هم توتالیتر و هم نئولیبرال؟- رامین کامران
بسیار به ندرت پیش میاید که جر و بحث های اپوزیسیون، میدان به تعمق نظری بدهد. عموم حرفها، همین هایی است که میشنویم: داستان سلطنت و جمهوری و حقوق بشر و دخالت خارجی و یکی دو خرده مضمون دیگر. سیاست های اقتصادی حکومت و اعتراضات تند معیشتی آبان ماه، فرصتی پیش آورده برای بحث بر سر ماهیت نظام اسلامی که موضوعی اساسی است. به هر حال، بحث جدی از هر جا که شروع شود، امر مبارکی است.
کلاً دو گروه در این میدان با هم مصاف میدهند. یکی آنهایی که سیاست های اقتصادی رژیم را نئولیبرالی مینامند و ماهیتش را بر اساس اقتصادی تعریف میکنند. گروه دیگر، آنهایی که نظام را قبل از هر چیز توتالیتر مینامند و ماهیتش را از دیدگاه سیاسی تعریف میکنند. دعوا بسیار قدیمی است و ریشه اش در حقیقت به قرن نوزدهم میرسد و انواع ادعا های سوسیالیستی و سپس مارکسیستی در این باب که اقتصاد اصل و زیربناست و این پیامد ناگزیر که تعریف اصلی هر پدیده ای در نهایت باید اقتصادی باشد تا اعتبار عینی پیدا کند، وگرنه ایدئولوژی است و آگاهی کاذب است و… این ادعا ها در مقابل موضع کلاسیک لیبرال شکل گرفته که سیاست را کلاً حوزه ای مستقل میشمرد که نمیتوان منطقش را به اقتصاد یا مذهب یا هر چیز دیگری فروکاست و البته ادعایی هم مبنی بر زیربنا شمردن این حوزه ندارد، چون به سائقۀ لیبرال بودن، استقلال دیگر حوزه های حیات را، در زمینۀ نظر اصل و در زمینۀ عمل محترم میشمرد.
تا اینجا، مطلب هر چه هست بازمیگردد به اصول عقاید و به جمهوری اسلامی کاری ندارد. چپگرایان، با بروز مطالبات مالی و معیشتی اخیر در ایران و جهان، فرصتی پیدا کردند تا در حقیقت، دوباره بحث سرمایه داری بودن نظام اسلامی را، این بار تحت عنوان «نئولیبرال» که در جهان رواج پیدا کرده است و کانونی برای ابراز مخالفت با نابرابری ها شده است، مطرح سازند. گروهی که در مقابلشان موضع میگیرد، این رژیم را از دیدگاه سیاسی تعریف میکند و در این بیان موضع، گاه حتی نئولیبرال بودن سیاستهای اقتصادیش را هم نمیپذیرد که البته جای بحث دارد.
در این میان، سؤال اصلی این است که آیا یک رژیم توتالیتر که بنا بر تعریف میخواهد بر همه چیز چنگ بیاندازد و از دستگاه دولت برای این کار سؤ استفاده میکند، میتواند با نئولیبرالیسم که بر خلاف لیبرالیسم کلاسیک، اصلاً و اساساً دولت را موجود زائدی میشمرد، آشتی بکند یا نه؟ جوابی که من برای این سؤال بسیار جالب دارم، شخصی است و به شما عرضه اش میکنم. البته مقدمه ای لازم دارد.
درست است که نئولیبرالیسم مدعیست که دولت نهاد مزاحمی است و نبودش از بودش بهتر است، ولی تا به حال در هیچ کجا موفق به حذف دولت نشده. از بین بردن دولت، از دیدگاه کمونیستی و لیبرال افراطی ـ هر دو ـ تبلیغ میشود. اولی نتوانست از بینش ببرد، دومی هم نمیتواند. دلیل اصلی این ناکامی یاوه بودن آن ادعاست. زندگی بشر، قرنهاست که بدون دولت غیرممکن است و «اثبات تئوریک» مضر بودن این نهاد هم کاری از پیش نمیبرد. وقتی ادعا بی پایه باشد، به جایی نمیرسد، همین و بس. یک دلیل دوم هم عرضه بکنم،: استبداد کمونیسم و چپاول نئولیبرال، بدون پشتیبانی دولت ممکن نیست، حال هر قدر خلافش تبلیغ بشود. تصمیمات اصلی سیاسی است و در دولت گرفته میشود، حتی اگر متوجه به محدود کردن اختیارات خود دولت باشد.
ولی نئولیبرالیسم، بر اساس آن ادعای بی پایه اش، یک کار میکند و در آن بسیار هم موفق است: کاهش نقش دولت در زمینۀ اقتصاد، خصوصی سازی هر چه بیشتر، کاهش خدمات دولتی و جلوگیری از هر گونه تعدیل ثروت توسط دولت. امروز، تعریف واقعی نئولیبرالیسم از این قرار است و داستان را نمیتوان با ادعای اینکه «نئولیبرالیسم» در طول تحولات اقتصاد طی دو قرن اخیر به پدیده های گوناگونی اطلاق گشته است، لوث کرد و مدعی شد که در همه حال همان لیبرالیسم است که در اقتصاد میبینیم. خیر! نمیتوان بین دو رژیم اقتصادی مبتنی بر بازار آزاد که یکی تعدیل ثروت میکند و دیگری نه، تمایز قائل نشد. تا وقتی بازار آزاد پایۀ کار است، با لیبرالیسم سر و کار داریم، ولی لیبرالیسم هم انواع دارد و بیخود نباید داستان را شلوغ کرد. این کار نئولیبرال هایی است که میخواهند بی سر و صدا تمامی تاریخ لیبرالیسم را ببلعند و رویش هم یک لیوان آب بخورند.
