Home ستون آزاد آرشیو ستون آزاد نامه سرگشاده به شاهزاده رضا پهلوي- امیرهوشنگ آریان پور

نامه سرگشاده به شاهزاده رضا پهلوي- امیرهوشنگ آریان پور

هموطنان گرامی
این نامه در 22 ژانویه 2002 یعنی هجده سال قبل نوشته شده است. البته خود شاهزاده رضا، جوابی بمن مرحمت نکردند ! ولی چند تن از پیروان و هواداران ایشان جوابهای پرمهر محبتی ! را ارسال کردند که نشان دهنده فرهنگ والای هواداران شاهزاده می باشد

نامه سرگشاده به شاهزاده رضا پهلوي
با احترام
چند روز پيش مقاله شما را تحت عنوان “وراي خاتمي: آزادي براي ايرانيان” در روزنامه “واشنگتن پست” مورخ 10 ژانويه ، 2002 مطالعه كردم . در ضمن مقاله اي را كه آقاي فرانكلين فوئر Franklin Foer تحت عنوان ” انقلاب بعدي رضا پهلوي : داستان جانشيني” story) Reza Pahlavi,s next Revolution: Successor )در تاريخ 14 ژانويه 2002 در نشريه The New Republic نوشته بود با دقت خواندم .
جنابعالي در مقاله خود اشاره به 50 ميليون جوان ايراني كرده ايد ، كه خواستار جدائي دين از حكومت، آزادي ، بهبود وضع اقتصاد ورشكسته كشور و نوگرائي هستند، و به اين نتيجه دردناك رسيده اند كه يكي از شرايط وصول به خواسته هاي فوق تغيير كامل رژيم فعلي ايران است. و ادامه داده ايد : همانطور كه در افريقاي جنوبي، آمريكاي لاتين و اروپاي شرقي, مردم با مبارزات صلح آميز خود توانستند به دموكراسي دست يابند، شكي نيست كه ايرانيان، نيز كه تشنه دست يابي به همان فرصت ها هستند، مي توانند با ادامه مبارزات مسالمت آميز خود، به خواسته هاي قانوني و حقه خود كه عبارت از حكومت مردم بر مردم است دست يابند، در ضمن اضافه فرموده ايد كه : ” فرياد جوانان بلند است و عبور ازخاتمي را طلب كرده و در تظاهرات پائيزي خود، خواستار
( رفراندم ملي ) براي بركناري رژيم اسلامي موجود بودند.”
در مورد اظهاراتتان تا اينجا، گمان نمي كنم هيچ ايراني وطن دوستي اختلاف چنداني با شما داشته باشد.
شاهزاده رضا پهلوي، شما در چند ماه اخير ( يعني از هنگامي كه نام ظاهر شاه، پادشاه سابق افغانستان بر سر زبانها افتاد) به شدت فعاليت هاي سياسي خود را تحرك و سرعت بخشيده و روزي نيست كه با يكي از راديو ها و تلويزيون هاي ايراني در خارج كشور و يا شبكه هاي سرتاسري راديو و تلويزيون هاي خارجي مصاحبه نكنيد. چندين بار از بخش فارسي صداي آمريكا و تلويزيون آن كه مستقيماً براي ايران بطور زنده پخش مي شود، با مردم ايران در تماس بوده ايد.
در اغلب مصاحبه ها، صحبت از برقراري دموكراسي و مراعات كامل حقوق بشر در ايران كرده و انتخاب خود را به عنوان پادشاه منوط به رفراندم عمومي در ايران نموده ايد. اكثر گفتاري كه شاهزاده در مصاحبات خود و يا در پاسخ كساني كه تلفناً سئوالي كرده اند، بيان فرموده ايد، بدل مي نشيند و شنوندگان را تحت تاثير طرز تفكر شما قرار داده است. در ضمن در ارزيابي هايي كه در مورد شما مي شود، اغلب شما را جواني ليبرال، طرفدار دموكراسي و تابع حكومت قانون دانسته اند؛ ولي متاسفانه بيانات شما با اعمالتان – و همينطور رفتار وگفتار اطرفيانتان – داراي اختلاف بسيار فاحشي است كه سعي مي كنم در مورد اين اختلافات توضيحاتي به عرضتان برسانم .
