انقلاب ایران از نگاه یک جوان فرانسوی- متیلد زیکا
سعی می کنم شعر «بنی آدم» سعدی را به خاطر بیاورم. چگونه می توانم خودم را انسان بنامم بدون همدلی با کسانی که امروز جان خود را به خطر می اندازند تا از همان آزادی هایی برخوردار باشند که من از بدو تولد از آن برخوردار بوده ام؟
در مدرسه به ما می آموزند که آزادی های خود را در فرانسه مدیون 3 گروه از مردم هستیم: فیلسوفان عصر روشنگری، انقلابیون 1789 و مبارزان مقاومت در جنگ جهانی دوم.
گروه اول تسامح مذهبی را یکی از ایده های کلیدی خود قرار داده بودند. امروز چه چیزی از آن باقی مانده است در زمانی که ما فرانسویها حتی لایسیته را، در تلاش برای جایگزینی آن با الحاد اجباری، به چالش می کشیم؟
گروه دوم می دانستند که با چه چیزی می جنگند، عمدتاً امتیازات روحانیت و اشراف، اما برنامه کافی برای ایجاد یک دولت پایدار نداشتند. پس از سال 1789، 2 امپراتوری، 2 سلطنت و 5 جمهوری پدید آمد. یک انقلاب بدون ایده مشخص که با اصول قانونی همراه نشود، تنها می تواند یک رژیم دیکتاتوری را از بین ببرد، نه یک دموکراسی را ایجاد کند.
با اشاره تنها هولوکاست، و من بر “تنها” اصرار دارم زیرا بدون تردید آن به عنوان یک تراژی واقعی است، اکثریت دانش آموزان دبیرستانی در فرانسه مدرسه اجباری خود را بدون درک اساسی اکه در تمام رژیم های توتالیتر چنین فجایعی یافت می شود به پایان می رسد. همواره، مبارزه باید به سمت فاشیسم جهت گیری شود. مایه تاسف است که با ناتوانی در یادگیری شناختن فاشیزم، بیش از هر زمان دیگری به واگذاری قدرت به او از روی میل نزدیک شده ایم.
بحث و گفتگو در غرب در حال مرگ است. ایدهها از قرن نوزدهم در یک حلقه بسته تکرار می شوند و عموماً بین سه طرف تقسیم میشوند: ناسیونالیسم فاشیستی، لیبرالیسم و مارکسیسم. بنابراین جای تعجب نیست که دیدم رسانههای فرانسوی، در آغاز انقلاب 2022 ایران، به سخنرانیهای بیمعنا ادامه میدهند: آیا باید حجاب راهمانطورکه زنان ایرانی دیگر آنرا نمیخواهند – گویی حداقل چند نفر محجبه در تظاهرات وجود ندارد، یا صحبت نکردن در مورد زنان ایرانی، زیرا آنها تصور منحصر به فرد از اسلام را بر هم می زنند؟ آنها خیلی آهسته شروع به درک این موضوع می کنند که باید زمینه را عمیق تر کنند، اما فعلاً در سطح باقی می مانند، گویی پذیرفتن شنیدن این موضوع که یک زن می تواند برای خودش انتخاب کند، آنقدر خطرناک است که تمام باورهای نادرست ما در مورد دیگری را به چالش بکشد. گویی نمی توان فهمید که نه تنها اجباری بودن حجاب برای زنان غیرقابل تحمل است، بلکه محرومیت از ابتدایی ترین حقوق آنها مانند طلاق یا حتی مسافرت بدون اجازه شوهر نیز وجود دارد. انکار آنها به عنوان یک فرد می تواند تا حد مورد تجاوز قرار گرفتن قبل از قتل پیش برود، فقط برای درخواست یک زندگی عادی. امروزه عبارت کردی «ژن، ژیان، ئاژادی» با ترجمه فارسی «زن، زندگی، آزادی» جهانی شده است. هر یک از این کلمات را خبرنگاران باید بسنجند. چگونه میتوانیم با مبارزان آزادی همدردی کنیم، در حالی که نمیفهمیم، چون به ما اطلاعات غلط دادهاند، واقعاً این مبارزه آنهاست؟
