انقلاب مدرن علیه ستمگری اسلامی-جلال ایجادی
انقلاب ایران ادامه دارد و پیوسته شگفتی می آفریند. انقلاب مهسا پرسش های اساسی برای جامعه ما، برای غرب و جهان پدیده آورده است. جامعه شناسی این انقلاب، مدرن بودن آن را نشان داده، بیگانگی آن با اسلام را نمایان ساخته و مبارزه زنان را در مرکز دگرگونی انقلابی تحلیل می کند.
انقلاب چیست؟
انقلاب ها همانند نیستند. برای انقلاب برنامه ریزی نمی توان کرد. انقلاب در روندهای تجربه نشده و گاه بسیار پیچیده فرامی رسد. هوشمندی ها و فرصت شناسی ها و تیزبینی ها و پیوندها و شجاعت ها و همدلی ها و هدف ها و اراده بازیگران انقلاب را متحول می کند و گاه آن را به پیروزی می رساند. انقلاب یک تغییر بزرگ قدرت سیاسی و تغییر و جابجایی طبقاتی است. حاکمان در بحران عمیق درونی و بیرونی دچارند و دیگر نمی توانند مانند گذشته به حکومت کردن ادامه دهند و پائینی ها، محرومان و ستمدیدگان و توهین شدگان و چپاول شدگان و له شدگان، دیگر نمی توانند ساکت بنشینند و تحمل کنند و مبارزه برای تغییر وضع و واژگونی نکنند. تاریخ فرهنگی و فشار طبقاتی و خشونت حکومتی و تنگدستی و موج فزاینده آگاهی و همدلی های مردمی و نیز عوامل ایدئولوژیکی و دینی و تاریخی و ذهنی در تغییر انقلابی شرکت می کنند. تنیدگی این عوامل گوناگون انقلاب ها را بسیار پیچیده و متمایز می کنند. بنابراین هیچ انقلابی مانند دیگری نمی باشد و الگوبرداری کارساز نیست.
انقلاب آمریکا 1775-1783، انقلاب فرانسه 1789-1799، انقلاب 1848 در فرانسه، کمون پاریس 1871، انقلاب مشروطه ایران 1905-1906، انقلاب مکزیک 1910، انقلاب فوریه و اکتبر روسیه 1917، انقلاب آتاتورک ترکیه 1919-1920، انقلاب ویتنام 1945، انقلاب چین 1949، انقلاب بوداپست 1956، انقلاب کوبا 1959، انقلاب الجزایر 1962، انقلاب ماه مه فرانسه 1968، انقلاب بنگالادش 1971، انقلاب میخک پرتغال 1974، انقلاب کامبوج 1975، انقلاب انگولا 1975، انقلاب موزامبیک 1975، انقلاب اسلامی ایران 1979، انقلاب ساندینیست نیکاراگوئه 1979، انقلاب سقوط دیوار برلین در آلمان و چکسلاواکی و رومانی 1989-1991، انقلاب نارنجی اوکراین 2004-2005، انقلاب بهار عربی تونس و مصر 2011، انقلاب مهسا ایران 2022-2023، هیچ یک از این انقلاب ها همانند یکدیگر نبوده اند. هر کدام از این انقلابها گاه با خشونت و جنگ، گاه بدون خشونت، گاه بشکل پارتیزانی، گاه به شکل جنبش توده ای، گاه دارای زمان کوتاه، گاه زمان بلند، گاه نیمه کودتایی، گاه کارگری دهقانی، گاه دانشجوئی و شهری، گاه با رهبری حزبی، گاه با رهبری جبهه ای، گاه با رهبری خودجوش میدانی، گاه با حساسیت عاطفی و دینی، گاه با خردمندی پررنگ، گاه با هیجان و ایدئولوژی، گاه با حس ضداستعماری، گاه با غرور و برتری طبقاتی، گاه با تمایل به آزادی، گاه برای بردگی روانی، گاه برای اهداف موهوم و ارتجاعی و گاه برای عوامل دیگر بوده اند.
انقلاب فرانسه با حمله به زندان باستیل در 1789 آغاز شد، در 1793 لوئی شانزدهم اعدام شد و با به قدرت رسیدن ناپلئون بناپارت در سال 1799 تحولات انقلابی ادامه یافت. انقلاب آمریکا از 1775 آغاز شد و تا پذیرش اصول کنفدراسیون در 1781 توسط همه ایالت ها، پایان یافت. انقلاب کشورهای اروپای شرقی که با بحران درونی شوروی و فروریزی دیوار برلین رخ داد سه سال طول کشید. انقلاب مشروطه ایران از 1283 خورشیدی آغاز گشت تا مرداد 1285 به سرانجام رسید. انقلاب 57 در ایران از دیماه 1356 تا بهمن 1357 ادامه یافت.
هر انقلاب یک رویداد ویژه تاریخی است که فقط به اعتبار تحلیل مشخص قابل درک است. مطالعه تطبیقی انقلاب ها فقط برای درک انقلاب جاری است. الگوسازی از یک انقلاب بطور مسلم به شکست می انجامد زیرا تاریخ و جامعه شناسی و روانشناسی و انسانشناسی و فلسفه، از هر انقلاب یک شخصیت ویژه بیرون می آورند. انقلاب مشروطه به هیچوجه مانند انقلاب اسلامی 57 نبود و این انقلاب کنونی مهسا بهیچوجه مانند دو انقلاب پیشین نمی باشد. انقلاب از خشم و اعتراض آغاز می شود و مطابق شرایط اجتماعی و فرهنگی و رویدادهای گوناگون و نیز دینامیسم جنبش و تناسب قوا، شکل های آن تنظیم می گردد. یک انقلاب با ویژگی های ملی و جهانی و نیز نوع سیاست حاکمان و سازمانیافتگی و عنصر آگاهی، مراحل افت و خیز خود را پدید می آورد. پویایی انقلاب، با کاهش و افزایش در بکارگیری انرژی های زمانی، تناقض ندارد. در ایران، ما باید از تضادهای ساختاری و میزان آگاهی و اراده تاریخی بازیگران اجتماعی تحلیل نموده و درک کنیم که چرا جنبش مهسا پایدار است. اگر مفهوم انقلاب را یک روند در نظر بگیریم، اگر این روند را در رابطه با تناقض یک ساختار ببینیم، اگر هدف انقلاب را تغییر و دگرگونی ارزیابی کنیم، اگر افت و خیزهای میانی روند انقلاب را به داوری قطعی دچار نکنیم، بطور مسلم ما با یک انقلاب مواجه هستیم که می تواند به پیروزی و واژگونی قدرت سیاسی برسد و یا با سرکوب گسترده به شکست کشیده شود. البته جامعه در روند یک انقلاب سیاسی و فرهنگی و تاریخی قرار دارد و معیارها و ارزش های آن نیز در حال تغییر هستند.
