Home ستون آزاد آرشیو ستون آزاد بحران،اصلاح گرایان دینی و جنبش های آزادی طلب- کیومرث صابغی

بحران،اصلاح گرایان دینی و جنبش های آزادی طلب- کیومرث صابغی

طنین صدای زنان ایران در  رفع قانون حجاب اجباری و آزادی پوشش  در آغاز انقلاب اگرچه همه جا شنیده میشد , اما تنها صدای اعتراض علیه حکومت نو پای  جمهوری اسلامی نبود . دو صدای دیگر  ,  مجزا از هم ولی مشترک در آینده نگری , حضور داشتند  : گروه اول فعالین اجتماعی  غیر دینی بودند و علیرغم   چند گانگی نظری و پایگاه اجتماعی  متفاوت   ,  جمعا مخالف  حضور و نقش دین در حکومت بودند .  دسته دوم آنانی بودند که با خدعه های خمینی مبنی بر رایگان کردن آب و برق و نفت و قول های بی پایه ی مشابه وی  به بی خردی رهبر انقلاب پی برده بودند و آن را سر آغازبحرانی عظیم  در سیستم نهاد  مذهب  میدیدند و به بهانه حفظ دین  با شرکت و نقش  روحانیون در شکل گیری دولت آینده مخالفت میکردند  .  از میان  این دسته اخیر شاید  آیت الله شریعتمداری نمونه روشن و شناخته شده تری  باشد .  این دسته  در آغاز بدلیل کاهش نفری و عدم انسجام نظری خط فاصل  دقیق و روشنی با سیاست های قلدر منشنانه  خمینی  نداشتند ,  اما طولی نکشید که جمع بیشتری از میان  آنان و حتی بخشی از متفکرین نظری جمهوری اسلامی نظیر مطهری را  نیز به دغدغه و تردید   انداخت .  طرح  رژیم جدید  اما نه پذیرش  چند نگری  در کشور و  دین بلکه استقرار استبداد  دین و شریعه   از طریق رعب و بحران  و نهایتا یکدست کردن جامعه  بود و  روشن  بود که هیچ زمینه ای برای نقد و مخالفت منتقدان  در جغرافیای فکری  خمینی  وجود ندارد  .  اینگونه بود که آهسته آهسته   اصلاح طلبی  بمثابه یکی از اشکال مبارزه در ساختار اوپوزیسیون کم خطر   در ایران تولد یافت ؛ اصلاح طلبی نه در قالب تغییر ساختارجمهوری اسلامی , بلکه در ترمیم  روش و رفتار سختگیری های قانون شریعه  .غافل از اینکه عنصراساسی و  آغازین اصلاحات , چه نظری و چه ساختاری , آزادی است .   در اینجا نیت پرداختن به نقش کاربردی اصلاح طلبان نیست,  بلکه قصد ,  نشان دادن روند متحول شدن این پدیده در قالبی دیگر در استمرار شرایط  بحران در جمهوری اسلامی است . چه که به گمان من ا صطلاح  ” اصلاح دین  “که از جانب  برخی از صاحب نظران اسلامی مثل مطهری و یا حتی سروش و بنی صدر   مطرح میشد , و امروز هم  از سوی عده ای مثل  آقای نصیری  , آخوند سابق و یا نسلی نو اندیش  اما با خمیر مایه ای کهنه  بیان  میشود ,  واژه ای اگر نه  تماما نادرست , لااقل  بمثابه یک نظریه اجتماعی نا  رسا  است . شریعه  تغییر نکرده است و نمی  کند, بلکه  در بهترین حالت به حاشیه میرود. همان گونه که داگمای مسیحیت تغییر نکرد  وبه کنار کشانده شد .    

