Home سخن روز آرشیو سخن روز پروژۀ امنیتی یا حرکتی سیاسی؟- رامین کامران

پروژۀ امنیتی یا حرکتی سیاسی؟- رامین کامران

لازم نمیدانم در ابتدای مطلب راجع به ارادتم به اصلاح طلبان سخنی بگویم. نزدیکان، با عبارات نه چندان مهرآمیزی که خطاب به این شجرۀ خبیثه به کار میبرم، آشنا هستند؛ آنهایی هم که دورند، آشنا نشدنشان بهتر ـ اخلاقشان سلامت.

از این مقدمۀ نه چندان ضروری اما فرحبخش گذشته، تصور نمیکنم پروژۀ اصلاح طلبی که یکی از بزرگترین کلاهبرداری های سیاسی تاریخ و نه فقط تاریخ ایران، است، در دنیا نظیری داشته باشد. نه در دروغگویی، نه در دغلکاری و نه در نکبت زایی ـ متأسفانه رقبا زیادند؛ در اینکه شاید تنها موردی باشد که یک پروژۀ امنیتی تبدیل به جریانی سیاسی شده. لابد قسمت ما ایرانیان چنین بوده که در این زمینه در دنیا اول بشویم. تلخی سرنوشت به شیرینی اول شدن، در.

پروژه توسط بخش تندروی اسلامگرا ها که پس از برو بروی گروگانگیری و دوران طلایی میرحسینی، به حاشیه رانده شده بود، کلید خورد تا اسباب بازگشت به میانۀ میدان سیاست جمهوری ولایتی را فراهم بیاورد. طبعاً از آنجا که جبهۀ مخالف خیال نداشت به آنها مجالی بدهد، به بازی گرفتن مردم و در حقیقت بازی دادنشان، تنها راه کسب نیرو و عرض اندام بود. شعبدۀ جمهوریت / اسلامیت، محور این شامورتی بازی شد ـ لاشه اش هنوز آن گوشه افتاده.

هدف، منتقل کردن مرکز ثقل اپوزیسیون به داخل بود که بعد از قتل بختیار، در برنامه قرار گرفته بود و عرضۀ خود، به عنوان آلترناتیو استبداد. کار آسان نبود، بخصوص که همگی شناخته شده بودند و کارنامه شان روشن بود. پس باید تغییر هویت میدادند که بتوانند سیاه بندی کنند. ریش و سبیل گذاشتن که ممکن نبود، چون همگی داشتند؛ تراشیدن اینها هم که میسر نبود، چون از جرگۀ خودی ها بیرونشان میانداخت؛ میماند عوض کردن حرفشان که این کار را کردند.

درست کردن اسلام مردم پسند آسان نبود، چون اسلامگرایان، در مخلوط کردن اسلام با ایدئولوژی های موجود، نقطۀ بکری در سپهر اندیشه باقی نگذاشته بودند. به هر صورت اسلام سوسیالیستی، بعد از تجربۀ دوران جنگ که همینها در آن سهم عمده داشتند، حتماً خریداری نداشت. رفتن به آن سر طیف سیاست که لیبرالیسم بود و آزادیخواهی، منطقی تر جلوه میکرد. مشکل اینجا بود که همینها، در ابتدای ورودشان به میدان سیاست، درست به اسم همین لیبرالیسم، نسل اول انقلابیان را از میدان حذف کرده بودند. ولی روی کم حافظگی مردم حساب کردند و درست هم حساب کردند. آدم مستأصل فراموشکار است.

فکر اصلی، چسباندن لیبرالیسم و دمکراسی به اسلام بود، تا حقه بازی خمینی در صدر انقلاب را تکرار بکنند و با همان روشی که مقتدایشان را به همه چیز رسانده بود، بار خود را ببندند. هر چه باشد، خدعه کردن جزو فرهنگ سیاسی وراث امام است و اگر این را نداشته باشند، باید ناخلفشان به حساب آورد. به دام انداختن مردم با این طعمه، کار آسانی بود، قبلاً هم آزمایش شده بود… تمامی مضامین دورگه و حرامزادۀ سیاسی که اینها سر قلاب کردند، از جامعۀ مدنی اسلامی گرفته تا حکومت قانون اسلامی و دمکراسی اسلامی و… خلاصه هر چیزی که دستشان رسید، از کیسۀ‌ لیبرالهایی دزدیدند که خود نه اجازۀ عرضۀ آنها به مردم را داشتند و نه حتی مجال اعتراض به دزدی را. ارث سیاسی همه، مصادرۀ انقلابی شده بود و اینرا هم این یکی ها بردند.

مساعی اصلاح طلبان، گفتاری بود نه کرداری و تا آخر نیز همینطور ماند، رهبرانشان مردم را زیر چانه گرفتند و سربازانشان همان یاوه ها را قلمی کردند. نه حزبی درست شد، نه طرفدارای سازماندهی شد، سیاستمداری هم در کار نبود، همه شریعتمدار بودند ـ با یا بی عمامه. تمامی پرسنل برنامه یا امنیتی بود، مثل همان ساواکی که ننه اش را بازجو کرده بود، یا روزنامه نگار، مثل آن دیگری که در ولایت رژیم گرفت تا در خارج دو لپی بخورد، یا هر دو. چون برنامه از حد تبلیغات کذب فراتر نمیرفت، به چیز دیگری احتیاج نبود. آدم معمولی بینشان نمی دیدید، مگر در خیل فریب خوردگان که البته داستان هیچکدامشان هم در مجلات هفتگی، منتشر نشد.

دستاورد این طایفه در صحنۀ سیاست ایران چه بود؟ ثمر کوشش هایشان در داخل و خارج، به لجن کشیدن دمکراسی بود، تا این مردمی که مزه اش را هم نچشیده اند، از آن دلزده گردند. هر چه بود اسلام مال کردند که کسی رغبت نکند به آن دست هم بزند. استعداد شاخصی داشتند تا هر چه را که در دمکراسی میشد از مقصود منحرف کرد، به کار بگیرند و با پشتکار چشمگیر چنین کردند تا این رژیم را نیامده، اسقاط کنند.

و اما عاقبت کار. تا در ایران بودند، بار خودشان را بستند. خاتمی که به ریاست جمهور رسید و باقی هم به تناسب دستشان به دم گاوی بند شد. وقتی هم که جنبش سبز به بن بستی رسید که از اول در آن ره میسپرد، راهی فرنگ شدند تا به یمن همداستانی با نومحافظه کاران، بورسی، شغلی، کمکی بگیرند و جای اپوزیسیون را که در داخل اشغال کرده بودن، در خارج هم غصب کنند و به نان و نوا برسند و شاهدیم که رسیدند. از همیاری به ساواک داخلی آمدند به خدمت ساواک جهانی ـ بالاخره ترقی هم انواع و اقسام دارد. فریب خوردگان نیز که چنانکه رسم است، به حال خود رها شدند، در انتظار کلاهبردار بعدی.

نتیجۀ اخلاقی: هر بدی که بکنید ثمرش نقداست و جزایش نسیه. پس همانطور که از قدیم گفته اند: نقد به نسیه مفروشید..

۹ آوریل ۲۰۲۰، ۲۱ فروردین ۱۳۹۹

این مقاله برای سایت نوشته شده و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است

www.iranliberal.com