درسی كه باید گرفت- رامین کامران
از بیست و دوی بهمن به این طرف صدای شكوه و شكایت همهٌ مخالفان و بخصوص آنهایی كه همت كرده بودند و برای مبارزه با رژیم به خیابان آمده بودند، بلند است. بسیاری خود را آماده كرده بودند تا با ریختن به میدان درسی را كه در روز عاشورا به حكومت داده بودند مكرر نمایند ولی نتیجه جز آن شد كه میخواستند. باید بدون مجامله و معطلی وضعیت را ارزیابی كرد و درسی را كه باید از واقعه گرفت وگرنه سر حرفهای نامعقول باز خواهد شد و روحیهٌ مبارزان آسیب خواهد دید.
اول از همه ببینیم كه بازی چرا چنین صورتی گرفت.
رهبران تسخیری مخالفت كه دیده بودند دخالت نكردنشان در عاشورا هیچ مانعی در راه مبارزه ایجاد نكرده است و مثل همه میدانستند كه معترضان میخواهند در سالگرد انقلاب قبلی دوباره با حكومت جوال بروند، این بار تكانی به خود دادند تا از حركت مردمی عقب نیافتند و بعد از نشان دادن نرمش در برابر نظام كه بعد منكرش شدند، خط و نشان كشیدند كه به میدان خواهیم آمد و دستوالعمل هایی هم صادر كردند كه به گوش همه رسید و متأسفانه بسیاری از آنها پیروی كردند. روش پیشنهادی این دو نفر كه بیشتر مناسب كمدی های وودی آلن بود تا مبارزهٌ سیاسی، از این قرار بود كه از حمل رنگ سبز احتراز كنید، خودتان را به شكل حزب اللهی ها دربیاورید و بروید در محور تجمع این دسته كه همان میدان آزادی است شعار الله اكبر بدهید! بسیار ممنون! حزب اللهی در مملكت كم بود تقلبیش را هم به بازار فرستادید؟ نتیجه اینكه مخالفانی كه راه افتاده بودند و تا محل رفته بودند جزو طرفداران نظام و حتی شخص احمدی نژاد شماره شدند و به دلیل ناآشنایی و هیئت و هیبت اینطوری احتمالاً از همدیگر هم ترسیدند و بازگشتند. آفرین به این درایت! خوب است یكیشان هم در دورهٌ جنگ نخست وزیر بوده است. باید گفت شما به جای مبارزه با حكومت سعی كنید تقویتش كنید بلكه اینطوری به درد مردم بخورید.
حال ببینیم حكومت در مقابله چه كرد كه موفق شد.
تاكتیك حکومت درست واروی توصیه های زوج هنرمند بود.
اول از همه ایجاد اختلال اطلاعاتی و ارتباطی در صفوف مخالفان كه همیشه كارش بوده و منطقاً هم قدم اول است. در خیزش دانشجویی این كار با قطع شبكهٌ تلفن همراه كه اسباب اصلی ارتباط دانشجویان بود ممكن گردید و فرصت سركوب روز آخر را فراهم آورد. این بار اینترنت هم بر آن علاوه شده بود. فهرست نمیكنم كه چه چیزهایی به هم خورد و قطع شد و فیلتر شد، هركس نمیداند از جوانها بپرسد.
دوم تمركز نیرو در نقاطی كه میعادگاه نیروهای مخالف بود. این نقاط که توسط ترتیب دهندگان حركت و كلاً از سوی این دو «رهبر» معین شده بود جبهه های فرعی به حساب میامد. حكومت موفق شداز جمع آمدن نیروهای مخالف در این جبهه ها جلوگیری كند و آنها را قبل از تمركز پیدا کردنشان و با استفاده از برتری موضعی بكوبد. زودتر آمدند و در میدان موضع گرفتند و منتظر حریف ماندند و هرکس رسید زدند و گرفتند. با در نظر گرفتن برتری عملیاتی نیروهای امنیتی از بابت آزمودگی تاكتیكی و قدرت آتش (اصطلاح نظامی را به كار میبرم چون رایج است و روشن وگرنه باتوم و گاز بیشتر از تیر مورد استفاده قرار گرفت)، حكومت میتوانست این بخش از كار را با قسمت كوچك نیروهایش انجام بدهد و قسمت بزرگتر را بفرستد به جبههٌ اصلی. ریسك كار زیاد نبود چون نیروی كم حكومت با نیروی پراكندهٌ مخالفان كه در هنگام مصاف ضعیفتر از نیروی حكومتی بود درگیر میشد و بخت موفقیتش زیاد بود.