             یکی از زیبایی های شفافیت در طرح تئوری های سازه های  اجتماعی اینستکه اگر تمام عناصرسازنده  یک سیستم شناخته شوند و در دسترس قرار گیرند  , همه منتجات آن   تا  پایان قابل پیش بینی میشوند .  و این نقطه تقآبل با تئوری بحران است .  ضرب المثلی در زبان آمریکائی هاست که میگوید اگر پروانه ای در تکزاس بال بزند , در برزیل توفانی  به پا خواهد شد .   این به این معنا است که نه آغاز و نه پایان بحران بهم ربطی دارند و نه حواد ث میانی آن  قابل پیش بینی هستند و بهمین علت بحران نامیده میشوند  .  حال ویژگی های بحران و شرایط بحرانی چگونه اند :

        ۱_  در  شرایط  و سیستمهای  بحرانی اتفاقاتی رخ میدهند که که راندوم  ( تصادفی )و غیر منتظره می باشند ؛

        ۲- در شرایط و سیستمهای بحرانی هیچ چیز قابل پیش بینی نیست ؛

        ۳- در شرایط و سیستم های بحرانی رخ دادها عمدتا حاصل در هم تنیدگی و تنش های ارزیابی های  غیر مرتبط و گهگاه در تضاد با هم اند ؛

        ۴- در شرایط و سیستم های بحرانی کوچک ترین واقعه , تحریکات و تحرکات میتواند فاجعه آمیز ترین شرایط را بوجود آورد و افقی بغایت نا روشن فراهم سازد ؛

        ۵- در شرایط و سیستم های بحرانی ضرورتا هیچیک از قوانین متداول و پذیرفته شده در مدرنیته کار بری ندارند  و اقتدار گرایان و دیکتاتورها مفسرین منتخب  در صحنه هستند  . 

             اریک فورم در کتاب  جزم اندیشی مسیحی – The Dogma of Christ – استدلال میکند که اعتبار و معروفیت مسیحیت در آغاز با حمله علیه مشرکین و کافران شروع شد و طولی نکشید که جای پای  محکمی در میان بی خردان و فقیران پیدا کرد . عجیب اینکه جمهوری اسلامی هم دقیقا از همین سر آغاز جنبید: پوست  آنانی  را که در کنار دریا  لخت شنا میکنند ، می کنیم ،دانشگاه ها را از وجود غیرمومنین تصفیه میکنیم ، نفت را مجانی میکنیم , نان را مجانی می کنیم و خانه را مجانی می کنیم !!!!! .  اینجا مملکتی اسلامی است :  همه اینها  سخنان آغازین رهبر انقلاب اسلامی پس از ورود به ایران و آغاز کشتار بیش از ۱۰۰۰۰شهروند بنام کافر و ملحد در طول ۴۵ سال حکومت توتالیتر  است  . 

         در آغاز  در توصیف رده بندی های باورمندان و معتقدین به سیستم سیاسی جمهوری اسلامی, به تردید   در میان بخشی از  باورمندان و نتیجتا  تولد  نیرویی بنام اصلاح طلبان بعنوان شاخصی نو در حوزه اسلامگرایان  ایران اشاره کردم . تاکیدا اینکه   به گمان من اصلاح طلبی تنها در جوامع و شرایطی میسر میشود که امکان شرکت، اندیشیدن  و دخالت در عمل برای شهروندان  موجود باشد.  در این صورت است که  شانس اینکه پروژه ای  تبدیل به عمل شود از زمینه های حقوقی بر خیردار میشود  .  در حالیکه در ایران مفهوم اصلاح طلبی قالبی مسخ شده یافت که عملا  به سیطره بحران آفرینی  نوع خمینی افزود. به همین خاطر است که  طیف ها ی اصلاح طلبان  نوزادان  جزم اندیشی  کهن حاکم دینی  و نتیجتا  دچار تردید  شدند . 

  اگر چه   امید به  مماشات های سیاسی  این  مصلحین جزم گرا, سر آخر در   میدان مبارزات خیابانی مردم در  سال ۹۸ و  رد  شعآرهای ضد اصلاح طلبی  نوع اقای  خاتمی که میگفت ما در زمینه گفتگوی تمدن ها به دمکراسی غربی توجهی نداریم  پایان یافت.  لکن این پایان رستاخیز نبود.در نتیجه  بحرانها و تنش هائی  که خامنه ی و بیت رهبری در دهه های بعد  بوجود آوردند ، دانش آموختگان نو مذهب باور و تعدادی از روحانیون  دهه ۸۰ و ۹۰  را ، که  پرچم دار مبارزات  اصلاح اسلامی بودند  با استراتژی دیگری به  میدان کشاند .  معرکه گیران میکرفون  به دست  این  به اصطلاح  نو اندیشان دینی که بیشک از میانگین سواد بالائی هم برخوردار بودند، رندانه و گستاخانه اصول اصول گرائی حاکم  در ایران را به نقدی جدی کشاندند  وبالطبع  مستمعینی هم در میان لایه های مختلف جامعه یافتند. اما  کوشش اینان به چه جهتی است؟