شعارها و هدف انقلاب کنونی
شعارها چکیده جنبش و انقلاب هستند. نیازهای جامعه، روحیه اجتماع، طبیعت بازیگران و یا منافع گروهبندی های اجتماعی در شعارها منعکس می شوند. بررسی شعارها ماهیت انقلاب را روشن می سازد. نکته های برجسته در شعارهای انقلاب ایران کدامند؟ در جامعه بسته و اسیر شده، استبداد حاکم فضای دیالوگ را می بندد و مردمان را به اطاعت فرامی خواند. ولی پویایی جامعه و کیفیت آگاهی شهروندی، مردم آگاه را وارد مبارزه و گفتگو و همبستگی میان خود می کشاند. رژیم مستبد برای ادامه دیکتاتوری دینی می کوشد تا شور و امید مردم را ناتوان سازد و مردم از سر ناامیدی وضع موجود را بپذیرند. حکومت در عمل می بیند که مردم آگاه به شکل های تازه مبارزه ادامه داده، تاکتیک های تازه به کار گرفته و امید و خوشبینی نیرومندی در فعالیت مبارزاتی خود نشان می دهند. در انقلاب مهسا شعارهای مبارزان و بازیگران مایوس کننده نیستند و از یک روحیه تلاشگر حکایت می کنند. بازیگران در هر شعاری یک ایده فلسفی، یک نقد اجتماعی، یک پیام سیاسی و یک آرزو انسانی گنجانده اند. در این شعارها، درخواست رفرم و اصلاحات نیست بلکه در آنها خواست یک تغییر بزرگ سیاسی و فرهنگی و تمدنی نهفته است. شعارها خواهان سقوط رژیم هستند و در ضمن بردباری جامعه را نشان می دهند و سختی راه را گوشزد می کنند. در این شعارها صدای وحدت ملت را می شنوید، چهره یک قدرت سیاسی لائیک و دمکراتیک را برای آینده می بینید و اراده ای برای بیرون رفتن از اسلام را حس می کنید. هویت این انقلاب در شعار اصلی «زن زندگی آزادی» بازتاب پیدا می کند و در این شعار ما نقش راهبری زنان و اراده ای خوشبینانه برای آینده ای روشن را حس می کنیم.
هدف این انقلاب چیست؟ بجاست تا به محتوای شعارها و هدف سیاسی جنبش توجه کنیم. در راهپیمایی های گوناگون شعارهایی چون «ما اومدیم دوباره، خیزش ادامه داره»، «مرگ بر خامنهای»، «مرگ بر دیکتاتور» نشانه ادامه کاری و سیاسی بودن انقلاب زن زندگی آزادی است. یک انقلاب در روند خود با حالت های مختلف بوده و از مراحل ویژه می گذرد. سرعت انقلاب به دلایل گوناگون اجتماعی و روانی و سیاسی کم و بیش می گردد. این شعارها از ادامه کاری انقلاب می گویند و به رژیم یادآوری می کنند «خامنهای بیریشه، خیزش تموم نمیشه». این شعار به جامعه می گوید که رژیم خامنه ای بی ریشه است و تمام پایگاه اجتماعی خود را از دست داده است و افزون بر آن می افزاید خیزش تمام نمی شود زیرا شدت فقر و تحقیر و نیز گسست ذهنی از این رژیم یک واقعیت اجتماعی است. شعار «فقر فساد گرونی میریم تا سرنگونی» خواهان عدالت اجتماعی با براندازی حکومت است، شعار «حکومت عمامه وقتش دیگه تمامه» خواهان حکومت لائیک است، شعار «ما ملت کبیریم ایرانو پس می گیریم» بیان وحدت ملت برای بیرون راندن استعمارگران اسلامی است، شعار«امسال سال خونه سیدعلی سرنگونه» خواهان نابودی ولایت فقیه است، شعار «مرگ برخامنه ای لعنت بر خمینی» بیانگر باطل بودن کل نظام از لحظه انقلاب 57 تا امروز است، شعار «مرگ بر سپاهی-بسیجی» خواهان دستگیری و دادگاهی کردن نظامیان و غیرنظامیان سرکوبگر و فاسد می باشد. افزون بر آن شعار «میجنگیم، میمیریم/ایران را پس میگیریم» بیانگر اراده برای پیکار پیگیر و فداکاری است تا ایران از سلطه اشغالگران اسلامی و دشمنان مردم و طبیعت رهایی یابد.