1- در سال 1980، پس از فوت شاه فقيد و هنگاميكه به سن بيست سالگي رسيديد، طي مراسمي در يكي از كاخ هاي قاهره، با حضور رئيس جمهور آن وقت مصر انور سادات، و شهبانو فرح پهلوي , به طور رسمي خود را رضا شاه دوم و پادشاه قانوني ايران خوانديد. از آن تاريخ تا امروز ياران ، هواداران ، اطرافيان ، بعضي از مصاحبه كنندگان شما و حتي مادر گراميتان، شهبانو فرح پهلوي، در هر كجا كه صحبت شما به ميان مي آيد ، شما را “اعليحضرت رضا شاه دوم “خطاب مي كنند !
2- براي اطلاع شما و يارانتان ، توجه شما را به ” اصل سي و نهم ” قانون اساسي مشروطه سلطنتي مصوبه سال 1324 هجري قمري جلب مي نمايم:
“هيچ پادشاهي بر تخت سلطنت نمي تواند جلوس كند مگر اينكه قبل از تاجگذاري در مجلس شوراي ملي حاضر شود با حضور اعضاي مجلس شوراي ملي و مجلس سنا و هيات وزراء ، بقرار ذيل قسم ياد نمايد .” :
” من خداوند قادر متعال را گواه گرفته بكلام الله مجيد و بآنچه نزد خدا محترم است قسم ياد مي كنم كه تمام هم خود را مصروف حفظ استقلال ايران نموده حدود مملكت و حقوق ملت را محفوظ و محروس بدارم. قانون اساسي مشروطيت ايران را نگهبان و بر طبق آن و قوانين مقرره سلطنت نمايم و در ترويج مذهب جعفري اثني عشري سعي و كوشش نمايم و در تمام اعمال و افعال، خداوند عز شانه را حاضر و ناظر دانسته منظوري جز سعادت و عظمت دولت و ملت ايران نداشته باشم و از خداوند مستعان در خدمت بترقي ايران توفيق ميطلبم و از ارواح طيبه اولياي اسلام استمداد ميكنم .”
3- چون هنگام نامگذاري خود به ( رضا شاه دوم شاهنشاه ايران ) در ايران نبوده و در مجلس شوراي ملي حضور نداشته و قسم نخورده بوديد، و در ضمن نمايندگان دو مجلسين در آن تاريخ هركدام در گوشه اي از جهان پنهان شده بودند، بنابر اين – حتي با اتكاء به قانون اساسي رژيم شاهنشاهي – نمي توان شما را پادشاه ايران خواند.
4- در دي ماه 1357 كه شاه فقيد، ايران را با كليه اعضاي خانواده نزديك خود ترك نمود، ايشان نه استعفا دادند و نه خود را از سلطنت كنار كشيدند و نه وليعهد را جانشين خود خواندند، بلكه در 12 فروردين 1358 رژيم انقلابي حاكم با انجام رفراندومي رژيم پادشاهي را منحل وسلسله پهلوي را از سلطنت خلع نموده و رژيم جمهوري اسلامي را جانشين آن كرد، درست به همان صورتي كه در ساعت 7 بعد از ظهر روز 21 آذر 1304 شمسي، مجلس موسسان منتخب پدر بزرگ شما ( سردار سپه ) با اكثريت 257 راي از 260 نفر عده حاضر، اصول 36 –37 – 38 و 40 متمم قانون اساسي را اصلاح و سلطنت را به خاندان پهلوي تفويض كرد.
بنا بر اين شما، شاهزاده رضا پهلوي، وليعهد قانوني سابق، به هيچ وجه و تحت هيچ عنواني نمي توانسته ايد خود را پادشاه قانوني ايران بخوانيد، چون مطابق رفراندم مردم ايران، سلسله پهلوي در آن زمان از سلطنت خلع گرديده بود.
5- اگر شما در حال حاضر انتخاب خود را به عنوان پادشاه ايران منوط به راي مردم در رفراندم آينده ايران مي دانيد، پس بجاست، همانطور كه كه به طور رسمي در سال 1980 خود را رضا شاه دوم به مردم جهان معرفي كرده ايد، در حال حاضر نيز كناره گيري خود را از پادشاهي ايران به طور رسمي اعلام فرمائيد.
