Home ویژه ایران لیبرال آرشیو ویژه ایران لیبرال مردم ما سیاسی نیستند- رامین کامران

مردم ما سیاسی نیستند- رامین کامران

یکی از امید هایی که به طور ادواری به خود میدهیم  این است که درک سیاسی مردم بالا رفته است، بلوغ سیاسی جوانان ایران چشمگیر است و…

عقیدۀ من ـ به طور قاطع ـ درست عکس این است. به تصور من، مردم ما سیاسی نیستند چون فرصت تربیت سیاسی پیدا نکرده اند. اگر امروز در جستن و به کار بستن چاره ناتوانیم، به دلیل همین سیاسی نبودن مردم است. پشت سر هم شاهد انواع شلوغی و تظاهرات هستیم که قرار است دفتر عمر جمهوری اسلامی را ببندد. دائم سر و صدایی بلند میشود و در نهایت هیچ اتفاقی نمیافتد. فقط به نظام فرصت میدهد که هر بار با روش حجامت، تب شورش مردم را پایین بیاورد.

اگر تصور میکنیم که مردم ما سیاسی هستند به خاطر این است که مشکل سیاسی دارند و درگیر سیاست شده اند ـ هر دو به صورت ناخواسته. این سیاست است که از ورای یک رژیم توتالیتر که همه چیز را سیاسی میخواهد و میکند، خودش را به آنها تحمیل کرده است. خودشان دنبالش نرفته اند و با وجود بی محلی هایی که به آن کرده اند، گیرش افتاده اند. گیرش افتاده اند چون سیاست مهمترین بعد حیات اجتماعی انسان است و اگر هم بشود که به آن بی محلی کرد، به هیچ قیمت نمیشود از دستش رها شد.

یادآوری کنم که وقتی میگویم تربیت سیاسی مردم، عموم و عامۀ مردم، فقط تربیت سیاسی دمکراتیک منظور است. وگرنه دیکتاتوری که اصلاً قرار نیست به مردم تربیت سیاسی بدهد، برعکس قرار است از این نوع تربیت محروم و دورشان نگاه دارد. سیاسی شدن اجباری مردم در حکومت توتالیتر هم، در حکم تربیت سیاسی نیست.

به تصور من این مشکل سه بخش دارد. یکی یکی ببینیم که کار از چه قرار است.

بخشی که از همه بدیهی تر است و همگی بر سرش توافق دارند، وجود حکومتهای استبدادی است. حکومت شاه که میخواست اصلاً کسی در سیاست دخالت نکند و حکومت آخوندی هم فقط و فقط یک نوع سیاست را قبول دارد که مال خودش است و میخواهد همه از آن تبعیت کنند. یکی میگفت بیسواد باشید، این یکی میگوید فقط یک کتاب بخوانید، به تصور اینکه چنین روشی دوامشان را تضمین میکند که نمیکند. منتها مسئله فقط مرگ خودشان نیست که به هر صورت واقع میشود. مشکل، ارثی است که باقی میگذارند. با ناتوان کردن جامعه، در حد امکانشان تداوم استبداد را تضمین میکنند. الزاماً نه برای خودشان، برای وارثشان: از شاه به خمینی و… توپ را به هم پاس میدهند.

عامل دوم نبود تربیت سیاسی، کمتر مورد توجه قرار میگیرد. این تربیت، آموزش نظری نیست که در مدرسه و دانشگاه انجام بپذیرد، نوعی کارآموزی است که در گروه ها و دسته های سیاسی صورت میگیرد. البته کارآموزی بی مزد، چون کارمندی احزاب سیاسی کاریست جدا. وجه عملی آن در چارچوب سازمان حزبی معین میشود. ولی این کارآموزی، بخشی نظری هم دارد که در جلسات آموزشی صورت میگیرد و همۀ اعضای گروه باید از آن بهره مند گردند. ذوق همه برای شرکت در این جلسات یکسان نیست، ولی همه به نوعی از آن استفاده میبرند، چون همه باید بتوانند از مواضع خود دفاع کنند و برای گروه عضو جدید جمع کنند. به علاوه، همفکری استحکام گروه را نیز افزایش میدهد.

نکته اینجاست که در ایران، گروه های سیاسی غیر دمکراتیک، در این بخش موفقتر بوده اند تا دیگران. چون هم خوراک ایدئولوژیک آماده داشته اند و هم روشهای آزمایش شده و صیقل خورده که در دنیا بدانها عمل شده. اینها بوده اند که در فرصتهای کوتاهی که جامعه فرصت تنفس سیاسی پیدا کرده، به صورت آزاد و حتی در دورانهای سرکوب، به صورت مخفی، توانسته اند شمار قابل توجهی از جوانان را به سوی خود بکشند و تربیت خاص خویش را به آنها منتقل نمایند. تربیتی که متأسفانه غیر دمکراتیک بوده و اسباب دردسر شده. کسانی که بیشتر غرق آن شده اند، کمتر توانسته اند خود را از بارش آزاد سازند و حتی وقتی از راه قبلی بریده اند و به سوی دمکراسی آمده اند، به سختی توانسته اند خود را با مقتضیات این مرام جدید منطبق سازند. آنهایی که از آبشخور این تربیت سیاسی کمتر نوشیده اند، بهرۀ بیشتر برده اند، چون چیزهایی یاد گرفته اند، ولی ذهنشان آزاد تر مانده است.