در ایران بیعدالتی و ستم حکومتی بیداد می کند و منشا این آسیب ها در ساختار سیاسی ستمگرانه آدمکش و مدل چپاولی اقتصاد موجود است. در میان شعارها، «سفره ما خالیه خامنهای جانیه»، «مرگ بر حکومت بچهکش»، «جمهوری اسلامی نمیخوایم، نمیخوایم»، «مرگ بر جمهوری اعدامی» از جمله دیگر شعارها در راهپیمایی ها بوده است. شعار دیگر «تا آخوند کفن نشود، این وطن وطن نشود» است. این شعار منشا جهل و نادانی را طبقه آخوند و نظام حوزوی و حاکم می داند. افزون برآن گفته شده «توپ تفنگ فشفشه آخوند باید گم بشه». چرا آخوند باید گم بشه و از کجا گم بشود؟ آخوند باید به بیرون از قدرت سیاسی پرتاب شود زیرا آخوند عامل چپاول و ستمگری بوده و انقلاب خواهان سیاست و دولت بدون دین یا حکومت لائیک است. شعار «بیزارم از دین شما / نفرین به آئین شما» بیانگر جدایی برخی از لایه های اجتماعی از اسلام بوده و آنها این دین را بدرستی عامل سقوط جامعه و انحطاط فرهنگ می دانند. بر پایه آمار نهاد گمان فقط 32 درصد جامعه خود را شیعه تعریف می کنند و فقط 5 درصد شهروندان خود را اهل سنت را می دانند. یک تحول بسیار بزرگ در ذهنیت دینی جامعه رخ داده است. ناباوران و شکاکان و اومانیست ها بخش بزرگی از جامعه مدرن ایران هستند. لایه های اجتماعی بسیاری از شیعه گری بیرون آمده اند و نزد شمار زیادی از ایرانیان، دوری از دین محمد تا حد یک نفرت بزرگ از این دین بروز کرده است. توتالیتاریسم قرآنی با توتالیتاریسم سیاسی در حکومت ایران جمع شده اند. این دین در خدمت حکومت جنایتکار خامنه ای است و پیوسته اجازه داده تا خرافات دینی و شیعه گری ذهن جامعه را فلج نمایند و دینی است که اجازه داده تا استبداد از آن تغذیه کند. روشن است در این جامعه دینداران گوناگون در جامعه اکثریت را تشکیل می دهند و همه شهروندان در فردای سقوط رژیم حق دارند تا از امنیت و آزادی برخوردار باشند. ولی ما در اینجا از یک تحول روانی دینی سخن می گوئیم و برآنیم که جامعه خود را برای یک قدرت سیاسی لائیک آماده می کند.
انقلاب موجهای گوناگون دارد و لایه های اجتماعی گوناگون در آن شرکت می کنند. جوانان و زنان و دانشجویان و دانش آموزان و کارگران و روشنفکران و فعالان سیاسی و فعالان زنان و کنشگران محیط زیست و آموزگاران و بازنشستگان و روحانیون اهل سنت و دیگران، معترض نظام هستند و در پی آزادی و در پی گردهمایی نیروها می باشند. این گروهبندی های اجتماعی متکثر چه می خواهند؟ همه آزادی می خواهند ولی همه به یک اندازه مایه نمی گذارند. لایه هایی هستند که مخالف رژیم هستند ولی تعهد عملی کامل برای تغییر ندارند. جنبش از آنها دعوت می کند تا به میدان بیایند و با حضور خود به انقلاب نیرو بخشند. خواست آزادی شهروندان و آزادی بیان و اندیشه، به ادامه انقلاب و حضور پررنگ و پرشمارتری بستگی دارد. شعار «آزادی اندیشه از پنجره نمیشه» اشاره به این پدیده دارد. مداخله بازیگران یک اصل اجتماعی است. روشن است که همه گروه های اجتماعی خواست آزادی و برابری دارند و می خواهند مطمئن باشند که فردای تغییر قدرت سیاسی، حق آنها محترم شمرده می شود. ولی تغییر اجتماعی هزینه دارد. برای این امر، باید در همگامی با انقلاب و در مبارزه سیاسی و نبرد فکری و نقد نظری حاضر بود و تناسب قوا را تکان داد.
حجاب، ستمگری اسلامی
انقلاب برای آزادی و علیه حجاب شروع شد و هفت ماه پس از آغاز انقلاب در ایران مبارزه علیه حجاب اوج می گیرد. انقلاب با قتل مهسا به حرکت افتاد و خیلی زود کل نظام اسلامی را نشانه گرفت، اما با شعار «زن، زندگی، آزادی» در ایران و دنیا شناخته شد و معروفترین نشانههای آن گیسوبران و انداختن روسری به آتش است. خشم علیه حجاب بیان خشم علیه حکومت، علیه تبعیض نسبت به زنان و آزادی آنها، علیه قانون دینی حکومتی و علیه خرافه پرستی اسلامی است. این خشم علیه حوزه و نمایندگان مجلس و شخص خامنه ای است. این خشم برعلیه آیات قرآنی است که حجاب زن را تحمیل کرده و تنبیه زن را به مرد مومن سفارش کرده است. مبارزه علیه حجاب فرعی نیست بلکه یک مبارزه سیاسی مدنی و ضدخرافه است، این مبارزه علیه حجاب با مبارزه علیه کل جمهوری اسلامی و دین گره خورده است. حکم قرآن نفی زن بعنوان یک انسان و نفی آزادی و زندگی زن است. حکومت می گوید حجاب اجباری اسلامی، قانون کشور است ولی دختران حجاب خود را در آتش می افکنند و می رقصند و شعار ضدحکومتی می دهند و میخواهند مانند دختران آزاد جهان باشند. در این گردهمایی های حجاب سوزان شعارهایی چون «زن، زندگی، آزادی»، نشان می دهد که یک مبارزه همگانی سیاسی علیه رژیم اسلامی در جریان است و مبارزه علیه حجاب جایگاه ویژه ای دارد.
