Home سخن روز آرشیو سخن روز ناسازگاری با قدرت- رامین کامران

ناسازگاری با قدرت- رامین کامران

این سخن کم به گوش نمیخورد که قدرت اصولاً چیز پلیدی است و باید از صحنۀ مناسبات انسانی حذف گردد. در کمال تعجب باید گفت که حتی برخی چنین امری را هدف درازمدت سیاسی خود قرار داده اند. به نظر من، آن خیال نادرست است و بی پایه و اتخاذ سیاستی که چنین هدفی را تعقیب نماید، خیالپردازانه و در بهترین حالت، بی عاقبت، وگرنه که بد عاقبت. سیاست بی قدرت چیزیست مثل مذهب بی تقدس یا هنر بی زیبایی یا…

تصور میکنم دلیل اولیه و اساسی چنین رویکردی نسبت به قدرت، درست نشناختن آن و داشتن تصویری ابتدایی و بسیط از این این پدیده است، به عبارتی مترادف شمردن آن با زور که نامطبوع ترین شکل آن است و قبولش بر هر کسی گران میاید. برای اینکه مقصودم را روشن کنم، نقل کوتاهی میکنم از تحلیلی که استاد گرانقدرم، ژان بشلر، سالیان پیش، از قدرت عرضه نموده و در کتابی که «قدرت ناب» نام دارد، آمده. طبعاً برای آگاهی از وسعت و عمق تحلیل باید به اصل اثر رجوع کرد.

بشلر از مسئلۀ اطاعت شروع میکند که در جامعه شناسی وبری هم موضوع بحث مفصلی است. ولی برای تحلیل انواع اطاعت، راه دیگر و بسیار زایا تری را طی میکند. وی در تحلیلش که بسیار انتزاعی است، میگوید اطاعت به سه دلیل میتواند صورت بپذیرد: اول قابلیت کسی که فرمان میدهد، دوم نفوذ معنوی وی و دیگر زور.

در صورت اول، ما از کسی فرمانبری میکنیم که میدانیم یا تصور میکنیم که در زمینه ای صاحب دانش و کاردانی است. از او تبعیت میکنیم، چون بر پایۀ حساب عقلانی، سود خویش را در این میبینیم. آگاهیم که اگر چنین نکنیم، ضرر خواهیم دید. تفویض قدرت در دولت دمکراتیک و سپس اطاعت از این دولت، آشناترین مثال این روش است.

در صورت دوم، از کسی تبعیت میکنیم، به این دلیل که وی را واجد ارزشهایی میدانیم که ارج مینهیم. در اینجا، جزای تبیعیت نکردن، دور افتادن از این ارزشهاست. آشناترین مثال، مورد مذهب است.

در مورد سوم، از کسی تبعیت میکنیم به این دلیل که تبعیت نکردن، مترادف رنج و احیاناً مرگ است. چون چنین عواقبی را خوش نداریم، راه اطاعت را برمیگزینیم.

بشلر که در درجۀ اول به سیاست نظر دارد، اضافه میکند که هیچیک از اشکال موجود و ملموس قدرت، نمونۀ خالصی از این سه مورد نیست. همیشه ترکیبی در کار است که معمولاً یکی از این عناصر در آن نقش اصلی را بازی میکند و رنگ خود را به کل مجموعه میزند و…

قصدم از نقل بسیارخلاصۀ مطلب، این بود که قدرت امر بسیطی نیست، سه گانه است و باید هنگام سخن گفتن از آن، به هر سه وجهش نظر داشت. نمیتوان هر قدرتی را زورگو دانست، حرف نادرست است و میتواند بسیاری را به راه خطا بکشاند.

این از قدرت. برسیم به سیاست. قدرت مفهوم مرکزی سیاست است و اگرسودای حذف آن را داشته باشیم، در حقیقت در پی نادیده گرفتن این بخش مهم از حیات انسان هستیم یا اینکه خیال حذف آنرا در سر می پروریم ـ خیالی باطل. باطل به این دلیل که حیات اجتماعی یعنی حیات جمعی و حیات جمعی از طریق سیاست است که منتظم و ممکن میگردد. زیرا سیاست است که اختلاف های زاییده از اصطکاک اجتناب ناپذیر منافع و عقاید را در حیات جمعی، اداره و حل و فصل می کند. تنها در صورتی می توان خواستار نابودی قدرت شد و یا در براندازیش کوشش نمود که بشود اختلافات را از بنیاد حذف کرد. سیاست و قدرت، در جایی میتواند حذف بشود که اصلاً اختلافی موجود و ممکن نباشد.

متأسفانه، کسانی که مستقیم یا غیر مستقیم، تلویحاً یا تصریحاً، به اصرار یا به اشاره، خواستار حذف قدرت از روابط اجتماعی هستند، در مورد اینکه چگونه میخواهند اختلافات گوناگون را از صحنۀ حیات اجتماعی حذف نمایند، چندان سخنی نمیگویند. شاید آنکه بیشتر از دیگران در این باب سخن رانده، مارکس باشد که در توصیف جامعۀ کمونیستی میگوید سیاست و دولت در آن جایی ندارد. وی مدعی است که مرگ سرمایه داری و ختم بهره کشی ابنای انسان از یکدیگر، اختلافات اجتماعی را حذف خواهد کرد. حرف این است و نتایج عملیش هم که معلوم.

برویم سر نکتۀ آخر و نتیجه گیری که میخواهم بکنم. در شرایطی که حذف قدرت ممکن نیست، اصرار بر این کار، بیجاست. قدرت را باید اول درست شناخت، دیگر اینکه از آن درست استفاده کرد و مهمتر از همه، هیچگاه نمیباید قدرت را عاطل گذاشت. عاطل گذاشتن قدرت یعنی واگذاشتنش به هر کسی که اراده کند و از زمین برش دارد. این خیانت به کسانیست که قدرت باید برای بهتر کردن زندگانیشان به کار گرفته شود. قدرت میباید در دست افراد صالح باشد و از ان درست، یعنی به نفع جامعه، استفاده گردد.

خیالپردازی در همه زمینه ممکن است، ولی در مورد قدرت، جز به کابوس ختم نمیشود.

۹ شهریور ۱۳۹۸

۳۱ اوت ۲۰۱۹

این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است