6- شما در مصاحبه هاي خود دائماً صحبت از ( سلطنت مشروطه ايران ) مي كنيد ! لازم است در اين مورد توضيحات كافي بدهيد، كه منظورتان از سلطنت مشروطه چيست؟ آيا منظورتان قانون اساسي مورخ 14 جمادي الاخر 1324 ه . ق است كه مي گويد :
“اصل سي و پنجم : سلطنت وديعه ايست كه بموهبت الهي از طرف ملت بشخص پادشاه مفوض شده !”
” شخص پادشاه از مسئوليت مبري است . وزراء دولت در هر گونه امور مسئول مجلسين هستند.”
و ” اصل اول : مذهب رسمي ايران اسلام و طريقه حقه جعفريه اثني عشريه است. بايد پادشاه ايران دارا و مروج اين مذهب باشد.”
و “اصل دوم : مجلس مقدس شوراي ملي كه بتوجه و تائيد حضرت امام عصر عجل الله فرجه و بذل مرحمت اعليحضرت شاهنشاه اسلام خلد- الله سلطانه و مراقبت حجج اسلاميه كثر الله امثالهم و عامه ملت تاسيس شده است. بايد در هيچ عصري از اعصا، مواد قانونيه آن مخالفتي با قواعد مقدسه اسلام و قوانين موضوعه حضرت خير الانام صلي الله عليه و آله و سلم نداشته باشد. و معين است كه تشخيص مخالفت قوانين موضوعه با قواعد اسلاميه بر عهده علماي ادام الله بركات وجود هم بوده و هست. لهذا رسماً مقرر است در هر عصري از اعصار هياتيكه كمتر از پنج نفر نباشد از مجتهدين و فقهاي متدينين كه مطلع از مقتضيات زمان هم باشند به اينطريق كه علماي اعلام و حجج اسلام مرجع تقليد شيعه، اسامي بيست نفر از علماء كه داراي صفات مذكوره باشند معرفي بمجلس شوراي ملي بنمايند. پنج نفر از آنها را يا بيشتر بمقتضاي عصر اعضاي مجلس شوراي ملي بالاتفاق يا بحكم قرعه تعين نموده بسمت عضويت بشناسند تا مواديكه در مجلسين عنوان ميشود بدقت مذاكره و غوررسي نموده هر يك از آن مواد معنونه كه مخالفت با قواعد مقدسه اسلام داشته باشد طرح و رد نمايند كه عنوان قانونيت پيدا نكند و راي اين هيات علما در اين باب مطاع و متبع خواهد بود و اين ماده تا زمان ظهور حضرت حجته عصر عجل الله فرجه تغيير پذير نخواهد بود.”
اگر شما شاهزاده عزيز به اين سه اصلي كه به آن ها اشاره شد معتقديد پس مطلقاً نمي توانيد به ( جدائي دين از حكومت ) معتقد بوده و خواستار حكومت مردم بر مردم و مراعات كردن قوانين حقوق بشر باشيد ! در ضمن برابر آنچه در بالا و در خصوص اصل دوم به آن اشاره رفت كه عبارت است از تطابق دادن كليه قوانين با قواعد مقدسه اسلام بوسيله فقها قبل از تصويب آن ها، آيا اين درست همان كاري نيست كه در رژيم جمهوري اسلامي بوسيله دو مجلس، “خبرگان” و”شوراي مصلحت نظام” در 23 سال گذشته انجام گرفته است؟ اگر چنين است پس چرا ما از آن ها ايراد گرفته و بكارشان معترض هستيم ؟ !
