Home سخن روز آرشیو سخن روز چه درانتظارماست؟ – رامین کامران

چه درانتظارماست؟ – رامین کامران

میخواهم قدری در بارۀ جنگ به طور کلی با شما سخن بگویم، سپس به طور خاص در بارۀ جنگی که درگیر آن شده ایم و در جمع برخی نکات تئوریک را به نظر شما برسانم که متوجه است به ابعاد معنوی و نه مادی این جنگ. اول بگویم که چرا نشسته ام به زدن این حرفها. برای اینکه کشورمان درگیر جنگی حیاتی است که همه ابعاد عظیم آنرا نمیبینند. دیگر اینکه مردم جنگ نادیدۀ ما محتاج کسب اطلاع و تربیت کردن خود برای موقعیت هستند. آخر هم اینکه اصلاً نمیبینم حکومت به این مسائل توجهی داشته باشد یا اینکه اصلاً از عهدۀ این کار بربیاید.

ملت ایران ملتی است صلح دوست و صلح طلب. این صفات قدری برخاسته از تمایل به زندگی آرام و بی دغدغه است که بین همۀ ابنای بشر رواج دارد و درست و مشروع است. ولی فقط این نیست. صلح طلبی بیان تمدن عمیق ایرانیان است،. تمدنی که در طول قرنها شکل گرفته، ریشه در ترتیبات پیدایش این ملت دارد که از دل یک امپراتوری وسیع و پر تنوع زاده شده و در طول زمان ورز دیده و تبدیل به واحدی سیاسی شده که استحکام کم نظیر دارد، واحدی که وجود و قبول گوناگونی، سالیان دراز است که در دل آن جا افتاده است و نوعی مداراگری را به همه یاد داده که در دنیا کم نظیر است و برای ایرانیها فرض حیات اجتماعی است. هر گاه سخن از تمدن میرود، مردم به یاد آثار باستانی چند هزار ساله میافتند، ولی به تصور من تمدن عمیق و اصلی آنیست که تاریخ در دل مردم این کشور به ودیعه نهاده و هر روز میتوان دیدش. آشتی جویی و تمایل به رفع اختلافات به دور از خشونت و نزاع، آگاهی به بستگی خویش با هموطنان خود و فراتر از آن با جامعۀ بشریت، از ابعاد اصلی این تمدن است. احتراز از جنگ که نزد ایرانیان میبینیم برخاسته از این خصلت است، نه هراس از درگیری. فقط افراد نادان و بی فرهنگ و بی اطلاع از تاریخ، این دو را با یکدیگر اشتباه میکنند.

جبهۀ بدخواهان ایران بسیار وسیع است ولی دو کشوری که در صف مقدم آنها جا دارند، یعنی اسرائیل و آمریکا از بابت سابقۀ تمدنی درست در نقطۀ مقابل ایران جای دارند. این دو کشور بر اساس نسل کشی و غارت و غصب زورگویانۀ خاک مردمانی شکل گرفته است که بر جغرافیای امروز آنها میزیسته اند. نفس کشتار محض افزودن بر دارایی های خویش، ترتیب پیدایش و شیوۀ معمول و عادی زندگانی این دو بوده ـ تکیۀ صرف به زور و تحمیل آن به کسانی که در اطرافشان میزیسته اند.

در درجۀ اول باید درست به این امر و خلق و خو و اهداف دشمنان ایران آگاه باشیم، چون این آگاهی عمیقترین لایۀ مقابله با زورگویی آنهاست و سپس ـ فراتر از آن ـ ماهیت جنگی را که به ما تحمیل شده، درست بشناسیم. ما را در عمل وارد جنگی کرده اند که معلوم نیست تا کی طول بکشد و راه ناهمواری را پیش روی ملت ایران ترسیم کرده است. علاوه بر اینها، توجه به ابعاد معنوی جنگ که به رغم اساسی بودن، معمولاً مورد توجه قرار نمیگیرد، بسیار مهم است.

