Home ستون آزاد آرشیو ستون آزاد “لائیسیته ختم ماجرا”- سهراب اسفندیار

“لائیسیته ختم ماجرا”- سهراب اسفندیار

بهمن ماه سال 1398 حکومت مذهبی جمهوری اسلامی 41 سالگی اش را جشن گرفت و وارد چهل و دومین سال حیاتش شد. کمتر کسی از مخالفین رژیم چه از طیف چپ، چه میانه و چه راست فکر میکرد که جمهوری نوپای اسلامی بتواند بیش از 4 دهه دوام بیاورد. اما رژیم ماند، بحران ها را یکی از پس دیگری پشت سر گذاشت، مخالفانش را ترور یا تبعید کرد و توانست با ایجاد جو سرکوب و آباد کردن زندان ها خودش را تثبیت کند.

مردم ایران و چه بسا مردم منطقه و جهان از جانب رژیم در طول این سالها مصائب و مشکلات زیادی را متحمل شدند، اشتباهی که در سال 57 رخ داد به قیمت از دست رفتن هزاران نفر و هدر رفتن عمر چند نسل از جوانان این مرز و بوم تمام شد. این اتفاقات افتاد تا ایدئولوژی اسلامی و غارتگر حضرات بتواند به درستی کار کند. رژیم تئوکراتیک اسلامی که از باب ماهیتش در جهان نمونه ای هم ندارد همه این بلاها را به سرمان آورد اما لااقل در این میان یک نکته اساسی دستگیر ما مردم شد که انصافا شیرینی فهمیدنش کم از تلخی این سالیان ندارد. این نکته چیز جدیدی نیست بلکه در همان سال 57 توسط زنده یاد دکتر بختیار به مردم گوش زد شد اما در آن بلبشوی اسلامگرایی و آخوندیسم نزد عامه مردم خریداری پیدا نکرد.

آن سخن کلیدی “جدایی دین از سیاست” بود که امروز برای هر کس که اندکی آگاهی سیاسی و اجتماعی داشته باشد اهمیتش عیان است. سخنان دیروز بختیار امروز به خوبی درک شده و سرانجام شومی که مرغ طوفان از دیکتاتوری نعلین میداد را امروز 80 میلیون ایرانی با چشمان خود می بینند و با گوشت و پوست خود حس می کنند.

خیلی برایمان گران تمام شد تا بفهمیم اختلاط دین و سیاست و از آن بدتر حضور روحانیان و مبلغان دینی بر مسند کار و از آن هم بدتر ایدئولوژیزه کردن این دخالت مذهبی چه مخلوط زهراگین و چه ترکیب فاجعه آفرینی است. اختلاطی که علاوه بر سقوط و نابود کردن دین و ارزشهای دینی، اخلاق اجتماعی را هرز برده و یک سیر قهقرایی را بر جامعه حکفرما میکند، حتی امروزه میبینم حیوانات و محیط زیست هم از شر این آسیب در امان نیستند.

خوشبختانه شاهدیم علاوه بر توده مردم امروز بعضی از روحانیان و طلبه های جوان نیز متوجه این اشتباه و در واقع فاجعه آفرین بودن آمیختن دین و سیاست در هم شده اند، خبرهای کشتار آخوندها، آتش زدن کتب مقدس، دین گریزی جوانان، و منفور شدن این قشر در میان مردم همگی کدهایی هستند که از شکست مطلق پروژه التقاط دین و سیاست در نظام اسلامی حکایت دارند.

