سیاست مماشات با فاشیسم- 49 – پیدائی و پویش دهه سی قرن بیستم- پژوهش و نگارش : کریم قصیم
امتناع چمبرلین از ائتلاف ضد فاشیستی!
اعلام بیانیه ضمانت استقلال لهستان توسط چمبرلین (۳۱ مارچ) و دیرتر دالادیه, طبعاً یک سری عواقب و الزامات سیاسی ـ دیپلوماتیک به بارآورده بود. محورانگلستان ـ فرانسه بدون داشتن مرز مشترک با لهستان چگونه می خواستند یا می توانستند به هنگام وقوع حمله قوای نازی در حفظ استضقلال لهستان مؤثّرواقع شوند؟البته می توانستند در موقع جنگ به مرزهای غربی آلمان فشار نظامی آورند؛ با حمله هوایی به منطقه صنعتی (و یکی از مراکز مهم تولید تسلیحات آلمان) حمله کنند و بخشی از نیروی هوایی هیتلر را از لهستان مُنفک کنند و... ولی در این نوع تضمینها (در شرايط فقدان مرز مشترک) قاعده کار بر این است که با همسایه های قدرتمندی که مصالحی مشترک دارند سریعاً وارد مذاکره و انعقاد پیمان دوستی شده با ایجاد یک سیستم امداد متقابل, دستِ کم یک قدرت بزرگ پشتیبان برای دوست به خطر افتاده فراهم می كنند, و در بهترين شرايط یک سیستم ائتلافی و مهار مهاجم به وجود می آورند.
در مورد لهستان, چنین توان پشتیبانی فقط در قوّه و امکانات اتّحاد شوروی همسایه شرقی لهستان بود و بس. بنابراین محور انگلستان ـ فرانسه می بایست بلافاصله با مسکو وارد مذاکره و اتّحاد می شدند. اما چمبرلین از هرگونه ائتلاف ضد فاشیستی امتناع داشت ، برعکس ، راه آمدن با دیکتاتورها را کارساز تر می شمرد(!) وی دو هفته پیشتر طرح ائتلاف ششگانه پیشنهادی شوروی را رد کرده بود. با وجود این پارلمان فشار آورد و وزارت خارجه ناگزیر تیبی داد که سفیر بریتانیا در مسکو، در ۱۵ آوریل، به دیدار ليتوينوو برود و موضوع را مطرح كند.
جالب است که وزیر خارجه شوروی بلافاصله واکنش مثبت نشان داد و روز بعد در همین راستا یک طرح کتبی اتّحاد سه گانه روی میز گذاشت. در طرح لیتوینوو پیشنهاد شده بود بین سه کشور شوروی, انگلستان و فرانسه یک جبهه مشترک امداد متقابل به منظور حفظ و ضمانت مرزهای اروپای میانه و شرقی تشکیل شود و در صورت تمایل بعداٌ کشورهای اروپای شرقی نيز به این اتّحاد بپیوندند. امّا دولت انگلستان بار دیگر پا پس کشید, با تعلّل و بهانه های گوناگون (مخالفت ممالک اروپای میانه و شرقی و …) و بدون مراعات نظر پارلمان از پذیرش طرح مزبور طَفره رفت. رفتار انگلیسیها و عدم موفقیّت گفت و گو برای لیتوینوو، که به سرعت واکنش مثبت نشان داده بود، عواقب خوبی نداشت. در این میان هیتلر در نطق ۲۸ آوریل خود (در پاسخ به روزولت و عموماٌ علیه غرب) قرارداد ناوگانها با انگلستان و قرارداد عدم حمله به لهستان را، یک جانبه، مُلغا اعلام نمود. مخاطرات تازه یی غرب را تهدید می کرد. نتیجه طبیعی این موقعیّت حساس توقف سیاست اپیسمنت با هیتلر, روی آوردن به اشتراک مساعی و سیاست امنیّت جمعی با شوروی و مهار هیتلر پیش از وقوع جنگ بود. یعنی همان طرح لیتوینوو.
