نه مذهب نه ایدئولوژی؟- رامین کامران
نظام سیاسی فعلی ایران، حال هر قدر سست و بی قوام، اساساً نظامی توتالیتر است. طبعاً اول واکنشی که این حکومت در اکثر مردم ایجاد میکند، تمایل به پس زدنش و دوری جستن از آن است. این امر، هم خود را به صورت خواستاری جدایی دین و سیاست نشان میدهد و هم به صورت مخالفت با ایدئولوژی مذهبی این نظام که هر دو درست است و بجا.
در مقابل، در برخی طرح هایی که برای توصیف رژیم جایگزین نظام فعلی در اینجا و آنجا می بینیم، این عبارت کمابیش قالبی به چشم میخورد که رژیم جایگزین باید از «هر مذهب و ایدئولوژی» جدا باشد! این حرف که تصور میکنم شخص کم سوادی در دهانها انداخت، همینطوری توی ذوق نمیزند، چون در حقیقت واکنشی است به وجود نظام مذهبی و ایدئولوژیک فعلی و کمتر کسی به فکر محک زدنش میافتد.
من در اینجا میخواهم راجع به قرینهُ نادرستی که در این عبارت نهفته و به دلیل موقعیت تاریخی ما درست به چشممان نمیاید، چند کلمه ای بگویم. بخصوص به این دلیل که عبارت مزبور، در برخی جاها جایگزین خواستاری نظامی لائیک شده است و این تصور را ایجاد کرده که نه فقط بیانگر خواست جدایی است، بل از صرف خواستاری جدایی دین و سیاست وسیعتر و قاطع تر است. به عقیدهُ من این تصور به کلی خطاست و این عبارت نادرست میتواند در آینده موجد دردسر شود. شعارهای اساسی را باید بسیار با دقت انتخاب کرد، چون تصحیحشان در میانهُ کار تقریباً غیر ممکن است و با دور گرفتن حرکت میتواند جداً اسباب زحمت بشود.
تا آنجایی که مربوط است به جدایی دولت از مذهب ـ هر مذهبی ـ حرفی نیست، سخن درست است و بیان درستش خواستاری لائیسیته، نه سکولاریسم. ولی از آنجا که پای ایدئولوژی در میان میاید، سخن نادرست میشود. ببینیم چرا.
کسانی که تصور میکنند که کار سیاست میتواند از ایدئولوژی جدا باشد، اصلاً از این مقوله و کارکردش تصور درستی در ذهن ندارند و به همین دلیل است که ممکن است شیفتهُ چنین شعارهایی بشوند. دلیل اصلی که ایدئولوژی نمیتواند از سیاست جدا باشد این است که عمل انسانی، راه حل عقلانی قاطع و به عبارتی علمی، ندارد. ایدئولوژی در مرز شناخت و عمل قرار دارد و وسیله ایست که به ما امکان میدهد در سیاست، منظم و تا حد ممکن عقلانی عمل بکنیم.
کسانی که به دلیل دل ندادن به ایدئولوژی های رایج، تصور میکنند که بدون ایدئولوژی و آزاد از قید و بند آن، کار سیاسی میکنند، به خطا چنین میاندیشند. آنها هم مثل بقیه ایدئولوژی دارند، ولی خودشان آنرا ساخته اند، با همین مصالحی که باقی ایدئولوژی ها ساخته میشود: تجربه، اعتقادات و… تفاوت در اینجاست که حاصل کارشان فردی است و معمولاً کیفیتش پایین است.
ایدئولوژی، هم راهنماییمان میکند که چگونه عمل کنیم، هم اعمالمان را توجیه میکند و برای آنها مشروعیت دست و پا میکند. یعنی هم بعد توضیحی دارد و هم توجیهی. به همین خاطر انواع و اقسام فرآورده های فرهنگی میتواند در ایدئولوژی داخل بشود. از مذهب گرفته تا گفتار علمی و از هنر گرفته تا اسطوره و افسانه. فقط باید دقت داشت که این عناصر از هر کجا که فراهم بشود، کارکرد اولیهُ خود را از دست میدهد و در خدمت ایدئولوژی قرار میگیرد، یعنی در خدمت راهنمایی و توجیه عمل سیاسی. اینکه ایدئولوژی، با ارجاع به عناصری که در دل خود جا داده، مترادف مذهب یا علم یا هر چیز دیگر شمرده شود، به کلی نادرست است. تعریف ایدئولوژی به اعتبار کارکردش صورت میپذیرد نه با ارجاع عناصری که در دلش جا گرفته. نباید گول شعارهایی را خورد که ایدئولوژی را مترادف علم یا صورت اصیل مذهب یا… قلمداد مینمایند.
