Home سخن روز آرشیو سخن روز بچه ام تپل بود…- رامین کامران

بچه ام تپل بود…- رامین کامران

هر روز بر شمار مادران داغدار ایران افزوده می گردد و نیز بر تلخکامی ما که شاهد افزایش شمار عزادارانیم. داغدیدگان از غم خود می گویند و سوگواران زبان به همدردی می گشایند تا بلکه با سرشکن کردن غم، قدری از بار مصیبت دیدگان بکاهند. آنهایی که قلم بر کاغذ می برند، چنان که رسم است، می کوشند کلمات فخیم به کار بگیرند و تصاویری بسازند تا حد امکان بکر تا به این ترتیب بر تأثیر سخن خویش بیافزایند. استفاده از سبک والا نوعی والا شمردن آنکه رفته و بازماندگانش نیز هست.

نظریه پردازان ادبی، همنشینی گفتار معمول و حتی عامیانه را با مضمون مرثیه نگاری امری به تناسب متأخر می شمارند و راه باز کردن شیوۀ معمول گفتار را به این حوزه نوعی مضمون گشایی از سوی آن محسوب می کنند. از این دیدگاه، بیان، برای مؤثر افتادن، الزاماً نیازمند تعالی کلامی نیست، چون تأثیر کلام باید در نهایت از آنچه که نقل می شود برخیزد، نه از شیوۀ گفته شدنش. سخن ناپخته و ناسخته هم می تواند با همان قدرت بر دل بنشید که سروده ای پخته و ساخته.

شیون مادرانه شاید آشناترین نمونۀ این گونه تأثیر سخن باشد، هم وصف فرزندی است که از دست رفته از چشم کسی که او را زاده و پرورده و هم بیانگر دردی که از فقدان او بر دلش نشسته. تماشای ضجۀ مادر فرزند مرده یکی از دردناک ترین صحنه هایی است که می توان شاهدش بود و وقایع اخیر، در عرضۀ این صحنه به مردم ایران سخاوتی بیش از آنچه که انصاف باشد، نشان داده است.

کشته شدن کیان پیرفلک یکی از این صحنه ها بود که از پیش چشم همۀ ما گذشت و همگی، از طریق رسانه ها، شاهد سوگواری مادرش نیز شدیم. در میان سخنانی که این مادر ماتم زده بر زبان راند و همه شنیدیم جمله ای بود که وی به سادگی و محض توصیف شرایط مرگ فرزندش بر زبان راند و شاید از هزار مرثیه تأثر انگیز تر بود. وی هنگام شرح ماوقع گفت که تا تیراندازی شد به بچه ها گفتم بخوابند و بروند لای صندلی های جلو و عقب ماشین و در مورد کیان اضافه کرد: «بچه ام تپل بود، لای دو صندلی جا نشد…». همین و بس.

همین یک جمله که مرا منقلب کرد و مطمئن هستم که تنها بر من چنین تأثیری ننهاد، قرار بود فقط وصف شرایط مرگ فرزندش برای مستمعان باشد ولی تمامی محبت مادری که بار ها این فرزند را در آغوش گرم خود گرفته و از فشردن بدن فربه او بر تن خویش لذت برده، گاه بابت چاق شدنش سرزنشش کرده ولی هر بار با محبتی که گویی از این فربهی افزون تر شده، با او سخن گفته و این پارۀ تنش را با شوق بیشتر نوازش کرده، در آن موج می زد. این همه مهری که دیگر فقط به واسطهُ کلمات، نثار کالبد سرد این پسر می شد. کیان رفته بود و نمی شد جز با کلمات در آغوشش گرفت

این سرنوشتی است که دست تاریخ برای برخی از ایرانیان رقم زده است و همۀ ما را خواهی نخواهی در تلخی آن شریک کرده. از تاریخ چشم انصاف دارید؟ بیجاست!

۱۱ دسامبر ۲۰۲۲، ۲۰ آذر ۱۴۰۱

این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است

rkamrane@yahoo.com