در جواب حمله تند حمید فرخ نژاد به مخالفان جمهوری اسلامی-عبدالستار دوشوکی
لاله ساغرگیر و نرگس مست و بر ما نامِ فِسق-داوری دارم بـسی یا رب، کـه را داور کنـم؟
پیشگفتار (مقدمه) :
سخنی با فرخ نژاد ء تواب (بقول خودش) : هیولای خون آشامی بنام جمهوری اسلامی چند هفته پیش زاده نشد. این جرثومه تباهی, رانت خواری, فساد و جنایت بیش از ٤٠ سال پیش با سفاکی و خونریزی به دنیا آمد. “خودی هایی نظیر حمید فرخ نژاد و دیگر رانتخواران سینمایی مثل شهاب حسینی و پرویز پرستویی و رامبد جوان و مهران رجبی و مهران مدیری و محمدرضا گلزار و غیره در ساختن این هیولا؛ و فرو کردن دستشان تا مرفق در خون دهها هزار اعدامی بیگناه از دهه ٦٠ تا به امروز شریک راغب و صامت جرم هستند. زیرا فارغالبال نان خود را بی غم از غم دگران به نرخ روز خوردند؛ و با فیلم های حکومتی مثل “گشت ارشاد” به ریش ملت بری از سوءظن خندیدند. اینان در سینمای جمهوری اسلامی با خوش خدمتی و خودشیرینی میلیاردر شده اند و آقازاده های خود را به بهترین و گرانترین مدارس خصوصی اروپا و آمریکا و کانادا فرستاده اند. اکنون که کشتی رژیم به گِل نشسته, و این جماعت فرصت طلب و ابن الوقت هوا را پس دیده اند, طبیعی است که حتی موش ها هم از کشتی در حال غرق شدن پا به فرار می گذارند؛ ولی موش ها هم وقار و جاهمندی خود را دارند که در چنین شرایطی مبادا طلبکار شوند. شوربختانه برای چنین آدم هایی وامخواه و طلبکار شدن دریدگی ویژه ای را می طلبد که تصور آن در ذهن انسانهای با شرف هرگز نمی گنجد.
حمید فرخ نژاد هنرپیشه ای که قریب به چهار دهه در خدمت جمهوری اسلامی بود و در بسیاری از فیلم های نظامی, انتظامی و گشت ارشادی ساخته سپاه و نهادهای امنیتی رژیم جهت “سرگرم نگه داشتن” مردم بازی کرد و بقول خودش در حین “خدمت به نظام” توانست برای کل خانواده گرین کارت آمریکا را هم بگیرد و از سالها پیش آقازاده یعنی پسر “عزیز دردانه” اش را با هزینه ماهی حدود ده هزار دلار در کالج خصوصی کالیفرنیایی مشغول تحصیل بکند, اکنون از راه نرسیده و با آن همه لیست بدهکاری به ناگاه طلبکار از آب درآمده و با شیوه ای سخیف و ناجوانمردانه به کسانی حمله می کند که در طی چهار دهه اخیر زندگی و جوانی خود را وقف مبارزه علیه رژیم جنایتکار کرده اند. آن هم در طی سالیان درازی که “آقای هنرپیشه” در بخش تبلیغات عوام فریبانه رژیم نه تنها مشغول کار بود, بلکه با درآمدهای میلیاردی به دور از چشم همه توانست گرین کارت آمریکا بگیرد تا در روز مبادا وقتی هوا را پس دید, از راه نرسیده مدعی العموم” بشود.
