سخنی با اقلیتهای مذهبی- رامین کامران
در کارزاری که تحمیل حکومت مذهبی به مردم ایران، نقطۀ شروع آن بوده، جای اقلیتهای مذهبی به طرز عجیبی خالیست. تا اینجا تنها نقش این گروه ها، نقش قربانی بوده و بس. در بخش مبارزه کمتر صدایی از انها شنیده میشود، مگر در مورد دفاع از منافع گروه مذهبی خودشان. این دفاع امری طبیعی و لازم است، ولی محدود شدن واکنش به همین امر، هم غیر منطقی است و هم غیر طبیعی. غیر منطقی است، چون رهایی آنها از ظلم و دستیابی شان به حقوق طبیعی، از راه مبارزۀ محدود و متمرکز بر گروه خود، تأمین شدنی نیست. غیر طبیعی است، چون هر جا که مبارزه با استبداد مذهبی، به قصد کوتاه کردن دست مذهب از قدرت سیاسی انجام شده است و بخصوص در جایی که لائیسیته هدف بوده، اقلیتهای مذهبی هم، به دلایل مشهود، در آن نقش اساسی بازی کرده اند. در ایران، ما انفعالی را شاهدیم که نه با معیار کلی هماهنگ است و نه با مراجع مقایسۀ تاریخی. سؤال ساده است: این استثنأ از کجا آب میخورد؟
طبعاً من در این باب نظرخواهی نکرده ام و از کسی هم سؤالی به طور مستقیم نکرده ام و اگر این مطلب را مینویسم، به قصد در میان نهادن پاسخ قطعی نیست. قصد اصلیم تشویق ایرانیانی است که دینی غیر از اسلام دارند، به عرضۀ پاسخ. لائیسیته راه آزادی همۀ ایرانیان است از یوغ تحمیلات مذهبی. تحمیلاتی که فقط متوجه به اقلیتها نیست، بلکه همه را به یکسان نشانه رفته و اسباب زحمت همۀ ایرانیان شده است. کسانی که در راه برقراری لائیسیته تلاش میکنند، فقط از حقوق یک گروه دفاع نمیکنند، دفاع از حقوق همۀ مردم ایران را مد نظر دارند. قاعدتاً همه هم باید در این کوشش شریک باشند، بخصوص آنهایی که لطمۀ بیشتر دیده اند.
تصور نمیکنم که کاهلی و این تصور که بقیه کار را انجام میدهند و دلیلی برای زحمت ما نیست، پاسخ سؤال من باشد. من ظن این ترتیب رفتار تؤام با لاابالی گری را به کسی نمیبرم. بخصوص به مردمی که تحمیلات ناحق را، به احتمال بسیار قوی، بیش از هموطنان مسلمان خویش حس میکنند.
این ممکن است که با فکر لائیسیته آشنا نباشند و قضیه درست در ذهنشان مفهوم بندی و عبارت بندی نشده باشد. این احتمالاً مورد اکثر ایرانیان است و همه در آن شریکند. باید بر این بی خبری فائق آمد و مختصری زحمت کسب اطلاع به خود داد. موقعیت تاریخی ما مشکلی پیش پایمان نهاده است که باید چاره اش را بجوییم و این چاره لائیسیته است. تا از بابت نظری بر آن مسلط نشویم و از بابت عملی گام در راه رفع آن نگذاریم، درجا خواهیم زد. به هر صورت کوشش های طرفداران لائیسیته فقط متوجه به مخاطبان مسلمان نیست، متوجه است به همه، همان گونه که کوشش های طرفداران دمکراسی.
این نکته را هم البته در نظر دارم که مخالفت با حکومتی مذهبی که با تمام امکاناتش، به اسم مذهب اکثریت مردم یک کشور، حکمرانی میکند، کار پر خطری است. این خطر میتواند برای کسانی که مذهبی غیر از اکثریت دارند، بیشتر هم بشود و آنها را به احتراز از وارد شدن در دعوا وادارد. بحثی نیست، ولی گروه های بزرگی از این افراد در خارج سکونت دارند و از تیر رس حکومت به دورند. بسیاری از آنها، اصلاً به دلیل تبعیضات حکومت مذهبی ایران را ترک کرده اند و قاعدتاً باید انگیزۀ بیشتری برای مبارزه داشته باشند. رانده شدن از خانه و کاشانه، ظلم کوچکی نیست که بتوان به آسانی فراموش کرد ـ نباید هم کرد. بخصوص وقتی میدانیم که حکومت اصولاً دنبال ایجاد یکدستی از راه تخلیه است و بهترین انتظارش اینکه از ایران رفتگان، چه به دلیل مذهب و چه غیر از آن، سکوت پیشه کنند.