جنگ مخملی و مدنی و سیاسی علیه حجاب تجلی خشم و کینه علیه استبداد سیاسی دینی موجود است. برای لشگر اسلامگرایان دفاع از حجاب «امر ایدئولوژیک حیثیتی» است. از بین رفتن حجاب در جامعه، یک «فاجعه» برای دنیای آخوندیسم است. حاکمیت اسلامی و نهادهای حوزوی، در برابر مقاومت مدنی زنان و ابتکارهای آنان، در درماندگی قرار دارند. عقب نشینی تاکتیکی، پروپاگاند برای حجاب در رسانه ها و منبرها، تبلیغ حجاب در قرآن حجازی، اجرای سرکوب علیه دختران و زنان بی حجاب، حمله شیمیایی به دختران، جنبه های گوناگون سیاست رژیم برای متوقف نمودن جنبش ضدحجاب است. اما شمار دختران بی حجاب رو به افزایش است. در برخی نقاط شهری تهران دختران بی حجاب 30 تا 70 درصد دختران در خیابان ها و کافه ها و رستوران ها را تشکیل می دهند. واکنش رژیم چیست؟ رژیم تهدید می کند، خانواده ها را زیر فشار قرار می دهد، خامنه ای از حرام دینی و حرام سیاسی می گوید، در متروها عوامل حکومتی مستقر می سازد تا هشدار «لسانی» بدهند، جریمه سنگین علیه «بدحجابی» اعلام می کند، افزایش شهریه برای دختران بی حجاب مطرح می کند، آتش به اختیارهای آدمکش خود را آماده می کند و اخطار می دهد، نصب دوربین در خیابان ها برای شناسائی چهره ها را اعلام می کند، این اقدام ها نمونه هایی از سیاست سرکوب رژیم است.
در ایران مقاومت مدنی زنان بزرگ است. این مقاومت در حال شکستن نرم ها و هنجارهای رسمی دینی و سیاسی موجود هست. این پدیده از نظر جامعه شناسی رویداد بزرگی در جامعه سنتی و دینی بشمار می آید. ساختار قضایی و دینی و سیاسی ایران متکی بر ایدئولوژی اسلامی و استبداد سیاسی و عادتهای سنتی است. این ساختار ایدئولوژیکی از ابتدا در جهت یکسان سازی جامعه و تحمیل نرم های قرآنی فاشیستی بوده است. همه به الله تعظیم کنند، محمد را آخرین رسول بدانند، علی را ولی الله بدانند، قرآن را مقدس و ابدی بدانند، آخوندهای مجتهد را اولامر بدانند، قوانین جمهوری اسلامی را واجب و مقدس بدانند، زنان را طبقه پست و حاشیه ای بدانند، چادر سیاه بر سر زنها بگذارند، همه درس ها را دینی کنند، دانشگاه و مدرسه را اسلامیزه کنند، نام کودکان را اسلامی نمایند، تقویم رسمی کشور را شیعه کنند، نام خیابان ها و میدان ها را اسلامی کنند، رسانه ها را دینی کنند، ذهن و ناخودآگاه کودکان و دانش آموزان را اسلامیزه نمایند، اتوبوس و مترو را دینی کنند، میلیون انسان را هر سال اربعینی و مشهدی و کربلایی و حاجی کنند، همه را با نام حسین به گریه بکشانند، برای همه گور ها روضه بخوانند، به همه زنان بگویند تو فاطمه باش و تابع مرد مومن باش. اسلامی کردن انسان ها همان مدل هیتلری و استالینی و پول پوتی است که با دین اسلامی و آیات قرآنی مایه می گیرد.
این سیاست دینی در ایران آسیب های سنگینی بوجود آورد و ایرانیان را در ازخودبیگانگی عمیقی فرو برد. آگاهی های تازه در نقد دین و قرآن توسط روشنفکران ناباور و برنامه های رسانه های آزاد و نیز شبکه های دیجیتالی، فساد و جنایت های حکومتی و آخوندی و سرانجام، انقلاب مهسا، فصل تازه ای در کشور بوجود آورد. در روند انقلاب و با ژرف تر شدن انقلاب، جنبش زنان، موج ضد حجاب و روح مدرنیته فزاینده در جامعه در برابر این اسلامیزاسیون فاشیستی مقاومت کرده و تمام قواعد و نرم های اقتدارگرایانه رایج را می شکند. در چنین هنگامه ای زنان مدرن از پایین فشاری بیسابقه علیه نظام دینی و توتالیتاریستی بوجود آورده اند و قدرت سیاسی را به تنگنا کشانده اند. این زورآزمایی تا کجا ادامه می یابد؟ بنظر می رسد که برندگان نهایی این پیکار، زنان ایران هستند.
جامعه وارد یک برش فرهنگی و تاریخی شده است. پارادایم های جامعه تکان خورده اند. حقوق فردی و آزادی زن در اولویت قرار گرفته است. ترس زنان عقب نشینی کرده است، هر مبارزه بی حجابی علیه دستگاه سرکوب و حوزه آخوندی به یک تجربه جالب و شوق برانگیز تبدیل می گردد، مردان از بی حسی نسبت به سرنوشت زنان بیرون می آیند، جهان شیفته مبارزه زنان ایران شده است.
بنابراین روند انقلاب هم قدرت سیاسی را هدف گرفته و هم مناسبات اجتماعی و قواعد و نرم های جامعه را از پائین مورد انتقاد و تعرض و پس زدن قرارداده است. انقلاب علیه قدرت سیاسی است و همچنین در اعماق جامعه پیشروی می کند. به بیان دیگر ارزش های رسمی جامعه، رفتارهای تکراری آدمیان، سلیقه های اعضای جامعه و نرم های اخلاقی و رایج، متزلزل و مسخره می شوند. حجاب بمثابه جلوه ای از اسلام و سنت و حکم سیاسی و قانون حکومتی، شکست خورده و همچون یک پدیده ننگین به آتش افکنده می شود. آخوند می گوید حجاب سنگر اسلام است، نواندیش دینی می گوید حجاب قرآنی بیان پاکدامنی است، فرهنگ مردسالار می گوید حجاب اخلاق جامعه است و دختران مدرن می گویند حجاب سمبول ستمگری است.
دوره های انقلاب
جامعه از آغاز انقلاب مهسا چند مرحله مهم را پیموده است. درک این دوره ها، شناخت پویایی جامعه و تنگناهای تازه حکومتی را آسان تر می کند. روند انقلاب با پدیده های ناهمگون و با شتاب های زمانی متفاوت همراه است.
