Home سخن روز آرشیو سخن روز لشکر نامتجانس – رامین کامران

لشکر نامتجانس – رامین کامران

بعد از فروکش کردن بی نتیجهٔ اعتراضات زن، زندگی… همه منتظرند. منتظر این که اتفاقی بیافتد و بحرانی بروز کند که به اعتراض و احیاناً براندازی که هدف نهایی است، میدان بدهد. ولی همه نیز می دانند که توان ایجاد بحران را ندارند و چشمشان به دست تصادف است که شاید گره گشا گردد.

کسی از آینده خبر ندارد ولی بحرانی که حتماً دیر یا زود بروز خواهد کرد و همه چشم به راهش هستند، فوت خامنه ایست و معضلات تعیین رهبر که در پی اش خواهد آمد. موعد معلوم نیست، ولی در بروز این اتفاق هم شکی نیست و روشن است که گذشت زمان هر روز ما را به تاریخ وقوع آن نزدیک تر می کند. این موقعیت همه را به صفبندی واداشته تا بتوانند در فرصت مناسب از آن بهترین استفاده را بکنند و اگر شرایط مساعد و بخت همراه بود، قدرت را بگیرند.

نگاهی بیاندازیم به میدان مبارزه.

آن طور که در اول نگاه به نظر میاید، در وضعیت فعلی، برتری کامل از آن آمریکا ـ اسرائیل یا به عبارتی نیرو های نو محافظه کار است که به یمن امکانات مالی بی حساب و شمار بالای نامزدان خودفروشی، مهره های خود را در همه جا چیده اند. از یک سو با اصلاح طلبان داخل در ارتباطند و صادراتی های این گروه را در گوشه و کنار به کار گرفته اند، از یک طرف با مجاهدین همدست و همداستانند، در بین تجزیه طلبان آدم های خود را دارند، پهلوی را که سال هاست به خدمت گرفته اند، از بین بخشی از چپگرایان قدیم یارگیری کرده اند، چه به طور مستقیم و چه به واسطهٔ پهلوی که بخشی از این سالمندان ناامید را به سوی خود کشیده و در نهایت تمامی رسانه های بزرگ را هم تحت اختیار دارند و به صدا های مزاحم فرصت بلند شدن نمی دهند، نفوذ ناسالمشان بر رسانه های اجتماعی هم که تختهٔ نجات مبارزان مستقل است، بر همه هویداست.

این آرایش می تواند کسانی را که چندان تجربهٔ مبارزاتی ندارند یا این که زود خود را می بازند، از صرافت مبارزه بیاندازد و پیروزی را به بهای ناچیز کرّ وفرّ، نصیب جبهه ای کند که تجزیه و نابودی ایران را طالب است. پس باید موقعیت را از نزدیک و با دقت سنجید. اول از همه دید که هر بخش از این نیرو هایی که به صف کرده اند، به چه می ارزد و دوم این که آیا هم افزایی بین آن ها ممکن است و اگر باشد چه نتیجه ای می تواند به بار بیاورد.

از خودفروشان شاخص شروع می کنم که یکی قرار است زنان را بسیج کند و آن مرده فروش عزاداری که چشمانش را برای چپگرایان خمار می کند ـ باقی خرده پا هستند. آخرین ابراز وجود اینها که با آتش سنگین تبلیغاتی همراه بود، همان داستان ززآ بود که به هیچ انجامید و فقط شعارش وبال گردن همه شد تا از هر حرکت معنی داری بازشان بدارد. بعد از پاشیدن گروه جرج تاون، همهٔ اعضأ پس نشستند و توجهی که جلب کرده بودند خاموش شد، این دو نیز به همچنین. چند ماه است که شاهد کوشش عبث برای مطرح کردنشان هستیم، طبعاً با فشار رسانه ای و این را هم شاهدیم که بی اثر است. در حقیقت تمامی گروه سوخت، ولی شکست این دو مرئی تر است چون شغل دوم ندارند و اگر رسانه نباشد، هیچند و وقتی رسانه اثر نکند، هیچ تر.

اصلاح طلبان که از دوران رفسنجانی طرف اصلی غرب و در صدرش آمریکا هستند، کمابیش به صدور مبارز ادامه می دهند. ولی همین، اسباب سربازگیری را فراهم میاورند، نه بیشتر و افرادشان در گوشه و کنار در لباس اپوزیسیون و خودنمایی می کنند. ولی به نظر میاید که توان عضوگیری از آنها اشباع شده است و جای چندانی برای استفاده از نورسیدگان باقی نمانده است. سیاهی لشکری است که تعدادش کمابیش ثابت است و اگر رشدی داشته باشد، کند.

