بازگشت فومانشو- رامین کامران
حتماً بسیاری از خوانندگان این سطور ـ مثل خود من ـ حوصله شان از این تعطیلاتی که با مشکل کرونا و گرمای غیر معمول همراه است و مجال چندانی هم به مسافرت نمیدهد، سر رفته است. احتمالاً بسیاریشان هم نشسته اند پای انواع کانال های تلویزیونی و برنامه ها یا فیلم های مزخرفی را نگاه میکنند که شاید قبلاً هم دیده باشند. میخواهم روزنۀ کوچکی برای سرگرمی آنها باز بکنم که شاید مختصری از ملالشان بکاهد. نه با دادن نشانی برنامه های نوی که ندیده اند، بل با دادن نشانی چرندیاتی قدیمی که از یاد همه رفته. به سبک تونل زمان من و تو، میخواهم بنجل های کهنه را بازیافت کنم و کمابیش به عنوان جنس نو به شما عرضه نمایم.
احتمالاً شما تا به حال نامی از دکتر فومانشوی معروف نشنیده اید، پس بهتر است که هر چه زودتر با او آشنا شوید که هم فال است و هم تماشا و هم اقتضای دوران. این شخصیت را که به سرعت شهرتی جهانی یافت، ساکس رومر پاورقی نویس انگلیسی در اوایل قرن بیستم اختراع کرد. دورانی که «خطر زرد» از دغدغه های بزرگ اروپائیان بود و هراس از چینی که به ذلت کشانده بودند، دائم خاطرشان را مشوش میکرد، بخصوص بعد از شورش بوکسر ها که علیه حضور آنها در چین صورت گرفت و با شدت و سبعیت سرکوب گردید.
فومانشو قرار بود انتقام چین را از مغرب زمین بگیرد، داستان های ساکس رومر، چنانکه باید، مملو بود از کلیشه های نژاد پرستانه و رنگ وآب شرق دور به همه جای آن زده شده بود. از جمعیت های سری چینی، انواع زهر های سنتی، روش های شکنجه، جانوران نایاب و… همه چیز در آن یافت میشد: هزارپای زهرآگین دومتری از اندونزی، علفی که استنشاق دودش هر کس را به بردۀ فومانشو تبدیل میکرد و از این قبیل. لباس سنتی و سبیل دراز فومانشو هم که به جای خود. برای این که بینش نویسنده نسبت به زرد پوستان دستتان بیاید، یکی از جملات آنرا که از بس یاوه بود، در خاطرم مانده، برایتان نقل میکنم:
تمام بدبختی های جهان از سوماترا بیرون آمده!
اسم محل را شاید اشتباه بکنم، ولی اندازه اش به نسبت دنیا کمابیش همین بود که سوماترا. خودتان میتوانید روی نقشه نگاه کنید تا توان بدکاری مردم آن ولایت دستگیرتان بشود. در آن زمان که تب ضد چینی بالا بود، حتی در داستان های فلاش گوردن هم که قرار بود در مریخ بگذرد، امپراتور بدکار این سیاره چینی بود و مینگ نام داشت! امان از چینی های مریخ!
طبعاً کسی که قرار بود حریف فومانشو باشد دنیا و و غرب و در درجۀ اول امپراتوری بریتانیا را از برنامه های شیطانی وی نجات بدهد، یک کارآگاه اسکاتلند یارد بود به نام نِیلند اسمیت.
نمونه ای از منجی پیشا جیمز باندی که اخلافش برایمان آشناترند، منتها بدون اسباب و ادواتی که بعد اضافه شد. البته فومانشو، در آخر هر داستان میمرد تا بعد معلوم شود که زنده مانده و دوباره محور داستانی جدید بشود. این گونه شخصیت های بدکار که محور واقعی رشته داستان هستند، مردنی نیستند چون مرگشان داستان را ختم میکند و سرچشمهُ درآمد را می خشکاند.
اقبال مردم به پاورقی و کتاب بسیار خوب بود و باعث شد تا چندین فیلم از روی آنها ساخته شود و پول بسیاری هم نصیب ساکس رومر بکند. البته در فیلم هایی که آمریکایی ها ساختند، چنانکه باید، نقش جوان اول به یک جوان ماجراجوی آمریکایی رسید و نیلند اسمیت مرد جا افتاده ای شد، نمایندۀ وزارت خارجۀ بریتانیا… طبق معمول آمریکاییها سر پسرعمو هایشان را تراشیدند…
حال، چرا یاد فومانشو افتادم. به دلیل تبلیغات سنگین ضد چینی که از طرف آمریکا رواج گرفته و در همه جا تکرار میشود، از جمله در بین ایرانیان. مضامین قدیمی است، فقط لباس نو پوشیده. موردی ندارد که در اینجا به خود آنها بپردازم، همه دیده اید و میدانید. فقط این مانده که دوباره دکتر فومانشو را از گور بیرون بکشند و به خدمت فرابخوانند. در این شرایط آشنایی با فومانشو و احیاناً نگاهی به فیلمهای قدیمی که در بارۀ او ساخته شده، هم اسباب تفریحتان را فراهم خواهد آورد و هم باعث خواهد شد تا برای پذیرش موج های بعدی تبلیغاتی، آمادگی ذهنی پیدا کنید و وقتی فومانشو را دوباره نشانتان دادند، جا نخورید که این از کجا پیدا شد.
اگر خواستید فیلمها را روی یوتوب نگاه کنید، توصیه میکنم به آنهایی که قبل از جنگ دوم جهانی ساخته شده، بپردازید و بخصوص «سریال»های آمریکایی که در آن دوران، در سینما ها قبل از فیلم اصلی نشان میدادند. محتوایشان خیلی از تبلیغاتی که امروز به شما عرضه میکنند، دور نیست و حتماً از آنها دیدنی تر است. نشانیش را هم مینویسم.
۵ اوت ۲۰۲۰، ۱۵ مرداد ۱۳۹۹
این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است