در این باره حزب کارگر و حتی شخصیتهای دوراندیش حزب محافظه کار نیز نظر مثبت داشتند. چرچیل می نویسد:
«هیچ تردیدی نیست که در آن موقعیّت حساس پذیرش پیشنهاد شوروی از جانب انگلستان و فرانسه عملی درست می بود. غرب می توانست اتّحاد سه گانه را اعلام کند و بعد تنظیم روش کار و شیوه اجرایی در زمان وقوع جنگ را به کسانی محوّل کند که علیه دشمن مشترک در حال جنگ می بودند… اتّحاد مابین انگلستان, فرانسه و روسیه در سال ۱۹۳۹ باعث ناآرامی و نگرانی بزرگ هیتلر می شد. کسی چه می داند, شاید اعلام چنین اتّحادی در آن زمان می توانست مانع وقوع جنگ شود… اگر چمبرلین در پاسخ به پیشنهاد روسها گفته بود “بله, بگذارید دست به دست هم دهیم و گردن هیتلر را بشکنیم””, یا با کلماتی دیگر همین مفهوم را رسانده بود, آن گاه پارلمان موافقت می کرد, استالین راضی می شد و تاریخ احتمالاً به مسیر دیگری گام می نهاد.»(1)
در صورت قبول این طرح دستِ کم جوّ سیاسی دگرگون می شد و هدایت دیپلوماسی جنگ و صلح در دست «اتّحاد سه جانبه» می ماند. با برتری آشکار قوای متّفقین، هیتلر به تنگنا می افتاد و نمی توانست از همان ابتدا یک جنگ دو جبهه یی را، که خودش در حضور سران ارتش آلمان مردود شمرده بود, به آنها تحمیل کند. لیکن برای اجرای چنین رویکردی می بایست سیاست پنهانی اپیسمنت با هیتلر اساساٌ متوقّف مي شد و جای آن مَشی امنیت جمعی در دستور قرار مي گرفت. امّا چمبرلین و تیم اپیسمنت پیشاپیش با هرگونه اتّحاد, حتی با حصول تفاهم تاکتیکی با شوروی نیز مخالفت کرده بودند. خطر حمله به لهستان تغییری در این رویکرد نداده بود. لیتوینوو از دیرباز به عنوان طرفدار پیگیر سیاست امنیّت جمعی شناخته می شد ولی در آن موقعیّت حسّاس تاریخی می بایست بتواند از سیاست مورد نظر خود نتیجه بگیرد و دستاوردي براي استالين داشته باشد. هرچه تلاش کرد نتوانست انگلستان را به کوششی جدّی جهت پیشرفت و فایده بخشی مذاکرات وادارد. رفت و آمدهای هیأتهای غربی صرفاً حول مسائل فرعی دور می زد و در این میان وقت به سرعت می گذشت. عدم جدّیت عمدی انگلستان در گفت و گوهای مسکو و بی نتیجه ماندن دیدارها, آن هم در موقعیّتی که بوی جنگ به مشام می رسید, برای وزیر خارجه نگون بخت شوروی بسیار گران رقم خورد. روز سوم ماه مه, كناره گيري او از طريق يك بيانيه رسمي اعلام شد. به روش معمول استالینی, یهودی برجسته و دشمن شناخته شده نازیها «به خواست خودش» کنار گذاشته شد!( ۲). به جای او , واشسلاو مولوتف, همکار نزدیک استالین, در سیاست خارجی ناشناخته ولی به لحاظ سمت وسوی تفکّر موافق نزدیکی با آلمان, از ۳ مه ۱۹۳۹، سکّان وزارت خارجه شوروی را به دست گرفت.
تفاهم ناگهانی هیتلرواستالین!
