چون جنگ يعنى نه تنها آوارگى، بلكه همان بحران تجزيه كشور. خلاصه دوام جمهورى اسلامى يعنى همين آش و همين كاسه.

پس مى رسيم به گزينهُ سومى كه گروه های اپوزيسيون در پيش دارند: نه پشتيبانى از جمهورى اسلامى، نه پيروى از آمريكا، بلكه خواست براندازى نظام بدست خود ايرانيان و تاكيد بى چون و چرا بر استقلال و يكپارچگى كشور توسط دولتى مركزى و دموكراتيك. نيروهای اپوزيسيون، از سوسيال دموكرات و ملی گرا گرفته تا جناح راست، بايد هرچه زودتر گرد هم آيند و با تشكيل اپوزيسيونى متحد يكصدا بر تماميت ارضى و استقلال كشور اصرار ورزند و در عين حال خواستار حكومتى دموكراتيك و لائیک شوند. با تشكيل چنين اپوزيسيونى شايد بتوان در جرياناتى كه درپيش روست، و رخدادشان متاسفانه از حيطهُ نفوذمان بيرون است، با تاثيرگذارى بر پيشرفت رویدادها منافع ملت ايران را تامين كرد. در اين شرايط اضطرارى آزاديخواهان بيش از هميشه اين وظيفهُ سنگين را بر گردن دارند كه اگر نه ابتكار عمل، اما هدايت جريان را از آن خود كنند و نه بدست آمريكا يا جمهورى اسلامى بگذارند.

جاماسب سلطانی

۳۰ خرداد ١٣٩٦