غسل تعمید فضایی: ماموران معذور به فضا میروند
مطالب منتشر شده در این صفحه نمایانگر سیاست رسمی رادیو زمانه نیستند و توسط کاربران تهیه شده اند. شما نیز میتوانید به راحتی در تریبون زمانه عضو شوید و مطالب خود را منتشر کنید.
چند روز پیش هفتمین گروه فضانوردان سازمان فضایی آمریکا سوار بر کپسول دراگون توسط موشک فالکن۹ به فضا پرواز کردند. فرمانده این ماموریت زنی ایرانیتبار به نام یاسمین مقبلی است که البته خود را آرواره هم معرفی میکند! چرایش را کمی جلوتر خواهیم دید.
ایرانی بودن مقبلی باعث شد بر خلاف ماموریتهای فضایی پیشین توجه بسیاری به موضوع جلب شود. شاید توجه چندانی به این ماموریت در صفحات نخست روزنامهها نشد (که چرا باید بشود؟) اما رسانههای دیجیتال از سایتها و خبرگزاریها تا کانالهای تلگرامی و توییتر و اینستاگرام پر شده از ایرانیتبار بودن فرمانده هفتمین ماموریت سرنشیندار شرکت اسپیسایکس. یک سایت به اشتباه خیال کرده بود مقبلی به ماه رفته است و بعضی که به درستی متوجه شدهاند او به مدار زمین رفته او را یک ایرانی افتخارآفرین قلمداد میکنند.
حقیقت آن است که این ماجرا خبر داغ روز است و سایتها و کانالها هم نمیخواهند از قافله انتشار محتوای کلیکخور جا بمانند. همینکه کلیدواژههایی از فضا و ایرانی و سربلند و زندگی خصوصی را در متن کار کنند کافی است تا کلیک بخرند. لازمشان کند مقبلی را نماد زن پرافتخار آریایی یا سمبلی برای دختران فارسیزبان برای رسیدن به موفقیت معرفی کنند هم خب مشکلی ندارد. معنای حقیقی این واژهها واقعا برایشان اهمیتی ندارد. اما بگذارید کمی دقیقتر شویم. میخواهم بپرسم مقبلی کیست؟ مسیری که طی کرده چه بود؟ آیا نمادی برای دختران این سرزمین بلازده است؟ یا همه اینها مشتی حرافی بیمعنی و دوبینی از سر ذوقزدگی است؟
مقبلی کیست و که بود؟
آنچه از زندگینامههای کوتاه و ویراستشده مقبلی روی وب میتوان یافت میگوید والدینش در بحبوحه از انقلاب ۵۷ از ایران به آلمان فرار کردند و بعد از دنیا آمدن او در آلمان به آمریکا رفتند. یاسمین در آمریکا تحصیل کرد و به دانشگاه رفت تا به عنوان مهندس هوافضا فارغالتحصیل شود. در سال ۲۰۰۵میلادی، یاسمین ۲۲ساله داوطلب استخدام در ارتش ایالات متحده شد که درگیر دو جنگ خونبار در عراق و افغانستان بود. مقبلی به عنوان افسر در نیروی تفنگداران دریایی ایالات متحده آمریکا استخدام شد و آموزش خلبانی هلیکوپتر دید.
پس از اتمام آموزشها سه بار به افغانستان فرستاده شد و در بیش از ۱۵۰ ماموریت نظامی حضور داشت. به روایت همقطارانش خلبانی ماهر بود و خصوصیاتی داشت که باعث شد به او لقب آرواره دهند! این لقب احتمالا ارجاعی است به فیلم آرواره ساخته استیون اسپیلبرگ. در این فیلم یک کوسه آدمخوار با حملات ناگهانی انسانها را طعمه خویش میکند و در واقع آرواره اشاره به این کوسه زرنگ است. یاسمین این نام مستعار را با افتخار روی بدنه هلیکوپترش زد و تا امروز از آن به عنوان نام استعاری خود استفاده میکند. یاسمین آرواره مقبلی یا آنطور که در توییتر نوشته است آروارهنجومی.(AstroJaws)
مقبلی پس از بازگشت از افغانستان به آمریکا و دریافت کارشناسی ارشد هوافضا از دانشگاه نظامی کالیفرنیا به مدرسه خلبانی آزمایشی نیروی هوایی آمریکا رفت و به عنوان خلبان آزمایش هلیکوپترهای نظامی مشغول به کار شد و در ۳۴سالگی یکی از ۱۲نفر عضو گروه ۲۲ام فضانوردان ناسا شد که از میان ۱۸هزار داوطلب انتخاب شده بودند. تجربه مقبلی در پرواز با پرندههای مختلف و تخصصش در مهندسی هوافضا از جمله عوامل موثر در انتخاب او به عنوان یکی از این ۱۲نفر بود.
