حالا دویچه وله هم برای ما الگوسازی می کند- حسن بهگر
درخبرها آمده بود که دویچهوله جایزه آزادی بیان سال ۲۰۱۸ خود را به صادق زیباکلام داده است. طبعاً هر انسان آزاده ای و به ویژه هر ایرانی باید به این موضوع افتخار کند که شخصی با تحمل مرارت و مشقات فراوان در کشوری استبداد زده برای آزادی بیان فعالیت کند و مجامع جهانی قدرشناس باشند و جایزه بدهند و آزادی بیان را پاس بدارند.
در واکنش به این خبر خود زیبا کلام به حق گفت که از من شایستهتر، سزاوارتر و برازندهتر چون نرگس محمدی، عبدالفتاح سلطانی، نسرین ستوده هستند که بیشتر از من هزینه داده اند. این شکسته نفسی نیست و حقیقتی آشکارا در آن نهفته است و به نام های ذکرشده نباید بسنده کرد. سدها ایرانی برای گفتن حقایق کشته شده اند یا در زندان ها به حبس طولانی دچار گشته اند. پس چرا دویچه وله زیبا کلام رابرگزیده ؟
طی سال های دراز، زیبا کلام، به پشتیبانی باجناقش رفسنجانی، از آزادی بیانی استفاده برد که در ایران اسلامی مخصوص خودی هاست و از آن مطلقاً بهره ای به مردم عادی نمیرسد. او تنها فردی هم نبود که از آزادی رانتی حکومتی بهره مند گشته بود. بسیاری از اعضای طبقهُ حاکم اسلامی با استفاده از این موقعیت توانسته اند سخنانی بگویند که بر زبان آوردن آنها کافی بود تا هر شهروند عادی را روانهُ زندان بکند یا سرنوشتی بدتر برایش رقم بزند. این هم یکی دیگر از حقوقی بود که از مردم ایران سلب شد و به کیسه ی امتیازات خاص طبقه ی ممتازی که انقلاب اسلامی بر سر کار آورد، ریخته شد. سروش نمونه ی دیگری بود و البته دیگران هم بودند. این امر موجب زایش گروهی شد که می توان با قدری تساهل «آزادیخواهان اسلامی» نامید و برای این افراد شهرت و گاه اعتباری به همراه آورد که ناحق بود و در حقیقت از عموم مردم دزدیده شده بود. آزادی بیان هم، مانند بسیاری آزادی های دیگر، از مردم دریغ شد تا مخصوص دسته ای از خودی ها بشود که در حقیقت با استفاده از رانت حکومتی برای خود طرفدار جمع می کردند. روشن است آن آزادی که اینها تبلیغ می کردند و می کنند نه ارتباطی به آزادی به معنای اصیل داشت و و نه به خواست های ملت ایران. امتیازی بود که در رقابت های جناحی مورد استفاده قرار می گرفت. این حرف ها برای رنگ کردن ساده لوحان زده می شد، چه ایرانی و چه بخصوص فرنگی.
یادمان نرود که روزنامه نگاری بنام زیدآبادی برای نوشتن نامه ای به خامنه ای به سبب آن که کلمه ی رهبر معظم را بر صدر آن ننوشته بود به چند سال زندان محکوم شد ولی طی سال ها همه شاهد بوده ایم که زیبا کلام به یمن پشتیبانی جناحی می توانست در رادیو و تلویزیون رژیم ساعت ها بدون واهمه سخنرانی کند و جولان بدهد و فرضاً از رضا شاه هم دفاع کند، بدون اینکه کسی مزاحمش بشود. حضورش در رسانه های خارجی هم که انعکاسی بود از این امتیاز ناحق داخلی، مکرر بود و به یکی از پاهای ثابت نظردهی در رسانه هایی نظیر سی ان ان تبدیلش کرده بود. صدای آلمان هم، البته در مقیاسی کوچک تر، از حضور او و امثال او بهره می برد و هنوز می برد. تبدیل این ها به سخنگویان آزادیخواهی ایرانی که از بن جز دروغ نبود و با تأیید حکومت اسلامی فراهم آمده بود، به این ترتیب قوام بیشتر می گرفت و بعدی جهانی هم پیدا می کرد.
