انسانم آرزوست!- بهروز سورن
هنوز اخبار وضعیت غم انگیز پناهجویان در مرز بلاروس و لهستان در رسانه ها منعکس میشد.پناهجویان از بلاروس توسط پلیس خشن اش رانده و از ورود به لهستان و اتحادیه اروپا مانده بودند. پلیس لهستان از بازگرداندن پناهجویان درمانده با توسل به هر وسیله خشونت آمیزی کوتاه نمی گذاشت و برای ممانعت از ورود آنان تجهیزات و نفرات بسیاری را تدارک دید و قول کمکهای مالی اتحادیه اروپا را نیز گرفته بود. پناهجویان از سویی با اعمال خشونت پلیس بلاروس و استفاده آنان از میله های فلزی و الکتروشوک و سگ های پلیس بخاک می افتادند و از سوی دیگر باپلیس لهستان و سیمهای خاردار چندلایه مواجه بودند. سرمای زمستان و نارسایی های پوشاک و محل خواب و وسیله گرمایی را نیز همراه کودکانشان تحمل میکردند. آنها اغلب از عراق, سوریه و افغانستان می آمدند و تعدادی نیز از ایران و سودان و در واقع سرزمینهایی که هیچکدام ثبات سیاسی و اقتصادی نداشتند و هر یک بنوبه خود شرایط جنگی و یا حکومتهای فاسد و دیکتاتوری را تجربه کرده بودند.
پیش از شروع جنگ روسیه و اوکراین دول اروپایی هواپیما و طیاره ها را برای بازگرداندن پناهجویان افغانی و سوری روغن کاری و بکرات از رسانه های دولتی در این زمینه خبررسانی میکردند بی آنکه لحظه ای تعمق کنند که این پناهجویان اولا برای رساندن خود به جای امن چه خطرها کرده اند و کدام راه وحشتناک و طولانی را پشت سر گذاشته اند و از سوی دیگر آنها را به کدام جهنم باز می گردانند؟. آن جهنم آیا همانجا نیست که طالبان دیروز مدارس دختران را تعطیل کرد و آیا همانجا نیست که جوانانش از بیرون به بدنه هواپیماها آویزان میشدند و میخواستند فرار کنند؟ پرواز مرگ شان را بخاطر داریم. بیاد می آوریم که چگونه امیدها و آرزوهایشان خاکستر شد.
در دنیای تبلیغات و پروپاگاند کثیف موجود نیز با نمونه برداری از چند خلاف جزایی و جنایی از برخی از پناهجویان و پرچم عثمان کردن آنها به تحریف حقایق درباره پدیده پناهندگی و مهاجرت و تحمیق افکار عمومی مردم خود میپرداختند. این اقدامات در کنه خود نوعی نژادپرستی را تداعی میکرد. نژادپرستی از این زوایا که آنها نه بور و با چشمان آبی بودند و نه نزدیکی زبانی با اروپایی ها داشتند و اینکه فاصله بسیاری از اروپای سبز و فرهنگی متفاوت و جامعه ای جنگ و دیکتاتوری زده داشته اند.
امروزه اما بنظر می آید که با آغاز جنگ پوتین با اوکراین و سیل جاری مهاجران جنگی اوکرائینی که تاکنون از مرز سه میلیون نفر نیز گذاشته است و همچنین برآورد شده است که این آمار اگر نه بیشتر تا ده میلیون هم افزایش خواهد یافت, موجی از همدردی و انساندوستی و همبستگی در تمامی کشورهای عضو اروپای متحد بالا گرفت و مجددا ابزار رسانه ای این دول بکار افتادند و جملگی سرمست استقبال از نوجوانان, زنان و کودکان شدند. این امر بخودی خود بسیار پسندیده و صحیح است و بایستی در چنین جنگهای ویرانگر نیروی غیر نظامی را جا و مکان داد, همبستگی کرد و به محل امن انتقال داد.حتی اگر سه میلیون و در هقته های آینده ده میلیون باشند.
