Home سخن روز آرشیو سخن روز رهبر زینتی- رامین کامران

رهبر زینتی- رامین کامران

داستان رهبری، داستان دنباله دار اپوزیسیون است و ختم شدنی هم نیست، پس باید به طور ادواری به آن پرداخت و چاره ای نیست.

مدت ها بنا بود که اپوزیسیون رهبر نداشته باشد و این حسنش باشد. پس از مدتی معلوم شد که این تصور باطل است و تنها می تواند به آن هایی مدد برساند که قصد دارند ملت ایران را از پشت پرده بازی بدهند و به راهی که میخواهند و به نفع این ملت هم نیست بکشانند و سر آخر هم هیچ مسئولیتی از هیچ بابت قبول نکنند. خلاصه این که در عمل معلوم شد که بی رهبر کاری پیش نخواهد رفت و باید یکی را جست.

مشکل این بود و هست که نامزد کم نیست، آن چه سخت است پیدا کردن کسی است که از عهدۀ کار بر بیاید. هر گروهی مایل است رهبری داشته باشد که بیان گر تمایلات و خواست هایش باشد. همین طوری نمی شود کسی را به رهبری برگزید و هر جایی و در هر راهی از او استفاده کرد. فقط کاردانی معیار نیست، همفکری هم هست و ای بسا از اولی مهم تر.

از این جا وارد مرحلۀ رهبری زینتی شدیم، معادل سیاسی گلابی مجلسی که نمونه های اولش دوقلو های جنبش سبز بودند و نمونۀ دیگرش رضا پهلوی است. به این ترتیب که رهبری در بالا باشد، حال کاری از او نمی آید نیاید، فقط بنشیند و چهره باشد تا دیگران کار ها را بکنند و به اسم او پیش ببرند. در مورد دوقلو ها کمابیش چنین بود و سخنگویانی که در خارج داشتند می کوشیدند تا زبان این دو الکن باشند، در مورد پهلوی نیز شاهدیم که بسا اوقات طرفدارانش به صراحت می گویند که باید خود آستین بالا بزنند. حرف در وهلۀ اول بیراه به نظر نمی آید: نوعی تقسیم کار در جایی که نامزد اصلی از انجام وظایف خود عاجز است. تازه این تصور هم هست که با جمعی شدن، کار ها با تشریک مساعی و تعاطی افکار جلو می رود که می تواند ضمانتی باشد برای تصمیم گیری متعادل.

این رهبری زینتی هنوز هم توهم غالب است. از این دیدگاه شهرت رهبر در مرتبۀ اول اهمیت قرار می گیرد. منطقی هم هست که چنین باشد. وقتی کاردانی در کار نیست، ولی قرار است نامزدتان به هر صورت در صدر قرار بگیرد، باید بکوشید تا کمبود اولیه را به طریقی جبران نمایید و هنگامی که رهبرتان زینتی است و بیشتر حالت سمبلیک دارد تا چیز دیگر، شاخص بودن و شناخته بودنش در مرکز قرار می گیرد. این حد اقل فایده ایست که می تواند برساند ـ شهرت از او و کار از بقیه.

این ها که شمردم رایج است، ولی خیالات است. خیالات است چون رهبر کارکرد معین دارد و به این آسانی نمی توان با وصله و پینه و به قول عوام با کلاه کلاه کردن، کار را راه انداخت. رهبر هم کارکرد نظری دارد و هم عملی و در وضعیتی که توصیف کردم و لابد به تصور برخی مطلوب هم هست، هیچیک این ها به درستی انجام پذیر نیست.

رهبر باید اول از همه گفتار نظری و سیاسی معقولی عرضه کند که برای پیروان بالقوه و بالفعل جذاب و پذیرفتنی جلوه نماید. نگاه کنید و ببینید که وقتی نبود و نمی توانست، اوضاع به چه شکل در می آید. آنهایی را که اصلاح طلب نام دارند ملاحظه کنید که گفتارشان از اول هم به خاطر بازی تبلیغاتی پوچی که راه انداخته بودند، مغشوش و درهم بود و یا توقف جنبش سبز که در حکم مرگش بود، چگونه بدتر از صدر اسلام به چندین فرقه تقسیم شده اند و هر که پرت و پلای خودش را می گوید. آن دو رهبر که از بازی بیرون رفتند، ولی وضع دسته و گروه این است که شاهدید: سبد پیله ور، از هر جنسی نمونه ای.