علاوه بر اين اگرشما به قانون اساسي سال 1324 قمري معتقديد كه اصل چهل و چهارم آن بيان مي كند :
يعني پادشاه مشروطه, فقط يك مقام تشريفاتي است و نمي تواند به طور قانوني در هيچيك از امور اجرائي، قانونگزاري و قضائي كشور ايران دخالت كرده، دستوري صادر كند و يا تصميمي بگيرد؛ پس چگونه است اطرافيان شما،، كه خيلي بيشتر از خودتان سنگ پادشاهي شما را به سينه مي زنند، و از هم اكنون آماده شده اند از قبل يك پادشاهي كه فقط مقامي تشريفاتي بوده و قدرت اجرائي و حاتم بخشي نخواهد داشت تا با استفاده از آن بتواند اطرافيان خود را به جاه و مقامي رسانيده و از خان نعمتي برخوردار كند ، هنوز كه وضع شما مسجل نشده و در روي تخت طاووس جلوس نفرموده ايد چنين رفتاري از آن ها سر مي زند؟ !
به عنوان نمونه، مي توان از آن سرهنگ ارتشي ياد نمود كه از هم اكنون چكمه اي را كه تا زير زانويش را پوشانده است بپا كرده و منتظر است به ايران باز گردد و فرمان قتل” مرتد ها و از شاه برگشتگان” را صادر كند و آنقدر سر ببرد، تا خون در كف خيابان ها، تا بالاي چكمه اش برسد. ( اگر هدف اين گونه اشخاص كشت و كشتار است، مسئولان رژيم جمهوري اسلامي در اين 23 سال گذشته به اندازه كافي آدم كشته اند و فكر نمي كنم نيازي به همكاران جديدي داشته باشند!)
و يا فلان مردي كه نويسنده اي را كه انتقادي شايد بجا، از خانواده سلطنتي سابق كرده بود، تهديد به بريدن انگشتان دست و ريختن اسيد بر روي زخم انگشتانش كرده است ! (نشريه ” ايرانيان” سال پنجم شماره 123 صفحه 32 )
و يا شخصي از نيويورك كه خود را از نزديكان شهبانو فرح معرفي كرده بود، در نامه اي به يك نشريه عمومي، گوشت، پوست و خون همه مردم ايران را از صدقه سر خاندان پهلوي مي داند! ( نشريه “ايرانيان ” سال پنجم, شماره 121 صفحه 32 )
آيا اين طرز فکر اطرافيان شما، با آنچه شما در مصاحبه هاي خود مطرح مي كنيد، اختلاف 180 درجه ای ندارد ؟ !
7- اگر به قانون اساسي مورخ 14 جمادي الاخر 1324 قمري معتقد نيستيد، پس به كدام قانون اساسي مشروطه سلطنتي اعتقاد داريد؟
آيا منطقي نيست ، شما كه دايم تكيه به راي مردم و نظر آن ها داريد، كليه اصولي را كه به عنوان قانون اساسي آينده ايران مورد نظرتان است – و گاهي به آن اشاره كرده و آنرا مشابه قانون اساسي بلژيك، نروژ، هلند و اسپانيا مي دانيد – از طريق شبكه اينترنت، براي آن كسانيكه دسترسي به كامپيوتر دارند، و از طريق انتشار اين اصول در نشريات مختلف، به ايرانيان درون و برون مرزي فرصت دهيد كه آن را بررسي و نظرات خود را بصورت پيش نويسي از آن چه بايد در قانون اساسي آينده ايران گنجانده شود، اعلام دارند؟ يا خداي نا كرده شما هم خيال داريد وقتي قانون اساسي مورد نظر خود را ارائه كنيد كه بر خر مراد سوار شده باشيد و كار از كار گذشته باشد و براي كسي فرصت اعتراض كردن نمانده باشد. عيناً بهمان گونه كه آيت الله خميني در مورد قانون اساسي جمهوري اسلامي عمل نمود ! ؟
8- از بدو برقراري سلطنت مشروطه در ايران در سال 1906، تا لغو آن در سال 1979، به جز چند مورد كه اصلاحاتي – آن هم بخاطر زياد كردن اختيارات پادشاهان و يا در مسير خواسته هاي آنان – بصورت متمم به قانون اساسي اضافه شد ، كوچكترين قدمي به منظور اصلاح اصول قانون اساسي به نفع مردم برداشته نشد. شابد مي توانستيم به اين قانون اساسي در بدو برقراري به صورت يك قانون اساسي پيشرفته بنگريم، ولي متاسفانه در اثر بي توجهي و ملاحظه كاري و به منظور حفظ منافع شخصي خود، نمايندگان دو مجلس در ادوار مختلف، منافع حقه و قانوني ملت را فداي خواسته شاهان خودكامه و خود سر و خود بزرگ بين كردند و اين قانون اساسي را بصورت يكي از عقب افتاده ترين قوانين اساسي جهان مبدل نمودند. تازه به آن هم اكتفا ننموده، به شاهان خودكامه اجازه دادند كه به ميل خود و بدون اطلاع مجلسين، هر دخل و تصرفي را كه اراده مي فرمودند ، بعمل آورند.
