Home سخن روز آرشیو سخن روز چرخش به شرق – رامین کامران

چرخش به شرق – رامین کامران

این روزها، به دلایلی که به ذکرشان حاجت نیست، مسئلۀ چرخش به شرق تبدیل به یکی از مضامین روز شده و چنانکه مرسوم است، هزار و یک تصور نادرست در بارۀ چند و چون این کار و بخصوص معایب آن، رایج گشته. بد نیست از نزدیک نگاهی به مسئله بیاندازیم. بخصوص که ریشۀ این بازی شرقی ـ غربی بسیار به عقب بازمیگردد.

باید دید که تغییر سیاست اخیر جمهوری اسلامی که در شرف انجام است ولی حتی معلوم نیست که تا چه حد جلو برود و به کجا برسد، از کجا سرچشمه میگیرد و نتایجش چه میتواند باشد. دولتهای غربی و سخنگویان ایرانی شان، مایلند چنین تلقین کنند که این امر نوعی تمایل به استبداد را نشان میدهد و بخت رسیدن مردم ایران به آزادی را کاهش میدهد. نخست اینکه دشمنی نظام اسلامی با آزادی امری نیست که حاجت به توضیح داشته باشد. اینها چهل سال است که نزده میرقصند. ولی از این مهمتر: از کی دول غربی خیرخواه و آزادیخواه ایرانیان شده اند که قرار باشد چرخش به شرق ما را از آنها دور کند؟

نکتۀ اصلی اینجاست که دول غربی همیشه از اینکه خود دمکراسی دارند برای کسب وجهه در کشور های جهان سوم سؤ استفاده کرده اند ـ چنانکه گویی همین را برای آنها هم آرزومندند که نیستند. تا بساط کمونیسم بر پا بود، بی پایگی این تبلیغات زیر حجاب مبارزه با توتالیتاریسم مخفی شده بود، حال که نیست، کار مشکل شده و برای همین است که شاهدیم آمریکا چقدر میکوشد وانمود کند که در روسیه و چین هنوز همان بساط سابق به راه است.

در دنیای امروز، از شرق تا غرب، بساط سرمایه داری است که پهن است و از این بابت تفاوتی در کار نیست. البته غربیان که در این باب پیشتاز بوده اند و لااقل بعد از تعطیل بساط استعمار کلاسیک، به این ترتیب و در این قالب کشور های جهان سوم را چاپیده اند، مهارت بیشتری در این زمینه دارند و سر رسیدن رقبا را خوش ندارند. تصور میکنید اغراق میکنم؟ نگاهی به کشور خود بیاندازید و ببینید که ظرف دو قرن قبلی چه بر سرش آورده اند.

جذابیت غرب برای مردم ایران، همانند بسیاری کشور های دیگر، دو جنبه داشته است: رفاه مادی و آزادیهای اجتماعی و سیاسی. آنهایی که در ایران عقل به سر داشته اند، همیشه گفته اند که آزادیهای سیاسی پایۀ آزادیهای اجتماعی و رفاه مادی است، اگر آنها را میخواهید، اول به این برسید. از آن سو هم ببینید که کوششهایتان برای رسیدن به آزادی سیاسی، بیشتر از سوی غرب ضربه خورده یا شرق؟ تکلیف کمونیسم که روشن بود و سیاست روسیه و بعد شوروی روشنتر، ولی مملکت ما سه کودتا دیده که اولی پشتیبانی روسیۀ تزاری را داشت و شکست خورد و دو تای دیگر به دست دو قدرت بزرگ مدعی آزادی و دمکراسی انجام گرفت و پیروز شد و ما را به روز امروزمان انداخت. حرفشان هم این بود که شوروی میخواهد شما را بخورد، ما زودتر میخوریمتان که جایتان گرم باشد. از بیست و هشت مرداد تا انقلاب اسلامی، خط مستقیمی بود که فقط یک توقف در خرداد چهل و دو داشت.

به اپوزیسیونی که چهل سال است در خارج است، نگاه کنید. گروه هایی که بیشترین همیاری را از دول غربی گرفته اند، مجاهدین بوده اند و پهلوی طلب ها و اصلاح طلبان که دیگر غوغا کرده اند ـ یکی از یکی فاسد تر. در مقابل ببینید که به آزادیخواهان چه اندازه اعتنا کرده اند. این روش کسی است که میخواهد دمکراسی را در جایی ترویج کند؟ چشمتان را باز کنید.

