Home سخن روز آرشیو سخن روز چه کسی ایران را به سوی بمب سوق میدهد؟- رامین کامران

چه کسی ایران را به سوی بمب سوق میدهد؟- رامین کامران

همۀ کسانی که مختصر جستجویی در بارۀ حکومت های فاشیستی کرده اند، می دانند که معمولاً بعد شبه نظامی از وجوه مشخصۀ آنها به حساب می آید و تقریباً در همۀ تعاریف فاشیسم درج می گردد. به تصور من این کار پایۀ محکم ندارد، از تجارب اولیه و البته بسیار مهم فاشیسم در اروپا و به دلیل نقش کهنه سربازان جنگ اول در آنها الهام گرفته شده و درجش در مفهوم کلی فاشیسم بی جاست. زیرا باعث می شود تا توجه ناظران و تحلیلگران به صورتی بی مورد متوجه این بعد شود و هر جا که اثری از آن ندیدند، وجود فاشیسم را هم مورد تردید قرار دهند. حکومت اسلامی که باید فاشیسم فقها یا به عبارت عامتر حقوقدانانش خواند، از نمونه های بسیار گویای فاشیسم بدون نظامی گری است. مورد ترامپ را هم که کودتایش شکست خورد ولی به خاطر نواقص قانون اساسی آمریکا از مهلکه جست و حالا رفته و بزخو کرده تا دوباره هنرنمایی کند، از یاد نبریم.

گفتم که جمهوری اسلامی فاشیسم حقوقدانان است و این امر در تعیین هویت سیاسیش نقش عمده داشته است. این حکومت فاشیسمی است که از ابتدا هیچ بعد شبه نظامی نداشته است و اصلاً هم تمایلی به پیدا کردن چنین بعدی از خود نشان نداده. ولی با این همه، به مرور زمان این وجه را هم پیدا کرده است. اول از همه به دلیل حملۀ عراق به ایران و جنگ تحمیلی که حکومت ارتش تصفیه کن و بی اعتنا به امور دفاعی را وادار کرد تا به خود بیاید، ناچار از ارتشی که به ارث برده بود، استفاده کند، پاسدارانش را از حد گارد ایدئولوژیک به ارتش تمام عیار برساند و خواه ناخواه نیروی نظامی را در مرکز توجه خود قرار بدهد.

با این همه، نگرشی که این حکومت به امر توسعۀ نفوذ خود داشته است، اساساً نظامی نبوده، ایدئولوژیک بوده و متکی بر نفوذ بدون جنگ. همین هم هست که برای آنهایی که مخالف این نفوذ هستند و کوشش در جلوگیری از آن می کنند، دردسر ایجاد کرده است. اصطلاح نبرد نامتقارن در این دوره بسیار به کار می رود، از جمله در مورد جمهوری اسلامی. عدم تقارن اصلی را باید در این جا جست. حریفان همه کوشیده اند تا جمهوری اسلامی را به مقابلۀ نظامی کلاسیک بکشند، به این امید که از آن سربلند بیرون بیایند که نیامده اند. به هر صورت، داشتن نیروی نظامی و استفادۀ درست از آن، از دیرباز یکی از ابعاد حیات سیاسی است و می بایست بدان توجه کافی مبذول داشت. حکومت اسلامی نیز خود را با این امر منطبق کرده است ـ به تناسب امکانات و احتیاجات خودش، نه خواست حریف.

این ها مقدمه بود تا برسیم به داستان بمب اتمی که چند سال است اخبار را مسموم و اوقات ایرانیان را تلخ کرده است.

اول از همه باید این را یادآوری کرد که به اجماع جمیع دستگاه های اطلاعاتی غربی، جمهوری اسلامی از سال ۲۰۰۳ برنامۀ ساختن بمب اتمی را تعطیل کرده است و تمام هوچی گری بر سر این که ایران می خواهد سلاح اتمی بسازد و از آن علیه اسرائیل استفاده کند و… مال سال ها بعد از تعطیل برنامه است و اصلاً نمی باید مطرح می گشته. ولی با این وجود دائم شاهد طرح آن، بهانه جویی به اتکای آن و در نهایت جنگ اقتصادی علیه ایران به دستاویز آن هستیم.