          برای من جای هیچگونه شبهه ای نیست که هم آقای زیبا کلام و هم آقای نصیری و تعداد دیگری که چهره هایشان مصرانه  و مستمر  از ترییون های مختلف مشاهده میشود  از پشتوانه امنیتی بالائی بر خوردارند بدون آنکه ضرورتا کارکنان مراکز امنیتی باشند .  وگرنه چگونه است که بچه های خیابانی را به خاطر  شعار خواستن آزادی کلام  و  آزادی انتخاب  زندانی و اعدام میکنند ولی این مصلحین  با کلامی بسیار پر تنش تر و  همراه با اشاره به اهمیت  معماری  و ساخت جامعه پیشرو توسط  رضا شاه و یا نقل قول از گفته های رضا پهلوی مورد احترام مصاحبه گر صدا  و سیما واقع میشوند.  و جالب اینکه در مناظراتی چیده شده ، حتی نماینده بیت رهبری هم سخنی برای گفتن در برابر استدلالات مستدل  و دندان شکن  اینان ندارد .  در این حال روشن است که علت حضور پر رنگ این نو اندیشان دینی , کوشش برای منفعل  کردن مبارزات  و پایان دادن به اعتراضات خیابانی مردم ، هشدار به محافظه کاران به منظور هم سمت و سو شدن و تقویت جبهه جدید و اعتبار بخشیدن به ادعای خامنه ای مبنی بر “تحمل اعتراض آرام مردم ” در جمهوری اسلامی است . همانگونه که آقای خاتمی در سال ۸۸ از مردم خواست که به خانه های هایشان باز گردند و از طریق مسالمت آمیز و نمایندگان خود  دست به اصلاح بزنند .  اصلاحاتی که حتی خود ایشان بار ها و بار ها اذعان میکردند که به من اجازه  انجام هیچگونگه  کاری داده نمیشود ,  امروز  هم  این نو اندیشان  اصلاح گر دینی با ترفندهای از پیش طراحی شده و نمایش ان در رادیو و تلویزیون سعی در بی انگیزه کردن مبارزه  دارند . شاید این گفته آرامش دوستدار در کتاب امتناع تفکر بیان حال اینان  باشد ؛   ” در هر  یک از اندام های فرهنگ مان که بنگریم  و بکاویم , خواهیم دید که از تغذیه اسلام بالیده شده است .  بدینسان تنها راه ندیدن این خود آفت زده مان آنستکه آفت بودن اسلام را انکار کنیم “. پیام این  نو اندیشان جدید رو به سوی ملت  این است : شما آسوده باشید , ما سخنان شما را بگوش مسئولین میرسانیم ؛ تحولی بظاهر نو گونه از ادعا های قدیمی .   اینان بر خلاف اصلاح طلبان سابق که بدنبال حفظ شرایط موجود با هر سازی میرقصیدند  با ایجاد  رازگونگی در گفتارهای توهم انگیز عملا مرزهای  جزم اندیشی و  رفرم دینی  را هم  در هم میتنند تا راه های رسیدن به سرنگونی را مخدوش سازند .   فراموش نکنیم که فجایع قرون وسطی در اروپا  و قتل و شکنجه توسط  کلیسا سبب تفکیک دین از حکومت شد و نه فعالیت های مصلحین دین  و یا دین ستیزان . دین واقعیتی سوا از شخصیت متدین نیست  همانگونه که استبداد با شخصیت مستبد در هم آمیخته است .  انسان جزم اندیش نسبت به باور هایش همانقدر وسواس دارد و جزم اندیش و سکتاریست  است  که یک دیکتاتور .  و اتفاقا   هراس از خراشیده شدن  مرزهای این وسواس است که به جنون میانجامد ؛ همان جنونی که در دوران Inquisition مسیحیت  اسپانیا و پرتقال و سراسر اروپا را دچار وهمی وحشتناک کرده بود ؛ همان بیماری  که در سی و چند سال گذشته خامنه ای را به پیکره ای از نفرت , خشونت و بی اعتمادی نسبت به دیگران  و حتی خود  بدل کرده است  تا جایی که چندی پیش مدعی شد که در نشستی  خداوند با زبان وی با مستمعین اش سخن میگفت؛ یادتان هست آن  زمانی  که رفسنجانی ایشان را برای مقام ولی فقیه پیشنهاد میکرد, وی  گفت وا ی به حال ملتی که من نالایق رهبر آنان شوم  و راستی چه درست گفت آن زمان . در یک کلام حکومت مذهبی در همه اشکالش  متکی به تحمیل ، تحمیق و تخدیر مومنان و امت  است جدا از اینکه  در چه ساختاری ظاهر شود . از این رو است که به گمان من نه اصلاح طلبان  نوع آقای خاتمی و نه اصلاح گران دینی نوع آقای نصیری معماران مدینه فاضله در ایران هستند .  اینان کودکان یتیم بحران انقلاب اسلامی هستند و بدون سر انجام . حال  اگر نه  اینان، پس کیان ؟

