اطلاعات نادرست و ساختگی گمراه میکنند و به بیراهه میکشانند، امیرحسین لادن
شبکههای اجتماعی: فیسبوک، توئیتر، اینستاگرم، تلگرام، و دیگر وسائل ارتباط جمعی نوین، همراه با اینترنت؛ انقلاب کم نظیری را رقم زده و این امکان را بوجود آوردهاند که بتوانیم در هر کجا که هستیم، در یک لحظه با هم در تماس و اوضاع و احوال یکدیگر با خبر شویم. آمارِ تعداد مصرف کنندگان این شبکهها در ایران، کاملاً دقیق نیست ولی میگویند بیش از ۴۶ میلیون ایرانی، از اینترنت استفاده میکنند.
پنج سال پیش در رابطه با روش نادرست “پخش مطالب، بدون بررسی شرکت در شایعه سازی است! ” مقالهای منتشر کردم تحت همین عنوان. امروز در این نوشتار تکمیلی یکی دو بخش از آن مقاله را با شما درمیان میگذارم: “این کانالهای ارتباطی جدید میتوانند، هم هدیهی بهشتی باشند و هم گناه جهنمی! یعنی دارای خصوصیات دوگانه و متضاد، هستند؛ مانند صنایع هستهای، که هم میتواند برای صلح و انرژی مورد استفاده باشند، و هم برای جنگ و نابودی. ” کالایِ مورد استفاده در شبکههای اجتماعی، و آنچه روزانه میلیونها بار رَد و بَدل میشود: “اطلاعات” است. اطلاعات نیز کاربرد دو گانه دارد: همانطور که اطلاعات درست، راهنما و راهگشاست؛ اطلاعات نادرست، گمراه میکند و به بیراهه میکشاند.
برای مثال: “شعری را به ملک الشعرا بهار نسبت میدهند که بیتی از آن در مورد برگزاری نماز جماعت در چمن دانشگاه است؛ ملک الشعرا بهار، در سال ۱۳۳۰ یعنی ۲۷ سال پیش از انقلاب مردمی ۱۳۵۷، در گذشت! یک مثال دیگر: شایعهی نادرستی در مورد “صادق هدایت در کتاب بوف کور و خلقیات ایرانیان توزیع میشود که نه از صادق هدایت است، نه در کتاب بوف کور، و اشاره به “اینترنت” دارد، که در دوران صادق هدایت هنوز بوجود نیآمده بود! “
مشارکتهای جهانی اینترنت در اواسط دههی ۱۳۷۰، به صورت یک شبکهی همگانی و جهانی در آمد، یعنی هیچ رابطهای با صادق هدایت که در سال ۱۳۳۰ خودکشی کرد، ندارد. مشکل اینجاست که برخی از این دروغ پردازیها و شایعه پراکنیها را نمیتوان به این سادگی بر ملا کرد و بی تردید گمراه کننده هستند. با اینکه مقاله پنج سال پیش، مورد توجه قرار گرفت ولی در مقابل شدت و وسعت فراگیر این پدیده یِ فرهنگی، که ما مطالب را بدون بررسی بازگو و پخش میکنیم؛ نتوانست کارساز باشد و تأثیرِ گستردهی مورد نیاز را رقم بزند!
امروز از یکسو، اوضاعِ حاکم بر شبکههای اجتماعی بسیار بدتر و خطرناک تر از گذشته شده؛ و از سوی دیگر، بنا به آمار سازمان دیجیتال: امسال، ۴ میلیارد و ۴۸۰ میلیون از جمعیت جهان در اینترنت حضور پیوسته داشتهاند. در حال حاضر، شبکههای اجتماعی تبدیل شدهاند به وسیله جدیدی، در دست رهبران خودکامهای مانند پوتین در روسیه و ترامپ در آمریکا، برای شکل دادن به”اذهان عمومی”. همینطور حربهای هستند در خدمت رژیمهای دیکتاتوری، مانند خامنهای و حکومت الهی در ایران. در روسیه مخالفان پوتین، ناپدید میشوند، در رودخانه غرق و یا نزدیک کاخ کرملین ترور میشوند، ولی پوتین و همدستانش با فرافکنی دیگران را متهم میکنند! در آمریکا، یک شارلاتانِ فاسد با تقلب و یاری یک کشور متخاصم، به مقام ریاست جمهوری میرسد، و یک ملت ۳۳۵ میلیونی را به بازی میگیرد و آسیب پذیر میکند.
