استعمار چین؟ – پیام ایرانی

جنجال و هوچیگری که بر سر امضای تفاهمنامهٔ استراتژیک رژیم با جمهوری خلق چین به راه افتاده و گرد و خاکی در فضای سیاسی ایران پراکنده، نه تازگی دارد و نه غیر منتظره است. حکومت اسلامی از ابتدای تأسیس خود چنان عداوت و رفتار خصمانه‌ای‌ با ملت ایران در پیش گرفت که نه تنها اکثریت ایرانیان را با خود مخالف و دشمن نمود بلکه موجبات کینه و نفرت عمیق و البته برحق آنان از این نظام غیرانسانی را باعث گردید. روشن است که در چنین شرایطی هر اقدام حاکمان – صرفنظر از سود و زیان آن برای منافع ملی ایران – با واکنش تند و منفی از سوی مردم روبرو میشود. حال میخواهد برنامهٔ اتمی باشد، تولید موشکهای بالستیک، نفوذ سیاسی نظامیِ منطقه‌ای، و… یا این آخری امضای پیمان راهبردی با چین.

شکی نیست که جمهوری اسلامی همواره منافع و مصالح حاکمیت مذهبی را بر منافع ملی ایران رجحان داده است و در این راه خسارات هنگفت و گاه غیر قابل جبرانی به مملکت و ملت ایران تحمیل نموده است. اما در مواقعی که این دو یعنی منافع رژیم و منافع ملی با یکدیگر همسو بودند نیز خواه ناخواه در جهت تأمین هر دو گامهایی برداشته است. به عنوان مثال برنامهٔ توسعهٔ موشکهای بالستیک که در نبود یک نیروی هوایی فعال و کارآمد، تنها ابزار دفاعی راهبردی و قابل اتکای مملکت در مقابل تهاجم نظامی خارجی محسوب میشود، هرچند رژیم را نیز از تعرض جنگی مصون مینماید اما به هیچ روی از آن در مقابل انقلاب مردم ایران محافظت نخواهد کرد، چنانکه شوروی سابق با آن طول و عرض و با وجود صدها کلاهک اتمی در مقابل ارادهٔ مردم‌ خویش برای تغییر و دگرگونی به ناگزیر زانو زده و تسلیم شد.

سند همکاری اخیر میان حکومت اسلامی و دولت چین نیز هرچند ممکن است در تحلیل نهایی منطبق بر منافع ملی ایران نباشد ولی آنچه نقداً تا به حال از مفاد آن به طور رسمی انتشار یافته، با اسناد همکاریهای مشابه میان کشورهای در حال توسعهٔ دیگر با قدرتهای جهانی تفاوت عمده‌ای نداشته و در مناسبات بین‌المللی اینگونه اتحادها امری کمابیش مرسوم و متداول است. با اینحال موج وسیع مخالفت با آن لااقل از دو جبههٔ مختلف ابراز میگردد، ببینیم که از کجاست و چرا؟

آمریکا و اقمارش
دولت ایالات متحده رسماً نارضایتی خود از قرارداد همکاری بلندمدت ایران و چین را توسط رئیس جمهور خود ابراز نمود. دو کشوری که از سوی واشنگتن در زمرهٔ دشمنان قرار داشته و هدف تحریمهای مختلف سیاسی و اقتصادی قرار دارند. آمریکا که در پی مذاکره با جمهوری اسلامی و دیگر شرکای برجام برای بازگشت به این تفاهمنامه است، در صورت حضور بلندمدت چین در معادلات ژئوپلوتیک خاورمیانه در کنار روسیه و ایران، موقعیت شکنندهٔ خود در منطقه را بیش از پیش متزلزل و بی‌ثبات خواهد دید و در بلندمدت چاره‌ای جز پذیرش برتری ژئواستراتژیک محور چین-روسیه-ایران و در نهایت ترک منطقه نخواهد داشت. بنابراین مخالفت آمریکا و اقمارش نظیر اسرائیل، عربستان و… با نزدیکی بیش از پیش چین و ایران، بسیار طبیعی است و احتمال اینکه در مسیر اجرایی شدن آن درصدد کارشکنی برآیند نیز وجود دارد، هرچند کارگر افتادنش بسیار بعید خواهد بود.

اپوزیسیون
خادمان ایرانی آمریکا یعنی گروه‌های مختلفی که موضع آنها همواره تابعی از سیاست یکی از دو حزب حاکم بر آمریکاست، مقام نخست موضعگیری در اپوزیسیون علیه معاهدهٔ رژیم و چین را از آن خود نمودند. از مجاهدین و پهلوی‌طلبان گرفته تا چپگرایان بریده از مارکسیسم، اصلاح‌طلبان سابق، ملی‌مذهبی‌ها و… همگی به تبعیت از ارباب، به مخالفت عمدتاً کورکورانه با آن پرداخته‌‌‌اند. این گروهها بار اصلی تبلیغات در این زمینه را بر عهده داشته و تریبون رسانه‌های فارسی زبان را نیز در انحصار مطلق خود دارند و هر صدای منتقد و مخالفی با سیاست آمریکا را با چماق «خدمت به رژیم» سرکوب میکنند. برای این گروه‌ها که خود از سیاست تحریم و تهدید آمریکا علیه ایران به شکل آشکار و پنهان حمایت میکنند، منافع ملی ایران مطلقاً ارزش و اهمیتی ندارد. همینقدر که پای رژیم اسلامی در میان باشد از دید آنان برای مخالفت و تخطئه آن کفایت میکند. میگویند این قرارداد مصداق «وطن فروشی» است اما برای ادعای خود هیچ استدلال محکم و منطقی ارائه نمیکنند و با هوچیگری میخواهند همه را قانع کنند و هرکس زیر بار نرفت را با هزار و یک انگ و تهمت از میدان به در کنند که البته شدنی نیست.