مرحله یکم: این انقلاب از ۲۶ شهریور ۱۴۰۱ (2581) با گردهمایی اعتراضی در برابر بیمارستان محل مرگ مهسا امینی در تهران شروع شد. صبح روز ۲۶ شهریور پیکر مهسا در گورستان «آیچی» سقز به خاک سپرده شد و از آن پس نام مهسا اسم رمز انقلاب ایران شد. سپس جنبش از سقز و به همهٔ ۳۱ استان کشور گسترش یافت. بسرعت جنبش انقلابی ملی و سراسری گشت و بیش از 100 شهر ایران فراگرفت. بدنبال سالیان دراز از ستم اسلامی و خرافه پراکنی و تهمت به شخصیت انسانی و تبعیض های گوناگون، اکثریت ایرانیان علیه رژیم موضع گرفتند و جوانان دختر و پسر و مردمان مبارز به میدان مبارزه آمدند. زنان آگاه علیه حجاب و ستم پلیسی و سیاسی و دینی با شهامتی بزرگ به خیابانها آمدند و گفتند زن زندگی آزادی. این شعار از کردستان آمد و تمام ایران آنرا به شعار خود تبدیل ساخت. همه ملت ایران آرزوهای خود را در این شعار یافتند. این روند تازه به یک روح فزاینده وحدت بخشنده ملی تبدیل شد. تردیدها و تفرقه افکنی های ناشی از رژیم به حاشیه رفت و همبستگی علیه حکومت شکل گرفت. انقلاب مهسا منجر به تحکیم ملی ایرانیان شد. مژگان افتخاری، مادر مهسا امینی، با انتشار تصویری از دخترش، او را «دختر ایران» نامید و بر این پایه سروده شد: نازم به سرزلف توی ای دختر ایران، کز پرده برون رفت و بهم ریخت جهانی.
بیدرنگ ایرانیان جهان به حرکت درآمدند. پشتیبانی از این انقلاب، تظاهرکنندگان در خارج از کشور نیز در بیش از ۱۵۰ شهر در سراسر جهان گردهمایی های اعتراضی برگزار کردند. واکنش ایرانیان خارج یک حمایت ساده از انقلاب نبود بلکه جنبش های اعتراضی ایرانیان در کشورهای جهان به بخش جدایی ناپذیر از انقلاب ایران تبدیل شد. نخستین ویدیوها از سقز نشان میداد مردم این شهر بعد از مراسم خاکسپاری مقابل فرمانداری تجمع کردهاند و عدهای بر اثر تیراندازی مجروح شدهاند. در روز سوم، گردهمایی اعتراضی از صبح در دانشگاه تهران آغاز شد و تا شب در نقاط مختلف و مهم شهر ادامه پیدا کرد. در همین زمان، حرکت اعتراضی در رشت، اصفهان، سنندج و مشهد و برخی شهرهای دیگر نیز شکل گرفت. در این مرحله از شهریور 2581 جنبش ویژگی سیاسی و انقلابی را نشان داد و جغرافیای بزرگی از ایران را به میدان فعالیت انقلابی کشاند. این جنبش طرفدار اصلاحات نبود و از همان ابتدا خواهان سرنگونی قدرت سیاسی دینی شد.
مرحله دوم: در آغاز سومین هفته، اعتراضات زودتر، گستردهتر و با جمعیت بیشتری به ویژه در تهران و شهرهای بزرگ شروع شد و جنبش انقلابی در بیش از 100 شهر جاری شد. در مرحله دوم، مبارزه دانشجویان سراسری شد و دختران بیشماری در بسیاری از مدرسه ها و محله ها حجاب از سر برداشتند و آنرا سوزاندند. با این جنبش انقلابی، همه ایران واکنش فعال و متحدانه نشان داد و جهان بیش از پیش با آن همسو شد. در این مرحله رژیم به دستگیری وسیع فعالان انقلاب و دانشجویان و دانش آموزان و آموزگاران و وکیلان و روزنامه نگاران دست زد تا توان جنبش را از بین ببرد و اعدام ها را در دستور کار خود قرار داد تا جامعه را بترساند. به دنبال سفارش علی خامنه ای، محسن اژه ای رئیس قوه قضائیه گفت: «برای عناصر و مسببان اصلی اغتشاشات اخیر، هیچ جای ارفاق وجود ندارد.» یک مقام بلند پایه حکومت تهدید کرد که برای براندازی رژیم جمهوری اسلامی «باید از دریای خون گذشت.». در دی ماه 2581 جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ضمن سپاس از وزیر نظام قضایی، خواهان تداوم جدی تر اعدام بازداشت شدگان با جرم «محارب و مفسد» شد. در این مرحله کشتار در خیابان با گلوله ساچمه ای، ربودن کودکان و نوجوانان و تجاوز جنسی، شلاق زدن آموزگاران، ربودن جسد قربانیان و نابینا کردن سیستماتیک معترضان گسترش یافت. بر اساس گزارش نیویورک تایمز در 2 آذر 2581 دست کم 580 نفر چشم یا چشم های خود را از دست دادند. حمله سپاه به سنندج و مهاباد، حمله سپاه به زاهدان، حمله به دانشگاه شریف، آتش سوزی زندان اوین، جمعه خونین خاش، حمله موشکی سپاه به اقلیم کردستان، حمله با گازهای شیمیایی به مدرسه دختران از آذر 2581، قطع اینترنت، کارزار دورغ و جعل مداوم، همه و همه جلوه های سیاست جنایتکارانه رژیم شیعه را در این مرحله به نمایش می گذارد.
