Home سخن روز آرشیو سخن روز پول و فعالیت سیاسی- رامین کامران

پول و فعالیت سیاسی- رامین کامران

چند شب پیش در کلاب هاوس سازمان ایران لیبرال گردهمایی داشتیم. بحث راجع به پول بود و کار سیاسی و خوب اداره شد و خوب هم پیش رفت، مهم ترین حسن جلسه، رفتار درست و سنجیدهٔ شرکت کنندگان بود که ربطی به اطاق های معمول کلاب هاوس نداشت. از آنجا که بیشتر از شفاهیات طرفدار کتبیات هستم، فکر کردم بهتر است که مطالب را قلمی بکنم تا نظم درستی بگیرد.

کلیات

همهٔ ما به تجربه می دانیم که کار سیاسی محتاج پول است و اگر منابع مالی کافی نداشته باشبد، محکومید به کندی و گاه سکون. ولی خوب، پول ابزار خنثی نیست، استفاده از آن از یک طرف محدودیتهایی را به همراه میاورد و از سوی دیگر بر شیوه و ترتیب رفتار شما تأثیراتی مینهد که نمیتوان نادیده گرفت.

اول سؤال این است که پول را از کجا میاورید؟

منابع کسب کمک مالی روشن است و فهرست محدودی دارد، نه فقط در ایران، در همه جا.

اول از همه جلب کمک طرفداران است. هر دستگاه سیاسی چنین می کند و از طرفداران خود، چه فعال و چه غیر فعال توقع کمک دارد. به اعتباری، این سالم ترین شکل جلب کمک است و در جای خود می توان به تأیید دمکراتیک تشبیهش کرد. پول دادن هم نوعی رأی دادن است و ابراز موافقت. سابقهٔ این کار در ایران به انقلاب مشروطیت باز میگردد. جنبش ملی شدن صنعت نفت هم مثال دیگری است و انقلاب اسلامی نیز همین طور. تمامی حرکت های اجتماعی بزرگی که در ایران می شناسیم به همین ترتیب پیش رفته است. مردم تا موافق هستند، کمک میکنند و اگر نباشند، نه. معیار بسیار خوب و روشن است. برای همین است که ما در ایران لیبرال پیش از هر چیز چشم به دست کمکهای مردمی داریم و دائم مردم را به یاری فرا می خوانیم. نباید فکر کرد که مگر هر فرد چه اندازه می تواند کمک بکند و دل به این تصور باطل داد که این منبع قلیل است و به جایی نمی رسد. اگر پشتیبانی جدی باشد برای همه کار تکافو می کند.

منبع دوم بنگاه های اقتصادی است. روشن است که باید جایی دنبال پول رفت که پولی هست و مرکزش هم این گونه سازمان هاست. در اینجا هم می توان تا مشروطیت عقب رفت. نه به این صورت که از این و آن شرکت صحبت کنیم، کمک از طرف بازاریان و تجار انجام گردید. همین روش در نهضت ملی و در انقلاب اسلامی هم ادامه داشت. بازاریان ایران پشتیبانان اصلی حرکت های اجتماعی بوده اند. روشن است که به کمونیست ها کمک نمی کردند، پول می دادند به ملی ها و به مذهبی ها. هنوز به اینجا نرسیده ایم که شرکت های بزرگ چنین کاری را بر عهده بگیرند. در آینده ممکن است چنین بشود، مثل آمریکا فرضاً. البته همه میدانند که مشکل اصلی آمریکا این است که دیوان عالی این کشور، یکی دو دههٔ پیش چنین اعلام کرد که اشخاص حقوقی، یعنی شرکت ها نیز می توانند مانند اشخاص حقیقی، هر قدر خواستند به یک یا چند نامزد کمک کنند. نتیجه اش را نیز که پولی شدن بیش از پیش سیاست در آمریکا بود ـ همه شاهدند. مشکل اصلی دمکراسی ها که ما هنوز با آن درگیر نشده ایم، کنترل مخارج انتخاباتی نامزد هاست. برای این که کار از روال اصلیش که مقابلهٔ برنامه ها و ایدئولوژی هاست، خارج نشود و امکانات رقبا کمابیش، اگر نه مساوی که متعادل باقی بماند، نمی باید هیچکدام بتواند از حد معینی بیشتر خرج تبلیغات بکند. این حد اکثر در آمریکا وجود ندارد و اوضاع شکلی را گرفته که می دانیم. در اروپا هست ولی در اینجا هم روش هایی برای دور زدن آن موجود است. ملاً خرید رسانه ها توسط اشخاص ثروتمند و استفاده از آنها به نفع نامزد مورد نظرشان و… به هر صورت این مسئله مشکل آیندهٔ ما هم خواهد بود و باید از حالا منتظر بروزش بود.

