کودتای فقیهانه و لرزه و پس لرزه های حمله پهبادی-موشکی به قلب بازارجهانی نفت!- تقی روزبه
آیا خامنه ای با شلیک موشک ها و ارسال پهبادها به مراکزنفتی عربستان به «کودتائی» علیه سیاست های دولت برای مذاکره دست نزده است؟! آیا انجام چنین حمله ای در آستانه برگزاری مجمع عمومی سازمان ملل و تلاش های مکرون و آبه و… برای مذاکره و احیانا دیدارروحانی و ترامپ تصادفی است؟!
وزیر دفاع ایالات متحده : «[ما] نیروهای نظامی ایالات متحده، به همراه تیم میانسازمانیمان، مشغول همکاری با شرکایمان برای مقابله با این حمله بیسابقه و دفاع از نظم بینالمللی مبتنی بر حاکمیت قانون – که از سوی ایران زیر پا گذاشته شده است – هستیم.».
برآوردخسارت ۵۰۰ میلیاردی به این کمپانی چندتریلیون دلاری در بورس های جهانی بخوبی ابعاد این زمین لرزه و پس لرزه های آن را به تصویرمی کشد. پادشاه عربستان خواهان اقدامات کوبنده جامعه جهانی علیه این خرابکاری و تهدیدهای امنیتی نسبت به شریان حیاتی بازارجهانی شده است که در پشت آن سلاح های ایرانی دخیل هستند. و برهمین اساس هم برای ابراز یک واکنش جهانی خواهان مشارکت سازمان ملل و دیگرکشورها در تحقیقات پیرامون ان شده است.
بهرحال انگشت اتهام به سوی رژیم ایران، سوای نحوه و کم و کیف مداخله اش، نشانه رفته است بطوری که تاکنون رژیم ایران نتوانسته است حتی یک واکنش دفاعی قابل قبول دیپلماتیک پیرامون تبرئه خود و رد ادعاهای مطرح شده نشان بدهد. بنظر می رسد که سیاست ترامپ که بشدت غافلگیرشده است دروهله اول بجای واکنش مستقیم و زودرس ایجاد اجماع جهانی برای محکومیت ایران در مجامع جهانی و اعمال فشارهای جهانی و در پی آن اگر لازم دید توسل به اقدامات تبیهی- نظامی است، گرچه از سوی دیگر وی هم اکنون هم زیرفشار زیادی برای نشان دادن اقتدارآمریکا وجلب اعتماد متحدین منطقه ای است و البته نیاز خود او هم به عنوان یک رئیس جمهوری مقتدرهم انگیزه کمی نیست، بخصوص که او و دیگرسران آمریکا احساس می کنند که رفتارهای قبلی اشان (مثل موردسرنگونی پهبادشان و یا اخراج بولتن و یا ناتوانی اشان در توقیف کشتی نفتی و…) نه فقط در اذهان عمومی بلکه ازسوی حاکمیت ایران هم حمل بر ضعف تلقی شده و موجب تشویق آن ها به ادامه این گونه تعرضات به عنوان یک سیاست فراموردی شده است. بنابراین با وجود میل ترامپ به عدم درگیری که محسوس است اما کلا نباید وخامت اوضاع و خطرواکنش های نظامی توسط دستگاه حاکمه آمریکا و فشارمتحدین وی را در موردماجراجوئی رژیم در مبادرت به یک چنین اقدام خطرناکی را دستکم گرفت. اگر تا دیروز بفرض بر روی موشک ها شعارمرگ می نوشتند اکنون خود موشک ها را به پرواز در آورده اند.
از جانب رژیم ایران چنین اقداماتی در راستای دو راهبردکاهش زمان گریزهسته ای و ایجاد ناامنی در منطقه و شاهراه بین المللی عبورومرور نفت و تجارت یعنی تنگه هرمزاست و بیان آن سیاستی که رسما اعلام شده است: اگر ما نتوانیم نفت صادرکنیم نخواهیم گذاشت که دیگران هم به توانند و شعاریا امنیت برای همه و یا هیچ کس!