این روزها دیگر تقریبا همه از سیاسی تا غیر سیاسی دریافته اند که اتفاقا دیانتشان عین سیاستشان نیست که اگر باشد حاصلش همین جهنمی است که در ایران و عراق و افغانستان و … شاهدش هستیم. این روزها دیگر مشکل عیان است و چه حاجت به بیان، بلکه همه دنبال راه حلی برای خلاصی از این وضعیت هستند. به راستی کلید ماجرا کجاست؟ راه درمان چیست؟

علوم سیاسی و اجتماعی و خصوصا جامعه شناسی سیاسی دو راه پیش روی مان میگذارد که هر کشوری که توانسته از گسست های تاریخ به سلامت عبور کند و به پیشرفت و توسعه برسد از یکی از این دو راه عبور کرده …

آن دو راه عبارتند از: 1-سکولاریسم، 2-لائیسیته

درباره این دو مفهوم بحث های زیادی شده و کتاب های زیادی نوشته شده اما اگر خیلی خلاصه بخواهیم بگوییم …

سکولاریسم به معنی گیتی گرایی است یعنی تفکر این دنیایی، یعنی ملاک نظر و عمل را نه آسمان بلکه زمین قرار دهیم. یک جنبشی اجتماعی و فرهنگی است و محصول انگلستان و آمریکاست که بر اساس آن و در طی یک روند تدریجی میان مذهب و کلیسا همزیستی مسالمت آمیز برقرار گشته و از دخالت های کلیسا در امور مملکتی کاسته شد و رابطه مذهب و کلیسا دچار یک تحول گشت، اما این دو نهاد به صورت کامل از هم جدا نشدند.

لائیسیته اما واژه ای فرانسوی و محصول کشور فرانسه است، و برای اولین بار در این کشور برقرار گشت و در قانون اساسی 1905 این کشور مندرج شد. لائیسیته برخلاف سکولاریسم ابزاری سیاسی و کارکردی است، تاثیرش آنی است و نه تدریجی، حد و حدودش مشخص است و مفهومی جامع و مانع دارد که دایر بر جدایی حوزه عمومی از خصوصی و انفکاک نهاد دین از نهاد سیاست و ایدئولوژی زدایی از دستگاه دولت است.

کشورهای تیپیک سکولار عبارتند از انگلستان، آمریکا، آلمان، دانمارک (به طور کلی کشورهای دارای کلیسای پروتستان)

از کشورهای لائیک میتوان به فرانسه سردمدار لائیسیته، ترکیه، ایتالیا، مکزیک، ایالت کبک کانادا و کشورهای نیمه لائیک دیگری مثل، بلژیک و پرتغال اشاره کرد (به صورت کلی کشورهایی با کلیسای کاتولیک)

اگر خیلی خلاصه بخواهمی بگوییم سکولاریسم پاسخ کشورهای شمال اروپا و لائیسیته راه حل کشورهای جنوب اروپا (به ویژه فرانسه) به ارتجاع مذهب مسیحیت بود.

حال ما باید به سراغ کدام مفهوم و منطق برویم؟ لائیستیه یا سکولاریسم؟

برای درد مزمن تئوکراسی اسلامی درمان کدام است؟ به کدام شیوه باید ره سپرد تا هم جدایی با تمام توانش محقق شده، هم کرامت دین و دین مداران نگاه داشته شود و هم حق کسی سلب نگردد؟

ما در جبهه جمهوری دمکراتیک و لائیک ایران بر این جمله ایم که:
“دوای درد جامعه، در یک کلام لائیسیته”

در واقع تاکید ما روی واژه لائیستیه چند دلیل دارد، نخست به این دلیل که یک سامانه لائیک تنها راهی است که ضامنی اجرایی و قطعی برای جدایی دین از سیاست است. دوم به این دلیل که لائیسیته نه تنها دین را از سیاست و بلکه از دیگر عرصه های عمومی و نهادهایی که مرتبط با این حوزه هستند جدا کرده (از قبیل اقتصاد و فرهنگ …) و دلیل سوم اینکه لائیسیته اگر برقرار گردد دیگر نباید نگران بازگشت وضعیت سابق بود حال چه 20 سال دیگر یا 100 سال دیگر، اما دلیل آخر اصرار ما بر لائیسیته و ترجیح آن بر سکولاریسم، وحدتی است که میتواند در صفوف مبارزان و مخالفان رژیم اسلامی ایجاد کند. چرا؟ چون دقیقا ویژگی ای دارد که نقطه مقابل نظام اسلامی است، محتوایی را ایجاد میکند که خلاف چیستی رژیم فقاهتی است. واروی آن است، همان کلیدی است که قفل جمهوری اسلامی را باز میکند و دقیقا بر آن منطبق است. یک واژه کمتر شناخته شده و مغفول مانده اما با پتانسیل بالا برای پیشبرد جنبش اعتراضی مردم ایران. همانطور که جناب رامین کامران بارها اشاره فرموده اند ما بر این باوریم که لائیسیته میتواند همان نقشی را در ائتلاف و همگرایی میان مبارزان داشته باشد که واژه مشروطیت در اواخر دوران قاجار، و همان کاری را بکند که مشروطه کرد و احیانا همان نتیجه ای را بدهد که مشروطیت داد، یعنی درهم شکستن اتوکراسی بسته قاجار (پیروزی انقلاب) و این بار خلع قدرت از رژیم اسلامی.