مسئلۀ نظام اسلامی این است که دورۀ اول حیاتش، بسیار متأثر بود از افکار و شعار های چپ افراطی. دلیل امر، از یک طرف همکاری نزدیک این گروه ها با انقلاب و نظام خمینی ساخته بود و از سوی دیگر جذابیتی که این قبیل سخنان میتوانست برای کشاندن طبقات کم درآمد به سوی اسلامگرایان داشته باشد. انواع مصادره ها، ملی کردن هر چیزی که دم دست بود، مدح و ثنای مستضعفین که عکس برگردان پرولتاریا شده بودند و… همه نشانۀ این امر بود. البته همان اول هم، برخی سر و صدا کردند که مالکیت در اسلام محترم است و… ولی کسی محلشان نگذاشت. خمینی، به دلایل سیاسی چنین راهی را برگزید، جنگ هم این روش را مؤکد کرد که ادامه داشت تا آمدن رفسنجانی و دزد بازاری که راه انداخت. از آن زمان سیر حرکت عکس شد و بحث خصوصی سازی در میان آمد و کم کم دولت پایش را از فعالیت اقتصادی پس کشید. خصوصی سازی را همه میدانیم که چه معنایی دارد. همان اتفاقی که در روسیۀ بعد از سقوط کمونیسم افتاد و به برخی فرصت داد تا ثروت مملکت را بالا بکشند و مافیا درست کنند، در جمهوری اسلامی، قبل از سقوط رژیم افتاد ـ از معجزات اسلام.
مهم این است که ببینیم چه چیزی این پشتک و وارو را ممکن کرد، وگرنه نئولیبرالیسم امروزی که فریاد برخی را درآورده، چیزی نیست جز ادامۀ روشی که بعد از جنگ شروع شد و در طول زمان پیشرفت کرد. تغییر کمی است و چیزی که ناگهان اینهمه دشمنی با آن برانگیخته، سختی معیشت مردم است و علاوه شدن تحریمهای سنگین بر دزدی و کارنادانی خود اسلامگرایان. اعتراضات جهانی هم به قوام آمدنش کمک کرده است.
به اعتبار من، دلیل اصلی را باید در ایدئولوژی اسلامگرا جست. ایدئولوژی های توتالیتر مدعای بی حساب و ساختار فراگیر دارد و از این بابت به هم شبیه است، ولی محتوای آنها به هیچوجه یکسان نیست و قرار هم نیست که باشد. باید تفاوت بین اقتصاد محوری کمونیسم و نژاد محوری نازیسم و مذهب محوری اسلامگرایی را در نظر داشت.
از روز اول، اقتصاد در ایدئولوژی اسلامگرا و به تبع در تعیین سیاستهایی نظام اسلامگرا، نقشی جنبی داشته است. قبول این امر برای انواع مارکسیستها بسیار مشکل و بل غیر ممکن است. چون تصور میکنند که اگر خود رژیم هم بدان آگاه نباشد، ماهیتش اقتصادی است و منطق حیاتش، منطق اقتصاد! ولی این اصرار در واقعیت تغییری نمیدهد. برای این رژیم، اقتصاد اصل نیست و برخوردش با آن پراگماتیک است و میتواند به تناسب تغییر شرایط، به کلی دگرگون شود.
هر رژیم توتالیتر، در عین ادعای اینکه میخواهد و توهم اینکه میتواند همه چیز را کنترل کند، در حقیقت بر یک مقوله متمرکز است. این بخش که قاعدتاً نمیتوان بر سرش هیچ تخفیفی داد، در هر رژیم فرق میکند و برای نظام خمینی ساخته، حتماً اقتصاد نیست. تعریف دوبارۀ «مستضعفین» هم که به ناگاه از پرولتاریا کنده شد و معنایی نوین یافت، نمایانگر همین امر است. تغییر جهت آسان بود و انجام هم شد.
حل معمای رژیمی را که هم توتالیتر است و هم نئولیبرال، باید در اینجا جست. در اینکه میتواند موضع اقتصادیش را به راحتی عوض کند، بدون اینکه ستون اصلی ایدئولوژیش متزلزل گردد. پاسخ در حقیقت بسیار ساده است. گرفتاری در ذهن آنهایی است که مصرند تعریف اقتصادی از نظامهای سیاسی بدهند و همانطور که سالها رژیم اسلامی را سرمایه داری به حساب میاوردند، حال نئولیبرالش بخوانند. اندیشۀ لیبرال که برای سیاست، استقلال منطق و عمل قائل است، به شما امکان میدهد تا به سؤال طرح شده پاسخ ساده و منطقی بدهید، کاری که از عهدۀ مارکسیسم برنمیاید.
۲۷ دسامبر ۲۰۱۹، ۶ دی ۱۳۹۸
این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است