دولت اسرائیل نیروی اصلی پشت این هوچی گری سیاسی است و انگیزه اش هم بسیار روشن. این کشور می خواهد نیروی برتر خاورمیانه باشد که از هیچ جهت استطاعت آن را ندارد و در این راه فقط به نیروی نظامیش که سرمنشأ غربی و بخصوص آمریکایی دارد، متکیست و اگر در این پشتیبانی وقفه ای بیافتد، توان سر پا ماندن هم نخواهد داشت. نیروی اتمی ستون اصلی این توان نظامی است. دستیابی به این نیرو در وهلۀ اول مدیون کمک فرانسه بوده و سپس آمریکا ـ یادآوری کنم که اسرائیل اورانیوم غنی شدۀ مورد احتیاج خود را از آمریکا دزدید و با وجود اینکه داستان، سال هاست با جزئیاتش بر ملا و موضوع کتاب شده، هیچگاه بابت آن جوابی هم به کسی پس نداد.

به هر صورت، فرهنگ استراتژیک اسرائیل، شاخه ایست از فرهنگ استراتژیک غرب و بخصوص آمریکا. نیروی هوایی، قوۀ اصلی آن است و نیروی اتمی ضمانت نهاییش. البته امکاناتش برای نوعی جنگ ملزوماتی که آمریکا می کند، در حد هیچ است، باید سریع ببرد وگرنه بازنده است. در عمل پیروزی هایی که اسرائیل به دست آورده است از نوع جنگ برق اسا بوده است، یعنی کپی برداری موفق از روش که آلمان ها در جنگ دوم مبدعش بودند. ولی این روش هم که جنگ شش روزه اوج موفقیتش بود با آخرین جنگ در لبنان به مرز کارآیی خویش رسید و بر همه و اول از همه خود کشور یهود، روشن شد که اسرائیل، به رغم لاف و گزاف های معمول، دیگر توان پیروزی نظامی وسیع ندارد.

در این حالت مانده است بمب اتم که ضمانت نهایی حیات این کشور است در مقابل حملۀ نظامی. مشکل با بمب اتم این است که موجد توهم روئین تنی است، این تصور که حیاتتان برای همیشه تضمین شده و بدتر از آن، این که هر کار بخواهید می توانید بکنید. اول قربانی این توهمات خود ایالات متحده بود و هست. تمرکز یکسره بر سلاح اتمی، فرهنگ استراتژیک این کشور را، حال در هر حد هم که بود، بسیار بی رمق و نحیف کرده است. به این دلیل که رویارویی اتمی، از بابت استراتژیک مسئلۀ بسیار ساده ایست. به این حد ساده که از دهۀ ۱۹۶۰ به آن بیش از پیش صورت ریاضی داده شده. ضعف فکر استراتژیک آمریکا را همه شاهدیم: زور زیاد داریم، بمب اتمی هم تا دلتان بخواهد داریم ولی همین! هر جا هم شکست خوردیم می رویم فیلم درست می کنیم که برده ایم!

طبعاً موقعیت اسرائیل هم اساساً تفاوتی با پشتیبان بزرگش ندارد. بااین فرق که مایل به توسعه است و بمب اتم را هم فقط برای ضمانت از حیات موجودش نمی خواهد، برای پشتیبانی از پیشروی خاکیش می خواهد. به همین دلیل خواستش به اینکه کسی در منطقه بمب اتمی نداشته باشد، ختم نمی شود، اصلاً مایل نیست هیچکس تکنولوژی اتمی داشته باشد و اصلاً به هیچ صورت توان جلوگیری از پیشرویش را داشته باشد. دلیل دشمنی با جمهوری اسلامی و دشمن انگیزیش نسبت به ایران در همین جاست. دو کشور بر سر برتری در خاورمیانه رقابت دارند و برتری ایران برای تثبیت خود در این مقام اصلاً با اسرائیل قابل مقایسه نیست. پس باید به هر قیمت و با بسیج کردن آمریکا و کشور های غربی و عربی و خلاصه هر کس که شد، جلوی این کار را گرفت و حریف را از دور خارج کرد.

کشمکشی که امروز شاهدیم فقط محدود به سر انداختن نیروهای نظامی نیست، مقابلۀ دو برداشت از نبرد هم هست. هر طرف می خواهد بینش خود را به همه بقبولاند و به حریف تحمیل کند. ببینید چگونه عربستان سعودی سعی مذبوحانه می کند مقابله با ایران را مقابلۀ تسنن و تشیع جلوه دهد… در این جنگ نامتقارن، جبهۀ آمریکا می خواست ایران را به مقابلۀ نظامی کلاسیک بکشد تا بلکه امتیازی بگیرد یا اینکه اصلاً جنگ را ببرد، ولی قادر به تغییر محور مختصات مبارزه نشد. مرحلۀ بعدی کوشش برای جنگیدن با همان سلاح جمهوری اسلامی بود، یعنی بسیج چریک های اسلامگرا. نقطۀ اوج این روش ساختن داعش با هزار زحمت و هزار خرج بود که به شکست کامل انجامید. الان فقط فکر استفاده از ته ماندۀ این نیرو ها در گوشه و کنار و در افغانستان مانده است.