لیبرالهای ما نظر به غرب داشته اند، چون ایده آل سیاسی و اجتماعیشان از این خطه نشأت گرفته بوده. ولی خوشبینی شان نسبت به این بخش دنیا، در هر حد هم که بوده، هیچگاه خوش عاقبت نبوده است. ریشۀ خطا از این تصور سیراب میشد که سیاست خارجی هر کشوری تابع مختصات سیاست داخلی آن است، همانطور که کمونیستها رژیم خودشان را میخواهند صادر کنند، غربیها هم میخواهند دنیا را دمکراسی بکنند. اگر شوروی میخواست کمونیسم را صادر بکند، برای این بود که بر کشور های تحت حکم آن تسلط پیدا کند. اگر هم غربیها چشم دیدن دمکراسی را در جهان سوم نداشتند، باز به دلیلی مشابه بود. تصور بیجا بود و تکرارش چشم همه را باز کرد. هدف یکی بود و روش متفاوت.

در نهایت یک نکته است که باید دریافت: سیاست خارجی حساب خود را دارد و سیاست داخلی حساب خود را. اگر ایرانیان آزادی میخواهند باید در داخل و با منطق سیاست داخلی کسبش کنند. امید بستن به اینکه سیاست خارجی، حال از هم قسمش، زحمت ما را بکشد و سیاست داخلی ما را درست کند، خیالیست باطل و به نهایت بدعاقبت.

باید سیاست خارجی را همانطور اداره کرد که منطقش ایجاب میکند، به دور از ایدئولوژی و با توجه به تناسب و تعادل قدرت. تصور نکنید که ممکن نیست، هست. هندیها کردند و موفق هم شدند. سالها در سیاست خارجی به شوروی نزدیک بودند ولی دمکراسی راه انداختند و حفظش هم کردند. آنچه کار را خراب میکند، معاملات سیاست خارجی نیست، نوکری داخلی هاست.

توجه داشته باشید که وضعیت فعلی ایران و چرخش به شرقی را که قرار است به همراه بیاورد و نقداً بیشتر حرفش هست تا خودش، زاییدۀ دشمنی یکسره و ابلهانه ایست که آمریکا با این کشور و مردمش و نه فقط نظام اسلامی، پیشه کرده است و انگیزه اش هم ترقی موقعیت جمهوری اسلامی در منطقه است، نه آزادی کشی این رژیم ـ از این رودربایستی ها در کار نیست. ایران، هر رژیمی هم داشت، در برابر فشاری اینچنین شدید و یکسره، ناچار به یافتن متحدانی بود که تقویتش کنند. آنچه که کار را خراب کرده، مشکل داخلی است: اینکه اسلامگرایان بر سر کارند، با بیعرضگی و کجرفتاری همه شان و وطنفروشی بارز اصلاح طلبانشان. البته این که خصم آزادی و آزادیخواهی هستند، رو گرداندنشان از غرب را تسهیل کرده است. ولی این چرخش اساساً ارتباطی به رژیم داخلی ندارد.

برای ترساندن مردم و منزوی کردن نظام، میکوشند به مردم این تصور را القأ نمایند که تقویت جمهوری اسلامی در سیاست خارجی، در داخل هم تحکیمش خواهد کرد و به همین دلیل است که باید جلوی این تقویت را گرفت. حرف بی پایه است. آمریکا که تمام فشار ممکن را متوجه ایران کرده است، نگران این است که دشمنیش به هدف نرسد. اگر فکر مردم ایران بود، در این وانفسای کرونا، راه دارو و تجهیزات پزشکی را به روی آنها نمی بست. مهمتر اینکه هیچ دلیل ندارد که موفقیت سیاست خارجی رژیم، آنهم به این اندازه نسبی، در داخل تقویتش کند. موفقیت در سیاست خارجی، مانع سقوط رژیمهای استبدادی نمیشود. نمونه اش شوروی که با آن قدرت و نفوذ جهانی و با آن زرادخانۀ اتمی، ظرف چند هفته و به دست مردم خودش، ساقط شد. براندازی کار مردم ایران است، اگر برخی میخواهند اینرا هم سیاست خارجی برایشان انجام بدهد، برای این است که خود از زیر بارش شانه خالی کنند. تکرار تبلیغات خارجی فقط دستاویزی است برای این لاابالیگیری.

۱۶ ژوئيۀ ۲۰۲۰، ۲۶ تیر ۱۳۹۹

این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است