آنچه امروز شاهدیم، ادامهُ همان روند است که صورت جایزه دهی پیدا کرده و بار اول هم نیست که شاهد آنیم. کمابیش روشن است که دویچه وله با این جایزه دادن می خواهد برای جامعه ما الگوتراشی کند، مانند برخی کشورهای دیگر اروپایی و آمریکا. الگویی که آزادیخواهی را در چارچوب حکومت اسلامی معنی می کند و در حقیقت یاور حکومت اسلامی است، منتها به صورتی مردم پسند و قابل عرضه ی با ارجاع به اصول والایی که در همه ی دنیا خریدار دارد. بخصوص بین آنهایی که از چند و چون سیاست ایران اطلاعی ندارند و آماده ی پذیرش خبرها و سخنانی هستند که بوی آزدیخواهی و دفاع از حقوق بشر از آنها استشمام می شود.
این رفتار، سرش به حکومت اسلامی بسته است و به اصلاح طلبی اسلامی، همین و بس. از آزادیخواهی به معنای اصیل آن درش خبری نیست. با الگو سازی و سمبل ساختن از زیبا کلام، آزادی بیان و جسارت آن را نمی توان تبلیغ کرد. این جایزه به معنای دقیق کلمه، تشویقی است برای آن که اگر می خواهی حرف خودت را بزنی باید وابسته به قدرت باشی و پشتیبانی جناحی برای خودت دست و پا کنی تا ما هوایت را داشته باشیم، اگر نه، توقعی نداشته باش.
با جایزه دادن به زیبا کلام، هواداری از نخبگان مذهبی حکومتی به دو طریق تقویت شده است. اول با سوق دادن مردم به سوی این تاجران دغل آزادیخواهی. سپس با جلوگیری از ظهور الگوهای واقعی با وارونه کردن معیارها و سر در گم کردم مردم. اینست یاوری دوگانه به نظام اسلامی که حقوق بشر و آزادیخواهی را به حد کلاه شرعی تقلیل می دهد.
زیبا کلام هیچگاه از حقوق مردم و ملت ایران دفاع نکرده است، فقط سوپاپ اطمینانی بوده برای حکومت. هر وقت فکر کرده می تواند حرف هایی بزند که برایش وجهه ای بیاورد، تردید نکرده. کسی از او که به برکت وجود همین رژیم استاد دانشگاه شده، هیچگاه حرف قابل توجهی نشنیده. هر وقت فکر کرده می تواند جنجال به پا کند و حرفی بزند که نظرها را جلب کند و برایش طرفدار درست بکند، فوری دست به کار شده. یک بار گفت کاربرد نام خلیج فارس نشانهُ شووینیسم است، بار دیگر مدعی شد که طالبان افغانستان نیرویی مستقل و ملی هستند یک بار دیگر رگ غیرت اسلامی اش گل کرد و گفت يك موي پيامبر را به سد كوروش نميدهم و… اینها مشتی است از خروار. توان تحلیل و عشق به شهرت او، در این سخنان به خوبی هویداست. البته نادانیش را هم نباید از قلم انداخت. مضحک تر از همه نامه ی اخیر او به سفیر سوئد در ایران بود که برای همپالکی اصلاح طلب خود علی مطهری عضو مجلس درخواست جایزه نوبل کرد! ظاهراً حتی اطلاع نداشت که برنده ی جایزه ی صلح اصلاً در سوئد انتخاب نمی شود. پاسخ طعنه آمیز سفیر سوئد را در پایین می آورم که تفریحی کرده باشید.