به عنوان مثال فقط به يك مورد از صدها از آن اشاره مي كنم : “اصل چهاردهم : هيچيك از ايرانيان را نميتوان نفي بلد يا منع از اقامت در محلي يا مجبور باقامت محل معيني نمود مگر در مواردي كه قانون تصريح ميكند.”
ولي همگان ملاحظه كردند كه در سال 1354، پس از آن كه شاه فقيد موجوديت ” حزب رستاخيز” را اعلام كرد، در سخنراني خود گفتند : ” هر كس كه با فعاليت اين حزب مخالفت كند، بهتر است پاسپورت خود را گرفته و از كشور خارج شود!” ( پاسپورت گرفتن مشکل نبود ولي پذيرفته شدن در كشور ديگري به عنوان شهر وند و ترك مليت كردن؛ به اين آساني ها ميسر نبوده و از اختيارات شاه مشروطه و يا هيچ مقام ديگري در ايران نبود. )
تغييراتي كه در طول تاريخ هفتاد و سه ساله قانون اساسي ايران به صورت متمم داده شد، بطور خلاصه عبارتند از :
الف- در تاريخ 21 آذر ماه 1304 شمسي اصول سه گانه 36 و 37 و 38 تغيير يافتند. اصل 36 مربوط به خلع سلطنت سلسله قاجار و آغاز سلطنت سلسله پهلوي بود. اصل 37 مربوط به وليعهد، كه نمي توانست از مادري متعلق به خانواده قاجار باشد. اصل 38 مربوط به وليعهد، كه مي بايد، قبل از اينكه بتواند بر تخت سلطنت قرار گيرد داراي بيست سال تمام باشد. ضمناً برابر ماده واحده مجلس شوراي ملي ملكه سابق فوزيه را ايراني الاصل خواندند!؟ ( چگونه ميتوان يك فرد مصري را ايراني الاصل خواند؟ )
ب- در تاريخ پنجشنبه 26 ارديبهشت ماه 1326 شمسي، اصل چهل و نهم تغيير يافت و به شاه در امور ماليه مملكت اختيارات اجرائي داده شد.
درتاريخ 18 ارديبهشت ماه 1328 شمسي مجلس موسسان تشكيل و اختيار انحلال هر دو مجلس را در آن واحد به شاه دادند. ( اين عمل به دستور دولت انگليس براي جلوگيري از ملي كردن نفت از طريق نمايندگان مجلس به رهبري دكتر محمد مصدق صورت گرفت. در سفري كه شاه فقيد در سال 1327 به انگلستان كرد، از او خواسته شد كه مجلس موسسان را امر به تشكيل دهد . )
در اين چند ماه گذشته پشتيباني علني دولت ها و مطبوعات خارجي خاصه آمريكا، از شما، براي عده اي از ما ايرانيان، سئوالاتي را به ميان آورده است :
جنابعالي كه در مذاكرات خود با فرانكلين فوئر اعلام كرده ايد كه : ” تا پاي جان براي برقراري دموكراسي در ايران و جدائي دين از حكومت و حكومت مردم بر مردم ، ايستادگي خواهيد نمود.” اين اظهارات شما نشان دهنده اعتقاد شما به يك حكومت مشروطه سلطنتي كه شاه فقط سلطنت كرده و مردم حكومت را در دست خواهند داشت، مي باشد. درضمن معتقد هستيد كه در رفراندوم آينده ايران اگر مردم به شما راي دادند، در آنصورت شما پادشاهي ايران زمين را قبول خواهيد نمود. ولي امكاناتي كه رسانه هاي گروهي آمريكا به طورناگهانی در اختيار شما گذارده اند براي بسياري از ايرانيان سئوالات تاره اي را در باره نقش شما و روابط آينده ايران و آمريكا مطرح مي كند !