علیرغم تمام جنایت های حکومتی در این دوران شکل های تازه مبارزه پدیدار می شوند. مبارزه خیابانی به اوج می رسد ولی در برابر خشونت فاشیستی رژیم، جنبش انقلابی تجربه های تازه ای می آزماید. شکل های دیگر مانند گردهمایی برای خاکسپاری و بر سر مزار، اعتصاب مغازه داران و برخی بازارها، اعتصاب کارگری، اعتراض دانشجویان و دانش آموزان، تظاهرات بازنشستگان، اعتصاب کامیون داران، عمامه پرانی، شعارنویسی ها، بانگ های اعتراضی شبانه، اعتراض های هنری و ورزشی، سوزاندن مجسمه ها و بنر ها و عکس های خمینی و خامنه ای و قاسم سلیمانی، حمله به برخی از مرکز بسیج و برخی حوزه ها و آتش زدن آنها، و غیره، تنوع مبارزاتی را شکل می دهند. در همین مرحله در خارج مبارزه ایرانیان به اوج رسید. گردهمایی های اتاوا در 30 مهرماه 2581، برلین در 27 مهر 2581، و نیز در ملبورن، هلند، پاریس، خیره کننده و بیسابقه بود. در راهپیمایی برلین بیش از هشتاد هزار نفر شرکت می کنند. این مبارزات و تظاهرات پیاپی در شهرهای مهم جهان بر فضای کشورهای دمکراتیک و نیز سیاسیون این کشورها تاثیر گذاشته و منجر به تغییرهایی در سیاست دیپلوماتیک می گردد. پارلمان اروپا جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران را محکوم کرده و سپاه را تروریست اعلام می کند. تلاش های تازه ای در اپوزیسیون خارج از کشور آغاز می شود و برخی شخصیت ها و سازمانها به همکاری روی می آورند. با وجود تلاشهای اپوزیسیون خارج و با توجه به استبداد در داخل، جنبش انقلابی بدون رهبری باقی می ماند.
مرحله سوم: در آستانه سال نو 2582، ایرانیان با شور بسیار به استقبال شب چهارشنبه سوری رفتند. با وجود ادامه اعتصاب ها و اعتراض ها، رژیم کاهش تظاهرات در خیابان ها را دلیل بر خاموشی همگانی می دانست. ولی علیرغم این تبلیغات، حکومت در کابوس و نگرانی بود. متخصصان حکومتی گفتند خیابان آرام شد ولی در واقع آنها به گفته خود باور نداشتند و نگران خیزش خیابان بودند. آتش شب چهارشنبه سوری خشم ایران را به نمایش گذاشت. اوج گیری حملات شیمیایی برای ضربه زدن به دختران مدرسه توسط بیت خامنه ای و دستگاه سرکوب یکبار دیگر نشان داد که خامنه ای برای حفظ قدرت و ایجاد وحشت حاضر است مانند هیتلر با گازهای سمی شیمیایی مردم ایران را بکشد. این جنایت یکبار دیگر خشم جامعه را به اوج رساند و اعتراض جهانی را بوجود آورد. در بحبوحه این جنایت سازمانیافته حکومتی، ایرانیان به استقبال چهارشنبه سوری و نوروز رفتند و کوتاه نیامدند.
همزمان با تاریک شدن هوا و آغاز آیینهای چهارشنبهسوری، گزارش های متعددی از شهرهای ایران از جمله مناطق مختلف تهران، سنندج، گرگان، رشت، بانه، سقز، مشهد، زنجان و کامیاران مخابره شد که از حضور زنان و مردانی که با ترقه و نارنجک صوتی به استقبال چهارشنبهسوری رفتند حکایت دارد و همزمان با آن، تجمعهای خیابانی همسو با فراخوان ۳ روزه معترضان در برخی نقاط پایتخت و شهرهای متعدد تشکیل شد. در گرگان جمع بزرگی در خیابان شعار «امسال سال خونه، سیدعلی سرنگونه» سر دادند و در رشت «آزادی، آزادی، آزادی» را فریاد زدند.
روند انقلاب در دوره سوم، شهرهای زیادی را به خیزش سوق داد. ویدیوهای منتشر شده در شبکههای اجتماعی و رسانه های خارج نشان میدهند که در شهر تهران در مناطق گوناگونی مانند شهرک اکباتان، خیابان ستارخان، تهرانپارس، سعادتآباد، نظامآباد، هفتحوض، نازیآباد، گیشا و منطقه مرزداران، شهرک باقری، شمیران تجریش، مناطق گلشهر و گوهردشت و مهرشهر کرج، شهرهای خراسان مانند مشهد، در کردستان مانند سنندج و بانه و سقز و کامیاران و بوکان و اشنویه، در آذربایجان غربی مانند مهاباد و نیز سایر شهرها مانند ملایر و قزوین و گرگان و رشت و زنجان و اهواز و اراک و بندرعباس و شیراز و زاهدان و غیره، شامگاه دوشنبه 22 و سه شنبه 23 اسفند 2582 صحنه اعتراض های فراوان خیابانی بودند. بیش از 60 شهر در مبارزه شرکت کردند. با توجه به موضع اقلیمی هر یک، آنها جغرافیای ملی را نشان می دهند. بار دیگر ما شاهد اتحاد ملی و جشن ملی بودیم. در طول چند روز این شهرها نشان دادند که آنتاگونیسم بخش عمده جامعه و حکومت دینی شیعه بسیار فعال است. در همین دوره ما شاهد گسترش مقاومت مدنی زنان علیه حجاب است. شمار زنان که در برابر احکام و تهدیدهای حکومتی مقاومت کرده و در خیابان و محله های همگانی حجاب از سر برمیدارند. جامعه از زمان انقلاب اسلامی تا ابتدای سال 2582 خورشیدی چنین شجاعت و مقاومتی را شاهد نبوده است. زنان که حجاب از سر برمیدارند از گروهای سنی مختلف هستند و افزون برآن، آنها همراه همسران و خانواده خود هستند. بسیاری از خانواده مخالف حجاب اجباری هستند و پشتیبان فرزندان خود می باشند. بهرحال مقاومت ضد حجاب شکل تازه ای از انقلاب مهساست.