115 سال پیش مشروطه، امروز لائیسیته … چرا که نه؟

اما چرا لائیسیته آری و سکولاریسم نه ؟

لائیسیته پشتوانه اجرایی داشته و میتوان از کارکردش مطمئن بود، در صورتی که سکولاریسم فقط ایده جدایی مذهب از سیاست است نه بیشتر و ضمانت اجرایی ندارد. (به طور مثال در بزرگترین کشور سکولار یعنی آمریکا میبینیم که دین از سیاست جدا نیست و مشکلات عدیده ای در این زمینه وجود دارد، برای نمونه میتوان به دو موضوع سقط جنین و ممنوعیت کتاب هری پاتر به فتوای کلیسا در یکی از ایالت های آمریکا اشاره کرد)

لائیسیته اصولا برای کشورهایی که سابقه مذهبی غلیظ دارند و با مذاهب و مسلکهایی سروکار دارند که از پایه های قدرتمندی در جامعه برخوردار اند مناسب تر است، در مورد ایران مذهب شیعه دوازده امامی جعفری از این گونه است. در حالیکه سکولاریسم در کشورهایی به وقوع پیوست که اصطلاحات مذهبی را پشت سر گذاشته و پیرو مذهب پروتستان یا اقمار آن چون کالوینیسم و لوتران بودند.

لائیسیته قانون است، و سکولاریسم عرف، بنابراین لائیستیه از پششوانه قانونی و حمایت قانون برخوردار است اما سکولاریسم فقط یک توافق نظری است که در حوزه سیاست نمیتوان بدان تکیه کرد چون قوام و دوامی ندارد و راه مذهب و روحانیان را برای دخالت همچنان باز میگذراد بدین صورت که اگر از در نتوانند وارد شوند از پنجره خواهند آمد.

به عبارت دیگر سکولاریسم برای کشورهایی مثل سوئد و انگلیس و آلمان مناسب است که سابقه چند قرن فلسفه و علم زمینی دارند، فیلسوفان این دنیایی و سکولار مسلک در این کشورها پایه ها و بنیان های نظری قدرتمندی را به وجود آورده اند و حاصل این سابقه فرهنگی باعث شده که مردمان در این جوامع از بدو تولد دارای تفکری لائیک بوده و اصولا مذهب برایشان همچون غذا و رنگ مورد علاقه شان، امری شخصی تلقی گردد. در این کشورها برای مهار مذهب متد سکولاریسم کافی است اما در ایران و در منطقه اسلام زده خاورمیانه که هر چیزی رنگ و بوی اسلامی دارد و غلظت خرافات بالاست، این کار شدنی نیست. در واقع دینامیسم این جوامع سنتی/مذهبی اجازه چنین کاری را نمیدهد، تنها باید یک مرجع بالا دستی این جدایی را قانونا و اساسا اعمال کرده و از آن نگهبانی نماید تا آزادی مذهبی به طور کامل حاصل شده و بدان لطمه ای وارد نگردد.

اگر بخواهیم دو مفهوم را خیلی ساده با هم مقایسه نمائیم شاید بهترین نمونه، قضیه جزء و کل باشد. اگر سکولاریسم قسمتی از یک خانه باشد، لائیسیته کل خانه است و سکولاریسم را در بر میگیرد. در اصل کاری که سکولاریسم از انجام آن عاجز است لائیستیه بی کم و کاست انجام میدهد آن هم تضمینی.