منبع آخر هم کشور های خارجی هستند. این آخری را بعد از انقلاب شاهدیم و در اپوزیسیون، هرچند قبل از آن هم وجود داشته، ولی زیاد در موردش بحث نشده، مثل کمک گرفتن خمینی و مخالفان شاه از کشور های عربی. البته در دوران نهضت ملی هم، مخالفان مصدق، از دولت های آمریکا و انگلستان که میخواستند دولت ایران را ساقط کنند و بالاخره موفق هم شدند، پول دریافت میکردند. به هر صورت در این موارد بحث مبارزهٔ انتخاباتی در کار نبود، پول به طریق دیگری خرج می شد. بعد از انقلاب هم که آمریکا و اسرائیل نیز به فهرست اضافه شده اند.

عجالتاً یادآوری کنم که ما هیچگاه از بنگاه های اقتصادی و دولت های خارجی کمکی دریافت نکرده ایم و معتقدیم که مردم ایران باید خود هزینهٔ آزادسازی کشورشان را تقبل نمایند.

نکتهٔ اصلی این جاست که هیچکدام از این منابع را نمی توان از اصل و اساس مردود شمرد، حتی کمک خارجی را. مهم این است که روشن شود شما در برابر آن کمکی که دریافت میکنید، چه می دهید. تا آنجا که به مردم مربوط است که سالم ترین منبع کمک هستند، آنچه می دهید پابندی به برنامه و قولتان است. مردم وقتی پول می دهند، به خاطر چیزی می دهند که شما اعلان کرده اید و قرار است اجرا کنید. در این مورد همه چیز روست. چیزی هم پنهان شدنی نیست، یا پای حرف و قولتان هستید یا نه، نتیجه هم بر همه معلوم است. تا رابطه فقط با مردم است، معیار هم پیروی از مرام و قول است. در مورد بنگاه های اقتصادی، مشکل معمول دادن پول و گرفتن امتیاز است که در دمکراسی ها امریست بسیار معمول و نوعی رابطهٔ بده بستان ناسالم ایجاد می کند، برتری منافع خصوصی بر منافع عمومی. مورد کشور های خارجی هم کار می تواند به همین بده بستان بکشد البته در این جا با از دست رفتن منافع ملی و نه فردی. نمونه ها را هم که می بینیم.

آنچه که ما چندین سال است که بعد از مرگ بختیار و از هم پاشیدن اپوزیسیون اولیه، شاهدیم، حقوق بگیری است، یعنی مزدوری برای خارجی. دستگاه هایی که اسم و رسمی داشته باشند و در مقام دریافت کمک یا طلب کردن آن از کشور های خارجی باشند، بسیار کم شمارند و شاخص ترین آنها شخص رضا پهلوی است که البته سازمان ندارد، خودش است و خودش و البته حسابی هم به کسی پس نمی دهد.

مسئله این است که کار رسیدگی به پول های دریافت شده در همهٔ دمکراسی ها هم حساب و کتاب روشن ندارد و در مورد گروه هایی نظیر اپوزیسیون ایران هم اصلاً حساب و کتاب ندارد. فقط باید از بیرون نگاه کرد و حدس زد. آنچه مردود است استفادهٔ شخصی است و روشن است که بخشودنی نیست و متأسفانه باید اضافه کرد که مواردش هم کم نیست. کار که قرار و قاعده نداشته باشد، از این مشکلات هم پیش میاید.

دستگاه بختیار

معمولاً تا بحث پول پیش میاید، فکر همه می رود دنبال اینکه که برده و که خورده. نکاتی که می خواهم در پایان و به عنوان مثال بگویم، از این قسم نیست، مربوط است به تأثیر ساختاری پول و به تجربیات دوران جوانیم باز می گردد، به نهضت مقاومت ملی دکتر شاپور بختیار.