تکلیف مجاهدین که مدت هاست روشن است. نه تغییری در شمار آن ها مشهود است و نه درتوانشان. موقعیت سیاسی شان هم تغییری نکرده. همان جذامیان اپوزیسیون هستتند و کسی به همراهی با آنها میلی نشان نمی دهد. توان اصلی مانورشان از افرادی برمی خیزد که بدون اتیکت مجاهد به گوشه و کنار فرستاده اند و هرکدام سازی می زنند. ولی نخی که به پای اینها بسته شده، هر قدر هم که دراز باشد، از مانور کارآمد بازشان می دارد، چون در خطوط اصلی عمل به مجاهدین بسته هستند. از آن جا که این گروه در صدد تشویق مبارزهٔ خشونت آمیز در هر مورد  و فرصت است، حد کارآیی خود و مهره هایش را معین کرده است و نمی تواند نقش مهمی بازی کند مگر در ایجاد تنش و تخریب.

در بین تجزیه طلبان، کومله از بقیه بیشتر مطرح شده و به نظر میاید که مهرهٔ اصلی است، لااقل در کردستان ـ هرچند فقط او نیست. ولی این جا هم باز حد و حدود کار روشن است. امکان عضوگیری و حتی جلب نظر مردم خارج از کردستان منتفی است و در این استان هم تعداد افرادی که حاضرند دنبال پروژهٔ سیاسی گروه اخیر راه بیافتند به نهایت قلیل. به علاوه، می دانیم که مردم ایران نسبت به تجزیه طلبی چگونه واکنش نشان می دهند.

شاید توطئه گران تصور میکنند که پهلوی مهرهٔ اصلی بازی است، چون امتیازاتش ارثی است و مقامش ملی، یعنی در موقعیتی قرار دارد که اصولاً در رأس قرار می گیرد. ولی نکته در این است که خودش توان کار سیاسی ندارد و گفتارش همان گفتار قدیمی آریامهری است و گشایندهٔ هیچ چشم انداز نوی در تاریخ ایران نیست. اصل توجهی که جلب کرده به کمک دروغگویی تاریخی رسانه ها و در رأسشان من و تو حاصل شده. نمایش مسخرهٔ تبلیغات رسمی قدیم که چون از یادها رفته بوده، به نظر نو میاید. فیلم های کهنه ای که مردم پای تلویزیون تماشا می کنند و به این ترتیب گذشتهٔ شیرینی را در خاطر مرور می کنند که جز در رؤیا هایشان ما به ازایی ندارد ـ خواب دیدن با چشم باز.

چپگرایان متفرقه هم که به دلیل پراکندگی و کنار گذاشتن ایدئولوژی قدیم، وحدتی از خود ندارند و فقط می توانند دنبال گزینهٔ رسانه ای غالب حرکت کنند. نوعی گروه کر که در پس صحنه همسرایی می کند ولی صدایش ضعیف تر از آن است که بتواند آوازی را در دهان جمع بیاندازد. همهمه ایست کم برد و کم طنین.

آنچه به همهٔ اینها ابعادی بسیار خارج از مقیاس داده است، انحصار رسانه ای و سکوتی است که به دیگران تحمیل گشته است. نقطهٔ قوت این لشکر وصله و پینه شده، همینجاست. پولی که در این راه خرج شده، سرسام آور است و برای این شده تا انحصار برقرار سازد. نه فقط با ترویج گفتار واحد، با ایجاد این توهم که صدای دیگری در کار نیست که در عمل هست، حتی اگر کم طنین باشد.

نقطهٔ ضعف اصلی لشکری که در میدان می بینید و توصیف مختصری را از آن به شما عرضه داشتم، در چند پارگی آن است که امکان عمل واحد و مؤثر را از آن می گیرد. نکته این جاست که وسعت لشکر باعث شده تا ناظران به این نکته توجه کافی نکنند. هر لشکری، هر قدر هم پر شمار، باید از نوعی یکدستی برخوردار باشد تا بتواند به طور مؤثر مانور بدهد و این لشکر نیست. حتی لشکر های قبل از عصر جدید هم که از افواج منطقه ای نشکیل شده بودند، مثل فرضاً ایلات در ایران یا ابواب جمعی اشراف در اروپا، در عین اینکه امکان ممزوج شدن نداشتند، به دلیل فرهنگ جنگی مشابه و وحدت ملی یا شاهی، می توانستند به خوبی مانور بدهد. لشکری که پیش چشم ماست، قادر به این کار نیست. نیست چون نه در فرهنگ مشابهی شریک است و نه ایدئولوژی واحدی به هم پیوندش می دهد، وحدت فرماندهی آمریکا هم که اداری است، در حدی نیست که بتواند از عهدهٔ این پراکندگی بربیاید. این لشکر نامتجانس است و به همین دلیل ناتوان.