آیا مقبلی الهامبخش کودکان است؟
حالا این سوال پیش میآید، کسی در ۲۲سالگی در سال چندم دو جنگ ویرانگر داوطلبانه به ارتش آمریکا میپیوندد و در بیش از ۱۵۰ عملیات نظامی شرکت میکند و با افتخار لقب آروارهاش را به نام خود ضمیمه میکند آیا الهامبخش کودکان این سرزمین یا هر سرزمینی میتواند باشد و باید از این سبک الهامبخشی ذوقزده شد؟ بله مقبلی بدونشک تلاش بسیار کرده تا مسیر ترقی را طی کند اما خب که چه؟
صرفا اینکه کسی تلاش بسیار کرده باشد مگر به تنهایی اهمیتی دارد؟ بسیاری از آفرینندگان دورانهای وحشتبار تاریخ هم آدمهایی پرتلاش بودهاند. تلاش کردن به تنهایی چه اهمیتی دارد؟ اصلا مگر مردم این خاورمیانه بلازده که دههها زیر توپ و گلوله و چکمه ارتشهای استعماری بوده و هستند کم برای زنده ماندن تلاش میکنند؟ مگر زنانی خاموش ناشدنی در جای جای این کشور، برای ستاندن حق انسانی خود و خلق جهانی همدلانه و خواهرانه کم تلاش میکنند؟ چه میشود که تلاش یکی صرفا چون به فضا رفته الهامبخش میشود!؟ اینکه در چه راهی و چه مسیری تلاش کرده است واقعا اهمیتی ندارد؟
اگر اهل «بیایید یکدیگر را قضاوت نکنیم» باشیم میتوانیم چشم روی زمینههای تاریخی و اجتماعی و انسانی موضوعات ببندیم. اما چه بخواهیم و چه نه اینها موضوعاتی تاریخیاند و بدون در نظر گرفتن زمینههای اجتماعیشان نمیشود آنها را فهمید. پس اجازه دهید نگاهی به خلبان هلیکوپتر بودن در دوران جنگهای موسوم به «ضد تروریسم» ایالات متحده در خاورمیانه و به مامور مفتخر ارتش بودن بیاندازیم.
مامور معذور یا قهرمان میهنپرست؟
یکی از سلاحهایی که مقبلی روی هلیکوپتر خود حمل میکرد با نام «آتش جهنم» شناخته میشود. همان سلاحی که یک بار عملکردش را در فیلمی دیدیم که ویکیلیکس از حمله هلیکوپترهای حمله آمریکایی در عراق منتشر کرد. همان فیلمی که نشان میداد چگونه اسکادران هلیکوپترهای ارتش آمریکا که مشتی نیروی کارمند مشغول انجام وظیفه پشت آن نشسته بودند، مردمی غیرنظامی و یک خبرنگار را به گلوله آتش جهنم بستند و از آن روز ویکیلیکس مورد غضب دولت ایالات متحده قرار گرفت که ادعا میکرد به نام آزادی به عراق و افغانستان رفته. حقیقت آن است که هدف آمریکا از لشکرکشیهایش چندان پنهان و رازآلود نبود. از همان آغاز کار دهها میلیون نفر در خیابانهای جهان شعار نه به این جنگها دادند اما حتی بزرگترین تظاهرات تاریخ به وسعت تمام سیاره هم نتوانست ماشین جنگی آمریکا را از حمله نظامی بازدارد.