آن چه که قطعی است چه اگر بتوانند اسناد محکمه پسندی در مورد دخالت مستقیم ایران بدست آورند و یا ارائه دهند و چه دخالت غیرمستقیم و البته حمایت محرز رژیم از این گونه حملات، بهرحال پای ایران را خواهدگرفت و ابعادحادثه و تعرض رژیم چنان نیست که چشم فروبندند. هدف رژیم وادارکردن اروپا و ترامپ به حدف و در گام نخست کاهش تحریم های نفتی است که برای یک رژیم رانتیرنفتی جهت تامین هزینه هایش حیاتی است و حکم اکسیژن را دارد. عوامل مختلفی رژیم را تشویق به توسل و تشدید این گونه اقدامات تهاجمی و خطرناک کرده است که از جمله واکنش های منفعلانه دولت ترامپ در برابراقدامات تاکنونی رژیم در هردو حوزه فوق و نیز تزلزش در دفاع از متحدین خود درمنطقه و عدم تمایلش به وروددر مناقشات تازه نظامی در منطقه، مانند نحوه برخوردش با تخلیه نفت ابرکشتی ایران در سوریه و… است. و بهمین دلیل استراتژی حداکثری ترامپ در عین ایراد فشاراقتصادی به رژیم، اما یک استراتژی کور و فاقدتوان بازدارندگی لازم برای ممانعت از اقدامات متقابل ایران و به تسلیم کشاندن آن و مقابله مؤثر با تهدیداتی چون کاهش زمان گریزهسته ای و ایجادعدم امنیت در منطقه حتی تا سرحدحمله به قلب اقتصادسوخت جهان است. ترامپ آشکارا با گفتن این که به ما حمله نشده است، خلأ موجود قدرت در منطقه و نقش ضعیف دولت خود را به نمایش گذاشته است. نمایش چنین ضعفی توسط یک ابرقدرت بی گمان تحمل نخواهد شد. با این همه باید گفت بحران به سمت چنین دوقطبی شدن می رود که تکلیف آن را باید یا تهاجم جدید از طریق نظامی و یا با مذاکرات مبتنی بربرد برد به پایان برد. نکته مهم در واقعه کنونی آن است که رژیم ایران نیز با توجه به تنگناهای دولت های بزرگی چون آمریکا و انگلیس در شرایط کنونی خود به دوقطبی شدن اوضاع دامن می زند با این تصور که خروجی اش به نفع وی خواهد بود.
البته ناگفته نماند که آرایش تهاجمی گرفتن به خود توسط رژیم وهمه محاسبات و استنتاجاتش در استفاده از اهرم های دوگانه فوق به ناگزیر دارای خصلت کوتاه مدت است بویژه با توجه به محضورات ترامپ در مقطع پیشا انتخاباتی، اما الزاما در بلندمدت بسود خودرژیم هم نیست و حتی در حال حاضر هم خروجی همین سیاست موجب تنگ ترشدن حلقه محاصره و بی اعتمادی بیشتر به او و راندن بیشترحکومت های منطقه به دامن آمریکا و قدرت های بزرگ شده است. چنان که تا هم اکنون هم موجب حضوربی سابقه ناوهای آمریکا در دوسوی تنگه هرمز و پیوستن عربستان به ائتلاف نظامی آمریکا برای حفاظت از حمل ونقل دریائی و در حقیقت شکل دادن به بلوک نظامی در حال شکل گیری علیه ایران گشته است، که بیانگرآن است که سیاست تهاجمی رژیم بر محاسبات کوتاه مدت استوار بوده و بیشتر از روی استیصال و نگرانی از آینده خوداست تا راهبردی اندیشه شده برای حل معضلات انباشته شده و بهمین دلیل در همان چارچوب کوتاه مدت و بدون افق قابل بررسی است. علاوه براین توسل به آن با هدف برون افکنی بحران های وخیم داخلی و کنترل خطراعتراضات و شورش های گسترده است که با برون افکنی و بحران سازی در صدد است تا از آن طریق بتواند بر بحران های ساختاری و چند جانبه اقتصادی و سیاسی و ….. داخلی که همگی به طورهمزمان فعال هستند فائق آید. در تحلیل نهائی رژیم غرق فساد و ریخت و پاش های نجومی چیزی برای رفرم و تأمین حداقل مطالبات معیشتی و اقتصادی و اجتماعی