سوم كنترل میدان آزادی با جمعیت طرفدار و مزدور برای اینكه این محل از بابت نمادین مهمترین نقطه بود و حواس همه متوجه به آن. این را نیز میدانیم كه خبرنگاران خارجی در این نقطه مجتمع شده بودند و فقط از اینجا خبر و تصویر مخابره میكردند. از آنجا كه كنترل جبهه های فرعی نیروی چندانی نمی طلبید حكومت میتوانست، برعكس مورد قبلی و بدون زحمت چندان، بیشترین نیروی خود را در این محل متمركز كند. در اینجا نیروی اصلی حكومت با بخش محدود و از آن بدتر، نامنتظم مخالفان روبرو بود كه نتوانستند هیچ كاری بكنند، حزب اللهی قلابی شدند و سیاهی لشكر نظام، احتمالاً حتی ساندیس هم به آنها نرسید.
چهارم فلج کردن رهبری مخالفان. این دو نفر كه عقب نشینی شان در قاموس حزب الله معنایی جز ضعف نداشت، از همان ابتدای خروج از خانه هدف قرار گرفتند تا از هر ارتباطی با پیروان واقعی و اسمی خود محروم شوند، توجه خبرنگاران را جلب نكنند و مجال عملشان به صفر برسد. خامنه ای چماق و گاز فلفل نذر كرده بود، آنكه هول بود در محل نوش جان كرد سهم آن دیگری را هم دادند خانم ببرد منزل.
پنجم كنترل تصاویر واقعه. اول در میدان آزادی كه جبههٌ اصلی بود و تصاویری را كه دولت اسلامی میخواست از آن به دنیا فرستاده شد و سپس در جبهه های فرعی كه فرصت مخالفان محدود بود و نیرویشان پراكنده. تصاویر اینترنتی مخالفت كه حكومت نمیخواست به دست كسی برسد، بسیار كمتر از دفعات قبل پخش شد.
قدم آخر هم هوچیگری تبلیغاتی دستگاه بود كه عنصر اصلی آن بلبل زبانی های رادیواكتیو احمدی نژاد بود و مقدمه اش از چند روز قبل چیده شده بود؛ مثال بارز استفاده از اتم برای حفظ نظام. این شخص آگاه بود كه میتواند توجه رسانه های فرنگی را، كه مثل دولتهای غربی، در اصل به فكر اتم هستند و نه ملت ایران، به خود جلب كند و سربزنگاه داستان غنی سازی بیست درصدی را علم كرد كه در بسیاری از رسانه های خارجی تیتر اول شد و عناوین مربوط به مخالفت مردم را عقب راند.
بیاییم سر نتیجه گیری بلكه درسی بگیریم كه به كار دنیایمان بیاید، آخرت پیشكش جبههٌ مقابل.
حكایت دو درس عملی داشت. یكی توجه به تعادل نیروها. مردم ایران در جمع بسیار پرشمارتر و نیرومندترند تا این جماعت پاسدار و بسیج ولی دو نكته هست. اولی كه طبعاً همان مسلح بودن یك طرف و بی سلاح بودن دیگری است. دومی مسئلهٌ تمركز یافتن نیروست. نباید به كل تعداد دل خوش كرد، مهم آن نیرویی است كه در یك جبههٌ معین متمركز میشود. باید نیروی بیشتر خود را به طور موضعی با نیروی كمتر حریف درانداخت. این بار وضعیت در همهٌ جبهه ها عكس این بود. در این شرایط وقتی تعادل به ضرر ما تغییر كرد باید بلافاصله یك جبهه را رها كرد و در نقطهٌ دیگر مجتمع شد. هدف ما از بین بردن نیروهای نظامی و انتظامی جمهوری اسلامی نیست، فرسودن نیروی روانی آنها و اربابانشان است تا همگی بدانند كه بالاخره بازی را خواهند باخت و بهتر است زحمت را زودتر كم كنند.