در چنین اوضاع و احوالی که روزانه حدود دویست هزار تن از فراریان کشور جنگزده براحتی از مرزها میگذرند و بدون بروکراسی ثبت نام میشوند و میتوانند آزادانه در اروپا رفت و آمد کنند و مسکن می یابند و اجازه کار میگیرند و حداقل سه سال میتوانند از همه امکانات موجود شهروندان دیگر بهره ببرند که اقدامات و تدابیری بجا و درست است و انسانی است اما در کنار همین سیاست درست شاهدیم که موانع بسیاری نیز برای ورود دانشجویان مهمان در اکراین در همین مرزها ایجاد میکنند و حتی پس از عبور دشوار از همین موانع اجازه اقامت در کشورهای دیگر و ادامه تحصیل به آنها داده نمیشود.
شاهدیم ستمی را که بر پناهجویان و پناهندگان در ترکیه میرود که حتی با دارا بودن پذیرش پناهندگی همین دول اروپایی حاضر به انتقال آنها نیستند. حال آنکه با توجه به سوابق بسیار متعدد ربودن پناهندگان و فعالان سیاسی از این کشور توسط جمهوری اسلامی و مزدورانش و همچنین معاملات پیدا و نهان نیروهای امنیتی دو کشور برای انتقال و تحویل مخالفان سیاسی شان, هر لحظه این پناهندگان و پناهجویان را شبه ناامنی و ترور و دیپورت تهدید میکند.
به جزیره لسبوس در یونان نگاه کنیم. جزیره ای که بیش از هرچیز به زندان و مرداب پناهجویان از سوریه, افغانستان, ایران و عراق و کشورهای دیگر می ماند. ماهها بحث و مجادله پارلمانی که کودکان را منتقل کنند و تعدادی هم شدند. هنوز هزاران پناهجو در چادرهای اضطراری ساکن هستند و همه نوع سرما و گرما و گل و لای را تحمل میکنند. در صفهای طولانی ساعتها می ایستند تا وعده غذایی بگیرند. تمام زندگی شان با انتظار عجین شده است. انتظار و امید, انتظار و امید.
آینده برایشان هیج شفافیتی ندارد. بررسی پرونده هایشان گاها تا سه سال بدرازا میکشد.عوامل طبیعی نیز مثل طوفان, سیل , سرما و گرما نیز یکی پس از دیگری بر وخامت اوضاع غیرقابل تحمل شان در این کمپ می افزاید. آنها سه میلیون و یا ده میلیون انسان نبودند و در بیشترین تعداد چند ده هزار بودند. بر طبق گزارشات این پناهجویان در هفته تنها چند ساعت اجازه خروج از کمپ را دارند.به آخر خط رسیده اند. مشکلات روانی از مدتها پیش رشد کرده است و امروزه بیداد میکند.اقدام به خودکشی در میان پناهندگان و حتی کودکان حرف روز و هر روز است.
پزشکان بدون مرز و برخی از ان جی او ها فاقد امکانات وسیع برای رسیدگی به وضعیت بهداشتی و تغذیه پناهجویان هستند.پروپاگاندها و تبلیغات جهت یافته رسانه های غربی تنها آن ناهنجاری هایی را نشانداده و در بوق و کرنا میکنند که عوام فریبند و در معرض دید عمومی قرار دارند. آنچه در پس وقایع و پشت پرده قرار دارد همچنان مخفی میماند. در همین ایام نیز خبر جانکاه یخ زدن پناهجوی کرد در مرز میان بلاروس و لهستان در جراید پیچید. بختیار جوانی که با دریایی از آرزو و امید برای خود و خانواده اش خطر مرگ را هم پذیرفته بود و جان عزیزش را هم از دست داد. همه ما از اوضاع بسیار وحشتناک سیاسی و اقتصادی در کشور حاکمان اسلامی مطلع هستیم. پیش از آنهم شاهد سیاست های غیر انسانی اتحادیه اروپا برای بستن مرزهای اروپایی بر پناهجویان بودیم. از دیوارهای بلند و سیم خاردارهای مرتفع در مجارستان و اسپانیا گرفته تا موانع آبی و در ترکیه و یونان و سواحل ایتالیا که هنوز برقرار است و قربانی میگیرد.