در مورد پهلوی که خودش حی است و حاضر و گرفتار حصر هم نیست، باز حکایت تفاوتی ندارد. خودش که چیزی جز چند کلیشۀ دمکراتیک و حقوق بشری که تازه آنها را هم خود با رفتار و گفتارش به طور ادواری تکذیب می کند، در چنته ندارد. به نوعی خیالش راحت است که هر که سلطنت می خواهد، من رهبرش هستم و رقابتی در کار نیست، پس هر چه خواستم می کنم و بقیه هم ناچارند دنبالم بیایند. رهبری تفننی می کند و بقیه هم دنبالش می دوند. ولی خود این بقیه، بخصوص آنهایی که قرار است خلأ فکر و برنامه را جبران نمایند و رهبر را آسوده بگذارند که به مشغولیت های خود برسد، چطور؟ اینها هم بدتر از اصلاح طلبان که رهبر نداشتند و به جایش دو تا رهبر داشتند، هر کدام  حرفی می زند و از مدح و ثنای حکومت اتوریتر و خط و نشان برای مخالفان گرفته تا ادعای مالکیت بر مشروطیت، همه چیز در آن یافت می شود. وقتی خودتان بلد نیستید درست حرف بزنید، بقیه به جایتان حرف می زنند و وقتی تعدادشان زیاد باشد، نتیجه می شود همهمۀ فعلی و علاوه بر این باید هر دو روز یک بار از خود مسئولیت زدایی کنید و بگویید که حرف های دیگران به من ارتباطی ندارد.

این تازه قسمت اول و آسان کار است. بخش دوم مربوط است به عمل. رهبر قرار است دیگران را به سوی پیروزی راهنمایی کند، نه اینکه فقط بنشیند و حرف بزند. یعنی باید ادارۀ استراتژی مبارزه را در بالاترین سطح، خود بر عهده بگیرد. در این بخش داستان بانمک تر می شود. وحدتی که نباشد، چراغ های راهنمایی می شود چند تا و هیچ کدام هم درست کار نمی کند: راه بندانی که هر کس می خواهد از گوشه ای به در برود. به هر دو گروهی که اسمشان را آوردم بنگرید. راهنمایی عملیاتی آنها چگونه است. اصلاح طلبان که به دلیل حصر، همگی خودمختار شده اند، همه جور حرفی می زنند. ادامۀ شرکت در انتخابات که دیگر خیلی حرفش نیست. ولی دل به ظواهر ندهید، صبر کنید موعد انتخابات آینده برسد تا دوباره تشویق به شرکتتان بکنند. طرفداران پهلوی هم که صمٌ بکم منتظر دستوراتی هستند که نمی رسد و اگر هم صادر شود فقط طنین حرفهای بازاری است که همه می زنند. همه مانده اند و مبارزۀ‌ مسالمت آمیز مدنی که کسی درست نمی داند چگونه باید انجام بشود. قرار است مخالفان دست به خشونت نبرند و این افتخار را به نیرو های انتظامی واگذار نمایند که از آن کمال استفاده را میکنند. طبعاً روشن نیست که این مبارزات باید در چه راهی انجام گردد. برخی می گویند در راه آزادی. ولی عبارت آنقدر مبهم است که گویی نیست. کدام آزادی؟ به چه شکل؟ ‌به چه ترتیب؟ و… هیچ کدام معلوم نیست. از این کلیات هم که بگذرید، برهوت کامل.

و اما بخش سوم که از دو تای اولی جالب تر و اگر کمی از آن فاصله بگیرید، سرنوشت خود و مملکت تان را وابسته به آن ندانید و غصه ای نداشته باشید که بابتش بخورید، حتماً از آن دو خنده دار تر است، نکته این جاست که وجوه فکری و استراتژیک کار به هم بسته است و رهبری فکری و عملی باید به دست یک مرجع باشد و این دو وجه را در ارتباط متقابل با یکدیگر، اداره کند. وقتی به وضع هرکدام اینها ـ چنانکه وصف شد ـ نگاه می کنید، از شنیدن شرح پریشانی این آخری به کلی مستغنی می شوید. ولی اقلاً این را درست متوجه می شوید که اگر همۀ مدعیان مبارزه نشسته اند و چشم به اعتراضات صنفی گروه های مختلف داخل ایران دارند، به چه دلیل است. برای اینکه این ها نه محتاج راهنمایی فکری هستند که رهبران زینتی قادر نیستند بدان ها بدهند و نه رهنمود های عملی که آنرا هم کسی بدیشان عرضه نکرده است. به کلی از حکایت رهبری سیاسی که در عمل وجود ندارد، بی نیازند و راه خودشان را می روند. حال اگر راه دوری نمی روند که نمی روند، ظاهراً نه خودشان باکی دارند و نه دیگران. مهم این است که سرشان به حرکت گرم است، طی طریق اولویت کار نیست.

رهبری زینتی و اعتراضات صنفی در هم و بر هم، مکمل یکدیگر است، بی عاقبتی، سرنوشت هر دوی آنهاست و توهم حرکت، رؤیای مشترکشان

۲۰ اوت ۲۰۲۲، ۲۹ مرداد ۱۴۰۱

این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است

rkamrane@yahoo.com