وقتی حمله فرخ نژاد به اپوزیسیون را در صفحه اینستاگرام وی خواندم, تعجب نکردم. از اینکه ایشان از راه نرسیده طلبکار شده اند, تعجب نکردم. از اینکه ایشان دقیقا همان جملات کیهان شریعتمداری را در مورد اپوزیسیون به کار برده اند ابدا تعجب نکردم. از اینکه ایشان با عوامفریبی رایج در جمهوری اسلامی حمله خود به اپوزیسیون را با به اصطلاح تواضع و شکسته نفسی و واژه “تعظیم” آغاز کرده اند تعجب نکردم. زیرا این نوع توده گرایی عوامفریبانه و به ظاهر مردم باورانه سکه رایج در رژیم جمهوری اسلامی است و آنهایی که سر سفره این نظام بزرگ شده اند این نوع فریب کاری ها را به خوبی آموخته اند. جالب اینجاست که ایشان سر تعظیم به کسانی فرود آورده که “دارایی هاشون” را باخته اند. انتخاب این واژه بسیار پر معنا است, مخصوصا با توجه به اینکه صدها تن از نوجوانان و جوانان وطن که هیچ اندوخته و دارایی نداشتند, خون و جانشان را فدا کردند؛ و “بعضی ها” دارایی هایی را رها کردند که می توانستند از بازی در فیلم های آتی کسب کنند و در حالی که فرزند عزیز دردانه ایشان در کالج آمریکایی با ناز و نعمت مشغول تحصیل بود و پدر در خدمت سینمای گشت ارشاد نظام برای درآوردن هزینه تحصیل پسر در آمریکا. به این میگویند دوسیمای مرد سینمای ایران که هنوز فرصت خواندن یک رکعت نماز بر میت اپوزیسیون پیدا نکرده, جانماز آب می کشد و انتظار دارد که اپوزیسیون چهل ساله او را از راه نرسیده بر سر خویش نهاده و حلوا حلوا کنند
خود ایشان اعتراف می کند که “تواب” است, و می گوید نباید برای پیوستن توابین شرط گذاشت و به آنها طعنه زد که چرا دیر آمده اید. نگارنده نیز معتقد است باید از همه آنهایی که از نظام, به هر دلیلی, جدا می شوند استقبال کرد و بقیه بازماندگان تاخیردار را به تواب شدن تشویق کرد و با آغوش باز پذیرفت (تکرار می کنم: ” با آغوش باز پذیرفت”) به شرط آنکه از راه نرسیده طلبکار نشوند و طبق نوبت به ته صف ملحق شوند و نه با توهم “خودرهبرپنداری” و مصاحبه با یک تلویزیون وابسته به عربستان (طبق ادعای روزنامه گاردین) و با طعنه و تنه زدن به دیگران خود را به جلوی صف “هُل” بدهند. و اگر کسی اعتراض کرد بگویند: “خفه شو”
حال بگذریم از اینکه حمله سخیف ایشان به دراویش بیگناه در جریان کشتار آنان در منطقه گلستان تهران از یادها نرفته است که وی چگونه با بی پروایی تمام شاهد سرکوب دراویش (بقول خودش داعشی) بیگناه توسط نیروهای انتظامی سرکوبگر بود و از پنجره منزلش از آن مناظر فیلمبرداری کرد و سپس نوشت : “به دلیل اشراف منزلم به گلستان هفتم شاهد درگیری گسترده در این محل بودم و شهادت مي دهم اگر درايت نيروی انتظامي نبود ،ماجراجويی اقايان لباس شخصی و عصبانيت دراويش منجر به فاجعه ايی با تلفات انسانی بالا ميشد، تشكر ميكنم از عملكرد عاقلانه و حرفه ايی نیروی انتظامی و تسليت ميگم به خانواده نیروهای از دست رفته ناجا”.
ایشان که بر طبق گفته خودش فقط ده روزی است که “نظام” را ترک کرده, هزاران مخالف مخلص (در بین میلیونها ایرانی خارج نشین و یا آقازاده های بی درد مشغول تحصیل در کالج های آمریکایی و اروپایی) را به سخره گرفته و آنها را متهم می کند که شغل خود را “اپوزیسیون” می دانند. باید گفت آقای محترم ء تازه به میدان رسیده, در طی دهه هایی که شما در فیلم هایی نظیر “گشت ارشاد” به بازیگری از نوع لودگی جهت خدمت مشغول بودید, بسیاری از همین بقول شما “جماعت” اپوزیسیون توسط همان نهادهای امنیتی که شما در خدمت آنها بودید بطرز وحشتناکی کشته شدند و بقیه نهراسیدند و پرچم مبارزه و افشاگری علیه رژیم جهل و جنایت را همچنان تا به امروز برافراشته نگه داشتند تا نسل جدید داخل نشین (و نه کالج نشین آمریکایی) آن را در این دو استقامت یا ماراتنی به دست گرفته و جان افشانی کنند. ایشان سپس همان ادعای نخ نمای کیهان شریعتمداری را تکرار می کند که: ” چقدر جمهوری اسلامی خوشبخت است که چنین مخالفینی در مقابل خود دارد”.