در ابتدا باید چند کلمه ای در باب جنگ به طور کلی و نوع این جنگ بگویم. خطاب به مردمی که با وجود جنگ هشت ساله، در نهایت به نوعی جنگ ندیده اند. جنگ باعراق برای حکوت که به عیان هم میگفت، نعمت بود و مردم خاطرۀ تلخی از آن دارند، به دلیل سو استفادۀ حکومت از آن برای زورگویی ایدئولوژیک، ادارۀ خام دستانۀ جنگ و در نهایت نتیجۀ ناروشن کار. کلاً مردم ما با جنگ خوگیری ندارند و باید پیدا بکنند. درست است که هدف از جنگ صلح است و نه برعکس، ولی مقصود هر صلحی نیست. ارزش صلح مطلق نیست تا به هر قیمت طالب آن باشیم. جنگ وسیلۀ رسیدن به صلحی است که منطبق یا خواست ما باشد. وقتی به این نکته توجه کنیم خواهیم دید که تفاوت بین جنگ و صلح و برتری نهادن دومی بر اولی از دیدگاه سیاسی اعتبار مطلق ندارد. جنگ و صلح دو روی سکۀ سیاست است  و اگر ما صلح را برتر میدانیم، از منظر راحت فردی و اصول اخلاقی است. روشن است که تخریب و آدمکشی نمیتواند به خودی خود ارزش اخلاقی داشته باشد. ولی در سیاست و از دیدگاه اهداف سیاسی که اهم آنها حفظ مملکت است، هیچکدام این دو بر دیگری برتری ندارد. باید به اقتضای موقعیت، آنی را که باید پی گرفت، چون هدف غایی سیاست تآمین حیات آسوده برای شهروندان است. یعنی فکر برتر دانستن مطلق صلح را که هزار دلیل میتوان بایش عرضه کرد و به اشکال گوناگون در فرهنگ ایرانیان جا گرفته است، باید تعدیل کرد تا بشود از پس چالشی سیاسی که با آن روبروییم، برآمد. جنگ را که نامطبوع است، فراموش کرده ایم. باید دوباره آنرا یاد بگیریم و بیاموزیم که به اقتضای شرایط نرم و آسان از یکی به دیگری سیر کنیم و هنگام گذر از مرزی که آنها را از هم جدا میکند، دچار تردید و تزلزل نشویم. اگر هم شما تردید کنید، دشمن به سرعت از آن رد خواهد شد و شما را غافلگیر خواهد کرد. در دنیای سیاست، جنگ همانقدر طبیعی است که صلح. دیدگاهتان نسبت به جنگ باید سیاسی و جمعی باشد، نه فردی و از قماشی دیگر.

حال برسیم به این جنگی که ما را گرفتارش کرده اند، چون همۀ جنگها ماهیت یکسان ندارد.

اول از همه باید داو این جنگ را درست شناخت. داو این جنگ بود و نبود ایران است نه نظام اسلامی. داستان از این بابت تفاوتی با حملۀ مغول که در حافظۀ تاریخی ایرانیان مکان و مقام خاص یافته، ندارد. این نکتۀ بنیادی را تحت هیچ عنوان فراموش نکنید و نگذارید که با تبلیغات گمراه کننده، چنین به شما تلقین کنند که واقعیت از قرار دیگری است و دورنمای آینده تان را مخدوش نمایند. هر چه شما را از ارزیابی درست و واقعبینانۀ موقعیت باز بدارد، راه نابودیتان را هموار مینماید. قدم اول پیروزی واقعبینی است. سلاح اصلی شما این است، هیچگاه نگذارید از دستتان بگیرندش. اگر چنین وانمود میکنند که داو جنگ فقط اتم یا موشک یا… است، برای گمراه کردن شماست. داو موجودیت ایران است.

برخی این جنگ را چند وجهی یا چند بعدی میخوانند که هیچ بی پایه نیست. چون نبرد در میادین مختلف و متعدد جریان دارد. البته تیر و تفنگ گاه در آن به کار گرفته میشود ولی استفادۀ از انها اصل داستان و دائمی نیست. جنگ اطلاعاتی و رسانه ای هم یکی از ابعاد بسیار مهم آن است. نبرد برای متزلزل کردن ساختار اجتماعی ایران نیز در آن نقش عمده دارد. هدف اصلی تمامی ضربات، اعم از نظامی و عیر از آن، از بین بردن روحیه و سرگردان کردن مردم ایران است که اساساً حاجت به شلیک گلوله ندارد.

