قتل عمد فرزندان ایران زمین کافی است ، رژیم راهزنان جمهوری اعدامی باید برود
آخوند حقیر و متحجر خامنه ای جنایتکار ، ضحاکی که به تغذیه از خون جوانان زنده است، و همدستان سیاهدلش بدانند که در روز مکافات اگر در دل دماوند یا در کره ی ماه هم پنهان شوند از دادخواهی و مجازات جنایاتشان در امان نخواهندبود. جمهوری اعدامی آنان نیز مانند همه ی دیکتاتوری های جنایتکار جهان، به دست توانای فرزندان این آب و خاک برچیده خواهد شد؛ همان فرزندانی که جمهوری اعدامی با قتل آنان تنها و تنها وحشت خود از قدرت آنان را به نمایش می گذارد.
اعدام نوید افکاری، پهلوان جوان بیگناه، مانند قتل پویا بختیاری، جوان بیگناه دیگر، و بیش از هزاروپانصد جوان معترض دیگر در اعتراضات مسالمت آمیز آبانماه ۱۳۹۸ که برای طرد بساط دزدی و تبهکاری آخوند جماعت بپا خاسته بودند نه یک مجازات قانونی که تنها و تنها یک قتل عمد و جنایت نسبت به فرزندان ملت و خود ملت ایران است و علاوه بر ثبت در سیاهه ی اعمال آنان برای آیندگان در پیشگاه عدالت ملی علیه آنها و برای مجازات آنان مطرح خواهد شد.
این پندار باطل که با به قتل رساندن جوانان برومند ایران می توانند از آنان و از دیگر مردم زهر چشم بگیرند و آنان را به تحمل حکومت جهنمی و نکبتبار خود مجبور سازند همان تصور باطل همه ی دیکتاتورهای پیش از آنان است که در گذشته های نه چندان دور بارها و بارها طوفان خشم ملت ها زمین را از لوث وجود همگی آنان پاک ساخته است. آنچه سبب این پندار باطل آنان می شود همان کوته نظری و کوردلی است که همه ی دیکتاتورها را به هنگام قدرت درباره ی ابدیت فرمانروایی خود دچار شبهه می سازد و گوش های سنگین آنها را هر روز سنگین تر می سازد، تا درجه ی ناشنوایی کاملی که کوری و کری مطلق و مرگ آنان را در پی دارد.
آنان این ناشنوایی را در برابر موج وسیع اعتراضات در سراسر جهان، از شخصیت ها، محافل و مراجع بزرگ ورزشی جهان گرفته تا نهاد های مربوط به حقوق بشر و حتی مقامات سیاسی کشورهایی چون سوئد و آلمان نشان دادند و با اعدام نوید افکاری جهان پی برد که رابطه ی این باند تبهکار با واقعیت های جهان خارج ، جز در خور و خواب و آنچه به غارت و چپاول کشور مربوط می شود، گسسته است بگونه ای که آنان در جهان خیالی خود و با هذیان های فجیع خود زندگی می کنند.
این کوردلی که ستم سنگدلانه و عدم احساس کمترین مسئولیت درباره ی جان نسرین ستوده ــ نسرین ایران ــ و نرگس محمدی و هزاران زندانی سیاسی، حقوق بشری، و عقیدتی دیگر، بویژه در شرایط بهداشتی که کسی از وخامت آن بیخبر نیست، نشانه ی دیگری از آن است بیش از هر زمان دیگر نشان داده و می دهد که بر خلاف آنچه به یک حکومت مشروعیت بخشیده وجود آن را ضروری می سازد، یعنی برقراری امنیت و آرامش در جامعه، جلوگیری از تعدی و خشونت اعضاء آن نسبت به یکدیگر، و احقاق حق ستمدیدگان، اینان به عکس خود مانع اصلی در راه آرامش جامعه، منشاء اصلی تعدی و خشونت به شهروندان و عامل اصلی سلب اساسی ترین حقوق آنان اند و به عبارت روشن و ساده مشتی گردنه گیر پرمدعا بیش نیستند که برای زشتکاری های خود بنا به همان اصطلاح گویای ملی ما «کلاه شرعی» دوخته اند.
وقوع و تکرار این جنایات و ادامه ی رفتاری که، در یک زمینه ی بین المللی خصومت آمیز، هر روز خطر شیرازه گسیختگی کشور و نابودی آن را اافزایش می دهد باید به گوش مخالفان ملی و آزادیخواه این دستگاه ستم و ویرانگری نهیبی باشد برای آن که به وظیفه ی خود در کوشش به منظور شکل دادن به مبارزاتی که هر روز قربانیان بیشتری می دهد آگاه تر و در عمل به آن کوشا تر شوند. بخوبی آشکار است که بخشی از گستاخی و لگاام گسیختگی حاکمان از این واقعیت سرچشمه می گیرد که در افق نیروی متشکل و هماهنگ وسیعی از مخالفان خود نمی بینند و چنین می پندارند که با فقدان تشکل و هماهنگی در میان مخالفان اصلی و پراکندگی کانون های مخالف خواهند توانست هر صدای اعتراض و دادخواهی را با سرکوب بیرحمانه خاموش سازند و هر نیروی معترضی را در نطفه خفه کنند. به رغم گسترش نیروهای اعتراض کارکری که حاضر به تحمل شرایط ظالمانه ی کار و زندکی خود نیستند و افزایش انواع مبارزات و مقاومت ها در میان گروه های اجتماعی و حرفه ای دیگر کشور واقعیت این است که مبارزات همه ی آنان بدون حداقل هماهنگی صورت می گیرد و به همین دلیل نیز پی در پی با شکست روبرو می گردد.
همه ی این آسیب ها و زیان ها از نبود یک مرکز هماهنگی سیاسی حداقل در میان مخالفان واقعی رژیم سرچشمه می گیرد و تا زمانی که این کمبود عظیم برطرف نگردد وضع چنین خواهد بود.
اعتراضات سرتاسری علیه قتل و شکنجه و سرکوب دادخواهان و معترضان ضروری و مبارک است اما کافی نیست.
زمان آن است که مشت نیرومند ملت ایران از آستین یک مرکز هماهنگی مبارزات بیرون آید و به رژیم سفاک نشان دهد که عمر آن رو به پایان است.
۲۴ شهریورماه ۱۳۹۹
سازمان های جبهه ملی ایران در اروپا
دکتر علی راسخ افشار، دکتر پرویز داورپناه، علی شاکری زند، مهندس مهدی مقدس زاده