این احتمال هست که اقلیت های مذهبی، به مشکل، به چشم مشکل صرفاً مذهبی نگاه بکنند که مشکل مسلمانان است که نیست. مشکل در درجۀ اول سیاسی است و همۀ ایرانیان را شامل میگردد.چنین نگاهی که بیشتر حالت گروهی و به قول فرنگیها (communautaire) دارد، اگر کوششی در پی بیاورد، از حد دفاع از همکیشان فراتر نخواهد رفت و در حقیقت مکمل تصویری است که حکومت اسلامی و همتایان ملی ـ مذهبی شان از ایران دارند و میکوشند به دیگران تحمیلش نمایند. نباید در این دام افتاد. دفاع از همکیشان، هم طبیعی است و هم مشروع و هم لازم، ولی کافی نیست. سرنوشت ایرانیان به هم گره خورده است، نه از بابت مذهبی، از بابت سیاسی ـ ملت یعنی همین. خود را عضوی از ملت ایران شمردن، یعنی در حل مشکلاتی که برای ملت پیش آمده، شریک شدن. اگر هر کس فقط به بیرون بردن گلیم خود از آب بیاندیشد، راه دوری نخواهد رفت. اضافه کنم که نباید هم تصور کرد که با تشویق مردم به خروج از اسلام، میتوان با این حکومت مبارزه کرد.
ممکن است بگوییم این مردم اصلاً از ایران دل کنده اند و هر کدام بیشتر به فکر نزدیکی با همکیشان خویش از فرای مرزها هستند که این هم به نوعی دنبالۀ نگاه صرفاً مذهبی است به قضیه. چنین همبستگی هم طبیعی است، ولی نباید جایگزین همبستگی ملی بشود. هیچیک از ما در واحدی صرفاً مذهبی زندگی نمیکنیم که فقط به این همبستگی بیاندیشیم. محل زندگی همۀ ما واحدی سیاسی است، چه ایران و چه غیر از آن. باید اول از همه به فکر سامان دادن این واحد سیاسی باشیم تا بتوانیم در آن آزادانه و به طرزی مطابق با حقوق و انتخاب های خویش زندگی کنیم.
خلاصه کنم. هیچیک از پاسخهایی که به نظر من رسیده و حتماً فهرستشان کامل نیست، توجیه کنندۀ بی اعتنایی به مبارزه در راه آزادی مذهبی و برابری حقوق ایرانیان صرفنظر از مذهبشان، نیست. به عبارت ساده تر شرکت نکردن در کارزار لائیسیته را توجیه نمیکند.
آنچه در نظر دارم، این نیست که حتماً همۀ کسانی که خطاب با آنها سخن میگویم، بیایند و عضو یک گروه مشخص سیاسی بشوند تا این کار را انجام بدهند. هر کدام به هر ترتیب و در هر جا و در هر گروه میتوانند این کار را بکنند و خواستاری لائیسیته را ابراز دارند. قصد جمع کردن کمک مالی هم نیست که از آن بیزارم. بارها گفته ام و تکرار میکنم که پولی که باید برای رهایی ایران خرج بشود، باید توسط مردم و گروه هایی که آنرا میپردازند و در محلی که خود درست تشخیص میدهند، هزینه شود. قرار نیست که اینها، مثل انقلاب اسلامی، به حسابی واحد برود و تحت نظر آن مرکز خرج شود. هر کس پول میدهد، خودش هم بر هزینه شدنش نظارت کند. این جلوی خیلی از انحراف ها را میگیرد.
شرکت نکردن ایرانیان غیر مسلمان در کارزار لائیسیته که هدف روشنش احقاق حقوق آنهاست و برقراری برابری مذهبی در ایران، امریست که نه منطقی است و نه با نمونه های تاریخی میخواند. باید این استثنأ را رفع کرد. باید همۀ ایرانیان، همگام در این راه بکوشند، همانطور که برای دمکراسی. این دو به هم بسته است و یکی بدون دیگری سست است و ناقص. اگر همگی ما از تحمیلات حکومت مذهبی رنج میبریم، اگر همگی خواستار تغییر این وضع هستیم، پس باید همگی نیز در راه تغییر نظام سیاسی ایران و جایگزینیش با نظامی دمکرات و لیبرال و لائیک بکوشیم. یا همگی با هم از این مهلکه خواهیم جست و یا هیچکدام.
۱۷ اوت ۲۰۱۸
این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است
rkamrane@yahoo.com