امر مهم دیگری كه به ضرر مخالفان تمام شد مسئلهٌ از دست نهادن عامل غافلگیری بود. تا به حال ضرباتی كه حكومت تحمل كرده بود به سختی قابل پیش بینی بود. از چند تظاهرات اول كه هنوز دستگاه نتوانسته بود خودش را در برابر آنها جمع و جور كند كه بگذریم، هر بار و بخصوص در مورد عاشورا از سوی مخالفان غافلگیر شده بود. مردم خودشان جمع میشدند و شلوغ میكردند و عكس و فیلمش را هم خودشان تهیه میكردند و به همه جا میفرستادند. این بار كار درست برعكس شد، كار قرار بود به بركت رهبری دوقلوها با برنامهٌ قبلی انجام شود و اعلام برنامه در حكم كارت دعوت فرستادن برای نیروهای حكومتی بود كه حضور به هم رساندند.
در نهایت ببینیم چه بكنیم.
اول از همه اینكه مطلقاً نگران نمی باید بود و روحیه را نمی باید به هیچوجه از دست داد. قبلاً هم این بحث مطرح شده كه مبارزهٌ فعلی صورت فرسایشی پیدا كرده و در آن مردم باید حکومت را از رو ببرند. این باخت موضعی مهم نیست و اصلاً از بابت مقیاس با اشتباه تاكتیكی اول كار حكومت (راندن موسوی و كروبی و به هم ریختن مزر خودی و غیرخودی) و خطای استراتژیك ضدتظاهرات عاشورا (به میدان كشیدن امام حسین) قابل مقایسه نیست. اولی شكافی را گشود كه هم آمدنی نیست و گشوده تر خواهد شد تا این نظام را از هم بپاشاند، دومی هم ابعاد محدود نیروهای معنوی حكومت را به نمایش گذاشت و موهوم بودن ترس مردم را به آنها نشان داد. داستان بیست و دوی بهمن فقط مختصری در پیشروی توقف ایجاد كرده ولی حتی پسرفت هم نیست. پسرفت نیست چون تلفات غیرقابل جبران در پی نیاورده و مواضع مخالفان را تغییر نداده و از بابت خواست و شعار به عقب نشینی وادارشان نساخته است. البته این را هم باید اضافه كرد كه نقاط ضعف كار مخالفان را هویدا كرده كه هیچ مطبوع نیست ولی آنها را به تصحیحشان كه هیچ مشكل هم نیست، فراخوانده و واداشته است. مبارزه همیشه بعدی آموزشی دارد كه باید بدان توجه داشت.
با یک شكست تاكتیكی نباید تصور كرد كه دنیا به آخر رسیده. تاكتیك را به مناسبت موقعیت انتخاب میكنند و اگر نتیجه نداد عوضش میكنند و از تاكتیك كارآمدتر استفاده مینمایند. این امریست پیش پا افتاده كه در تمامی مبارزات پیش میاید و نباید بیش از آنكه باید بدان بها داد. آنچه مهم است و اگر اشتباه بود جبران شدنی نیست استراتژی مبارزه است. متأسفانه تا به حال مشكل اصلی مبارزان در همین نقطه بوده و ابهام خواستهایشان باعث شده استراتژی روشن نداشته باشند. شكست تاكتیكی فعلی هم در نهایت از همین ابهام و از انتخاب نامناسب رهبری برخاست. این است که باید تکلیفش را به سرعت روشن كرد. این دوقلوها و نمونه های كوچكترشان هم كه در فرنگ میپلكند با گزینش استراتژی درست به حاشیهٌ میدان فرستاده خواهند شد. به هر حال تاكتیك كار هم حتماً تا آخر بازی چند بار تغییر خواهد كرد، اصلاً جای نگرانی نیست. فرصت برای ترمیم و حملهٌ مجدد فراوان است. ولی باز هم میگویم اشتباه تاكتیكی را با اتكا به استراتژی درست جبران میكنند نه برعكس. كار را باید با روش درست و منطقی پیش برد.
