Home ستون آزاد آرشیو ستون آزاد محسن با گل خنده هایش از ما خداحافظی کرد – اتابک فتح اله زاده

محسن با گل خنده هایش از ما خداحافظی کرد – اتابک فتح اله زاده

در این هنگامه که ابر های سیاه به طور پی در پی ، سایه مرگ را بر سرزمین مادری من گشوده است، دیگر در دیارغربت تاب و توانی برای شنیدن خبر درگذشت محسن نازنین نبود .

همین یک هفته پیش بود که محسن با تکیه کلام و حرارت همیشگی خود به من امید می داد که : آقاجان، ما حق خستگی نداریم ، ما کار زیاد داریم . او با وجود مریضی جان سخت خود ، هنوز برای آینده خود و کشورش، نقشه های بلند و بالایی داشت و همواره بطور خستگی ناپذیر در پی این بود که چه گام کوچکی می تواند برای مردم کشورش بر دارد.

آشنایی و دوستی ما سابقه 30 ساله داشت . برجستگی روحیه انسانی محسن دستکمی از نگاه و فعالیت سیاسی او نداشت . بسیاری روحیه انسانی او را کشف نکرده بودند و به درون او توجه نکرده بودند . او هرگز برای کمک به دوستان نه نمی‌توانست بگوید. محسن به دوستی با هر کسی اهمیت می داد ، او از دروغ و ریا کاری دوری می جست و افزون بر این دلش همانند بچه ها به طور باور‌کردنی پاک بود ، بارها شده بود او از دست آدم ها ناراحت و عصبانی می شد اما فردای آن روز همچون بچه‌ها همه چیز را به فراموشی می سپرد .

از آن هنگامی که حزب دمکراتیک مردم ایران ، قبل از فروپاشی شوروی شکل گرفت محسن پس از گذشت اندک زمانی همواره یکی از روشنفکران چپ ملی ایران بود . او از جمله کسانی بود که به سهم خود با نقد و برخورد انتقادی به دگم ها و باورها ، نگرش ایدئولوژیک زده چپ ایران، نقش شایسته ای ایفا کرد . در آن سال ها گفتمان دمکراسی، دفاع از بازار آزاد ، دفاع از منافع ملی کشور ، نقد مبارزه ضد امپریالیستی چپ سنتی، نقد انترناسیونالیسم پرولتری، دیکتاتوری پرولتاریا ، نفی انقلاب نه تنها مورد استقبال قرار نمی گرفت بلکه همراه با کم لطفی اعضای خانواده چپ ایران مواجه می شد آنان به راحتی با بازسازی و نوسازی چپ ملی و آزادیخواه نه تنها کنار نمی آمدند بلکه با دشنام های ایدئولوژیک به مقابله می پرداختند.

محسن اولین بار سکته قلبی را در نروژ کرد. او یکی از سخنوران گردهمایی در شهر اسلو بود. او می گفت : از بس حزب کمونیستی ها و اشخاص دیگر به من توهین و فحش دادند ، استرس شدید ی تمام وجودم را فرا گرفت و حمله عصبی به من دست داد و من در همان جلسه سخرانی سکته کردم . او در شهر استکهلم ، یوته بوری و مالمو بارها در سخنرانی‌ها اعلام کرد : من یک رفرمیست و طالب مبارزه مسالمت آمیز در کشورم هستم . انقلاب و مبارزات خشونت آمیز را برای کشورم مفید نمی دانم و برای باز شدن فضای سیاسی به خاتمی رای خواهم داد . این حرف‌ها در آن زمان خیانت و خود فروختگی به جمهوری اسلامی محسوب می‌شد و در جلسات تنها توهین و تحقیر بود که تحویل محسن داده می‌شد .

حال دیگر سخن گفتن از گفتمان دمکراسی در چپ ایران از گناهان کبیره به حساب نمی آید . شکی نیست این چرخش بر بستر تغییر و تحولات بین المللی ، فروپاشی شوروی و حاصل میوه تلخ انقلاب ایران بود اما انصاف و مروت حکم می کند امروز از همه کسانی همچون محسن که در این راه گام بر داشتند قدر دانی کرد .

افزون بر صداقت و پاک دلی محسن ، نگاه مشترک من و محسن به ماهیت و سرشت جبارانه حکومت شوروی بود این نگاه مشرک ما را به هم نزدیک کرد . گرچه شناخت محسن از ماهیت ظالمانه شوروی اندکی دیر هنگام بود و او از سرگذشت ایرانی های جان بدر برده دوران استالینی اطلاع چندانی نداشت. اما تیز بینی و توان درک و نگاه ژرف او بود که مرا به حرکت در آورد . من از او همیشه سپاسگزارم

در سال 1998 محسن از من خواست برای یک کار پژوهشی در باره زندگی و سرنوشت ایرانیان قدیمی و همچنان دگر گونی های فکری و ذهنی فدائیان و توده ای ها به او کمک کنم . من ابتدا تمایلی به شرکت در این کار نداشتم ، زیزا پرداختن به داستان آن سال ها با آن مسیری که من طی کردم بودم ، برایم دردناک و تاسف بار بود . اما اهمیت مکتوب کردن این تجربه بزرگ و بسیار پر هزینه ، سر انجام مرا واداشت که به تشویق و خواهش محسن پاسخ مثبت بدهم .

من طی نامه ای به محسن نوشتم: محسن عزیز، شاید قابل درک برایت نباشد که چه خواست دردناکی از من کرده ای . سال ها بود که تصمیم گرفته بودم به گذشته خود در شوروی فکر نکنم چون هر چه فکر می‌کردم جز ناراحتی و افسردگی چیزی نصیب من نمی‌شد . تو با این تقاضا دوباره دیو خفته را بیدار کردی و به جانم انداختی. من این مطلب درخواستی تو را در یک قلم چهل صفحه‌ای نوشته و برایت ارسال می کنم دیگر بقیه کار ها با خودت. اما محسن ول کن معامله نبود . باری او همیشه مشوق من شد و سرانجام منِ خاموش را به حرکت در آورد یادش گرامی باد.

محسن بسیار پر کار و خیلی سریع نظرات پلنوم ها و جلسات وسیع را جمع‌بندی و فرمول بندی می کرد اغلب بیانیه های حزب دمکراتیک مردم ایران به قلم او بود . مطالعه عمیق و نوشتن کار پایان ناپذیر و خستگی نا پذیر او بود . آخرین نوشته ناتمام او شرح خاطراتش از انقلاب ایران و زندگی در شوروی و افغانستان به زبان سوئدی بود .

محسن عاشق ایران و بیشتر از همه به راز ماندگاری ایران فکر می کرد . او می گفت : ما و مردم ایران بدجوری گیر کردیم . چون هر دو کشتی گیر خوبی بودیم او به من می‌گفت: داداش جمهوری اسلامی روی ما و مردم بدجوری سگگ زده است کسانی که کشتی گیر هستند می‌دانند به راحتی نمی‌شود از فن سگگ رهایی پیدا کرد. اما با این همه او همیشه به آینده ایران خوش بین بود تکیه کلامش این بود که ایران گل دقیقه نود است. محسن از محل تولدش از خزانه تهران بیشتر سخن می گفت او به من قول داده بود وقتی به ایران بر گردد مرا به محله خزانه تهران برده و دکان سنگگی شان را به من نشان دهد . محسن تعریف می کرد بار ها خواب مغازه سنگگی پدرم را می دیدم همین که از خواب شیرین بیدار می شدم و حالت دماغ سوختگی به من دست می داد .

این اواخر من و محسن هفته ای دوبار ارتباط تلفنی داشتیم و به همدیگر قوت قلب می دادیم. قرار بود پیش من بیاید . روز جمعه هفته پیش زنگی به من زد و گفت : از بیمارستان الان به خانه رسیدم . نگرانش شدم گفت: کمی سرما خورده ا م، هیچی نیست. به او هشدار دادم مواظب خودش باش اگر اتفاقی بیفتد دیگر برای تو قابل جبران نیست . و باز طبق معمول تکیه کلامش را تکرار کرد و گفت : آقا ما کار زیاد داریم . دلواپس بودم شنبه زنگ زدم دیدم جواب نداد . فردایش شب هنگام زنگ زدم بازم جواب نداد . دوشنبه زنگ زدم باز هم جواب نداد . برایش پیغام گذاشتم لامذهب یک جوابی به من بده . دستم که از همه جا کوتاه بود سه شنبه به برادرش خسرو زنگ زدم . او گفت بد نیست . از او خواستم پیگیری بکند . پس از دو ساعت خسرو زنگ زد که پسرش بهروز می گوید بابا فوت کرده است.

من با تمام وجود غمگین ام. این نوشته کوتاه را بنا به خواهش بهرام ، با جان کندن نوشتم . باور کنید انگار قبر خود را با سوزن کندم حالا اصلاً حال ندارم .

آری محسن ما با آن گل خنده هاش ما را ترک کرد

آری محسن با خواندن ترانه های شاد و صبحگاهی اش ما را ترک کرد به قول خودش ترانه های شاد و مبتذل

من دلم ماری را می‌خواهد ماری منو نمی خواهد

او دیگر به خانه من نخواهد آمد و برای من درد دل نخواهد کرد .

دیگر چه مرا به محله خزانه و دکان سنگگی پدرش خواهد برد

محسن بهت و اشک بابک ، فرهاد و دوستانش را در آورد

مگر با بدبختی که سر مردم سرازیر می‌شود و در هنگامه بد بیاری محسن ما را ترک می‌کند دیگر چه حالی برای ما می ماند.

باری الودع رفیق دوست‌داشتنی من چهارم مارش 2020