من  ترجیح میدهم تا اصطلاح قدیمی و کلاسیک جنگ جامع یا یا تام یا تمام عیار (Guerre totale) را در مورد این جنگ به کارببرم. در چنین جنگی تمامی وجوه حیات یک ملت مورد تهدید قرار میگیرد و مقابله با دشمن محتاج بسیج تمامی نیروهای ملی است، تمامی امکانات مادی و معنوی. به همان نسبت که داو جنگ گسترده میشود، جنگ به این سو میل میکند و روشن است که داوی بزرگتر از حیات ملت نداریم. این داو تقسیم شدنی نیست. هیچ بخش آنرا نمیتوان به دشمن واگذاشت. یکی باید کامل ببرد و دیگری کامل ببازد. برنده شما باید باشید. این حکم قاطع است.

باید توجه داشت که شدت این جنگ در طول زمان ثابت نخواهد بود، الزاماً یکسره و بی امان بالا نخواهد گرفت و حتی ممکن است که بین شدت و ضعفش تناوب ایجاد گردد. نمیباید به دلیل این پست و بلندها تصور کرد که ماهیت جنگ عوض شده است، هیچگاه نباید فراموش کنید که درگیر چه جنگی هستید. تا این جنگ تمام نشده فراموشش نکنید چون او هیچوقت شما را فراموش نخواهد کرد.

جنگ روحیۀ جنگی میطلبد و مردم ایران به دلیل صلح دوستی و جنگ نادیدگی طولانی، این روحیه را از دست داده اند و باید دوباره به دستش بیاورند ـ باید جنگ آزموده شوند. بعد از روان شدن از رفتن از صلح به سوی جنگ و بازگشت به صلحی، میباید دست خود را در گرفتن ابتکار عمل روان کنند. منتظر نباشند که ببینند حریف چه میکند تا در برابرش واکنش نشان بدهند. باید ابتکار را به دست بگیرند و دشمن را در موضع واکنش قرار بدهند ـ کاری که تا به حال مهارت چندانی در آن نشان نداده اند. این محتاج روحیۀ تهاجمی است، باید جنگ آزما شد. باید عرق ریخت، گرم و سرد. نمیگویم که دنبال جنگ بروید و طالب آن باشید، خودش به سراغ شما خواهد آمد. جنگیدن را یاد بگیرید. میدانم که باری این کار باید بر عادات قدیم و معتبر فرهنگی خود چیره شوید. این کار نه آسان است و نه مطبوع، ولی باید انجام شود.

در این جنگ، حریفان آمادگی بیشتر از ما برای رفتار طبق منطق نبرد دارند و از این بابت از امتیازی برخوردارند که باید جدی گرفت و از دستشان به در آورد. رفتار عادی آنها ـ بر خلاف ما ـ زور گفتن و به زور گرفتن است. هدفشان رسیدن به تعادل قدرت مطلوب خود نیست، حذف حریف است و برتری بلامنازع. باید به همین ترتیب با آنها طرف شد. جنگ محل ادب و حیا نیست.

باید به فرهنگ استراتژیک دو حریف نیز توجه نمود، چون کلی ترین قالب رفتاری است و نگرش کلی به جنگ و طرح ریزی استراتژیک را تعیین میکند.

فرهنگ استراتژیک آمریکا دو بعد اساسی دارد، یکی تصور جنگ به صورت پیروزی نظامی مطلق بر حریف که ریشه اش را میتوان در جنگهای انفصال جست و دیگر پی گرفتن جنگ ملزوماتی، یعنی بردن جنگ به ضرب برتری مادی و بخصوص ملزوماتی که میتوان ریشه اش را در جنگهای انفصال جستجو کرد. این دو در کنار هم و به صورت مکمل هم در جنگ جهانی دوم به اوج رسید و از آن پس روش غالب و معمول جنگ را در اذهان استراتژهای این کشور شکل داده است. در اینجا وجه نظامی کار بر وجه سیاسی آن غالب است که نقطه ضعف بزرگی است و نوعی از پیروزی مطلق هدف درست و نهایی شمرده شده که اصولاً در همه جا کاربرد ندارد. راجع به فرهنگ استراتژیک این کشور مقاله ای نسبتاً مفصل دارم که اگر کسی علاقه داشت میتواند بخواند.