توضیحی بدهم. آمریکایی ها در کوشش بسیار نامنظم و مغشوشی که سال هاست به سودای تغییر رژیم در ایران انجام می دهند، سعی کرده اند تا از هر جا می شود نیرو تأمین کنند و هرکس را که به آنها روی خوش نشان داده، بسیج نمایند. نداشتن استراتژی روشن که ضعف اصلی است و سکته های ادواری در عمل، به علاوهٔ تغییر مسیر های گاه و بیگاه، دست به دست هم داده تا وضعیت فعلی را ایجاد کند: کنار هم چیدن قطعات نامتجانس برای انجام عملیاتی که چند و چونش درست روشن نیست. ظاهراً این امر که نمی توان قطعات گردآوری شده از گوشه و کنار را با هم به کار انداخت، هیچگاه به ذهنشان خطور نکرده است. این تصور بنیادی که در فرهنگ استراتژیکشان ریشهٔ عمیق دارد و تکیه بر نیروی مادی را در همه حال رهگشا می شمرد، در این جا بدین ترتیب خود را نشان می دهد که ساختار لشکر اهمیت چندانی ندارد یا اگر ضعفی داشت، به طریق دیگر قابل جبران خواهد بود.

احتمالاً این فکر هم در میان هست که می توان چند اسب در مسابقه دواند تا بالاخره یکی به مقصد برسد و به هرکه جلوتر افتاد، پشتیبانی بیشتر داد و بقیه را به دنبالش روانه کرد. به این ترتیب توهم تنوعی هم به مردم ایران القأ می شود که وجود خارجی ندارد. در این جا دیگر از مانور واحد خبری نیست و در عمل پیروزی کل به پیروزی یکی از اجزأ موکول می شود. لشکر پرشمار، در عمل، به یکی از واحد های خود تقلیل می یابد و دیگر عظمتش به کاری نمیاید چون یک بخش آنرا که شکست بدهید، تمامیش را شکست داده اید. مسئله این است که میدان دادن به هر کدام این خدمتگزاران آمریکا، در حکم میدان دادن به همهٔ آنهاست. نباید گول این را خورد که یکی خوب است و دیگران بد، یا این که یکی قابل قبول است، حتی اگر باقی نباشند. به هر کدام که راه بدهید بقیه هم از همان در تو خواهند آمد.

روی سخن من با آنهاییست که استقلال ایران و آزادی مردمش را هدف دارند و با وجود تمام مشکلاتی که بر سر راهشان قرار دارد، دست از کوشش نکشیده اند، ولی ممکن است برتری مادی حریف را زیاده از حد جدی و امکانات پیروزی خویش را دست کم بگیرند. نکته این جاست نباید فقط به وجه ایستای کار توجه داشت و تصور کرد که شمار نیروهای دو طرف نتیجهٔ کار را تعیین می کند. نه! دینامیسم کار است که نعیین کننده است، در جنگ و بخصوص در انقلاب، چون انقلاب با نیروی نسیه ای آغاز می گردد که کم کم نقد می شود. کدام انقلابی است که بتواند بگوید چون نیروی کافی دارم شروع به عمل می کنم؟ به انقلاب پنجاه و هفت نگاه کنید. در نقطهٔ شروعش هیچ عاملی را نمی توان پیدا کرد که می توانست حکم به پیروزی انقلابیان بکند. آرایش ایستای نیرو های دو طرف را در نظر بیاورید، یک طرف حکومت شاه با تمام آلات و ادوات و در سوی دیگر انقلابیان ضعیف و پراکنده. تنها عاملی که می توانست اینها را به سوی عمل سوق بدهد، اراده بود و امید که از هیچکدام نمی شد به طریق عقلانی حکم به پیروزی کرد. ولی همهٔ اینها در عمل تغییر کرد و ورق را به کلی برگرداند. پویایی نیرو ها در حدی بود که ارزیابی مقدماتی را ظرف دو سال به کلی باطل کرد. امروز هم اوضاع تفاوتی اساسی با گذشته ندارد.

نباید فریفتهٔ بزرگی لشکری شد که با غصب مقام مبارزان واقعی سر هم شده و دشت را پوشانده. باید ضعف واقعی آنرا دید و بی جهت پیروزش نشمرد. آن چه توهم پیروزمندی را شکل داده، هیاهوی رسانه ایست، نه واقعیت میدان نبرد. نیروی واقعی نیروی ملت ایران است و فقط سیاستی می تواند به حرکتش بیاورد که خواست های این ملت را در زمینهٔ آزادی و استقلال تأمین نماید. این کار فقط از پیروان خط مصدق برمیاید. گردونهٔ تاریخ باز نوبت را به آنها واگذار کرده است و تا وقتی که نتوانند خود را برای پیروزی تجهیز نمایند، کار نجات به مجرای درست نخواهد افتاد. سرنوشت ایران و ملت ایران به همت آنها بسته است.

۲۴ مارس ۲۰۲۴، ۵ فروردین ۱۴۰۳

این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است

rkamrane@yahoo.com