فرق این دو در چیست؟ رامین کامران
یکی از مباحثی که سالهاست در اپوزیسیون جریان دارد، حکایت تمایز بین سلطنت طلبان و مشروطه خواهان است. اصرار به مشروطه خواه خوانده شدن، از سوی افرادی که طی دهۀ اول انقلاب، نامی جز سلطنت طلب نداشتند و تمایلی هم به تعویض نام نداشتند، از ابتدا کوششی بود برای نو کردن هویت سیاسی محض کسب اعتبار. تاریخچۀ تمایز بازمیگردد به راه انداختن «قطار مشروطه» که به مقصد نرسید. سپس نوبت داریوش همایون شد که حزب مشروطه را تأسیس کرد تا هواداران سلطنت را صاحب حزبی بکند که برای نقش آفرینی سیاسی لازمش میشمرد.
طبعاً درست کردن حزب لیبرال مسلک با مادۀ اولیه ای که از طرفداران حکومت پهلوی تشکیل شده بود، بیشتر میتوانست جنبۀ تبلیغاتی داشته باشد. بریدن این افراد از خاطرۀ حکومت اتوریتر ممکن به نظر نمیامد و در نهایت ممکن هم نشد. نمیشد از پیشینۀ استبدادی دفاع کرد و وعدۀ حکومت لیبرال داد. فقط گروه کوچکی که مستعد تربیت سیاسی و رفتن به راه ترقی فکری بودند، در اطراف همایون گرد آمدند و پس از فوت او عملاً از حزبی که بدنه اش همیشه مدافع و طرفدار استبداد قبلی بود، کناه گرفتند.
البته اصطلاح «مشروطه خواه» بر جا ماند و هنوز هم مورد استفاده است. چون به هر حال صورتی آبرومند تری دارد تا سلطنت طلب خشک و خالی. هر دو عبارت، در بین طرفداران سلطنت و بیرون از این حوزه، در کنار هم به کار میرود و گاه بیانگر موضع و دستمایۀ تحلیل میگردد. به تصور من تمایزی اگر در کار باشد، بازمیگردد به ذهنیات افرادی که میخواهند موقعیت خود را در طیف سلطنت طلب تعریف کنند. ولی فراتر از این معنایی ندارد و در حقیقت تفاوتی ایجاد نمیکند که بتوان در زمینۀ سیاست جدیش گرفت.
نکتۀ اصلی در اینجاست که این هر دو گروه، یا همسانانشان که ممکن است از اسامی دیگری برای نامیدن خود استفاده نمایند، دنباله رو یک نامزد قدرتگیری در ایران هستند که شخص رضا پهلوی است. وجه اشتراک اصلی که دیگر تمایز ها را عملاً بی اعتبار میکند، همین است. هیچکدام از اجزای طیف هواداران سلطنت، نامزد دیگری ندارند و در شرایط فعلی نمیتوانند هم داشته باشند. این نتیجۀ دنباله روی سیاسی از رهبری است که قابل تعویض نیست و تا به حال خواسته آزادی عمل خویش را کاملاً محفوظ بدارد و به همین دلیل نه به مشاوران خود اختیاری تفویض کرده و نه به حزبی که قرار بوده پیروانش را گرد هم بیاورد و منضبط کند. استقلال عمل رهبر، البته نوید هیچ نوع «مشروطه»ای را نمیدهد، حتی در بین نزدیکان ـ ملت که جای خود دارد.
به رغم تمامی کوششهای لغوی و توجیهات جدلی، در ایران امروز عملاً تمایزی بین سلطنت طلب و مشروطه خواه وجود ندارد. وقتی شما همگی در عمل از سیاست رهبری پیروی میکنید که آنچه میخواهد میکند و جایگزینی هم برای وی ندارید، جایی برای متمایز کردن خودتان از دیگر پیروان باقی نمیماند. در چنین موقعیتی، ابراز بستگی به این و آن مشرب سیاسی، معنایی ندارد. چون عمل سیاسی که در آن شریکید، جهت روشنی دارد و نظر شما در آن تغییری نمیدهد.
تمایز، وقتی جداً واقع خواهد شد که مشرب سیاسی مشروطه خواهان بر بستگی شان به رهبر فائق بیاید. این هم در حکم بریدن از وارث سلطنت است که اصلاً صورت مسئله را تغییر میدهد. نکته از طنز خالی نیست: مشروطه خواهان وقتی از سلطنت طلبان متمایز خواهند شد که پیروی از رضا پهلوی را کنار بگذارند و لیبرال بودن خود را بر طرفداری از سلطنت مقدم بشمارند. اما این خود در حکم ختم مشروطه طلبیشان خواهد بود