ترامپ با استفادهی روزمره از شبکههای اجتماعی و گسترش اطلاعات ساختگی، موفق شده سیاستهای مورد نظر ثروتمندان آمریکا را پیاده کند. او با حذف کنترلها و تغییر مقررات و ضوابط قانونی، میلیاردها دلار به کیسهی میلیاردرها در آمریکا سرازیر کرده؛ قراردادهای آمریکا با کشورهای دیگر را زیر پا گذاشته؛ و سازمان دفاع مشترک “ناتو” که ۷۰ سال اروپا را از جنگ دور نگهداشته به مخاطره انداخته؛ و طی کمتر از سه سال، یک عقب گرد شدید و خطرناک برای سلامت محیط زیست ببار آورده است.
حکومت در ایران، با شایعه پرانی، توزیع گستردهی اطلاعات ساختگی؛ محدود کردن اینترنت؛ ایجاد پارازیت در برنامه ها؛ و کنترلِ نوع و نحوهی دستیابی به اطلاعات؛ تمرکز را از روی مسائل واقعی بر میدارد، مردم را سر در گم میکند و سرِ کار میکذارد!؟ در جریانِ بحران بنزین که صدها کشته و هزاران مجروح به جا گذاشت، رژیم با جعلِ حقایق تعداد این ارقام را نا مشخص نگهداشت و با باژگون نشان دادن واقعیتها، سرکوب و کشتار مردم بی گناه را تقصیر استکبار جهانی و عاملشان و حتی خود معترضین انداخت!؟ مردم برای احقاق حقوق انسانی و حق زندگی و امرار معاش، اعتراض میکنند؛ حکومت با توپ و تانک و مسلسل پاسخ میدهد!؟ بعد متصدیان بهداشت عمومی میپرسند” چرا اختلالهای روانی و افسردگی در ایران بی داد میکند!؟
ایرج خسرونیا، رئیس جامعه متخصصان داخلی با استناد بر آمار وزارت بهداشت میگوید: “باید یک سوم بیمارستانهای کشور به بیماریهای روانی اختصاص یابد. ” او میگوید چنانچه “ترس از انگ روانی بودن از سوی جامعه، خانواده و اطرافیان” نبود، تعداد مراجعه کننده به روانپزشک چند برابر میشد.