هر از گاهی تصاویر منتشر شده از تلاش پناهجویان و مهاجران برای عبور از موانع ساخته شده در برابر آنان را در جراید میبینیم. این تصاویر هولناک و دردناک تا مغز استخوان هر بنی بشری رسوخ میکند. صحنه هایی واقعی که بیانگر انسان هایی است که مستاصل شده اند و امیدهایشان را در برابر این دیوارها بربادرفته می بینند. از وطن و زادو بوم و خانواده و محیط اجتماعی خود کنده شده اند و اکنون پشت دیوارها و سیمهای خاردار درهم فشرده, در غربت و در هوایی سوزان یا در دمایی منجمد کننده مانده اند و یا جان میدهند.
ویدئو مرگ جانسوز زوج جوان اهوازی در مرز ترکیه را اگر قلبی ضعیف دارید در این لینک نبینید!
همراه این جان دادن ها خرواری از عشق و امید مرده است.گریز از جهنم جمهوری اسلامی, بی آیندگی, فقر, ستم و سرکوب سیاسی و اقتصادی و فرهنگی در برف ها فرو رفته است.خانواده ای در عزا نشسته است و اشک ها روان شده است. چه تفاوتی میان پناهجوی اوکراینی و این انسانهاست؟ جنگ اوکراین زمانی صورت گرفت که دولت لهستان هنوز درگیر عقب راندن این پناهجویان پشت مرزهای خود بود. آنها در بیشترین حالت 3 هزار نفر بودند و چند روزی بعد مرزهای لهستان برای 3 میلیون پناهنده اوکراینی باز شد و تدارکی نجومی برای استقبال از آنها با وعده های حمایتی اتحادیه اروپا صورت گرفت و بدرستی.
حقیقت این است که بحران مهاجرت پیش از آنکه با جابجایی و تغییرات آب و هوایی مرتبط باشد با سیاست های سودجویانه مگا سرمایه داران نسبت دارد. کارتل ها و تراستهای عظیم آنها ( بخشا جهت سودجویی بیشتر بشکل مصنوعی ) تعیین قیمت میکنند و بویژه در حوزه خرید و فروش مواد خام و فراورده های سوختی. نتیجه این میشود که قیمت کالاها نه تنها در آمریکا و اروپا که در اقصی نقاط جهان از توان خرید مردم زحمتکش کشورهای مختلف میکاهد و با تغییر این شاخص ها میلیونها شهروند کشورهای آفریقایی, آسیایی و آمریکای لاتین به زیر خط فقر و بیکاری گسترده سر میخورند بدون آنکه چرایی آنرا بدانند.
آنها با ارسال کالا و مواد پروتئینی بسته بندی شده ( بخوانید بال و پر و استخوان مرغ و سایر جانداران ) و با بهای نازل به کشورهای آفریقایی, صنعت ماهیگیری آنها را که میلیونها کارگر و خانواده هایشان را تغذیه کرده است به نابودی میکشانند و بر اردوی میلیونی بیکاران می افزایند. بیکاری, درماندگی و فقر شهروندان این کشورها را ناگزیر به ترک خانه ها و وطنشان میکند. ارقام بسیار بالاست و مرتب در حال تغییر. 4 درصد مجموعه انسانی روی کره زمین را تشکیل میدهند. بی عدالتی و سرکوب, بی آیندگی خشونت, فقر ناشی از شارلاتانیسم قیمت گذاران بازار نفت و گاز و موادسوختی خام و پالایش شده و بسیار دسیسه های سودجویانه بزرگ سرمایه داران موجب افزایش مهاجرت میشود.
بهروز سورن
24.3.2022