جنگ اقتصادی جایگزین ظاهر الصلاحی است که برای جنگ نظامی پیدا شده و شاهدیم که چه ضرباتی بر پیکر کشور وارد کرده است. وضع معاش مردم به روز امروز افتاده و روشن است که دولت اسلامی هم برای مخارج نظامیش دست باز ندارد. یعنی عملاً هزینۀ ساختن بمب اتم و نه فقط دستیابی به تکنولوژی اتمی، به ایران تحمیل گشته است، بدون اینکه بمبی در کار باشد. این کار از سوی کشور هایی انجام گرفته که سلاح اتمی را نیشداروی هر مقابلۀ نظامی می شمرند و تصور می کنند ضامن پیروزی است و به همین دلیل می خواهند انحصارش را حفظ کنند و دست جمهوری اسلامی را از آن دور نگاه دارند.

تا اینجا، حکومت اسلامی ساختن بمب را در برنامه قرار نداده است. دلیل اول این کار تواناییش در ایجاد بازدارندگی بوده است. آنهایی که مفهوم بازدارندگی را وابسته به سلاح اتمی می دانند، از ریشه های کهن این مفهوم که یکی از قدیمی ترین مفاهیم تفکر استراتژیک در جهان است، غافلند و تصور می کنند که با جنگ جهانی دوم اختراع شده است. این است آن فقر تفکر استراتژیک که بالاتر به آن اشاره کردم و امروزه تقریباً همه گیر شده است. اینکه تا به حال و با وجود تحریکات مداوم اسرائیل، آمریکا به ایران حمله نکرده است، نشانۀ بارز موفقیت این بازدارندگی است. مورد خود اسرائیل البته فرعی است و جنبی و چندان سزاوار توجه نیست.

اما، و این جاست که می خواهم به حرف اصلیم برسم، تحمیل هزینۀ روزافزون بمبی که وجود خارجی ندارد و قرار هم نیست که ساخته شود، می تواند حکومت اسلامی را به راه ساختن آن سوق بدهد. سیاست دفاعی چیزی نیست که یک کشور، حال هر اندازه هم پرقدرت باشد، خود به تنهایی تعیین نماید. این سیاست همیشه تابعی است از امکانات و رفتار حریف. دفاع به طور مطلق معنی ندارد، دفاع همیشه در برابر تهدیدی معنا پیدا می کند که شکل معین دارد. البته همان طور که گفتم، برخی تصور می کنند که سلاح اتمی تدافع موفق را در هر شرایطی تضمین می کند که نمی کند، تهاجم مطلق هم که جای خود دارد.

خلاصه اینکه سیاست آمریکا در قبال ایران که به خواست اسرائیل شکل گرفته است، به این بهانه در پیش گرفته شده است که جمهوری اسلامی را از دسترسی به سلاح اتمی باز دارد. ولی مثل هر سیاست احمقانه ای، در هر قدم نتیجۀ عکس داده است و با تحمیل هزینۀ سنگین، حکومت را هر روز بیش از پیش به ساختن سلاح اتمی تشویق می کند. کافیست مختصری به تحول افکار عمومی ایران در این زمینه توجه کنیم. برای جمهوری اسلامی، بازدارندگی فعلی می تواند چتری باشد برای حفاظت از برنامۀ ساختن بمب و اگر هم روزی این بمب ساخته شود، صورت مسئله عوض خواهد شد. فشار و تهدید نابخردانه بزرگترین عامل سوق دادن ایران به سوی سلاح اتمی است. بازداشتن ایران از ساختن چنین سلاحی با ختم تهدید ممکن می گردد، ادامۀ روش فعلی فقط مشوقش خواهد بود.

متأسفانه تصور نمی کنم کسی این حقیقت ساده را به حساب بیاورد. اگر ایدئولوژی در یک طرف مرز عقلانیت سیاسی را ترسیم می کند، در طرف دیگر، فکر استراتژیک معیوب و خوی زیاده طلب و پرخاشگر این کار را می کند. به هر صورت، نه دیپلماسی کاریست صرفاً عقلانی و نه جنگ، این هم یک نمونه.

۲۵ دسامبر ۲۰۲۱، ۴ دی ۱۴۰۰