قلم به مزدی از گذشته تا کنون نگاهی به تیمورنامه مولانا هاتفی خرجردی – حسن بهگر
دو سه سال پیش با دوتن از دوستانم به کتابخانه ملی استکهلم رفتیم و در کندوکاو کتاب های فارسی به کتاب خطی تمرنامه یا تیمورنامه برخوردیم که توسطهاتفي خرجردي از شاعران اواخر دوره ی تيمور و اوايل دوره ی صفويه به تقلید از شاهنامه به نظم در آمده بود . نخست فکر کردیم نسخه ی منحصر بفردی گیرآورده ایم و با توجه به آن که مورخان ما به دوره ی تیمور چندان نپرداخته اند غنیمتی است اما پس از جستجوی مختصری در اینترنت معلوم شد به سبب حمایت دربار تیموریا شاهان صفوی نسخه های متعددی از این کتاب نگاشته شده و چندین نسخه در ایران و بلغارستان و جاهای دیگر موجود است. بعد هم کتاب چیز تازه ای در بر نداشت و ماخذ او ظفرنامه شرف الدین یزدی بوده که برداشت های خودش را بدان افزوده است و لی از همه این ها گذشته خواندن این تاریخ نامه منظوم بهیچوجه آسان نبود. توصیف کشتارهموطنان بیگناه توسط لشکریان تیمور که ویرانی و کشتار چنگیز را تکمیل می کرد از یک سو و تمجید و تعریف و تکریم این مرد خونخوار توسط شاعری که خود را عارف می داند از سوی دیگر واقعا آدم را بیزار از خواندن می کرد .
هاتفی طبق معمول با نام خدا آغاز کرده :
بنام خدایی که فکر خرد- نیارد که تا کنه او پی برد
نفهمیدم منظورش اینست که تا به کنه وجود خدا پی نبری خرد پیدا نمی کنی یا اینکه تا به کنه خدا پی نبرده ای فکر نکن؟. معلوم نیست برای پی بردن به کنه خدا به جز فکر چکار دیگری می شود کرد.این را مقایسه کنید با حکیم توس که گفت – بنام خداوند جان وخرد- کزین برتر اندیشه برنگذردبه باور من خطاب فردوسی به انسان است انسانی که صاحب جان وخرد است .هاتفی پس از مدح پیامبر اسلام به معراج وی می پردازد ولی نه ازاصحاب پیامبر و نه خلفای راشدین و نه دوازده امام از هیچ یک نام نمی برد ؛ در حالیکه بسیاری از مورخان از جمله ذبیح الله صفا آشکارا نوشته اند وی برخلاف جامی شیعه بوده است. * بدین ترتیب عارف دکاندارما خواسته هر دو گروه شیعه و سنی را راضی نگهدارد.
این عارف شیعه که به تقلید از فردوسی برای تیمور سنی خونخوار شعر سروده چنین به استاد توس ادای دین کرده:
نخستین که فردوسی سحر ساز –سخن را زشهنامه بستی طراز
و ادامه می دهد:
پس پرده بکران فکری همه – سپرده باو مهر بکری همه
گهرهای اندیشه ناسفته بود!- سخنان ارزنده ناگفته بود!؟
سخن نیز نوباوه بود و عزیز – نجوید کسی عیب نوباوه نیز !؟
شه غزنوی نیز بنواختش !؟- بانعام و احسان سرافراختش
زبالانشینانش برتر نشاند؟؟- چه برتر که بر کرسی زر نشاند!؟
شاعر افزون بر یاوه گویی در باره ی استاد توس به وی تهمت هم می زند آخرفردوسی بیچاره کجا برکرسی زر نشست؟
من قصد آن ندارم که پدیده های گذشته را با معیارهای امروز بسنجم ولی می خواهم بدانم چرا شاعر تیمور را انتخاب کرده است ؟ چرایی این انتخاب مهم است. من تنها دلیلی که برای آن یافتم علاقه دینی بود و بس . آن چه تیمور را از چنگیز متمایز می کند مسلمان بودن اوست واگرنه برای او نیز یک شاهنامه می ساختند.عشق به اسلام موجب می شود که شاعر در حق استاد توس که به تقلید از او بقول خود تمرنامه را تنظیم کرده جفا کند و تاریخ را هم دستکاری بفرماید.