برخی سیاسیون و روشنفکران، چند ماه پیش از نوروز 2582 اعلام کرده بودند که جنبش در حال عقب نشینی قطعی است و باید از ایست جنبش سخن گفت. ولی روح عصیان زده جامعه و بیعدالتی و دروغ حکومتیان به هیچ پروپاگاندی اجازه پایداری و پیروزی نداد. انقلاب مهسا جشن چهارشنبه سوری را به یک سکوی پرتاب دیگری تبدیل نمود و به پیامبران یاس و افسردگی نشان داد که بطور مسلم اشتباه می کنند. ذهنیت پوزیتیویستی که ژرفای تناقض های ساختار و ژرفای بیزاری اکثریت جامعه نسبت به رژیم اسلامی را نمی داند، با هر کاهش موقت و ظاهری اعتراض ها، پایان جنبش را می بیند. این دیدگاه سطحی روندهای ژرف در روند انقلاب را نمی بیند و در واقع عمق آنتاگونیسم میان بالائی ها و پائینی را درک نمی کند و چه بسا برای اسلام قابلیت جذابی سراغ دارد که بخش مهمی از جامعه را در شیفتگی و وابستگی به رژیم نگه دارد.
رنگارنگی شیوه و روح انقلاب
انقلاب ها همیشه با صحنه ها و حالت های گوناگون خود را نشان می دهند. انقلاب یک پدیده اجتماعی و فرهنگی و انسانی است و از هیچ استانداردی پیروی نمی کند. تمام صحنه ها را از ابتدا انقلاب مهسا بیاد آورید و همه ابتکارهای مبارزاتی سیاسی و صنفی و سندیکایی و اجتماعی و هنری (رقص، موسیقی، ترانه، سرود، کاریکاتور، طرح و نقاشی) را در نظر داشته باشیم.
در مرحله سوم ما شاهد پیگیری اعتراضی معترضان بلوچ هستیم. هر آدینه توده انبوه از معترضان در زاهدان وارد میدان و خیابان شده و علیه استبداد خامنه ای شعار دادند. مولوی عبدالحمید رهبر دینی اهل سنت برای بیست چهارمین بار به حکومت خامنه ای اعتراض کرده و در دفاع از معترضان در کل ایران، در زاهدان روز جمعه، ۲۶ اسفند اعلام نمود که نگاه دینی حاکمان منجر به بحران و مدیریت بد جامعه شده است. او بدین ترتیب دولت دینی را مورد انتقاد قرار داد. این رهبر دینی تمام تناقض جامعه را در خود دارد. او در بخش دینی خطبه خود همان کهنه فکری دینی و تبعیت از قرآن را می گوید و در بخش سیاسی خطابیه به حکومت خامنه ای نقد سیاسی وارد کرده و خود را همسو با جامعه نشان می دهد. این رهبر دینی اهل سنت در نقد نظام سیاسی بطرز شفاف از خواستهای دمکراتیک ایرانیان حمایت می کند. او در نطق 4 فروردین 2582 در خطبه اول از ضرورت اطاعت از الله و ایدئولوژی قرآنی گفت. در بخش دوم از ظلم حکومت و تبیعض علیه زنان انتقاد کرد. در واقع او در بخش اول سخن اش در دفاع از اسلام با رژیم خامنه ای هم جبهه است ولی در بخش دوم، او می گوید موافق حکومت دینی نیست و حکومت موجود را ستمگر می داند. البته این رهبر مذهبی در جمعه 18 فروردین 2582 از حجاب اسلامی و رعایت آن نیز صحبت می کند. پسندیده است که ایشان این سخن نادرست و زشت را در فضای عمومی نگوید. ایشان اگر واقعن به حکومت عرفی و غیر دینی اعتقاد دارد باید از پراکندن احکام قرآنی در اجتماع و فضای عمومی اجتناب کند.
مولوی عبدالحمید در زمان تصرف طالبان در افغانستان، از طالبان پشتیبانی نمود، امری که اعتراض بسیاری از ایرانیان را برانگیخت. خوشبختانه این شخصیت دینی در مقابله با جمهوری اسلامی و کشتار مردم زاهدان و نیز در اعتراض به خشونت و شکنجه توسط رژیم در ایران، در کنار مردم ایستاد. او در خطبه نماز جمعه ها، در انتقاد به حکومت خامنه ای، محتوای سخنرانی خود را دمکراتیک نگهداشت. در پی هر نماز جمعه هزاران نفر بلوچ به خیابانها آمده و علیه خامنه ای و رژیم سرکوبگر شعار دادند. البته در میان راهپیمایی های زاهدان کسانی هستند که شعار مذهبی می دهند و رفتار خرافی نامناسب و ناخوانا با کل انقلاب مهسا دارند. ولی بیشتر شعارها، ضد دیکتاتوری مانند «مرگ بر خامنه ای»، «خامنه ای حیا کن مملکتو رها کن»، «آزادی های مذهبی سیاسی بیان و قلم حق مسلم ماست» و غیره بوده است. مقاومت مردم بلوچ علیه حکومت ولایت فقیه، حمایت و تحسین همه ایران را با خود دارد. در این انقلاب کردستان موتور خیزش را روشن کرد، تهران انرژی فراوانی به انقلاب داد و بلوچستان پیگیری انقلاب را تضمین کرده است. در دوره نوروزی 2582 کوره انقلاب در بسیاری از مناطق ایران مانند تهران و کردستان و شیراز و از جمله در بلوچستان روشن گشت.
