زرّ گدازنده- رامین کامران
صحبت از زیبایی جنگ کردن در نظر همۀ مردمان صلحدوست و همۀ کسانی که از خشونت و مرگ روگردانند، ناشایست و نامطبوع جلوه می کند ولی اگر هم در حرکت هماهنگ واحدهای رزمی و زد و خوردهای میدان نبرد زیبایی نبینیم، بازنمودهای هنری جنگ را باید خواه ناخواه در حوزۀ زیبایی شناسی جای بدهیم.
تصاویر جنگ، از نقش ها و حجاری های کهن گرفته تا فیلم های امروزی، همه بعدی استتیک دارد. نکته دراین است که همگی از نوع تجسمی است، واقعیت را برای ما روایت می کند، به ترتیبی که با آن اشناییم و بدان خو گرفته ایم. گاه عواطف جنگجویان نیز در این تصاویر جا می گیرد و نقطه ای م یشود نه فقط برای ارضای چشم زیبابین بیننده، بل برای انعکاس عواطفش.
این تجسمی بودن خاصیتی است که عملاً در جمیع بازنمودهای هنری جنگ وجود دارد، از ابتدا تا به امروز، ازنقش ارابه رانان بین النهرین تا سوارنظام مکانیکی. تصویرپردازی آبستره از جنگ نداریم و لااقل من در جایی ندیده ام. تنها نمونۀ نزدیک، عکس های بسیار زیبای خانمی است که متأسفانه نامش را فراموش کرده ام و سال ها پیش در لوموند دیپلماتیک که مدیرانش در صفحه بندی و انتخاب تصاویر سلیقه ای کم نظیر دارند، دیدم. عکس ها از صحنه ای جنگی نبود، از میدانی بود که سالها بود نبرد در آن پایان گرفته بود ولی لاشه های آلات و ادوات جنگی که در آن باقی مانده بود و دستمایۀ تصویرپردازی بسیار زیبا و موفقی گشته بود.
تصور می کنم جنگ اخیر ایران و اسرائیل اولین مورد تصویرپردازی زیبای جنگی است که می توان از قماش آبستره به حساب آورد. مقصودم صحنه های موشکباران شبانه بر شهرهای اسرائیل است. تا به حال تنها صحنه هایی که از این دست دیده بودیم آتش شبانۀ آتشبارهای ضدهوایی بود، هندسی، عمودی و کوته عمر و تقریباً در همه مورد سیاه و سفید. موشکباران های ایران با درخشش فوق العاده، تداوم حرکت و هماهنگی آنها که نوعی رقص آرایی مرگبار را تصویر می کرد، در زمینۀ زیباشناختی بی سابقه بود. تداوم حرکت افقی و سقوط کمابیش عمودی موشک ها ترتیب پیچیده ای داشت که مشابهش را در هیچ آتش توپخانه ای نمیتوان دید و آتشی هم که در افق روشن می کرد فراتر از توان توپخانه بود. کندی حرکت فرصت حظ بصر را افزایش می داد و با گلوله بارانهایی که همه سریع و گذراست، تفاوت اساسی داشت. گویی بر گنبد فلک و دور از کون و فساد عالم زیرین می گذرد. تنها صحنه های نزدیک به آن چه دیدیم، تصویرپردازی از حرکت هواپیماهای جنگی است که در فیلم های سینمایی به ما عرضه می کنند و اساساً تفاوتی با تاخت سوارنظام ندارد. فقط سریع تر است و در آسمان انجام می پذیرد و تقریباً همیشه بازسازی است نه خود نبرد که از چشم ها دور است.
تمامی این زیبایی نه در سطح زمین که در دوردست آسمان قرارداشت ولی در معرض دید هزاران هزار نفر، گویی اصلاً برای نمایش خلق شده، نه برای کشتن. خطوط هندسی منحنی بدون حضور هیچ انسانی. استتیک خالی از وجود بشر و عواطفش که بعد بشری و حتی مرگباری آنها رابه پس صحنه میبرد و فقط برای لذت جمال طلبی مجال ایجاد می کرد. آسمانی پر از ستاره های درخشان وشهابهای عظیم که گویی نوید آخرالزمان بودند.
این صحنه ها بیش از هر چیز مرا به یاد بیتی از ناصرخسرو قبادیانی انداخت که چند قرن پیش در وصف شهاب و گویی برای امروزش سروده بود و همین به فکر نگارش مقالۀ حاضر انداختم: بنگر به ستاره که بتازد سپس دیو / چون زرّ گدازنذه که بر قیر چکانیش. این زرّ پیروزی بود که ما در آسمان اسرائیل دیدم.
۵ تیر ۱۴۰۴، ۲۶ ژوئن ۲۰۲۵