       در باره اعتراضات خیزشی و جنبش های مطالباتی  دو دهه اخیر در ایران فراوان گفته شده و نوشته شده  است.  به گمان من باز هم باید گفت و باز هم باید نوشت. نه به خاطر دلخوشی های ناشی از ریتم آنها و یا سر خوردگی و افت ناشی از شکست ها یشان  , بلکه  به این دلیل که تاریخ جنبش های دمکراسی خواهی , آزادی طلبانه و رهایی بخش  همواره با تاکید روی استمرار  مبارزاتی همراه بوده است و شرط موفقیتشان هم در همین نکته دانسته شده است . مضاف بر آن ,  آنچه که امروز بعنوان متغیر دیگری به این روند یاری میرساند  ,  باور به ایجادرابطه ای ارگانیک  و کمک رسانی به نهاد ها واجتماعا ت محلی  موجود و یا  آنهایی که در حال رشد هستند میباشد. به باور من دوام اعتراضات خیابانی رابطه ای تنگاتنگ با وجود ، استحکام و قدرت همین نهاد های مدنی دارد و  تقویت هر سویه آنها باز تولید پایداری و مقاومت است. به کلامی دیگر شرکت و دخالت در متحول کردن این خیزش ها و جنبش های محلی به جنبش های سراسری. تنها در چنین شرایطی است که  دوران رکود سبب نابودی جنبش نشده  امکان احیاء را در خود حفظ می نماید . 

     اما این همه یکسوی امید هاست، سوی دیگر کاراکتر هایی هستند که قرار است این  تغییر  ساختاری را ممکن سازند:در مورد اهمیت نقش  نهاد های مدنی در ایران بیشک باید از  همه آنها بر اساس امکانات , رشد , تعهد  و میزان آگاهی شان انتظار داشت. انتظار این که مثلا کارگران  کارخانه فولاد و یا دبیران و معلمان مدارس  ایران در جمع اعتصاباتشان شعآر سرنگونی  سر دهند  انتظار نا بجائی است .  چرا که طرح چنین خواستی در شرایط امروز اگر مواجه با دستگیری و زندان و اعدام نشود ، حد اقل اخراج از کار همراه با پرونده ای ماندگار را در پی خواهد داشت .  اما انتظار از آنان در زمینه دوام و امتداد اعتراضات   انتظار بی جایی نیست . چگونه و تا کجا ربط مستقیم به خود آنان دارد .