این تعویض یک علامت پرمعنا و نشانه تمایز و گشودن باب جدیدي بود. شاید برای چمبرلین اهمیتی نداشت ولی بلادرنگ مورد توجه و ارزیابی دقیق هیتلر و کارشناسان وی قرار گرفت. برای «پیشوا» پاسخ به پرسش زیر بسیار مهم بود: آیا مسکو ـ مولوتف در چشم انداز قریب الوقوع جنگ لهستان، کماکان بخشی از مشکل به شمار می آيد («حامی مظلوم و حافظ مرزها», آن طور که طرح ناکام لیتوینوو پیش بینی کرده بود) یا این که حالا می توان به آنها نزدیک شد و چه بسا به توافق رسید؟ آیا شوروی حاضر می شود، با هر امتیاز که بخواهد، در جنگ لهستان «بی طرفی» پیشه کند؟ هیتلر, به رغم همه موانع روانشناسی نازیها و موازین ایدئولوژیک و کارزار ۲۰ ساله ضد بلشویکی اش آمادگی داشت برای منزوی کردن لهستان به هرکاری دست بزند و هر بهایی بپردازد و زیر هر معاهده یی با شوروی نقداٌ امضاگذارد. آیا استالین هم آمادگی داشت؟
بلافاصله پس از روی کار آمدن مولوتف پیگیری عاجل و جستجوي پاسخ براي پرسشهای فوق در دستور کار وزارت خارجه آلمان جای گرفت. شخص ریبن تروپ طرحی ریخت و به سفیر آلمان در مسکو دستورات لازم را داد: تماس هرچه سریعتر با وزارت خارجه شوروی, ابتدا پیشنهادات تجاری با رویکرد کاملاً مثبت و اجابت خواسته های مورد نظر آنها, سپس طرح محتاطانه مسائل سیاسی و ابراز علاقه به کسب بی طرفی شوروی در جنگ لهستان! این رویکرد در دنیای سیاسی و افکار عمومی جهان آن زمان, یک تابوشكني فوق العاده، و به لحاظ آثار آن یک بمب خطرناک سیاسی ـ تبلیغاتی به شمار می رفت که تا تعیین تکلیف نهایی نمی بایست علنی شود. اولین واکنشهای شوروی سخت, کند و همراه با سوءظن شدید بود. اصول انقلابی و الزامات «دژ پرولتاریای جهانی» به کنار, ملت و کشور همسایه در معرض حمله قریب الوقوع هیولای فاشیسم بود. همنشینی و قرار و مدار دوستانه با مهاجم؟ سوای «اخلاق انقلابی» و .. که تخصّص وزارت خارجه مولوتف نبود, پافشاری آلمانیها و پیشنهادهای تجاری جذّاب آنها وسوسه انگيز بود. بعد از مدتی دربهای بسته گفت و شنود کمی باز شدند. سفارت و سفیر آلمان در مسکو از حالت تقریباٌ فراموش شده به در آمدند و رفت و آمدها به زودی از ریل تجاری به مسیر سیاسی افتاد. مولوتف به صرافت افتاد. فهمید که هیتلر در یک تنگنای سخت و در رقابت با هیأتهای غربی حاضر است برای جوش خوردن معامله هر قیمتی بپردازد, به خصوص که بذل و بخششها عمدتاً از جیب دیگران (ممالک اروپای میانه و شرقی)پرداخت می شد.
از دید استالین فرصتی فوق العاده و برآورد سود معامله استثنایی بود. میز مذاکره با آلمان هم چیده شد. اکنون مسکو درگير دو میز مذاکره همزمان ولی با دو رویکرد متمایز و پنهان از هم بود. مذاکره با انگلیس ـ فرانسه حول موضوعات فرعی و نوعی اتلاف وقت, امّا مذاکره در میز آلمان دینامیک و پرسود. در این اثنا پارلمان انگلستان, به خصوص سران احزاب اپوزیسیون, از بی نتیجه ماندن گفت و گوهای مسکو سخت ناراضی بودند. می خواستند دولت مسأله را در پارلمان, دستِ کم در نشست غیرعلنی رهبران فراکسیونها و کارشناسان مطرح کند. اواسط ماه مه قرار جلسه مورد نظر گذاشته شد. در این نشست بود که معلوم شد شخص چمبرلین کماکان مخالف و مانع اصلی هر گونه اشتراک عمل با شوروی است:
«در ۱۹ ماه مه مجموع پرونده مذاکرات انگلستان ـ روسیه در نشست غیرعلنی سران احزاب و تنی چند از وزرای سابق به بحث گذاشته شد. لویدجرج (حزب کارگر), ایدن و من با تأکید بسیار ضرورت حیاتی انعقاد بلادرنگ یک قرارداد همه جانبه با روسیه را به دولت گوشزد کردیم. این معاهده می بایست به صورت پیمانی میان دو قدرت هموزن با حقوق برابر منعقد شود. نخست وزیر اقدام به پاسخگویی کرد و برای نخستین بار نظرش را راجع به پیشنهاد شوروی بیان نمود. واکنش چمبرلین نسبت به پیشنهاد شوروی بسیار سرد و بی حال و حتی تحقیرآمیز بود,طوری که نشان می داد، مانند سال گذشته وآن جوابیه منفی به پیشنهاد پرزیدنت روزولت، هیچ متوجه حساسیّت و اهمیّت امور واقع نیست!