من امروز کز کلک جادو فریب – سخن را دهم زتمرنامه زیب
اگر استاد توس می دانست که پس از او کسی به تقلید از شاهنامه بخواهد در وصف تیمور خونخوار که ایران را به خاک و خون کشید این گونه سخن براند شاید از کرده ی خویش پشیمان می شد و شاهنامه ای بوجود نمی آمد.هاتفی برای تیمورنامه خود چهل سال عمر خود را صرف کرده تا کشتار مردم بیگناه و غارت آنها را به اسم اسلام توجیه کند.من نمی دانم چگونه وی را عارف خطاب کرده اند . قاعدتا عارفان و صوفیان دید انتقادی به اسلام دارند یا دستکم آن را تلطیف کرده اند. این چگونه عارفی است که می تواند مدح یک دیو آدمکش سنی چون تیمور و هم مدح شاه اسماعیل شیعه رابگوید و شاهنامه هم برایش تنظیم کند و از یاد ببرد که 20هزار سنی را گردن زده است؟ مشخص است که برای او کشور و وطن به مفهوم امروزی مطرح نبوده ولی آیا انسان بودن نیز برایش مفهومی نداشته است ؟ آیا برای او شیعه و سن فرقی نمی کرده ؟ یا اسلام برای او بهانه بوده و از آن دکانی برای خود ساخته بود همچنانکه اسلام برای تیمورهم بهانه بود .فقط ناسپاسی درباره ی فردوسی نیست که خشم مرا برانگیخت ؛ شرح قتل عام های گوناگون نمی تواند خشم هیچ انسانی را برنیانگیزد. شاعر حتا از مقاومت های دلیرانه لرها در برابر تیمور برآشفته می شود و می سراید :
زبدکاری فتنه جویان لر- زبان های آیندگان بود پر
شد اندیشه آن دل شاه را- که از فتنه ایمن کند راه را
سوی آن سمندش سبک خیز شد- برآن فتنه ها فتنه انگیز شد
شد آن شعله ز آن آتش رستخیز- در آن خارزار ستم ژاله ریز
زهرنوک خار اتشی برفروخت – چنان خارزاری سراسر بسوخت
وقتی او به واقعه قتل عام اصفهان (در790ه.ق 27 اوت 1387 میلادی) می رسد به نظر او خاطی مردم و قیام کنندگان هستند نه تیمورمتجاوز . شرح قتل و کشتار و تاراج تیمور شهره ی تاریخ است اما هیچکدام به اندازه کشتار مردم اصفهان مشهور نیست . داستان از این قرار است که تیمور و از راه اصفهان می خواهد به شیراز برود. حاکم اصفهان و بزرگان شهر با تیمور توافق می کنند که لشکرش بیرون شهر بایستد و در عوض اصفهان هرچه اسلحه و اسب در شهر است تحویل بدهد و غرامت درخواستی تیمور بابت مخارج جنگ بین اهالی سرشکن شود. گویا مبلغ غرامت سنگین بود و گروهی از مردم به رهبری آهنگری بنام «علی کچه پا» قیام می کنند و سه هزار نفر از لشکریان تیمور را می کشند که در بین آنها داماد تیمور نیز بوده. آتش خشم تیمور زبانه می کشد و به شهر حمله می کند و مردم با وجود مقاومت سرانجام شکست می خورند و این شکست منجر به قتل عام بیش از هفتاد هزار نفر از اهالی می شود و از سر مردم مناره ها می سازند. شاعر توصیف خود از این خیزش و قتل عام را با فحاشی به رهبر دلاور مقاومت اصفهان «علی کچه پا» آغاز می کند:
شبی از قضا کوته اندیشه [ا ی]- فرومایه ای بی خرد پیشه[ ا ی]
درشتی همه نیش چون خاربن – سروپاش فاسد جو ریش کهن
چو حرض و طمع مایه ی دشمنی – چو بخل وحسد ناپسند و دنی