آشکار بود که هدف صلح و آزادی نه، که تامین منافع امپراطوری نظامی آمریکا در جهان است. هدف ادب کردن چند دولت و اخطار دادن به چند دولت دیگر و فروش اسلحه و تامین امنیت نفت و گسترش بازار بوده است. وگرنه کدام نیروی آزادگری به گفته خودش کشورها را با بمباران بیوقفه به عصر حجر بازمیگرداند تا مردمش بدون آب و برق و درمان و سوخت بمیرند؟
نویسنده این سطور از ۱۵۰ماموریتی که مقبلی در افغانستان انجام داده خبری ندارد. نمیدانم حتی گزارشی از این عملیاتها بتوان یافت یا چنین چیزی آیا منتشر میشود یا باید منتظر گزارشهای بعدی ویکیلیکس باشیم. بد نیست کسانی که به او دسترسی دارند از خودش بپرسند که در افغانستان چه کرده است که به آرواره مشهور شده و چند نفر در ماموریتهایش به قتل رسیدهاند؟ و درباره آنها و جنگهای ارتش آمریکا چه فکر میکند؟
ممکن است این حرفها به گوش بعضی عجیب یا ناگوار رسد و بپرسند «چطور ممکن است کسی خدمت مقدس نظامی را نکوهش کند؟» تعجبی ندارد. از دیرباز مردمان حاشیه رود تاریخ پی بردهاند که جان آنها کمترین ارزشی برای زورمندان ندارد و افتخار مرد جنگی و مدافع مام میهن بودن و غیره تنها بهانههایی برای مغزشویی است تا داوطلب شهادت شویم. اما فرق است بین آن نظامی که در جنگ میکشد و آن غیرنظامی که کشته میشود. دستکم مردم این سرزمین خوب میدانند که جنگ نه نعمت است نه ارزش نه مقدس. جنگ غیرانسانی است. جنگ کشتار است. رنج است و افتخاری ندارد که برعکس شرمساری است برای آنهایی که از آن سر عالم سوار هواپیما و کشتی شدهاند تا در نقطه دیگری از این حباب خاک برای تامین منافع قدرتمندترین حاکمان جهان آدم بکشند آن هم آنطور که مقبلی خودش در مصاحبهای گفته با این فکر بکر که «بهترین مسیر برای فضانورد شدن بود». بهترین مسیر؟ به چه قیمتی؟
در میانه جنگ ویتنام بسیاری از خدمت اجباری سربازی در آمریکا سر باز زدند و پایشان به دادگاه و زندان کشیده شد اما حاضر نشدند برای کشتن مردم بومی کشوری دوردست راهی آسیا شوند. بروند بجنگند که چه؟ که کمک کرده باشند کشورشان در تقلای استعمارگرانهاش پیروز شود؟ این را قیاس کنیم با مقبلیها که برای پیشرفت، داوطلبانه به ارتشها میپیوندند و تازه از گرفتن القاب تیز و برنده نیز استقبال میکنند.
میگویند که «خب کارمند باید مطیع باشد و به همین دلیل مسئولیتی هم ندارد. سرباز سرباز است. نباید فکر کند بلکه باید تنها از دستور اطاعت کند. بله خب. باشد. اگر سربازی در جنگ از دستور تخطی کرد و خشونتی به خرج داد مجرم است اما اگر گوش به دستور دست به جنایت زد خب سرباز است و بیگناه.» منطق عجیبی است. با این حساب آنها که این سالها در خیابان مردم را به گلوله میبندند و کتک میزنند و در زندان شکنجه میکنند هم خب مامورند و معذور. خلبانهایی که از هلیکوپترهای ایرانی به مردم کرد بمب و گلوله پرتاب کردند هم لابد قهرماناند. چرا که نه. علی شیمیایی هم خب از صدام دستور داشته است و معذور بوده. چرا به اینجا بسنده کنیم؟ با این منطق نادرست نیست که بگوییم بسیاری از کارکنان کمپهای نازیها هم مامور بودند و داشتند دستورها را اجرا میکردند. آیا آنها هم بیگناهند؟ اگر نه (که قطعا نه) پس چه تفاوتی است میان آنها و ماموران خود-معذور-اظهارگر امروز جز اینکه جنایتگری ارتشهای امروز هنوز برای همه روشن نشده است؟ ارتشها در ذات ضد انسان هستند و برای جنایت تربیت و تجهیز میشوند.
نکته دیگری هم درباره ارتشها هست که پیش از افتخار کردن به آنها جای تامل دارد. در سیارهای که هر روز گرمتر میشود، ارتش ایالات متحده از بزرگترین سازمانهای انتشار کربندیاکسید در جهان است. برآورد میشود ارتش آمریکا از آغاز جنگ افغانستان بیش از ۱/۲میلیارد مترمکعب کربندیاکسید وارد جو زمین کرده باشد. بیش از بسیاری از کشورها (از سوئد و فندلاند گرفته تا مراکش و پرو و نیوزلند و …) و این تازه انتشار مستقیم ثبت شده ارتش آمریکاست. میزان کربندیاکسید واقعی که ارتش آمریکا و ارتشهای جهان به جو سرازیر میکنند بسیار بزرگتر از اینهاست و کاش تنها آلودگیشان کربندیاکسید بود.