این سؤال بار ها مطرح شده که چگونه دستگاهی که بختیار بر پا کرده بود، از هم پاشید؟

 بختیار موجه ترین فرد ممکن بود برای ادارهٔ مبارزه با خمینی. آنهایی که در خارج و در ابتدای کار، دورش جمع شدند، از بهترین هایی بودند که در بین ایرانیان یافت می شدند ـ هرچند مردم بسیار کمتر از آنچه که باید به یاری وی شتافتند. خط سیاسی او در امتداد مصدق بهترین گزینهٔ سیاسی بود وهنوز هم هست. به علاوه، امکانات مالی بختیار به دلیل کمک کشور های خارجی، بسیار بالا بود. همهٔ اینها باید با هم راه پیروزی را باز می کرد. ولی نکرد و سازمانی که بختیار بر پا کرده بود، ظرف چند سال از هم پاشید و بعد از مرگ او ـ بر خلاف انتظار ـ اثری از آن باقی نماند.

این جاست که می خواهم از اثر ساختاری پول صحبت بکنم. چون تا آنجا که به پول مربوط می شود، در دستگاه بختیار مسئلهٔ اختلاس و اینها مطرح نبود، اشکال از جایی دیگر بود. مشکل در حسابداری نبود.

اول از همه باید توجه داشت که کار سیاسی با اعتقاد می گردد. سوخت اولیه اش این است نه چیز دیگر و نه پول. بسیاری یادآوری خواهند کرد که کار سیاسی به پول احتیاج دارد و درست هم می گویند. بدون پول نمی توان کار سیاسی کرد و وقتی پول کم باشد بازده کار شما بسیار پایین میاید. ولی این را هم اضافه کنیم که در فعالیت سیاسی، پول به کار ترویج عقیده و تبلیغ برای آن هایی میاید که پیشش می برند، نه چیز دیگر. برخی سازمان ها با کادر حرفه ای می گردد و حتی می توان گفت که هر سازمان بزرگ سیاسی محتاج کادر های حرفه ایست تا کارآیی خود را بالا ببرد. اینها کسانی هستند که حقوق می گیرند تا برای حزب کار بکنند. نکته ای که باید توجه داشت این است که کادر های حرفه ای حزب را از بین معتقدان انتخاب می کنند و سپس وظیفه ای به آنها محول می سازند و حقوقی برایشان در نظر می گیرند، نه بر عکس. شما نمی توانید از کسی که فقط به عنوان کارمند وارد دستگاهتان شده، مبارز معتقد بسازید. کارمند، کارمند است و فعال سیاسی، فعال سیاسی. حساب را باید داشت.

حال بیاییم سر دستگاه بختیار که من فعالیت سیاسی را در بیست سالگی در آنجا شروع کردم و هنوز هم به راهی می روم  که در آن قالب برای خودم ترسیم نمودم.اینرا هم اضافه کنم که از هم پاشیدنش ضربهٔ بسیار بزرگی بود که ناچار به تحملش شدم. چون به عبارتی همه چیزم را وقف آن کرده بودم و به باد رفتن همه را به چشم دیدم. این فروپاشی به پول مربوط بود، ولی نه به هیچ نوع سؤاستفاده. تأثیر ساختاری پول این بلا را باعث شد.

گفتم که دستگاه بختیار از بابت مالی وضع بسیار خوبی داشت. دلیل این امر تقاضایی نبود که بختیار از کسی یا گروهی یا دولتی کرده باشد، این بود که بر هر کس به هر دلیل با خمینی و نظامی که روی کار آورده بود، مخالف بود، معلوم بود که بختیار تنها مرد این مبارزه است و اگر بخواهید این کار پیش برود باید به او کمک کنید. امری که به بختیار امکان می داد تا هر کمکی را قبول کند و هیچ تعهدی ندهد. وی در حقیقت تعهد مبارزه را قبل از همهٔ اینها داده بود و بر سر قولش بود. از افراد معمولی گرفته تا اشرف پهلوی و صدام حسین برخی دیگر کشور های عربی به وی کمک کردند. این ها و بخصوص حملهٔ عراق به ایران،  باعث شد تا بد خواهان به وی تهمت بزنند که تعهدی پذیرفته که بی پایه بود ولی از سوی کسانی که یا با مشی سیاسی وی مخالف بودند یا کینهٔ ارزیابی درست و دلیری اش در انقلاب را به دل داشتند، تا امروز هم تکرار می شود. فقط نگفتند که چون از اشرف پول گرفته، کودتای بیست و هشت مرداد را هم قیام ملی خوانده… حال شاید در آینده این را هم بگویند.