تجربيات گذشته به ما آموخته است كه كشورهاي خارجي خاصه آمريكا، براي رسيدن به منافع مادي خود هميشه ترجيح داده اند كه درجهان سوم با روساي خود كامه كشور هاي صاحب منابع طبيعي كنار آمده و به توافق برسند تا اين كه با كشورهائي كه داراي دولت هاي برگزيده ملت هاي خود هستند طرف معامله گردند. نمونه اين گونه كشور ها كه در چهل و پنجاه سال گذشته مورد استثمار آمريكا و بعضي از كشورهاي اروپائي قرار گرفته اند , عبارتند از: عربستان سعودي، كويت، امارات متحده عربي، بحرين، ايران، عراق، آذربايجان، قزاقستان، تاجيكستان، اندونزي، فيليپين، پاناما، كلمبيا و. . . باوجود ادعاي ظاهري آمريكا كه وانمود كرده است، هميشه خواستار برقراري حكومت هاي مردمي در راس اين كشور ها بوده است؛ ولي عملاً مي بينيم كه هيچكدام از اين كشور ها در 50 سال گذشته موفق نگرديده اند كه به يك حكومت دموكراتيك و متكي به راي مردم دست يابند. حتي در موارد نادري كه كنترل از دست آمريكا و انگليس خارج شده و بطور موقت يك حكومت مردمي در يك يا چند از اين كشور ها برقرار شده است. دولت هاي آمريكائي و يارانش به فوريت دست به كار شده و با توسل به كودتا هاي ساختگي، كلك اين دولت هاي مردمي را كنده اند.
ايران در دوران نخست وزيري دكتر محمد مصدق، گواتمالا در دوران حكومت آربنز، و شيلي در دوران رياست جمهوري آلنده، را مي توان به عنوان سه نمونه از اين كشورها نام برد .
تجربه هاي گذشته به ما آموخته است كه هميشه دولتهاي آمريكا از ديكتاتورهائي كه به زور سرنيزه در راس اين كشورها گمارده شده اند، پشتيباني كرده و اين پشتيباني دولت هاي آمريكا تا هنگامي ادامه يافته است كه خطري از جانب اين خود كامگان عليه منافع آمريكا در مرحله اول و اروپا در مرحله دوم ظهور نكرده باشد؛ وگرنه فوراًً خودكامه طغيانگر را چون كاغذ كلينكس مصرف شده بدور انداخته و خود كامه مناسب ديگري را بجايش گمارده اند. به عنوان نمونه اين گونه جابجائي ها را مي توان از ماركوس رئيس جمهور فيليپين و ژنرال نوريگا در پاناما نام برد.
حال از شما شاهزاده جوان و علاقمند به دموكراسي سئوال مي كنم : ” به عنوان يك شاه مشروطه از نوع ( هلند و يا اسپانيا ) كه هيچگونه مسئوليت رسمي را بر عهده نخواهيد داشت، به چه درد آمريكا خواهيد خورد؟ و چگونه مي توانيد منافع آمريكا را در ايران حفظ كرده و يا دست كم در برقراري امنيت در خاور ميانه متشنج سهمي داشته باشيد ؟ مگر اين كه در پس پرده آمريكا خواب دوران طلائي و پر منفعت گذشته شاهنشاهي پهلوي را مي بيند كه هم ذرع مي كرد و هم مي بريد و هم رنگ مي زد و هم مي دوخت و بزور بتن ملت ايران مي كرد ! ضمناً برايش هم مطرح نبود كه آيا اين لباس دوخته شده، براي تن ملت مفلوك و تو سري خورده ملت ايران مناسب است يا خير؟ !نتيجه اي كه مي توان گرفت اين است كه تا هنگامي كه دولت آمريكا منافعي در كشور ايران يا كشورهاي مشابه دارد، با استقرار حكومت مردمي نمي تواند موافقت كند. مثلي است معروف كه مي گويند : “آزموده را آزمودن خطاست.”