نکته ی اصلی جایزه گرفتن این و آن نیست، روش نادرست و ظاهرالصلاح کار است که از سوی اروپا و آمریکا پیگیری می شود و در حقیقت مصداق نشر اکاذیب است و لطمات جدی متوجه ملت ایران می نماید. برای همین هم هست که به جای پرداختن به این جایزه بگیران حرفه ای باید به اصل و ریشه ی داستان پرداخت و دولت های جایزه دهنده را طرف خطاب قرار داد نه خود اینها را که بلیتشان برده. این سخنان که اینها در ایران به آزادیخواهی یا هنرمندی یا هر چیز دیگر شناخته شده اند و ما هم تابع انتخاب های ملتیم، بهانه ی قابل قبولی نیست.
این کار، اگر با نهایت حسن نیت به آن نگاه کنیم، سادگی بیش از حد است و کمک ناخواسته به حکومت اسلامی، اگر بخواهیم قدری سختگیری و شاید به قول بعضی واقع بینی به خرج بدهیم، همدستی است با نظام اسلامی و پایگاه درست کردن در این نظام، به خرج ملت ایران. وگرنه چه کسی ممکن است قبول بکند که دادن جایزه ی لیبرالیسم به اکبر گنجی که هر چه باشد برچسب لیبرال را با هزار من سریش هم نمی توان به او چسباند، از سر تحقیق و سنجش بوده است. یا اگر دولت آلمان موقعی که خاتمی از آن کشور دیدن می کرد، افتتاح مجسمه ای از حافظ و گوته را که قرار بود بیانگر گفتگوی تمدن ها باشد، به این وزیر ارشاد خمینی محول ساخت، برای قدردانی از مقام فرهنگی او بود. حالا هم نوبت باجناق شده تا دستخوش بگیرد. و هزار نمونه ی دیگر، از انواع جوایز سیاسی و شبه سیاسی گرفته تا هنری و غیره. در اکثریت غالب این موارد کسانی مورد عنایت قرار می گیرند که به ترتیبی با حکومت کنار آمده اند، یا از اساس و یا برای اینکه فرصت کار کردن پیدا کنند. خلاصه اینکه اگر بخواهیم با جدیت مساله را حلاجی کنیم، درسدی، درسد بالایی از همه ی این جایزه ها به حکومت اسلامی می رسد.
مبارزه با این معاملات زننده ای که به اسم آزادی و فرهنگ و با منت گذاشتن بر سر مردم ایران انجام می پذیرد، نباید فقط متوجه باشد به جایزه بگیران حرفه ای، باید دولت ها و سازمان هایی که این کارها را انجام می دهند مورد خطاب قرار داد و متوجهشان کرد که مردم خواب نیستند و حساب کار را دارند. معامله اگر می کنید، صورتحسابش را برای ما نفرستید چون به آن پشیزی بها نمی دهیم.
****
پاسخ دندان شکن سفیرسوئد جالب توجه است :« هر چند پیشنهاد جنابعالی برای قرار گرفتن نام آقای علی مطهری در فهرست نامزدهای جایزه صلح نوبل، به کشور متبوع من مرتبط نیست اما از دیدگاه شخصی، ثابتکننده نظریه جنابعالی در کتابتان به نام «ما چگونه ما شدیم» است. مهمترین علت عقبماندگی ایران در دوره معاصر خود شما هستید.
خواهشمندم این جمله را یک اهانت ارزیابی نکنید. اگر از مردم سوئد بپرسند مهمترین ایرانی دارای صلاحیت برای گرفتن جایزه صلح نوبل کیست، پاسخ بسیاری از آنها، نامزد پیشنهادی جنابعالی نخواهد بود. شاید شما ـ مانند خود ما در هنگام دریافت نامهتان ـ شگفتزده شوید وقتی بشنوید مردم سوئد، ژنرال «قاسم سلیمانی» را شایستهترین فرد خاورمیانه برای دریافت جایزه صلح نوبل میدانند. او مهمترین فردی است که توانسته در چند سال اخیر، مقابل جنایات گروه تروریستی داعش بایستد، کشتارها را متوقف کند و جان انسان های غیرنظامی بسیاری را نجات دهد. پیتر تیلر»
این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است
2018 May 4th Fri – جمعه، 14 ارديبهشت 1397