یکی از دلایل اصلی در نفی سکولاریسم این است که ایران در زمان محمدرضا شاه سیستمی سکولار داشت و شاهدیم که نتیجه اش چه شد، این سیستم در ایران کارگر نیفتاد و از درون آن یک نظام مخوف مذهبی سر بر آورد.

اما ایران پیش از این تجربه لائیستیه را هم داشته، در زمان پهلوی اول، رضاشاه پس از سفر به ترکیه به تاسی از لائیسیزاسیون دستوری آتاتورک آمد و یک شمه ای از لائیستیه را در ایران به اجرا گذاشت اما چون اینکار توسط یک حکومت دیکتاتوری و از بالا اعمال شده بود، عمرش با رفتن رضاشاه پایان یافت و لائیستیه‌ی رضا شاهی به سکولاریسم محمدرضا شاهی تنزل یافت.

نکته ای که وجود دارد این است که ما لائیسیته را این بار با دمکراسی میخواهیم تا مکمل یکدیگر باشند. این بار قرار است لائیستیه نه یک فرمان اجباری، که یک قرارداد دو طرفه بین مردم و دولت باشد تا همه از آن نفع ببرند و راضی میدان را ترک کنند. به قول معروف یک توافق برد-برد، بدون خونریزی!

خواست لائیسیته از زمان مشروطیت در ایران وجود داشته و توسط فرقه دمکرات مجلس دنبال میشده اما مشروطه مشروعه حضرات آخوند مانع از گنجاندن آن در متمم قانون اساسی شد.

در پایان بد نیست نگاهی بیندازیم به اهمیت و ضرورت جدایی دین از سیاست و عدم دخالت روحانیان در اداره کشور از زبان یک سیاستمدار بزرگ و محترم یعنی احمد قوام السلطنه که میگوید:

“من به همان اندازه که از عوام فریبی در امور سیاسی بیزارم، در مسائل مذهبی نیز از ریا و سالوس منزجرم. کسانی که به بهانه مبارزه با افراطیون سرخ، ارتجاع سیاه را تقویت نموه اند، لطمه‌ی‌ شدیدی به آزادی وارد ساخته و زحمات بانیان مشروطیت را از نیم قرن اخیر به این طرف به هدر داده اند. من در عین احترام به تعالیم مقدسه اسلام، دیانت را از سیاست دور نگاه خواهم داشت و از نشر خرافات و عقاید قهقرایی جلوگیری خواهم کرد. نیت قلبی من این است که باید دین را از سیاست جدا کرد. روحانی باید به وظیفه روحانیت عمل کند. دیگر چه کار به حاکم فلان شهر یا رئیس گمرک یا انتخابات فلان محل دارد”

کارکرد شعار لائیستیه همان کارکرد شعار مشروطه در انقلاب مشروطیت است
کارکرد شعار لائیسیته همان کارکرد شعار ملی شدن نفت در جنبش ملی است
کارکرد شعار لائیسیته همان کارکرد شعار جمهوری در انقلاب بد فرجام 57 است

لائیستیه یک شعار محوری است که میتواند مردم را گرد خود جمع کند زیرا نیاز روز جامعه است.

لائیستیه شمشیر داموکلس بالای سر نظام اسلامی است.

بی شک راه بهروزی و رستگاری ایران از بلوار لائیسیته میگذرد.

ختم کلام، لائیستیه ختم ماجرای استبداد مذهبی است، با لائیسیته پرونده کهنه دخالتهای مذهب که از زمان باستان در ایران ریشه دارد برای همیشه بسته خواهد شد.

باری یگانه راه مقابله با هیولای اسلام سیاسی به گواه تاریخ، فلسفه سیاسی و علوم اجتماعی تنها و تنها لائیسیته است، باشد که ایران لائیک آینده سرمشقی باشد برای دیگر ممالک اسلامی منطقه و جهان که حتما همین گونه خواهد بود.

پنجشنبه ،۱۱ اردیبهشت۱۳۹۹