امروز همه مان میدانیم که درد جامعه مان یکی دو تا نیست، بیشمار و همه جانبه و از هر طرف میباشد. سیستم یک بُعدی و زوری، نابرابری اجتماعی، نداشتن حق انتخاب، نا امنی عمومی ناشی از فساد گسترده و بی عدالتی شدید مالی و طبقاتی، بیکاری نجومی، گرانی و تورم بی بند و بار، و عدم توانائی حکومت از برآوردن حد اقلهای مورد نیاز مردم؛ فقر و درماندگی و افسردگیِ عمومی را بوجود آورده است. وزیر بهداشت جمهوری اسلامی، شیوع افسردگی و اختلالات روانی را زنگ خطری برای سلامت جامعه اعلام میکند. او میگوید: “ما ۱۴ تولد در شیعه داریم با ۱۳ وفات، اما همیشه دلمان میخواهد گریه کنیم و ضجه بزنیم. دامن زدن به “دلمردگی، یاس و نا امیدی خیانت ملی به کشور است. “
درد بزرگ دیگری که جامعه مان بشدت گرفتار و غم زده کرده: مهاجرت، گریز و آوارگی میلیون ایرانی از کشور، از اسلام خمینی، و از تمامی خواهی رژیم ملایان میباشد. برای هر ایرانی که ترک وطن کرده، پدر و مادری، خواهر و برادری هنوز در ایران هستند؛ یعنی هر ایرانی آواره در خارج از کشور، سه – چهار ایرانیِ دلتنگ و غمگین در داخل داریم!؟ میگویند مابین ۷ الی ۸ میلون مهاجر و فراری از وطن داریم، چنانچه سه چهار تن از افراد خانواده را به آن بیفزائیم، نزدیک به ۳۰ میلیون ایرانی ِآواره و دلگرفته با چشمانی گریان داریم!؟
برخی از هم میهنانمان همهی کاسه کوزهها را سر اسلام میشکنند؛ برخی، عربان را لعن و نفرین میکنند؛ و عدهای سیاست خمینی و ولایت مطلقهی فقیه را باعث و بانی تمام مشکلات میبینند و میدانند. با در نظر گرفتن اینکه اسلام و عربان پیش از خمینی هم بودند، بنابراین به منطق گروه آخر که همهی کاسه کوزهها را سر خمینی میشکند، نمیشود زیاد ایراد گرفت!؟ شاید این امکان وجود داشته باشد که خمینی نیت و قصد بدی نداشت، ولی کافی نیست. خمینی نه آگاهی داشت و نه شناخت، نه به حقوق مردم باور داشت و نه به حاکمیت ملی. یک انسان یک بُعدی مطلق بین و مطلق گرا بود. ولایت مطلقهی فقیه، یعنی حقیقت مطلق – تنها با اوست. آنچه را درک نمیکرد، نادرست میدانست. آنچه را نادرست میدانست بر باطل میشمرد، و البته باطل باید نفی و حذف شود، و حق برقرار بماند که “اوجِ یک بُعدی” گری است.
بُعدِ دیگر این فاجعهی دردناک، خودمان هستیم. آنقدر “کم دانیم” که در دامِ همه چیز دانی گیر کردهایم. توهمِ “هنر نزد ایرانیان است و بس”، ما را به اعماقِ باتلاق خود بزرگ بینی و خودشیفتگی و “من” بودن میکشاند. دامِ دیگری نیز از “ماسهی روان” ساخته شده که هر آن میتواند ما را درسته ببلعد: نه میدانیم و نه میخوانیم و نه میآموزیم!؟ از این رو، با حقوق انسانی و شهروندی بیگانهایم و از توانائی و قدرت خودمان بی خبریم؛ بنابراین یا منتظر ظهور رستم و کاوه مینشینیم و یا نجات مان را از بیگانگان میخواهیم، حتی به قیمت نابودی کشورمان.!؟
دوست و همگام ارجمندم مینویسد: “آنچه امروز در صف مخالفان موجود داریم و فراوان هم داریم، نیرو و شجاعت است و اراده، یعنی مواد اولیهی مبارزه برای تغییر آیندهی مردم ایران. نقدن همهی اینها خام است. برای مؤثر افتادن باید این هر سه پخته شود. “
برداشتم اینست که گام نخست در آنچه نیرو، شجاعت و اراده را پخته میکند، پی بردن به حقوق انسانی و شهروندی مان میباشد، در ضمنی که باید بدانیم، ما مردم صاحبان اصلی این آب و خاک هستیم. بدانیم که جمع شهروندان، ملت را تشکیل میدهد و مردمسالاری تنها در سایه ملت امکان پذیر میباشد. با تکیه به “کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من” بیاموزیم که حق گرفتنی است.
رهائی مردم و نجات ایران در گروی حکومت مردمسالار ملی است
یعنی بر پائی
جمهوری دمکراتیک و لائیک ایران
امیرحسین لادن
دی ماه ۱۳۹۸
ah