اما در مورد اين كه آيا شما داراي شرايط لازم و كافي براي تصدي مقام سلطنت در ايران زمين هستيد يا خير؟ تا آنجا كه اطلاعات موجود نشان مي دهد:
الف – شمااز بدو تولد و در دوران كودكي و نو جواني به صورت تافته جدا بافته بار آمده ايد. پرستاران شما را افراد خارجي تشكيل مي دادند. دوران دبستان و دبيرستان را به عوض اينكه به يك مدرسه عادي رفته و فرصتي براي شما فراهم گردد، تا بتوانيد با كودكان هم سن و سال خود رابطه برقرار كرده و به آن ها نزديك شويد به اجبار براي شما و خواهران و برادرتان مدرسه خصوصي در دربار ساخته، و ارتباط شما را با ملت ايران قطع كردند.
ب – در سن 16 يا 17 سالگي براي طي دوره خلباني به تگزاس در آمريكا رفتيد در صورتي كه برابر اظهار نظر افسران نيروي هوائي، در آن زمان دانشكده نيروي هوائي يكي از بهترين دانشكده هاي نظامي در خاور ميانه بوده است. پس چه علتي وجود داشت، كه شاه فقيد نخواسته است شما را براي فن خلباني در ايران تحت تعليم قرار دهد؟ (در اين خصوص دو علت را مي توان مورد توجه قرار داد . اول اين كه شايد بر خلاف شايعات، دانشكده نيروي هوائي آن چيزي نبود كه ادعا مي كرده اند؟ و دوم اين كه شاه فقيد علاقه اي نداشته است كه وارث سلطنت ايران با افسران و دانشجويان ايراني در تماس نزديك باشد.) بهر حال به علت وقايع مربوط به انقلاب و خروج شاه فقيد از ايران، شما بدون اينكه بتوانيد دوره خلباني را تكميل كنيد، مجبور به ترك تگزاس و شروع سرگرداني در مراكش، مكزيك، پاناما، باهاماس، مصر، آمريكا و دوباره مراكش و مصر شديد.
پ – پس از درگذشت پدر و تاجگذاري خود در مصر، به دليل اينكه ممكن است جانتان در خطر باشد، از نام نويسي و حضور در يكي از دانشكده ها خودداري كرديد. و فقط از طريق مكاتباتي موفق به دريافت ليسانس در رشته حقوق سياسي از Pacific International correspondence College در كاليفرنياي جنوبي گرديديد.
ت – از آن پس نيز شما به طور دايم در بين خانواده نزديك خود و دوستان و همكلاسي هاي قديمي خود در فرانسه ، انگليس و آمريكا بسر برده ايد.
به اين ترتيب شما نه در ايام كودكي، نه در ايام نوجواني، و نه در ايام جواني، رابطه اي با مردم ايران نداشته و شناختي از ايران و مردم ايران نداريد. بطور قطع و يقين شما هيچ وقت فرصتي بدست نياورده ايد تا با مخالفان سلطنت و يا حتي ايرانيان بي تفاوت به سياست ( كه متاسفانه شامل اكثر ما ايرانيان خارج از كشور مي شود ) ملاقات كرده و تبادل نظر كنيد .
بنابراين بجز عده بسيار معدودي كه شايد شما را بشناسند و با طرز تفكرتان آشنا باشند، نزديك به 95 درصد از مردم 70 میليوني ايران شناخت دقيقي از شما ندارند و شما هم آن ها را نمي شناسيد .
ممكن است اظهار فرمائيد كه : ” من در مصاحبه ها و نوشته هايم كه از طريق راديو، تلويزيون و يا روزنامه هاي گوناگون در اين بيست سال گذشته انجام داده ام, خود را به اندازه كافي به ملت ايران شناسانده ام، و آن ها با طرز تفكر و هدفهاي من آشنائي كامل دارند. ضمن اين كه كسانيكه در برنامه هاي زنده راديو تلويزيوني من، از طريق تلفن بارها و بارها مرا مورد تائيد و تمجيد خود قرار داده اند، نشان دهنده علاقه مردم به من به عنوان رهبر آينده ايران است.” در اين مورد بايد گفت :
اول، كساني موفق به تماشاي برنامه هاي تلويزيوني شما مي شوند كه :
(1)- داراي تلويزيون باشند .
