اسلام ستیزی یا لائیسیته؟- رامین کامران
یکی از نکاتی که هنگام نظر کردن به جوانان ایرانی به سرعت جلب توجه میکند این است که اکثر آنانی که از رژیم اسلامی به جان آمده اند و تعدادشان هم بیشمار است، از شدت نفرت از این رژیم که زندگانی و آینده شان را تباه کرده است، به نوعی مخالفت اساسی با اسلام روی آورده اند و به سوی اسلام ستیزی کشیده میشوند. البته ضدیت با این یا آن دین و یا دین به طور عام، یکی از گزینه هایی است که در برابر ما قرار دارد و حتماً نمیتوان کسی را به خاطر چنین گزینشی سرزنش نمود. نکته در اینجاست که اینها بارزترین صفت رژیمی را که از آن متنفرند، اسلامی بودنش میدانند و به همین خاطر نفرت خود را متمرکز بر این وجه وجود آن مینمایند.
اما مخالفت با اسلام، حتی وقتی چنانکه امروز رایج است، همراه با اطلاعات تاریخی هم میشود و متکی به پژوهش، از بابت سیاسی به هیچوجه کارساز نیست. صرف مخالفت با اسلام، دو راه در پیش پای ما میگذارد: یکی تغییر مذهب مردم ایران و دیگری حذف مذهب از زندگانی اجتماعی ایرانیان. اولی، آنهم در کشوری هشتاد میلیونی، مترادف جنگ مذهبی است که کمابیش میدانیم چه بلایی است، چون همین حکومت فعلی با برنامۀ ایدئولوژیک اسلامی کردن همه چیز، عملاً به جامعۀ ایران اعلان جنگ داد. حال کافیست تصور کنیم که توسعۀ چنین درگیری به حد آنچه بیم پروتستان و کاتولیک واقع شد یا بین شیعه و سنی، چه صورتی میتواند بگیرد. زدودن نقش مذهب از جامعه نیز امریست غیر ممکن. چون تا به حال جامعه ای که در آن مذهب وجود نداشته باشد، در جایی دیده نشده است. البته بوده اند دولتهایی که کوشیده تا از جامعه مذهب زدایی کند، ولی میدانیم که به هدفشان نرسیده اند و جز مصیبت نصیب مردم خود نکرده اند.
مهمترین عیب کار اینجاست که این ابراز نفرت از اسلام، نگاه را از ماهیت اصلی مشکلی که نظام اسلامی برای ما ایجاد کرده است، منحرف میسازد. مشکل اصلی، اختلاط سیاست است و دین. فرق ندارد که کدام دین در سیاست دخالت کند و بخواهد ارزشهایش را به این حوزه و طبعاً به مردمی که در یک کشور زندگی میکنند، تحمیل سازد، نتیجه همین افتضاحی میشود که در ایران چهل سال اخیر شاهدیم. ممکن است دینی بیش از دینی دیگر تمایل به این کار داشته باشد، ولی این فقط فراهم کنندۀ زمینه است و در نتیجۀ کار تغییری نمیدهد.
آنچه که حلال مشکلات ماست، لائیسیته است و جدایی دین و سیاست، نه تغییر یا حذف دین. این راه حل، از بابت عاطفی و برای کسانی که بی تابند تا نفرت خویش را از رژیم حاضر ابراز نمایند و با تمام قوا پسش بزنند، رضایت بخش نیست، ولی کار سیاسی و مشکل گشایی برای یک ملت هم امر احساسی نیست، حال هر قدر علاقه به خود کشور و مردمانش امر احساسی باشد. احساسات ما باید به صورت سوخت برای کار عقلانی به کار گرفته شود، نه اینکه همینطوری خام روی صحنه ریخته شود.
نجات وطن و یاری رساندن به هموطنان، محتاج انضباط در فکر و عمل است. احساسات افسار گسیخته به این کار نمیاید. اگر میخواهیم قدم مؤثری در این راه برداریم، باید اول خود را منضبط کنیم. رضایت عاطفی را باید به زمان پیروزی موکول کرد، جایش آنجاست.
۷ نوامبر ۲۰۲۰، ۱۷ آبان ۱۳۹۹ rkamrane@yahoo.com