وحدت از کجا تأمین خواهد شد؟-رامین کامران
طرفداران تشویق اعتراضات، فارغ از طرح و برنامه و تعیین شعار، به ما میگویند که اینها طی حرکت یا در طول مبارزه پیدا خواهد شد. درست مثل کسی که عجله دارد به سفر برود و به همین خاطر چمدانش را درست نمیبندد و میگوید: هر چه لازم شد، در راه میخرم.
حرف را نمیتوان اساساً مردود شمرد. به این خاطر که هیچ انقلابی از روز اول کامل تدراک دیده نشده و همه چیزش معلوم و معین نیست که بگوییم باید در ایران نیز همینطور بشود. اصلاً عمل انسانی را، آنهم با این عرض و طول، نمیتوان اینگونه برنامه ریزی کرد ـ تازه کوچکترش را هم کمتر میتوان.
ولی یک کار میتوان کرد و آن ترسیم حوزۀ امکانات است، حوزۀ متغیر ها که به ما امکان میدهد تا ببینیم با این ترتیب که داریم جلو میرویم، کلاً باید خود را برای چه احتمالاتی آماده کنیم. چون درست است که آینده را نمیتوان پیشبینی کرد، ولی چنان هم نیست که آینده هر شکلی بتواند بگیرد و اصلاً معلوم نباشد که مادر زمان چه خواهد زایید.
موضوع نوشتۀ حاضر، کوششی است در راه ترسیم حوزۀ احتمال در یکی از ساده ترین و محدودترین و در عین حال مهمترین بخشهای تحولات جاری: تأمین وحدت.
صورت مسئله بسیار ساده است: تظاهرات و کلاً جنبش اعتراضی، چه فعلی و چه آنی که به دنبالش خواهد آمد، باید وحدت پیدا کند تا کارساز شود. این وحدت از دو منبع میتواند تأمین گردد: همفکری و رهبری واحد. البته برای اینکه جنبشی درست کار کند و حالت متعادلی داشته باشد، هر دوی اینها باید موجود باشد. اندیشه ای وحدت بخش که در رهبری باز بتابد و چهره ای انسانی پیدا کند تا بتواند مردم را به سوی خود جلب کند و به آنها اجازه بدهد که با افکار و طرح انتزاعی، به این طریق رابطه برقرار سازند و کس یا کسانی را هم مسئول بشمارند. مفاهیم و شعار ها را نمیتوان مستقیماً مسئول شمرد. به علاوه، با مفاهیم فقط میتوان رابطۀ عقلانی برقرار کرد، ولی رابطۀ عاطفی محملی انسانی میطلبد.
الان وضعیت ما چیست؟ تا آنجا که به همفکری مربوط میشود، حداقلی است، یعنی از حد نخواستن رژیم فعلی فراتر نمیرود که هیچ، زاویۀ حمله به همین رژیمی هم که هیچکس نمیخواهد، یکی نیست، قلعه ایست که با مردم محاصره شده و هر کس از یک دیوار آن بالا میرود. تمرکز نیرویی در کار نیست، حتی در این حد ابتدایی. البته احتمال اینکه یگانگی فکری با پیش رفتن پیدا بشود، منتفی نیست، ولی تنها گزینه هم نیست و طی راه احتمال واگرایی بیشتر است تا همگرایی. بخصوص که با نزدیک شدن به پیروزی، اشتهای هر گروه برای بهره وری از ثمرات آن بالاتر میرود، همه میخواهند حرفشان به کرسی بنشیند و بهرۀ بیشتری ببرند.
راه دوم، پیدا کردن رهبر است و بسا اوقات همین است که در عمل، خلل و فرج همفکری را پر میکند و به مجموعه ای که از نظر فکری حالت یکدست ندارد، فرصت میدهد تا با این ملاط به هم بچسبد و یکدست بنماید و بخصوص یکپارچه عمل کند. موقعیتمان، از این بابت هم تفاوت چندانی با مورد قبل ندارد. از مجاهدین گذشته که ادعاهایشان را کسی جدی نمیگیرد و ظاهراً دو رهبر دارند ـ یکی مرده و یکی زنده ـ میماند رضا پهلوی که میخواهند به عنوان رهبر به ما بفروشند و نه خودش خودش را به رهبری قبول دارد و نه کس دیگری.انصافاً اینجا واقعبینی مختصری از مورد مجاهدین بیشتر است.
آنچه که نباید از یاد برد، به هم بسته بودن این دو عامل است و البته لزوم تعادل بین آنها. این که وقتی وزن یکی کم شد، وزنۀ دیگری در تعیین سرنوشت حرکت سنگینتر خواهد شد. نقداً با تمام ضعفها در دو زمینه، احتمال پیدا شدن رهبر، بیشتر مینماید تا برقراری انتظام فکری. کسی که نقداً از امکانات تبلیغاتی بیشتری برخوردار است و آماده اش کرده اند تا با گفتاری حداقلی و آبکی در حد حقوق بشر و سکولاریسم و… به میدان بیاید، رضا پهلوی است که توپخانۀ سنگین رسانه ای از وی پشتیبانی میکند.
امکان موفقیت وی در این زمینه زیاد به نظر نمیاید، زیرا شمار هواداران بالقوه اش، چندان فراتر از همینهایی نمیرود که از ترور سلیمانی به این طرف، هوچیگری اینترنتی راه انداخته اند و عملاً هم در مورد سقوط هواپیمای اوکراینی طوری رفتار میکنند که گویی حکومت آنرا به قصد ساقط کرده. ولی از همین حالا باید به کسانی که ممکن است دنبال این کاروان راه بیافتند، یادآوری کرد که وقتی راه افتادید، این رهبری میتواند شما را به هر جایی ببرد و مقصدتان را آمریکا معین خواهد کرد، نه خودتان. در انقلاب پنجاه و هفت، رهبری به طرزی قاطع، بر طرح و برنامه غالب بود و عاقبتش را دیدید. چهره عوض شده، ولی مکانیسم همان است. فرصت تعقل و گزینش دارید، بعد نگویید که توطئۀ خارجی بود. هیچ توطئه ای نمیتواند بدون فریفتن شما به ثمر بنشیند، فریب نخورید تا تاوان ندهید.
این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است
۱۴ ژانویۀ ۲۰۲۰، ۲۴ دی ۱۳۹۸