ردپای بازمانده از هجوم ارتشها علاوه بر آتش و دود و مرگ بسیار، ردی از آلودگیهای ماندگار شیمیایی و رادیواکتیو هم دارد. ارتش پرافتخار آمریکا در عراق و افغانستان بمبهای مختلف اورانیومی و سنگینوزن را روی مردم بومی آزمایش کرده است. چگونه میتوان نیروی داوطلب چنین ماشین کشتاری بود -حتی با این هدف که بهترین مسیر رسیدن به فضا است- و به آن افتخار کرد؟ حقیقتا آیا این است آنچه الهامبخش باید باشد؟ عضو نیرویی جنایتکار شوید و پیشرفت کنید و به فضا بروید؟ چه پیام آشنایی! بد نیست اگر کسی به خانم مقبلی دسترسی دارد نظر ایشان را درباره این موضوع هم بپرسند. گرچه او در مصاحبههای دیگرش از میل شدیدش به آمریکا و اینکه به آن افتخار میکند هم گفته و البته تاکید کرده که همان روحیهای که تفنگداران دریایی آمریکا را به پیش میراند در ناسا هم حاکم است.
کمتر افتخار کنیم، بیشتر بپرسیم
درباره تاریخ وحشتی که نظامیان در جهان خلق کردهاند بسیار میتوان گفت اما بیش از این طول دادن ندارد. صریح و پوستکنده حرف این است: داوطلبانه افسر ارتشی جنایتکار بودن و افتخار به چنین سابقهای از هیچ انسان شریفی برنمیآید. آنکس که به چنین چیزی افتخار کند و آن را دستمایه رسیدن به اهدافش قرار دهد یا جنایتکار است یا حامی جنایت.
از طرفی این موضوعات واقعا برای رسانههای زردی که منتظر پیدا کردن افتخار و تیتر کلیکخور هستند مهم نیست و از طرفی دیگر ذوقزدگی برای دیدن موشکهای براق پرنده و فناوریهای اعجابآور خصوصی شده دست میلیاردها هوش از سر بسیاری از علاقمندان به دانش و فناوری برده است. همینکه یک موشک میپرد چنان به هیجان میآییم که همه چیز یادمان میرود. تاریخ یادمان میرود. فقر یادمان میرود. گرمایش جهانی و انقراض بزرگی که در آن هستیم را فراموش میکنیم. رنج و دردی که هر لحظه از طرف مالکان همین فناوریها و با استفاده از همانها بر مردم جهان تحمیل میشود را ندید میگیریم.
چند هفته دیگر احتمالا آزمایش بعدی موشک عظیم استارشیپ شرکت اسپیسایکس ایلان ماسک در پیش باشد، حتما باز خبرنگاران و کارشناسان و علاقمند جدی و آماتوری با هیجان بسیار از اهمیت این آزمایشها خواهند گفت. اما آیا اشارهای به هزینههای اکولوژیک و انسانی آن هم خواهند کرد؟ آیا از منطق خصوصیسازی پشت آن و آنچه بر سر مردمان جهان آورده هم میگویند؟ آیا از کاربردهای ضدانسانی این فناوریها هم خواهند گفت؟ آیا خواهند گفت که ارتش ایالات متحده سر صف استفاده از این موشک برای انتقال سریع نیروهایش به جای جای جهان ایستاده است؟ یا تنها نور آتش موتورها و برق بدنه آیرودینامیک این سازههای حقیقتا شگفتیآور چشمشان را پر خواهد کرد تا نپرسند چرا و برای که و با چه هدفی.
ادعا نمیکنم که فهرستی از قابلافتخارها و غیرقابلافتخارها در دست داشته باشم (که آنکه چنین ادعایی کند بیشک یا ابله است یا شیاد) اما آنچه مثل روز روشن است این است که مامور معذور بودن ماشین کشتار چیز قابل افتخار و الهامبخش نیست و سفر به فضا هم کسی را غسل تعمید نمیدهد. پرواز به فضا؟ خب که چه؟ برای که؟ به چه هدفی؟ اینها سوالاتی است که باید بیشتر بپرسیم تا مگر در میان اقیانوسی از تبلیغات و پروپاگاندا چیزی از فناوریهای نو بیابیم کارساز برای خلق جهانی همدلانهتر و خواهرانهتر. جهانی الهامبخش برای همهمان.
سه شنبه, 7ام شهریور, 1402
رادیو زمانه