برسیم به اسرائیل. فرهنگ استراتژیک این کشور ریشه در مساعی گروه های صهیونیست دارد که به ایجاد کشور اسرائیل منجر گشت و تا به امروز معتبر است. این فرهنگ گروه های تروریستی است و بیش از آنکه پیروزی را زادۀ به استراتژی وسیع و ساخته و پرداخته بداند، آنرا در عملیات موفق جاسوسی و ضربات موفق تروریستی میجوید. نقطه ای و موضعی و ضربه ای است و اصلاً برای عملیات مفصل و طولانی نفس ندارد. جنگهایی که اسرائیل کرده از این قماش بوده و بردهایش نیز به همچنین. حتی جنگ شش روزه که افتخار بزرگ ارتش این کشور است و خودش را بیش از همه متعجب ساخت، با تمام وسعت عملیاتی، نمونۀ موفقی از همین طرز عمل بود و در کوتاه مدت به نتیجه رسید، وگرنه معلوم نبود که به کجا خواهد کشید. خلاصه اینکه مدل اصلیش عملیات تروریستی با اتکای به اشراف اطلاعاتی است. همین جنگ اخیر نمونۀ پالوده اش بود. برتری اطلاعاتی و عملیاتی تروریستی موفق بود، ولی وقتی نتیجهُ مورد نظر را بار نیاورد، کار به مجرای شکستی افتاد که شاهد بودیم.

اینها را به خاطر داشته باشید و محو و مات تبلیغات حریفان نشوید. اگر پیروزی به دست آورده اند بدانید که چگونه بوده و نقاط ضعفش کجاست. دست بالا گرفتن حریف که سالیان سال است به ما و به همۀ کشورهای جنوب جهانی تحمیل شده، نقطۀ ضعف بزرگی است، همتای دستکم گرفتن خود و حاصل تبلیغات سیل آسا و بی امانیست که به هزار وسیله در دنیا عمل کرده است. تا بر این احساس ضعف درونی فائق نیاییم و اتکای به نفس لازم را پیدا نکنیم، بخت پیروزی نخواهیم داشت. بدترین و قاطع ترین شکست آنیست که خود به خویشتن تحمیل نماییم.

نمیباید شیفتۀ عدد و رقم شد. عرضه و صف کردن نیرو آسانترین و قدیمی ترین ترفند برای خالی کردن دل حریف است و دشمنان ما در این کار خبره اند. بدانید که شمار آنها هر چه باشد، تابشان برای تلفات بسیار کم است. با ضرباتی بسیار ضعیفتر از آنچه که ممکن است شمارشان به ذهن شما متبادر سازد، از میدان به در خواهند شد. فقط باید عزم را جزم کرد و ضربات لازم را فرود آورد. ردیف کردن و به رخ کشیدن آلات و ادوات نظامی از اسباب همین کار است. هدف متبادر کردن این فکر به حریف است که پیروزی ما با این اسباب جنگی اجتناب ناپذیر است و بهتر است بدون جنگ تسلیم شوید. حرف یاوه ولی گاه مؤثر.

اینهایی که اینجا به شما گفتم، همه مربوط بود به وجه معنوی جنگ. شنیدن این حرفها خلاف عادت شماست چون مثل همه، جنگ را  در درجۀ اول امری مادی میشمارید: انواع سلاح و برخورد سربازان. معمولاً اگر هم صحبتی از روحیه میشود، جنبی و کلی است، امور تئوریک برای همه جالب نیست. وجوه استراتژیک هم که همیشه قدری انتزاع است، برای همگان آشنا نیست. ولی پایۀ جنگیدن درست در اینجاست، نه در آموزش تیراندازی فرضاً که البته اهمیت عملیاتی خود را دارد. توجه من بیشتر متمرکز بود بر جلب توجه شما به اهمیت روحیه که به اقتدای برخی نظریه پردازان بزرگ، مهمترین وجه جنگ میشمرم. آنچه تعیین کننده است، روحیه است، حتی اگر پدیده ای نیست که به طور مستقیم بتوان دید، حتی اگر قابل اندازه گیری کمی نباشد و حتی اگر تصوری که از آن داریم، به دلیل گرد آمدن زیر سرفصل واحد، بسیط بنماید و نتوان عناصرش را به روشنی از هم تفکیک کرد. برای همین کوشیدم تا حد امکان ترکیباتش را از نظر شما بگذرانم. بشناسیدش تا بتوانید بسازیدش.

در نهایت، بدانید که در جنگ، پیروزی جایگزین و مشابه ندارد تا بتوانید به آن دل خوش کنید. باید پیروز شد. برای حیات ایران راه دیگری موجود نیست. برای این پیروزی نباید از هیچ هزینه و فداکاری دریغ کرد.

۱۵ تیر ۱۴۰۴، ۶ ژوئیه ۲۰۲۵

این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است