وضعیت گروه های دمکراتیک که روشن است. از بابت تربیت سیاسی مردم، کمترین موفقیت را داشته اند و یکی از دلایل شکست خوردنشان در مبارزۀ قدرت همین است. تنها استثنأ، مورد نیروی سوم است که از این بابت بیشتر وارث سنتهای چپ بود تا لیبرال، ولی آنهم در جمع عمر کوتاهی داشت.

و اما بخش سوم که شاید بتوان گفت خیلی خیلی کم مورد توجه قرار میگیرد، مورد خود مردم است که باید در به دست آوردن تربیت سیاسی بکوشند ولی عموماً بدان توجهی نمیکنند. درست است که استعداد و ذوق همه در این زمینه یکسان نیست، ولی همه توان درک و یادگیری دارند، درست مثل آموختن زبان. توان همه در کاربرد زبان هم یکسان نیست، ولی همه در زندگی با آن رفع حاجت میکنند. سیاست نیز همینطور است. بگویم که لزوم یاد گرفتنش هم خیلی کمتر از زبان نیست. آنهایی که تصور میکنند که میتوانند بدون سیاست به حیات ادامه دهند، خود را از این میدان بیرون نمیکشند، اختیار حیات سیاسی خود را به دست دیگران میدهند و به روی خود نمیاورند که چنین کرده اند ـ همین.

این یادگیری وقت و فرصت میخواهد و اصلاً هم بی خیالی برنمیدارد، ولی همه فرصتش را نمی یابند و بسا اوقات تمایلی به صرف وقت در این راه ندارند چون نه کار است که درآمدی داشته باشد و نه تفریح که رفع خستگی بکند. در ایران هم که به خاطر مشکلاتی که ذکر شد، زحمت کار در درجۀ اول بر عهدۀ خود شخص است و کمتر پیش میاید که کسی دستش را بگیرد. در اینجا یک بخش یادگیری، تعقیب اخبار و وقایع است، برای اینکه بدانیم در کشورمان و احیاناً در دنیا چه خبر است. وجه دیگر، مطالعه است، ترجیحاً فراتر از خبر و روزنامه، مطالعه ای که بر دانشمان بیافزاید و نه فقط بر اطلاعمان. بعد ارتباط با گروهی سیاسی است که به خود نزدیکش میدانیم، البته در زمان و جایی که این ارتباط ممکن باشد. اگر نه عضویت و شرکت مرتب، لااقل نزدیک شدن به این حزب یا آن دسته است و پیگیری آنچه که میگوید و میکند، نوعی تغذیه از فاصلۀ دور. بخش آخر هم عمل کردن است. نه فقط رأی دادن، بلکه تبلیغ و مبارزه.

این آخری که بسیاری مایلند کار را از آن شروع کنند و در شرایط حاضر و به خاطر موقعیت، عملاً هم از آن شروع میکنند تا بعد تربیت شود و صیقل بخورد، قاعدتاً آخرین بخش تربیت سیاسی و به عبارتی ثمر نهایی آن است. ولی شاهدیم که در ایران کار سر و ته شده و همه قدم اول را اینطور برمیدارند. نفس این مسئله آنقدر مشکل زا نیست. در بسیاری موارد داستان همین صورت را دارد. مردم معمولاً طی مبارزه ای کوچک یا بزرگ است که به طرف سیاست کشیده میشوند و انگیزۀ اولشان را در جریان عمل پیدا میکنند. نکته اینجاست که وقتی وارد شدند، گروه های سیاسی باید باقی کار را بر عهده بگیرند و ببرندشان به راه تربیت. متأسفانه در ایران امروز چنین گذاری صورت نمیگیرد و فرد معترض خودش میماند و خودش تا بعد باز فرصتی بشود و اعتراضی و…

با این وضعیت، هنوز موقعیت ما نسبت به دوران مشروطیت تغییر چندانی نکرده. آنجا هم قرار بود از دل استبداد، آنهم استبداد سنتی، دمکراسی بیرون بیاید. مشکل این بود که استبداد آدم دمکرات تربیت نمیکند و اگر هم چنین موجوداتی از دلش دربیایند که در آن زمان آمدند، کم شمارند. در این حالت، اول وظیفۀ آنها تربیت سیاسی دیگر مردم بود که از نیمۀ قرن نوزدهم شروع شد و بالاخره ثمر داد. کار ما هم در درجۀ اول همین است، خوشبختانه راهی را که باید برویم، بسیار کوتاهتر است، هم آدم دمکرات به شمار بسیار داریم و هم سطح دانش و بینش مردم بسیار بالا آمده است. ولی به هر صورت باید این راه را برویم.

یک نکته را بگویم و ختم کنم. یکی از بهترین شاخصهای تمایز ادعای کاذب و جدی در بارۀ دمکرات بودن همین است. دسته و گروهی که امکانات و وقت صرف تربیت سیاسی مردم نکند، هزاری هم ادعای دمکراسی بکند، دروغ است. اختیارتان را به دست آنها ندهید.

۱۰ دسامبر ۲۰۱۹، ۱۹ آذر ۱۳۹۸

این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده  و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است