جامعه در چنته ندارد و تنها ابزارش سرکوب و تقویت نهادهای نظامی امنیتی است و همزمانی تشدید سرکوب داخلی و بین المللی هم تصادفی نیست و بحران آفرینی در عرصه خارجی بخصوص با آمریکا و اسرائیل مفری برای او محسوب می شود که با بسیج و تقویت نهادهای سرکوب از یکسو و افزایش قدرت چانه زنی اش برای رسیدن به توافق با قدرت ها از موضع باصطلاح بردبرد (بویژه برای فشاربه اروپا) از سوی دیگر از چنبره خفه کننده آن ها بگریزد. در شرایط کنونی گذشته زمان به زیان رژیم است و از این رو همه برنامه ریزی هایش بناگزیر کوتاه مدت است و در جهت جهانی ساختن بحران ایران در وضعیتی که جهان آمادگی مقابله همه جانبه با آن را ندارد.
درحقیقت رویکرد اروپا و مکرون وقتی اعلام کردند که به تنهائی و بدون توافق و همراهی آمریکا قادر به برآوردن توقعات و از جمله اختصاص اعتبارمورد درخواست ایران و حل بحران برجام نیستند و نیز با برکناری بولتون که به عنوان نشانه ای از تزلزل ترامپ و عقب نشینی او تعبیرشد، و عزم رژیم ایران نسبت به پیشبرد سیاست های ماجراجویانه و «بزن و در رو» اش مصمم ترکرد. از همین رو پس از یک توقف کوتاه مدت و مذاکره با اروپا و… رضایت بخش نبودن نتیجه آن لازم دید که دورجدیدی از بحران آفرینی را آغاز کند ( که در مرکزآن آماج قراردادن عربستان و نفت قراردارد) با نیم نگاهی به مذاکره با قدرت چانه زنی بالاتر و دارای نتایج بهتر را در پیش بگیرد. چرا که رژیم نتایج تحرکات ماجراجویانه خود در دوره قبلی را گرچه به دلخواه نیافت اما تاکتیکی مؤثر در چانه زنی و جهت عقب نشینی آن ها تلقی کرده است که لازم است با فشاربیشتری جهت کسب امتیازات موردنظردنبال شود.
کودتای فقیهانه!؟
قرائنی وجود دارند که بتوان از کودتای فقیهانه سخن گفت. مطابق آن شخص خامنه ای و ستاد اتاق بحران و تصمیم گیری هسته واقعی قدرت بطوریک جانبه و خارج از مجاری نرمال ساختارقدرت چنین رویکردی را اتخاذ و سپس دیکته کرده است که با دیپلماسی و سیاست خارجی دولت روحانی بخصوص گشودن باب مذاکره پیرامون برجام و کاهش تنش زدائی خوانائی ندارد و حتی چه بسا به گونه ای کودتای بخش های تندرو علیه او و قراردادنش در برابرعمل انجام شده است. این کودتا در شرایطی صورت گرفته است که نشست مجمع عمومی سازمان ملل نزدیک است و دولت های اروپائی و آمریکا تلاش دارند که به هرقیمت شده با روحانی دیدار و مذاکره ای را ترتیب دهند و خامنه ای و جناح افراطی هم بشدت نگران آن است. بهمین دلیل با توسل به اقدامات عملی شبه کودتاگرانه در صدد ناممکن کردن آن برآمده اند و اکنون حتی از احتمال لغوسفر روحانی به نیویورک سخن در میان است. ناگفته نماند که زمینه سازی برای چنین مذاکرات و معاملاتی در تماس های مکررمکرون با روحانی و عملا از طریق دورزدن ولی فقیه و هسته سفت قدرت صورت گرفته است. جناح خامنه ای با پیشدستی و توسل به چنین قمار و ریسک بزرگی علیه اقداماتی که بزعم وی در حکم تؤطئه و تضعیف اقتداراو و جناح اصول گراست بفکر سوزاندن آن برآمده و حتی سخنرانی تند خود پیرامون ممنوع بودن مذاکره را پس از اقدام صورت گرفته، آن هم در یک جلسه تدریس فقه خارج بدان گونه تندوتیزبیان کرده است. مبادرت به چنین شیوه ای البته از حهتی به معنای کاهش قدرت کلام ولی فقیه هم بود که نشان دهنده آن است که بدون توسل به چنین اقداماتی بقدرلازم نافذنیست!