نفس پول گرفتن از منابع مختلف، به غیر از فرصت دادن به افترای بد خواهان، مشکلی ایجاد نمی کرد. مشکل به نوعی از حجم این پول بر میخ است، حجمی که در نگاه اول مطلوب و کارساز می نمود و بیش از حجمش، از استفادهٔ بی حساب از آن، از اینکه موجد توهم شد و درست اداره نشد. با کمی اهمال می توان گفت که این پول با دستگاه بختیار همان کاری را کرد که افزایش ناگهانی بهای نفت با حکومت آریامهری کرد. با ایجاد این تصور که با آن می توان اگر نه همه، لااقل اکثر مشکلات را حل کرد و به این ترتیب به اهدافی دست یافت که بدون آن دور از دسترس می نمود. البته پول وسیلهٔ لازم و خوبی است، ولی همه کار از آن بر نمیاید. این نکته از قلم افتاد.

دستگاه بختیار با کسانی شروع به کار کرد که جداً به راه او و قابلیت خودش معتقد بودند و هیچ کدام به دنبال حقوق در پی اش نیامده بودند. در ابتدا امکانات محدود بود و دستگاه کوچک، ولی سالم. توهمی که پول ایجاد کرد این بود که می توان امکانات سیاسی را به تناسب منابع مالی گسترش داد. این گسترش که استفاده از کادر های بیشتری را ایجاب میکرد، با جلب افراد معتقد در مدت کوتاه ممکن نبود و روشن بود که احتیاج به عناصر کاربلد داشت، از روزنامه نگار گرفته تا هر کس دیگر. خلاصه این که باید کارمند استخدام میشد. این امر فرصتی فراهم آورد تا کسانی که دنبال کار بود و نمی توانستند در بازار کار کشور های غربی جا بیافتند، به سمت بختیار بیایند و به سودای دریافت حقوق در دستگاهش مشغول به کار گردند. البته این حرکت با ابراز ارادت سیاسی که گاه حتی با اغراق نیز تؤام می گشت، همراه بود، ولی تغییر محسوس بود و به تدریج نمایان تر هم شد. دستگاه تبلیغات که بزرگترین بخش سازمان بود به این ترتیب توسعه یافت و خوب هم می گشت. هرچند عنصر اصلی که اعتقاد سیاسی بود، در آن رو به نقصان گذاشته بود. کم کم کادر های سالم اولیه به حاشیه رانده شدند و برخی از همکاری صرف نظر نمودند. دستگاه از درون پوک شد، بدون این که نفوذ فرضی جمهوری اسلامی یا توطئه ای از جانب گروه یا کسی به این سو براندش. با توهم مشکل گشایی پول و با ادارهٔ نادرست آن. پول نمی تواند همه کار برای شما بکند و گاه حتی می تواند ورشکستتان نیز بنماید.

حال چرا ادارهٔ نادرست؟ اول از همه باید گفت که خود بختیار، با اخلاق خانی اش، اصلاً اعتنایی به پول نداشت و ـ بر خلاف مصدق ـ اهل ادارهٔ آن نبود. کاری بود که یکسره به دیگران واگذار نموده بود و در اجازه به کمک به درماندگان فراری از ایران و هزینه کردن پول، به نهایت گشاده دست بود. از دید او حسابی در کار نبود، حساب را باید بقیه نگه می داشتند. ولی که بودند این بقیه؟

در درجهٔ اول وزرایی بودند که در تبعید به همکاری با بختیار ادامه داده بوند و با او جلسهٔ مرتب داشتند. این ها بوروکرات های قابل تربیت شده در حکومت پهلوی بودند. هرکدامشان کاملاً قادر بود وزارتخانه ای فرضاً با چند ده هزار کارمند را به خوبی اداره کند. ولی هیچ کدامشان اصلاً کار سیاسی نکرده بود، با این نوع فعالیت آشنایی نداشت. چنانکه برازندهٔ بوروکرات ها و بخصوص بوروکراتهی دورا پهلوی بود، عملاً زندگانی بری از سیاست داشتند. برای آنها، داخل شدن به یک حوزهٔ حزبی، دستکمی از بازدید از یک قبیلهٔ آفریقایی نداشت. امری بود به کلی بیگانه و شاید حتی مایهٔ اعجاب. شاید حتی تفاوت بین کادر معتقد و کارمند، برایشان معنای روشنی نداشت و به  هر صورت کار کردن با مشتی کارمند برایشان عادی و حتی عادت روزمره بود. روال کاریشان این بود و حتماً در آن عیبی نمی دیدند.

در درجهٔ دوم، برخی که از بخش خصوصی آمده بودند و تجربهٔ سیاسی شان بیش از وزرا نبود و اگر هم بود، از بابت کار سازمانی سیاسی تجربه ای نداشتند. برای این ها هم رابطهٔ کارفرما و کارمند طبیعی و عادی بود و مانند گروه قبلی، در آن عیبی نمی دیدند و تمایز دو نوع کادر هم برایشان چندان  موضوع نداشت. اگر کارمندانی داریم که کارشان را درست می کنند، دیگر چه می خواهیم؟ به همین ترتیب می توان جلو رفت، چنان که در هر نهاد اقتصادی. اضافه کنم که اینها، بر خلاف گروه قبلی، با کارمندان رابطهٔ شخصی داشتند نه مثل دولتی ها که عادت به رابطهٔ غیر شخصی دارند. به چشم کارمندان خودشان به آنها نگاه می کردند، نه کارمند دستگاه.

گروه آخر هم معدود افرادی بودند که سابقهٔ کار سیاسی داشتند، چه با ریشهٔ توده ای و چه ملی. مشکل اینها هم که پیامد سرکوب طولانی مدت و بی وقفهٔ گروه های سیاسی در ایران بود، این بود که سالهای سال هیچ فعالیت سازمانی نکرده بودند. آن هایی که از جبههٔ ملی آمده بودند، زمانی هم که کار کرده بودند، در قالب سازمان های کوچک چنین کرده بودند و اگر چیزی یادشان بود، همین بود که کفاف احتیاج روز را نمی داد. آنهایی هم که از توده آمده بودند، جز سانترالیسم دمکراتیک تجربه ای نداشتند و اگر آنرا وانهاده بودند، چیزی به جایش نگذاشته بودند. دسته ای هم از فعالین خارج از کشورآمدند که سابقهٔ کنفدراسیون داشتند و باز هم تجربه شان جز همان سانترالیسم دمکراتیک با تمام نکبتش نبود. فقط لق تر از حزب توده چون در قالب بسیار کوچک و درهم و برهم کنفدراسیون فرصت بروز و تربیت یافته بود. گروه اخیر هم ایدئولوژی که به کار مبارزهٔ دمکراتیک و لیبرال بیاید نداشتند و هیچ بدشان نمیامد که حقوق بگیران را تبدیل به کادر حزبی بکنند و فراکسیون خود را به این ترتیب تقویت نمایند. البته ناموفق هم بودند. هدفشان درست کردن بدل مجاهدین بود، دستاوردشان بدل دستگاه امینی. آن از آرمان و این از قابلیت.

خلاصه اینکه آن گرایش ناسالمی که در نهایت دستگاه بختیار را به باد داد، در چشم اکثر قریب به اتفاق این افراد اگر هم مرئی بود، الزاماً عیب محسوب نمی شد. با ترتیبی که فراهم آمده بود، حیات دستگاه وابسته شده بود به میزان پولی که می تواند خرج کند و وقتی منابع مالی ته کشید، سرنوشتی جز تعطیلی در انتظارش نبود که واقع شد. عاقبتی بسیار دردناک.

نتیجه گیری

نتیجه گیری از حرف هایم بسیار کوتاه خواهد بود و فشرده ای از آنچه گفته شد.

اول این که در کار سیاسی، نظارت اصلی بر پول، از نوع حسابداری نیست، سیاسی است. نه که حسابرسی دقیق مهم نباشد، هست و بسیار هم هست، ولی آنچه تعیین کننده است، نوع استفاده ایست که از پول می کنید و تأثیری که بر طرز عملتان می نهد.

حساب اصلی این جاست که از اهداف اعلام شده، منحرف نشوید و منبع پول در جایی اهمیت پیدا میکند که در این زمینه تأثیر نامطلوب بر جا بنهد.

باید بدانید که دستگاهتان سیاسی است و اجزایش هم فعالان سیاسی هستند، یا این که کارمندی است.

در همه احوال، شفافیت جایگزین ندارد. از کجا پول آورده اید و چگونه مصرفش کرده اید.

شروطی که شمردم سنگین نیست و کاملاً قابل اجراست، فقط جدیت می خواهد.

۱ مه ۲۰۲۴، ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳

این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است

rkamrane@yahoo.com