ز شور و شعب دست زد بر دهل – زهرسو صلا زد به کین مقل
زیک فتنه انگیز شوریده کار – بسی فتنه برخاست از هرکنار
هزاران فدایی به جوش آمدند- چو سیل دمان در خروش آمدند
حلال آن زمان می شود قوچ مست – که قصاب از خونش آلود دست
مجسم کنید مردمی متمدن مورد تهاجم یک مشت قوم وحشی قرار گرفته اند و برای دفاع از خود و زورگویی و چپاول آنها به مقابله برخاسته اند آن وقت یک هموطن وهمدین آنها نه تنها از آنها حمایت نمی کند قوم مهاجم را می ستاید و آنان را فتنه انگیز می خواند. تیمور چپاولگر غرامت سنگینی ازمردم بینوا می خواهد و آن وقت شاعر صوفی و عارف مردم بیچاره را حریص خطاب می کند. بدیهی است هاتفی در پیوستن به دربار تیمور تنها نبوده است و می توان فهرستی طویل از این مورخان و به اصطلاح عارفان و صوفیان مداح مانند مولانا نظام الدین شامی ، سعد الدین کاشغری ، تاج الدین سلمانی، کمال الدین عبدالرزاق سمرقندی ، عربشاه، عبید الله بن لطف الله ملقب به حافظ ابرو، را نام برد. (مشهور است تیمور از برخی از صوفیان به عنوان جاسوس استفاده می کرده است)
طرفه اینکه دربیشتر کتاب های تاریخی معاصر از مقاومت مردم اصفهان غفلت شده ولی سرجان ملکم بطرز مضحکی قیام اصفهان را تصویر کرده بدین ترتیب که جوان آهنگری شبی برای تفریح خود طبل نواخته و مردم به اشتباه بر مغولان تاخته و سه هزارنفر را کشته اند!؟
چنین است که تاریخ قیام ها و مقاومت های مردم ما قلب می شود و چاپلوسی و تسلیم پذیری ماندگار می شود.هاتفی نمونه ای از سرگردانی ها و فرصت طلبی های تاریخی ما در برابرمستبدان و زورگویان است . من نمی گویم هاتفی بایستی تیمور را هجو می کرد خیر ولی لزومی هم به تمجید وی وصرف 40 سال عمر برای مدح او نبود. در پایان که می اندیشم به این باور می رسم که ایمان هاتفی و کسان مانند او حتا به اسلام نیست به قدرت است ولی چه بهتر به اسم اسلام باشد حالا می خواهد شیعه یا سنی فرقی نمی کند .هنوزکه هنوز است اینها را نقد نمی کنیم بلکه مدل و الگو قرار می دهیم و بدین ترتیب تصویر غلطی از تاریخ داریم . ما زمانی می توانیم از فرصت طلبی های فعلی دست برداریم که فرصت طلبی ها گذشته را نقد کرده باشیم .نظرات و توصیفات شاعر از تیمور این خونخوار تاریخ که ضربات هولناکی بر پیکر میهن ما وارد آورد بود با هیچ معیار انسانی سازگار نیست . هاتفی که لقب مولانا به او داده اند از هر کله خری که بر سریر قدرت نشسته و خون ریخته تعریف و تمجید کرده و برایش شاهنامه نیز ساخته.مولانا عبدالله هاتفي خرجردي در سال 927 هجري قمري در خرجرد جام درگذشته و شاهنامه ای که برای تمجید از شاه اسماعیل ساخته بود ناتمام گذاشته است .
2017 Oct 25th Wed – پنج شنبه، 4 آبان 1396
منابع
تمرنامه نسخه خطی مولانا هاتفی خرجردی – کتابخانه ملی استکهلم سوئد
دکتر ذبیح الله صفا – تاریخ ادبیات در ایران – پوشینه چهارم – انتشارات فردوس
امیر اسماعیلی – تیمور جهانگشا – انتشارات شقایق