بی تردید حمله مستقیم و یا در بهترین حالت داشتن نقش فعال در یک اقدام غیرمستقیم حمله به قلب بازارجهانی نفت در عین حامل ریسک بسیاربزرگی است که هم چون رقصی جنون آمیز بر لبه یک پرتگاه بزرگ بنظر می آید و هم اکنون هم کشورهائی چون آمریکا و انگلستان و … را وادارساخته است که علیرغم اکراهشان به تشدید بحران در مقطع کنونی برای پاسخ گوئی مقتضی به آن به بررسی گزینه های مناسبی برای واکنش باشند که می تواند از فشار و تهاجم بین المللی دیپلماتیک تا اقتصادی و تا نظامی را در برداشته باشد. واکنش هائی که چه بسا به بحران در منطقه به قدرکافی مستعد انفجارهای تازه سوخت برساند. بی تردید بدون کنترل سیاست های ماجراجویانه رژیم توسط مردم ایران و جهان خطرورود به باتلاق تازه و بزرگی که چه بسا باتلاق های هولناک گذشته در مقابل آن کوچک و حقیر بنظربرسند وجود دارد. در این میان تضعیف بیش از پیش موقعیت دولت بزدل روحانی که به هر صورت به این گونه سیاست ها تن می دهد و حتی پوشش دیپلماتیک برای آن درست می کند و سعی می کند که با سوارشدن برموج آن دست وپا بزند، یک باردیگر نشان می دهد که اولا سرنوشت رژیم سراپا انگلی حکومت اسلامی باید در داخل توسط جنبش مردم ایران تعیین خواهد شد و مداخلات و تلاش های قدرت های بزرگ جز تقویت جناح اصلی قدرت و تضعیف بخش های دیگر به سود آن حاصلی نداشته و ندارد و ثانیا تمامی دم و دستگاه رسمی و باصطلاح انتخابی در ایران جز نمایش مسخره ای برای فریب عمومی نیستند و لاجرم سرنگونی کل سیستم آن هم با کانونی کردن محورولی فقیه به عنوان قلب طپنده نظام، مهم ترین دستورکارجنبش ایران و ضرورتی مبرم برای غرق نشدن ایران در بحران های بی پایان منطقه خاورمیانه است. چنان که هم اکنون از طریق سفارت سویس و یا هشدارهای شمعخانی مبنی بر نشان دادن واکنش همه جانبه و قطعی علیه هرگونه اقدام متقابل بیانگر پتانسیل بالا و پی آمدهای زنجیره ای این گونه بحران آفرینی هاست. پیشترهم فرمانده نیروفضای رژیم کشورهای منطقه و پایگاه ها و ناوهای آمریکا در منطقه ( و از جمله در قطر) را در تیررس موشک های ایران بودن تهدید کرده بود.
تقی روزبه ۱۸.۰۹. ۲۰۱۹