حمید فرخ نژاد که سر سفره رژیم مستبد و تک صدایی و انحصارطلب جمهوری اسلامی بزرگ شده است و فقط از هنرپیشگی سر در می آورد, کوچکترین درکی از “چندپیشگی” و چندگانگی مبتنی بر تکثرگرایی و دموکراسی ندارد. وی بدون کمترین دانش سیاسی در مورد چندگانگی اپوزیسیون و علل آن با لابه شکایت می کند که چرا “این جماعت” دست از “پرچم بازی” بر نمی دارند و زیر “چتر تازه باز شده امثال ایشان”و شعار “وحدت کلمه” جمع نمی شوند. صد البته در ظاهر امر انتقاد ایشان نسبت به مخالفان معقول و مشروع به نظر می رسد. اما قیاس معالفارق و مغالطه عوام فریبانه وی جهت نتیجه گیری جهت دار و هدفمند کاملا نامشروع و همسو با تبلیغات سوء نظام است.
نکته پایانی اینکه کسی از ایشان انتقاد نکرد که موجب تکدر خاطر نازک نارنجی ایشان شده است. بلکه در مورد انتخاب تلویزیون ایران اینترنشنال بعنوان تنها مصاحبه اختصاصی از ایشان سوال پرسیده شد که چرا به صورت شفاف و رایج در دموکراسی های غربی در یک کنفرانس مطبوعاتی با همه رسانه ها مصاحبه نکرد؟ چرا یک رسانه بخصوص را برای “مصاحبه اختصاصی” انتخاب کرد, و بعد از آن با بقیه رسانه ها مصاحبه نکرد؟ آیا برای آن مصاحبه اختصاصی مبلغی دریافت کرده است یا نه؟ اگر دریافت کرده است علنا اعلام کند چقدر دریافت کرده است؟ و اگر پولی دریافت نکرده است, اطلاع رسانی شفاف بکند تا رفع ظن و شبهه شود. آقای فرخ نژاد, این نوع سوالات و مطالبه برای شفاف سازی در سیستم های دموکراتیک و باز مبین هیچگونه دشمنی شخصی یا حسادت با جنابعالی نیست, بلکه سوالات مشروعی است از کسی که می خواهد در حین حال در خانه امن شیشه ای باشد و هم زمان در عرصه عمومی سیاست و اجتماع ورود کند و جولان بدهد و برای دیگران شمشیر را از رو ببندد. انتقاد تلخ و حتی ناروا بخشی از تمرین دموکراسی است و بقول معروف آنهایی که حرارت و گرما را تحمل نمی کنند, نباید به شغل آشپزی روی بیاورند. بقول سعدی:
چو تیر انداختی در روی دشمن
حذر کن کاندر آماجش نشستی
پس گفتار (پی نوشت مهم درباره ویدئو ضمیمه):
فرخ نژاد در این ویدئو (مصاحبه با تی وی پلاس در ایران) صراحتا به منتقدان خود توهین می کند و می گوید بر خلاف شما (بی همه چیزها) من خانواده دارم. وی سپس می گوید هشتاد میلیون ایرانی برای او مهم نیست اگر قراره خم به ابروی بچه اش بیاید. تاکید می کند این هشتاد میلیون اصلا مهم نیستند. وی در دفاع جانانه از رای دادن در جمهوری اسلامی می گوید: ” من یک شهروند هستم که کشورم (بخوان جمهوری اسلامی) را دوست دارم و در قبال آن احساس مسئولیت می کنم. به همین دلیل انتقادها را به جان می خرم و رای می دهم تا ایران تبدیل به آفریقا و سوریه و عراق و افغانستان نشود. رای می دهم تا از فروپاشی کشورم و تجزیه آن جلوگیری کنم. در پایان برای چندمین بار تاکید می کند: “از هر چیزی برای من مهم تر بچه ام است”. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. یا بعبارتی “فرخ نژادها کین جلوه در محراب و منبر جمهوری اسلامی می کنند, چون به خارج می آیند آن کار دیگر می کنند.
عبدالستار دوشوکی
مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن