دیروز، امروز، فردا – رامین کامران
یکی از مضامینی که سالهای اخیر با آن آشنا شده ایم بر حذر داشتن مردم از نگاه به گذشته است: به دیروز برنگردیم، به پشت سر نگاه نکنیم، فقط به آینده نگاه کنیم و سخنانی از این قبیل. حرف بیشتر به نصایحی میماند که در فیلمهای آبکی آمریکایی تحویل شکست خوردگان میدهند؛ یکی الکلی بوده، دیگری از زندان درآمده، آن دیگری ورشکست شده و… به او میگویند گذشته را فراموش کن تا از پس آینده بربیایی. انگیزۀ رواج دادن این توصیۀ دو ریالی در بین ایرانیان البته سیاسی است و به نوعی عکس آن دیگری. مقصود این نیست که مردم به گذشتۀ دردناک خود نگاه نکنند، بیشتر این است که به گذشتۀ غیر قابل دفاع توصیه کننده توجهی ننمایند و در صورت امکان به وی فرصت تکرار آنرا بدهند.
حرف به خودی خود اهمیتی ندارد ولی مثل بسیاری سخنان نامعقول دیگر فرصتی فراهم میاورد برای پرداختن به مطلبی که خودش در خور اعتناست: آیا واقعاً این «دیروز» این اندازه بیفایده است که بتوان به همین راحتی توصیۀ فراموش کردنش را داد؟ تصور نمیکنم چنین باشد. ما امروزمان را به کمک دیروزمان میفهمیم و فردایمان را به یاری این دو در تصور میاوریم و هدف عمل قرار میدهیم. فراموش کردن دیروز پیامدی جز مختل کردن اندیشه و عمل ما ندارد. برای بهتر روشن شدن مطلب و درک اهمیت آنچه که برخی «دیروز»ش نام میدهند و ندای فراموش کردنش را میدهند، بهتر است از همین «امروز»ی که همۀ نظرها متوجه به آن است، شروع کنیم.
فرق میان امروز و اکنون
اولین چیزی که باید به آن توجه داشت این است که «امروز» با «اکنون» فرق دارد. اکنون آن لحظهُ گذرا و در عین حال ثابتی است که آگاهی ما در آن عمل میکند. گذرا از این جهت که محتوایش دائم در حال تغییر است و ثابت از این بابت که مکانش در خط سیر زمان همیشه ثابت است. تمامی حیات آگاه ما در اکنونی بی پایان میگذرد (در فلسفهُ قدیم آنرا اکنون پایا nunc stans مینامیدند) و واقعیت بیرونی از ورای این شکاف باریک به ذهن ما عرضه میگردد. اگر بخواهم از مثالی سینمایی استفاده کنم «اکنون» یک «فریم» (Frame) از واقعیت است. این تصویر تک از دیدگاه شناخت شناسی محتوایی بسیار محدود دارد و برای ما قابل دریافت است اما موضوع تحلیل نمیتواند باشد مگر هنگامی که با تصاویری که پیش از آن قرار دارد و احیاناً بعد از آن در تصور میاید، در ارتباط گذاشته شود.
وقتی ما صحبت از «امروز» میکنیم فقط اکنون را در نظر نداریم، برشی از زمان را در نظر میاوریم و بخشی از گذشته را به آن میافزاییم. همۀ ما چنین میکنیم، چه به ابعاد شناخت شناسانۀ مطلب توجه داشته باشیم و چه نه. اندیشیدن ما بر فرضهایی ضمنی استوار است که همیشه به آنها توجه نمی نماییم ولی این دلیل عمل نکردنشان نمیشود. نکته در این است که برش دادن تاریخ کاری نیست که بتوان دلبخواه انجام داد و فقط به اتکای روزشمار گفت از فلان سال تا بهمان سال را در نظر میگیرم. باید در محتوای این تکه از زمان نوعی پیوستگی موجود باشد، چیزی بیش از صرف همسایگی زمانی. گذشت زمان که ما آنرا به قطعات مشابه تقسیم میکنیم تا اندازه گیریش کنیم، از خود منطقی جز تأثیر نهادن وقایع پیشین بر پسین ندارد که در تمامی طول زمان یکسان عمل میکند، پس منطق تجزیۀ بخشهای آنرا باید در محتوای آن جست نه در خود این ظرف. این کار مورخ است به معنای گستردۀ آن، یعنی نه فقط کسانی که در دانشگاه تحصیل تاریخ کرده اند، بل آنهایی که به تحول هر رشته از حیات بشر(خانواده، هنر، علم…) یا تحولات طبیعت (پیدایش کیهان، تطور انواع…) آگاهی دارند و بر اساس آنچه در هر زمینه واقع گشته و به کمک دستگاهی منطقی و مفهومی، کلاف زمان را در نقاط معین از هم جدا میکنند تا دورانی تاریخی را از دوران دیگر متمایز نمایند. افراد عادی هم همین کار را، منتها بدون آگاهی تخصصی و انضباط ذهنی، انجام میدهند ولی به هر صورت از انجام آن ناگزیرند زیرا در غیر این صورت نمیتوانند از آنچه «امروز» میخوانند سخنی بگویند.
نظم و پیوستگی که ما در دگرگونی های مختلف سراغ میکنیم به ما امکان میدهد تا «عصر»ی را از اعصار دیگر جدا و متمایز کنیم. هر عصر دورانی از تاریخ است که از دید مورخ تابع منطق خاصی است. وقتی صحبت از تاریخ معاصر (یا به قول داریوش همایون «همروزگار») میکنیم یعنی اجزای آنرا از دیدگاهی معین همدوره و تابع منطقی واحد به شمار میاوریم.
عصر جدید ایران
آنچه که در ایران «عصر جدید» خوانده میشود دورانی است که با انقلاب مشروطیت شروع شده است. در تعریف این دوران سیاست و منطق آن است که اصل قرار گرفته است به این معنا که با انقلاب مشروطیت نظام قدیم کشورداری ایران به پایان آمده و سیاست این کشور تابع همان منطق کلی گردیده که در کشورهای پیشگام تجدد برقرار شده بوده و از آنجا در همهُ جهان روان شده. به این دلیل است که انقلاب مشروطیت را «دورانساز» میخوانیم. از این دیدگاه دورانی که با مشروطیت شروع شده و هنوز هم ادامه دارد، بخشی واحد از تاریخ است و اجزای آن به هم پیوسته است و با اینکه از نظر زمانی در پی هم آمده از بابت منطقی در عرض هم قرار دارد، یعنی درکشان تابع منطق واحد است و باید برای فهمیدن هر یک آنها به همه شان نظر کرد. طبعاً نه بدین خاطر که در این چارچوب واقعهُ پسین بر پیشین اثر مینهد، از این جهت که اطلاع ما از وقایع پسین برداشتمان از وقایع پیشین را تحت تأثیر قرار میدهد. سیر زمان گذر یکسره است ولی دستگاه ادراک ما با رفت و آمدهای مدام بین گذشته و حال است که معنای امور را درک میکند.
خلاصه کنم، وقایع سیاسی که از مشروطیت به این سو در ایران واقع گشته، همگی جزو «امروز» ماست. اگر بخواهیم آنچه را قبل از انقلاب اسلامی واقع شده «دیروز» بشماریم یعنی اینکه تعریف اسلامگرایان را در تفکیک دورانهای تاریخ معاصر پذیرفته ایم. میدانیم که آنها انقلاب اسلامی را به رغم مشروطیت، دورانساز میخوانند و معتقدند که به این ترتیب عصر نوینی را در تاریخ ایران گشوده اند. این سخن نوی نیست، تمامی آنهایی که با سودای برگذشتن از تجدد سیاسی که مترادف دمکراسی لیبرال است، قدرت را در کشوری به دست گرفته اند، ادعایی مشابه داشته اند. کمونیستها معتقد بودند که دورۀ دمکراسی لیبرال را پشت سر گذاشتهاند و به سوی آیندهای متفاوت و درخشان میروند. فاشیستها هم به نوبۀ خود معتقد بودند همین کار را کرده اند، البته با ارجاع به گذشتهای درخشان. روش اسلامگرایان از این نوع دوم است و همانقدر که آن دو ادعای دیگر گزافه بود، سخن اینها هم بیاعتبار است. هدف خمینی انتقام گرفتن از مشروطیت بود ولی نه خود وی و نه پیروان و جانشینانش قادر نشدند چارچوبی را که با انقلاب مشروطیت در ایران مستقر گشته، بشکنند. به سه نظام سیاسی ممکن در عصر جدید (دمکراسی لیبرال، نظام اتوریتر و نظام توتالیتر) چیزی نیافزودند، فقط مثل همتایان فاشیست خود رژیمی توتالیتر تأسیس نمودند و بس. حاصل کارشان پیش چشم ماست.
حرف آخر
بازگردیم به حرفی که در ابتدا مطرح شد و انگیزۀ نوشتن مقاله بود. ما برای درک امروزمان و ریختن طرح فردایمان باید به تمامی دورانی که در آن زندگی میکنیم نظر داشته باشیم. در غیر این صورت به دست خود چشم خویش را بر واقعیت خواهیم بست و به درستی از عهدۀ هیچکدام این دو کار بر نخواهیم آمد. به فراموشی نسپردن گذشته مترادف پافشاری بر کینه های دیروز نیست، لازمهُ درک درست امروز ماست. اینکه این یا آن گروه سیاسی ندای فراموش کردن گذشته را بدهد خیلی عجیب نیست. هدف بریدن تاریخ به قامت یک ایدئولوژی و برنامۀ سیاسی خاص است و پیشبرد طرح هایی که تحقق آنها محتاج چشمبندی تاریخی است، عاقبت تن دادن به این گفتارها هم روشن است. قبل از قدرتگیری خمینی طرفدارانش میگفتند الان موقع بحث نیست، دیدیم که بعد هم موقعش نشد؛ امروز هم یک دستهُ دیگر میگویند گذشته را فراموش کنید…
درستکاری سیاسی نه فقط مستلزم این است که شما را از درک درست گذشته و امروزتان بازندارند، بلکه برعکس، به این کار تشویقتان نیز بنمایند. آنهایی که شما را از کنکاش در گذشته باز میدارند این کار را تحت عنوان احتراز از اختلاف و چنددستگی و… انجام میدهند. ولی از نزدیک که معاینه کنید خواهید دید که آنچه را برای آینده تان تدارک دیده اند همان چیزی است که میترسند در گذشتۀ خود پیدا کنید.
۲۳ اوت ۲۰۱۲