آنچه در مبارزه اهم مسائل است انتخاب درست و معقول هدف است، رهبری و استراتژی بعد از این یكی میاید و تابع آن است. تنها راه معقول مبارزه هم رفتن به سوی خروج از نظام اسلامی است و رهبر درست كسی است كه استراتژی مناسبی برای این كار ارائه بدهد.
تا به حال مشكل مردم این بود كه تاكتیك انقلابی پیشه كرده بودند ولی به دلیل افتادن دنبال دوقلوهای اصلاحاتی در عمل تابع استراتژی رفرمیستی شده بودند كه با در نظر گرفتن موقعیت از اصل و بن بی معنا بود ولی لااقل تا وقتی رفتار تاكتیكی را خودشان معین میكردند پیش رفتند. در عوض به محض اینكه از این بابت هم گوش به حرف این دو نفر دادند و تاكتیكشان هم اصلاحاتی شد گرفتار مصیبتی شدند كه دیدیم.
اگر قرار باشد از این داستان یک درس بگیریم این است: رفتار این رهبران دوقلو حاصل اشتباه و خطای موضعی نبود كه بعداً قابل تصحیح باشد، پیامد منطقی گزینش های سیاسی اصلی آنها بود و درست شدنی هم نیست. تاکتیکی که پیشنهاد کردند برخاسته از استراتژی بی رمقشان بود و این هم تابع هدف متناقض و بی معنایشان. در پی هم آمدن اینها اتفاقی نیست، ارتباط منطقی بینشان هست که باید چشم باز کرد و دید. این دو به هیچوجه خواستار خروج از نظام اسلامی نیستند و هر رهنمودی هم كه بدهند در نهایت تابع همین گزینهٌ اساسی است. این تاكتیك مضحكی كه عرضه كردند و همه را گرفتار كردند و امتیازی كه دودستی تقدم حكومت كردند برخاسته از همین امر بود.
«بروید و قاطی حزب اللهی ها بشوید و شعار الله اكبر بدهید»! چنین سخنی فقط از ذهن تنگ و بیمار آدمهایی تراوش میكند كه میخواهند در محدودهٌ میراث سیاسی خمینی بزیند وگرنه كسی كه فکر و همت مبارزهٌ درست داشته باشد چنین توصیه های نامربوطی نمیكند. فكر میكند چگونه باید از حكومتیان مجزا گشت و به آنها ضربه زد نه اینكه چگونه باید با آنها مخلوط شد و با شل گفتن تشدید الله اكبر خود را از آنها متمایز ساخت. اینها این نظام را همینطوری میخواهند متحول كنند، با رفتن در دلش و با دادن شعار الله اكبر! آن هدفشان، این هم وسیله شان. بلایی كه این بار با راهنمایی مسخره شان بر سر تظاهرات بیست و دو بهمن آوردند در حقیقت میخواهند بر سر تمامی جنبش اعتراضی بیاورند. اگر جداً اختیاری به دستشان باشد همه را میكنند بدل به حزب اللهی و ردیف میكنند برای نماز جماعت. میگویند پشت ما نماز بخوانید ثوابش بیشتر است، همین و بس. باید چشم باز كرد و امكانات و مقاصد اینها را دید و به خود آمد. به هر حال اگر تمامی حکایت فقط همین یک فایده را داشته باشد که چشم مردم را به قابلیت این رهبران اصلاح گر باز کند باز هم به تمام زحماتش میارزیده است.
(فوریه ۲۰۱۰) بهمن ۱۳۸۸