اَتلی (رهبر حزب کارگر), سینکلر (رهبر حزب لیبرال), و ایدن به طور عام در باره خطر قریب الوقوع و ضرورت اتّحاد و ائتلاف با روسیه صحبت کردند.»( ۳)
در این زمان فرستادگان گوناگون هیتلر در شرق و غرب سخت فعّال بودند. در ۷ ژوییه دولتهای ایستلند و لِتلند (حاشیه دریای بالتیک) قرارداد عدم تجاوز با آلمان بستند. در غرب, ۲۳ ژوییه، دولت بلژیک موضع بی طرفی اتّخاذ نمود و از ادامه شرکت در نشست رؤسای ستاد ارتشهای غرب خودداری كرد. در انگلستان, زیرفشار فزاینده سران پارلمان, دولت پذیرفت با اعزام سفیری ویژه به مسکو دور تازه یی از مذاکرات را آغاز کند. با وجود این پیشرفتی حاصل نشد. سرانجام در اوائل اوت به ابتکار شوروی پیشنهاد تازه یی عنوان شد: انجام مذاکرات بعدی فقط در سطح نظامی. با این پیشنهاد دولت شوروی می خواست درجه جدیّت مواضع و مذاکرات انگلستان و فرانسه را ارزيابي و تکلیف این گفت و گوهای چند ماهه را یکسره کند. دولت انگلستان در تاریخ ۱۰ اوت هیأتی به ریاست آدمیرال دِرکس, فرانسه هیأتی تحت سرپرستی ژنرال دومنس به مسکو فرستادند. هر دوِ اینها شخصیّتهای نظامی برجسته اي بودند ولی در نهایت شگفتی معلوم شد نه اختیارات کتبی تصمیم گیری همراه دارند و نه اصولاً طرحی مشخّص برای مذاکره! در حالی که شوروی با حضور مارشال وروشیلف و اختیارات کامل وی جدّیت خود را اثبات کرده بود.
این کنفرانس نظامیان در واقع آخرین شانس پروسه مذاکرات شوروی با غرب و ای بسا جلوگیری از جنگ بود. در فاصله کوتاهی پس از شروع نشست, شکست آن توسط وروشیلف اعلام گردید. آن زمان جوانب و علل ناکامی این دیدار انتشار بیرونی نیافت. ولی بعدها چرچیل راز سر به مُهر را افشاء کرد:
«در اوت ۱۹۴۲ طی دیداری که در کرملین داشتم, استالین جنبه یی از آن موضعگیری را برای من توضیح داد. گفت: “ما متوجه شدیم که دولتهای انگلیس و فرانسه در صورت حمله هیتلر به لهستان مصمّم به جنگ نیستند. آنها امیدوار بودند با نمایش دیپلوماتیک, یعنی با ادامه مذاکرات انگلستان, فرانسه و روسیه هیتلر مرعوب شود و جا بزند. درحالی که نظر ما عكس اين بود.»(۴)
چند روز پس از شکست کنفرانس نظامیان, استالین تصمیم خود را گرفت و شب هنگام ۱۹ اوت ۳۹ به کمیته مرکزی اطلاع داد در نظر دارد با آلمان پیمانی امضاکند! مذاکرات دو کشور به اندازه کافی پیشرفت کرده و متون مبنایی آماده شده بودند. هیتلر بسیار عجله داشت که معاهده مربوطه در ماه اوت امضا و رسمیّت یابد. پیشاپیش با قرارداد اقتصادی مورد نظر شورویها موافقت کرده بود, همچنین با طرح تقسیم کل اروپای میانه و شرقی به دو حوزه نفوذ و حضور طرفین. در این رابطه هيتلر با همه خواسته هاي استالين موافقت نمود. در پایان تنها خواست فورر این بود که ریبن تروپ به سرعت عازم مسکو شود و مسأله فیصله یابد. لذا روز یکشنبه ۲۰ اوت دست به کاری شگفت و برای او بی سابقه زد. شخصاً پیامی برای استالین (خصم شماره یک بیست ساله اش) فرستاد و از او خواهش کرد ریبن تروپ را ۲۲ یا حداکثر ۲۳ اوت, برای مذاکره نهایی و مُهر و امضای معاهده پذیرا شود. به گزارش شاهدان, هیتلر در انتظار پاسخ استالین فوق العاده بیقرارو هیجان زه و تمام وقت درمقرّ کوهستانی اش بیدار و عصبی بود. سرانجام دوشنبه شب ۲۱ اوت دیروقت, حوالی سه بعد از نیمه شب , متن جوابیه به دستش رسید:
«حضور صدراعظم رایش آلمان, آدُلف هیتلر, از نامه شما تشکّر می کنم.امیدوارم که پیمان عدم تجاوز آلمان ـ شوروی موجب عطف روابط و بهبودی مناسبات سیاسی میان دو کشور شود… دولت شوروی به من اختیار داده شما را در جریان گذارم که با سفر آقای ریبن تروپ به مسکو در ۲۳ اوت موافقت دارد. امضاء:ژزف استالین »(۵)
نوشته اند هیتلر از دریافت این پاسخ به قدری خوشحال شد که همان جا فریاد کشید: «حالا دنیا در چنگ من است» (۶)
این که نخست وزیر دولت فخیمه بعد از اطلاع از این توافق چه احساسی پیدا کرد بر نگارنده معلوم نیست. واکنش رسمی دولت در ملأ عام ابراز تعجب بود.علاوه براین, نوشته شده که به توصیه سياستمداران برجسته و تأکید مستر کندی, سفیر ایالات متحده در لندن, دو روز بعد چمبرلین به اتفاق کلنل ژوزف بک, وزیر خارجه لهستان که به لندن آمده بود, زیر سند «پیمان دوستی و حمایت متقابل» انگلستان ـ لهستان امضا گذاشتند. روز بعد هم دولت فرانسه پیمان مشابهی را امضاء کرد. غافلگیری و آشفتگی دولت و ملت لهستان کمی رفع شد.علت این بودکه«دوستی با استمالتگران» را هنوز تجربه نکرده بودند!
منابع و توضیحات
1- چرچیل , جنگ جهانی دوم, ص ۱۷۸, به زبان آلمانی ،
2- کشوری که تازه از یک فاز سنگین و تکان دهنده تصفیه های خونین درونی (۱۹۳۶-۱۹۳۸) با قربانی شدن بخشی مهم از برجسته ترین سران حزبی و نظامی و هزاران افسر و کادرهای نخبه اش سر برداشته بود (از جمله نگاه کنید به کتاب «در دادگاه تاریخ», نوشته مِدوِدُف, ترجمه منوچهر هزارخانی, انتشارات خوارزمی). با وجود پیگیری سیاست امنیّت جمعی و کار در جامعه ملل هنوز دستاورد دندانگیری نصیبش نشده بود. لیتوینوو که از پست وزارت خارجه برکنار شد یک راست به گوشه گمنامی فرو غلتید و در یک پُست اداری بی اهمیت, تحت نظر پلیس سیاسی قرار گرفت.
3- چرچیل, همان کتاب , ص .۱۸۰
4- چرچیل, همان کتاب, ص ۱۸۶ (تأکید از من است).
5- Nazi-Sovit Relations, P.۶۹.
6- Philipp Fabry, Der Hitler – Stalin – Pakt, ۱۹۳۹-۱۹۴۱, S.۶۶
در تابستان ۱۹۳۹, در آستانه حمله هیتلر به لهستان و آغاز جنگ جهانی دوم, امضای معاهده «ریبن تروپ- مولوتف » به واقع یک مصیبت وحشتناک فکری ـ امنیّتی و تشکیلاتی برای احزاب کمونیستی اروپا بود. بلافاصله با انواع توهین و تعرّض دولتها مواجه شدند. همچنین بر کل جنبش ضد فاشیستی دنیا ضربه یی سهمگین وارد شد. آن قدر این اتّفاق بعید و قبیح به نظر می آمد که افکار عمومی چپ و مترقی دنیا نمی توانست ننگ آن همدستی با هیتلر را هضم کند. بسیاری منکر وجود چنین معاهده یی می شدند! نگارنده در زمان جوانی (دو سه دهه بعد از جنگ) خود چنان انکاری را از زبان مریدان ایرانی استالین به گوش شنیده است که چنین معاهده یی را یک دروغ و محصول «تبلیغات امپریالیسم» می شمردند!
این معاهده یک پروتکل سرّی داشت شامل جزئیات نقشه تقسیم حوزه های نفوذ و حضور طرفین در اروپای میانه و شرقی.
در جنگ لهستان نه تنها شوروی «بی طرف» می ماند و نصف کشور لهستان را به اشغال خود درمی آورد , بلکه حتی بعد از خاتمه جنگ نیز هر دو طرف متعهّد بودند از «تبلیغات لهستانی» علیه طرف دیگر در منطقه تحت اشغال خود ممانعت به عمل آورند!