این سوء تفاهم زمانی جدیتر است که فیلسوفان ما چیزی را که هرگز برای ما قبول نمیکردند، تقریباً به نام انها، برای دیگران بپذیرند. ما بیش از 2 قرن است که در فرانسه می دانیم که نباید به روحانیون اجازه داد که قدرت یک دولت را در دست بگیرند. چرا سارتر و فوکو همه دروغ های خمینی را در پاریس باور کردند، در حالی که از یک اسقف اگر چنین حرفهایی می زد، برحذر بودند؟ تفاوت فرهنگی به هیچ وجه نباید در تضاد با چند قاعده اساسی باشد که به طور جهانی اعمال می شود. دیندار باید به سوی خدا، به سوی تواضع، نه به سوی قدرت و نه به سوی نفس معطوف شود. خمینی و آخوندهایش انقلاب 1979 را دزدیدند، با این فرض که وعده های آزادی تنها طعمه ای برای تحمیل دیدگاه آنها از اسلام بود، که چیزی جز تروریسم دولتی نیست، بر خلاف گفتمان آزادی مندرج در قرآن. این امر امکان پذیر شد زیرا بسیاری از ایرانیان به روحانیت اعتماد داشتند. پس از 43 سال ظلم و ستم تقریباً همه ایرانیان فهمیدهاند که جایگاه روحانیت در رأس یک دولت نیست و میتواند مانند یک پادشاه دیکتاتور باشد. پس از چندین شورش سرکوب شده در خون، با لحظاتی تردید، جایی که اصلاح طلبی به عنوان راه حل ظاهر شد – گویی اصلاح یک دیکتاتوری ممکن است، به نظر می رسد که امروز واقعاً انقلابی در حال وقوع است. انقلاب جنگی است که اولین رده های سربازان آن همیشه عمدتاً از جوانان 15 تا 25 ساله تشکیل شده اند. امیدواریم زندگی خود را بیهوده به خطر نیندازند.
مونته مینویسد: «اگر به جنگ پایان ندهد، پیروزی نیست». این حرکت انقلابی به قدری زیباست که امکان فراموشی همه آلترناتیوهای دروغین مطرح شده برای 40 سال مانند اصلاح طلبی، سلطنت طلبی و منطقه گرایی را فراهم می کند. لحظه وحدت تا پایان انقلاب تا زمانی که دشمن مشترک یعنی جمهوری اسلامی وجود داشته باشد به راحتی می تواند ادامه داشته باشد، اما برای تداوم آن باید هر چه سریعتر برنامه ای محکم و قابل اجرا در این زمینه قانونگذاری اجرا شود.
من معتقد نیستم که راه حل در غرب است. فیلسوفان در سراسر جهان، بارها و بارها آنچه را که جامعه ما قرن ها پیش به بهترین شکل انجام داده است، تکرار می کنند. من فکر می کنم خوب است که از ایده های خوبی که از قبل وجود دارد الهام بگیریم، اما به نظر من، حداقل نوآوری برای انطباق کامل با هر زمینه ترجیح داده می شود. افکار قدیمی را که خود را ثابت کرده است با اندیشه های معاصری که ظرافت های اوضاع کنونی را در بر دارد، ترکیب کنید. شاید ما باید بیشتر از نخبگان از مردم الهام بگیریم تا انتظارات آنها را به بهترین نحو برآورده کنیم. مولانا می گوید: «حقیقت آینهای است که از دست خدا افتاده و شکسته میشود. هرکس قطعه ای را برمی دارد و می گوید تمام حقیقت آنجاست». آزادی به اندازه حقیقت، بزرگ است.
اگر مردم ایران بتوانند به فاشیسم سبز در کشور خود پایان دهند، احتمالاً کشورهای همسایه و شاید حتی جهان را تحت تأثیر قرار خواهد داد. این یک رویداد بزرگ است که در حال رخ دادن است. امروز آزادی و وحدتی در ایران آشکار شده است که در دهههای گذشته در جای دیگر ندیدهایم. من فقط می توانم همه مبارزان این انقلاب مردمی را تحسین و حمایت کنم.