         بخش دیگر کاراکتر ها، اپوزیسیون خارج از کشور است. این اپوزیسیون به گمان من نقش دارد، تاثیر می گذارد و در مواردی پیشگام هم بوده است. اما امروز در حال  مستحیل شدن و یا در حال  زوال نیرو است. علت این امر را متوان در دو گزینه خلاصه کرد: 

         اول آنکه –  با توجه به شکل گیری آغازین این جنبش که از مبارزات دانشجویان داخل و  تشکل دانشجویان در قامت کنفدراسیون در خارج از کشور  بوجود آمده بود  و وظیفه اساسی خود را در افشای رژیم پهلوی خلاصه کرده بود، پس از انقلاب و بخصوص پس از دسترسی  به همه  شبکه های خبری از طریق تکنولوژی جدید،گر چه این وظیفه بی رنگ شد ه بود، معذلک از حس مسئولیت و وظیفه مندی  و مشغولیات آنان نکاست تا جایی که همان گونه  که  امروز مشاهده می شود علیرغم آگاهی به این امر که همه مراجع بین المللی با دستیابی به امکانات شبکه های  اطلاعتی  جدید  از رخدادهای ایران با خبرند و در مواردی  حتی خود مراجع جمهوری اسلامی  آشکارا اذعان به بی عدالتی میکنند، معذلک  اهم کوشش این اپوزیسیون در ایجاد ارتباط با مراجع  بین المللی  هنوز داد کردن از فاصله طبقاتی ، فقر , تجاوز و سایر نابسامانی ها  درایران است ؛ حرفی نو ،نگاهی نو و خواستی نو  برای گفتن ندارد. در این جا در اینکه طیف وسیعی از اندیشه  ها و نگرش ها  در میان این اپوزیسیون هست و اینکه بعضی نگرش ها  قرابت بیشتری با شرایط ایران دارند  شکی نیست  اما سخن از حرکت جمعی است و نه  استثناعات .

              دوم آنکه _ این   اپوزیسیون در مواجهه با ریزش و  کاهش نیرو ،بجای توجه  به  دلایل کاستی  آن  و تجدید نظر در باور هایش بیشتر و بیشتر به درون خود میگرود و  به نا گزیر رو بسوی جزم اندیشی  نظری و  سکتاریسم تشکیلاتی میکند.  امراض  مهلکی که مثل موریانه هم چهار چوب ها  را می خورد و هم پناهندگان آن ها را. حال چه باید کرد ؟  پاسخ درست و قانع کننده ا ی لا اقل در دست من نیست .   اما آنچه که من   میدانم , اینستکه با پیچدگی های فراوان مو جو د و پیش  روی شرط  اول قدم در راه حل مناسب برای تبدیل شدن به  یک نیروی خلاق  و دینامیک رجوع به خرد جمی  , گوش دادن به نظرات دیگران بدون پیش فرض ها , و آمادگی برای پذیرش پیشنهادات همگرایی های ممکن است . باید کو شید تا اعتراضات موجود، چه در ایران و چه در خارج  ، ارتقاء پیدا کنند تا بتوانند تبدیل به نهاد های  جنبشی و اجتماعی شوند.  آنچه که این نهاد ها را در  شرایط پس از شکست های موقتی و یا دوران رکود  حفظ میکند , جنبشی شدن , اجتماعی شدن و سراسری شدن است وگر نه  طومار میزان تلفات  خیزش ها و یا جنبش ها  بمراتب طویل تر  از حیات توتالییر ها خواهد شد   .   به باور من  تنها راه برون ر فت  از پیچش های سر در گم امروزی  کوشش در  شرکت  در تجمعات همزا د و ایجاد کانال های ارتباطاتی  با داخل و خارج میباشد . بکلامی دیگر اقدام به کار جدی سیاسی .  سازمان مجاهدین خیلی زود به این جمعبندی رسید و پیشگام بود ؛ بگذریم که معبری کژ و هم پیمانانی  نا  پسند را بر گزید.  اپوزیسیون خارج از کشور دو راه  بیشتر در پیش ندارد :  یا در همین پیله بقاء باقی بماند, که در اینصورت باید دست از ادعا های گنده بر دارد و به تک نفس زدنها ادامه دهد و یا این که  دگر اندیشی کرده و وارد میدان سیاسی شود . به گمان من تنها از طریق انتخاب دوم  است که میتواند از این بن  بستی که امروز گرفتار آن است رهایی یابد .

 کیومرث