(2)- داراي ديش مخصوص باشند .
(3)- داراي تلفن در منازلشان باشند و بودجه لازم را براي تماس هاي تلفني با رسانه هاي گروهي در خارج از كشور داشته باشند.
عده اين گونه اشخاص در سطح ايران بسيار كم است و اطمينان دارم توده مردم فاقد اين وسايل هستند. لذا اين عده را نمي توان معياري براي محاسبه محبوبيت شما در بين مردم دانست .
دوم، اين نكته را نيز نبايد از نظر دور داشت همين طوركه در سال هاي آخر سلطنت شاه فقيد, اكثر مردم اعلام مي كردند: ” شاه برود، هر كس بجايش آمد از او بهتر خواهد بود.” در وضع فعلي ايران نيز اكثريت مردم ايران باز همان حرف را تكرار مي كنند. و اين خواسته مردم ايران نمي تواند دليل محبوبيت شما باشد؟
سوم، حرف هاي دلچسبي را كه در مصاحبه ها و نوشته هاي خود مي زنيد – كه بنظر من قابل احترام است – نمي توان ملاك عمل شما در آينده قرار داد. چون همه كساني كه براي كسب مقام نياز به پشتيباني و راي مردم دارند، چه در ايران و چه در آمريكا و اروپا، به اجبار حرف هاي بسيار جالب و مردمي و دل نشين و گوش نواز مي زنند، در حالي كه متاسفانه به صد يك اين حرفايي كه مي زنند، نه خودشان اعتقادي دارند و نه بعد از رسيدن به مقام مورد نظر به آن عمل مي كنند. كما اينكه همه شاهد صحبت هاي دلنشين آيت الله خميني و پشتيباني بدون قيد و شرط او از مستضعفين ايران بوديم؛ ولي ديديم چگونه پس از در ماه نشستن خود، تيشه را به ريشه ملت مستضعف ايران زد ! يا آقاي خاتمي قبل از انتخابات دوره اول، چه قول ها كه به جوانان و ملت ايران نداد و چه طرح هائي را براي بهبود وضع مردم ايران ارائه نكرد! ولي پس از گذشت 5 سال چه براي مردم انجام داد؟ بنا بر اين با حرف صرف نمي توان كشور را از مشكلاتي كه در آن غوطه ور است رهائي بخشيد و در مسير درست قرار داد.
چهارم، شما،شاهزاده عزيز، در طول زندگي چهل و چند ساله خود، حتي يك روز براي سير كردن شكم خود و خانوادتان آستين ها را بالا نزده و كار نكرده ايد. نه معني كار كردن را مي دانيد، نه از گرسنگي خبر داريد، نه مشکل تامين هزينه تحصيلي فرزندانتان را داشته ايد، نه از بي درماني بيماري هاي نزديكان خود رنج برده ايد، نه مردم ايران را شناخته و با مشکلاتشان آشنائي داريد، نه به اندازه كافي درس خوانده و با سواد هستيد، نه گرم و سرد زندگي را چشيده ايد، نه تجربه مملكت داري داريد، نه سني از شما گذشته است كه بتوان به عنوان ريش سفيد و يا يك مرجع از شما استفاده كرد.
از همه مهمتر، شما بعنوان پادشاه مشروطه سلطنتي, يعني فردي كه فقط از لحاظ تشريفاتي در راس يك كشوري قرار دارد كه نه قدرت اجرائي خواهد داشت و نه حق دخالت در امور كشوري، و نه حق انتخاب مقامات مسئول را؛ پس چگونه مي خواهيد براي بهبود وضع نابسامان و اقتصاد ورشكسته ايران و برطرف كردن بيكاري و نااميدي . . . 70 ميليون مردم ايران قدم برداريد ؟ !
پس چه دليلي داريد كه خود را كانديداي پادشاهي ايران كرده و به عنوان يك آلترناتيو به مردم ايران عرضه مي كنيد ؟ !
ارادتمند
امیر هوشنگ آریان پور
21 ژانويه 2002