انقلاب مهسا از همان ابتدا دارای یک خلاقیت بزرگ بوده و پیوسته تاکتیک های مبارزاتی و شیوه های عملی خود را تغییر داده است. روش اعتراض خیابانی یکی از روش های مهم انقلاب بوده ولی با توجه به سرکوب متمرکز حکومتی، انقلاب به صورت دیگر ادامه یافته است. در این انقلاب شعارهای سیاسی و اقتصادی و صنفی و زیست محیطی درهم آمیخته و یک فضای سیاسی ضدحکومتی را داغ نگه داشته است. گردهمایی های گسترده بر سر مزارها و تبدیل آنها به اقدام جمعی ضدحکومتی در سقز و دیواندره و سنندج و دهگلان و تبریز و کامیاران و رشت و مهاباد و ایذه و تهران، گردهمایی مردم در مقابل زندان ها، تجمع مادران دادخواه، هفت سین های اعتراضی، شعارهای شبانه، شعار نویسی ها، به آتش کشیدن عکس های سردار قاسمی و خامنه ای، اعتصاب کارگران و بازنشستگان و آموزگاران، گردهمایی در برابر نهادهای دولتی، چهارشنبه سوری های سیاسی، جشن های سیزده بدر، جشن های خیابانی تحویل سال نو، ابتکارهای هنرمندانه گروهی و فردی، و دیگر اقدام ها جلوه های گوناگون این انقلاب رنگارنگ است.
افزون برآن انتشار بیانیه اعتراضی خانه فرهنگیان ایران به مخفی سازی حکومت در مورد توافق با عربستان، بیانیه فرهنگیان استانهای اردبیل، زنجان، کرمانشاه، ملایر، همدان، خراسان شمالی، بانه، و غیره در رابطه با طرح رتبه بندی شغلی و حقوق و مزایا و حقوق بازنشستگی و پرونده سازی و دستگیری معلمان، بیانیه دانشجویان تربیت مدرس، بیانیه های کارگری و بیانیه کارگران شرکت واحد، شکل دیگری از اعتراض ضدحکومتی است. «بیانیه حمایتی از منشور مطالبات حداقلی تشکلهای صنفی و مدنی ایران» در ۲۵ بهمن ۱۴۰۱ توسط بیست نهاد صنفی و مدنی در ایران منتشرشد و در هماهنگی با جنبش مهساست. «منشور مطالبات پیشرو زنان ایران» در ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ – ۹ مارس ۲۰۲۳ منتشر گشت. این منشور سیاسی که توسط شماری از فعالان مدنی و کارگری و مدافعان حقوق زن امضا شده و در ایران انتشار یافته در همسوئی کامل با انقلاب است.
بیانیه 25 اسفند 2581 و اقدام سندیکای کارگران شرکت واحد در اعتراض به دستگیری اعضای سندیکای کارگری و معلم ها و شعارهایی مانند «کارگر زندانی آزاد باید گردد»، «زندانی سیاسی آزاد باید گردد»، «چاره کارگران و زحمتکشان وحدت و تشکیلات است»، و نیز اعتراض کارگران هفت تپه به حداقل دستمزد در 9 فروردین 2582 در محوطه صنعتی و شعارهای آنان مانند: «کارگر ایرانی اتحاد اتحاد»، «کارگر می میرد ذلت نمیپذیرد»، «مرگ بر ستمگر درود بر کارگر»، بیانگر همسوئی مبارزه کارگری با انقلاب مهساست. در تمام دوران انقلاب مهسا ما شاهد اعتصاب کارگران نفت و پیروشیمی و صنعت حمل و نقل بوده ایم و با وجود دشمنی جاسوسان و خرابکاران حکومتی، فعالان سندیکایی و کارگری به مبارزه خود ادامه می دهند.
جامعه ایران با تنوع جامعه شناختی و فرهنگی و تاریخی خود یک آزمایشگاه بزرگ است که بشریت به آن نگاه می کند. بازیگران این انقلاب در خیابان و کارخانه و اداره و مزار و مترو و پیاده رو و روستا و شهر و مدرسه و دانشگاه، همه جا هستند. تمام حرکت ها و فعالیت ها در تنوع خود رژیم خامنه ای را در محاصره قرار داده اند و تمام ممنوعیت ها را می شکنند. جامعه بسته و متعصب و مقدس نما، زیر فشار نوآوری مبارزاتی و ابتکارهای جوانان و دختران، رسوا شده و عقب نشینی می کند. جوانان میدان های مادی و روانی را تصرف می کنند. غول حکومت اسلامی در قدرت ایستاده است ولی تردید و هراس و تفرقه سراپای هیکل این غول را فراگرفته است. این غول شلاق میزند، می ترساند، دروغ می گوید، توطئه می کند، ولی جامعه در بخش مدرن و سنتی خود، با زن و مرد، در شرایط فقدان یک رهبری هماهنگ شده، با جسارت مبارزه می کند و ابتکار می زند. جامعه می توانست در ترس فرو رود و فلج شود، ولی جامعه فعال و پر کار باقی ماند. روح جامعه نسبت به این نظام دینی سرکش شده است. روح ایرانی آئین مهر و پیام زرتشت و منش کورش و پیکار رستم فرخزاد و اراده رستم و آرش و گرایش مدرن و دمکراتیک انقلاب مشروطه و خرد مدرنیته از یکسو و از سوی دیگر بیزاری از زشتی و استبداد و اسلام، در روان جامعه جاری گشته است.
جلال ایجادی
جامعه شناس، دانشگاه فرانسه
جلال ایجادی آخرین اثر خود را بنام «بحران بزرگ زیستبوم جهان و ایران» در ۴۸۰ برگ، انتشارات فروغ، منتشر نمود. از این نویسنده تا کنون کتاب «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی»، ۳۱۰ صفحه، نشر مهری، کتاب «جامعه شناسی آسیبها و دگرگونیهای جامعه ایران»، ۴۰۰ صفحه، انتشارات نشرمهری، کتاب «بررسی تاریخی، هرمنوتیک و جامعه شناسی قرآن»، ۳۸۰ صفحه، و کتاب «اندیشه ورزیها در باره جامعه شناسی، فلسفه، زیستبومگرایی، اقتصاد، فرهنگ، دین، سیاست»، ۷۲۰ صفحه، چاپ نشر مهری، منتشر شده است. جلال ایجادی هر هفته پنج برنامه تلویزیونی در زمینه انقلاب، لائیسیته، دمکراسی، فلسفه، جامعه شناسی و نقد قرآن و اسلام، تهیه و پخش می کند. این برنامه ها را در یوتوب میتوانید مشاهده کنید.