اما خوشبختانه اپوزیسیون ایران فقط به آنها که ذکرشان رفت محدود نیست. آزادیخواهان یعنی لیبرالها، دمکراتها و ملیون ایران بخش دیگر مخالفان حکومت اسلامی را تشکیل میدهند که گرچه به دلیل عدم برخورداری از امکانات رسانه‌های بزرگ صدای آنها به بلندی رقبایشان نیست اما از آنجا که از روز اول هم مخالف جدّی این رژیم توتالیتر و فاشیستی بوده‌اند و هم منافع ملی ایران را در نظر داشته‌اند حرف حساب میزنند و مواضع ایشان از اهمیت و اعتبار قابل توجهی نزد بخشهای آگاه و فرهیختهٔ ملت ایران برخوردار است. در این طیف که از پیروان لیبرال مصدق و بختیار تا جمهوریخواهان سوسیال، دمکرات و لائیک ایران را در شامل میگردد، هر دو موضع مخالف و موافق با قرارداد اخیر وجود دارد ولی این مواضع نه به پیروی از سیاست آمریکا و اقمارش اتخاذ میگردد و نه بدون توجه به منافع ملی ایران. هرچه هست مبتنی بر واقع‌بینی و پرهیز از جوزدگی‌های معمول عوامگرایانه است و این خود دستکم به ارزیابی منطقی کار و روشن نمودن حقایق امور و تشخیص منافع ملی ایران یاری بسیار خواهد رساند.

نتیجه‌گیری
در جهان چند قطبی شدهٔ امروز، آمریکا دیگر مانند سالهای اولیه پس از جنگ سرد، دست برتر را ندارد و با ظهور قدرتهای نوینی چون چین، روسیه و اتحادیهٔ اروپا – که البته این آخری هنوز به کلی از آمریکا مستقل نشده – کشورهای در حال توسعهٔ جهان انتخابهای مختلفی برای بسط همکاریهای سیاسی، اقتصادی و نظامی با قدرتهای بزرگ موجود داشته و بر خلاف سابق مجبور به جلب رضایت آمریکا یا سایرین نیستند.

در قرارداد اخیر حکومت ملایان با رژیم خلقی چین نیز نکات مثبت و منفی هر دو موجود است و باید مصّرانه خواستار انتشار متن کامل و با جزئیات آن شد تا مورد ارزیابی دقیق از سوی کارشناسان امور قرار بگیرد. اما اینکه تصور کنیم چنین قراردادی در حکم تداوم عمر رژیم اسلامی خواهد بود جداً به خطا رفته‌ایم. مگر رژیم محمدرضاشاهی که خدمتگزار و فرمانبر محض آمریکا بود و مملکت را تیول این کشور نموده بود و دم به ساعت از سفارت خانه‌های آمریکا و انگلستان کسب تکلیف مینمود را این دولتها توانستند در مقابل سیل خروشان انقلاب مردمی که از فساد و استبداد آریامهری به تنگ آمده بودند محافظت نمایند؟ که اینک برخی چنین توهمی نسبت به رابطهٔ چین و ملایان پیدا کرده‌اند. هر ملتی اراده کند میتواند در سایهٔ همبستگی ملی به عمر رژیم استبدادی مسلط بر خود پایان دهد و هیچ قرارداد و اتحادی ولو امضای تمامی قدرتهای جهان نیز در پای آن درج شده باشد نمیتواند مانع از سرنگونی حکومتی که مردمش خواستار ساقط نمودن آن هستند بشود.

در شرایطی که سیاست ما باید بر مبنای تأمین حداکثر منافع ملی، استقلال و آزادی برای ملت ایران استوار باشد، وجود رژیم جمهوری اسلامی خود مانع بزرگی بر سر راه دستیابی به آرمانهای فوق است. اما براندازی این حکومت جنایتکار و فاسد به دولت آمریکا و هیچ نیروی خارجی دیگری مربوط نمیشود، بلکه این مبارزه وظیفهٔ ملی تک تک ایرانیانی است که این مملکت و مردم آن را شایسته و سزاوار زندگانی انسانی و برخورداری از مواهب زیستن در یک دمکراسی لیبرال و لائیک میدانند. اگر شما نیز به این گروه تعلق دارید آستین همت را بالا بزنید، از حد ابراز نارضایی فراتر رفته و پای در راه مبارزه برای آزادی و سربلندی کشورتان بگذارید، البته پیشاپیش از هر نوع کمک خارجی جداً قطع امید کنید وگرنه متأسفانه به مقصود نخواهید رسید.

20 فروردین 1400
انجمن شهروندی نبرد