وقتی پذیرفتیم که بدون ایدئولوژی نمیتوانیم کار سیاسی بکنیم، باید حد ایدئولوژی را بدانیم و نگاه داریم. ایدئولوژی، درست به دلیل کارکرد و ترکیب دوگانه اش، اعتبار قاطع نمیتواند داشته باشد، نه در زمینهُ شناخت و نه عمل. رشتهُ عقل و عملمان را نمیتوانیم یکسره بدان بسپاریم. باید به محدودیت هایش آگاه باشیم و اگر از به کار بردنش نتیجه نگرفتیم، به دنبال تصحیحح یا تغییر آن برویم. اگر ایدئولوژی از پس واقعیت برنیاید، اشکال از ایدئولوژی است نه از واقعیت.
باید توجه داشتکه حوزهُ ادعای همهُ ایدئولوژی ها یکسان نیست. مشکل از آنهایی زاده میشود که متکی به دانش جامع قلمداد میشوند. دو تکیه گاه برای این ادعا هست، یکی مذهب و دیگری علم. این قبیل ایدئولوژی ها نقطهُ اتکای برنامه های سیاسی توتالیتر است. ادعای اصلی هر نظام توتالیتر، اتکا به دانش مطلق در باب جهان و بخصوص جوامع انسانی است. این نوع ایدئولوژی ها که مارکسیسم و اسلامگرایی نمونه ها آشنای آن هستند، محور اصلی تشکیل حکومتهای توتالیتر هستند. در مقابل، لیبرالیسم، درست به این دلیل که آزادی بشر را محور قرار میدهد، یعنی از ابتدا خود را از دسترسی به دانش مطلق ناتوان میشمرد، نمیتواند به چنین راهی برود. آزادی بشر یعنی اینکه از قبل نمیتوان گفت که وی چگونه عمل خواهد کرد و نتیجهُ اعمالش چه خواهد بود. اگر آینده قابل پیشبینی نباشد، دانش مطلقی هم در کار نیست و عمل سیاسی هم نمیباید به چنین توهمی اتکا کند.
آخر از همه اینکه احتیاج سیاست به ایدئولوژی هم در سطح دولت مصداق دارد، هم احزاب و گروه های سیاسی و هم افراد. به عنوان مثال، وقتی از دمکراسی لیبرال صحبت میکنیم و از تعادل بین دو آزادی مثبت و منفی، یعنی در عین اینکه تصمیمیگیری شهروندان را برای تعیین سرنوشت جمع مرجع میدانیم، میپذیریم که رأی اکثریت قرار نیست برای تمامی ابعاد حیات ما تکلیف تعیین کند. به این ترتیب ایدئولوژی لیبرال را وارد تعریف نظام سیاسی میکنیم و در قانون اساسی جا میدهیم. یا وقتی از ضرورت دخالت دولت در سیر توزیع ثروت و تقویت طبقهُ متوسط سخن میگوییم، فرضاً با آموزش و بهداشت همگانی، به همان نسبت بخشهایی از ایدئولوژی سوسیالیستی را وارد ترتیبات کشورداری میکنیم.
به همین دلیل است که طالب دولتی جدا از هر ایدئولوژی بودن، حرفیست پوچ و بی معنا. سیاست بدون ایدئولوژی نداریم، نه در ایران و نه در هیچ کجای دیگر عالم، در هیچ سطحی، نه دولتی، نه گروهی و نه فردی. کار سیاست ایران و برقراری نظام درست، همینطوری با مشکلات بسیار مواجه است، با لاابالیگری فکری بر شمار آنها نیافزاییم.
این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است
۵ ژوئن ۲۰۱۷