مدرن شدن دین یعنی لائیک شدن آن- حسن بهگر
می گویند دین در نیاز انسان به پاسخ چیستی انسان و جهان پدید آمده است و البته هیچ عالم دینی یا دانشمندی هم پاسخ روشن و واضحی بدین پرسش ها نداده است.
بسیاری از مسایلی که دین مطرح میکند، گذرا نیست و ایستاست و تابع عقل و منطق هم نیست بلکه تابع ایمان است. اگر نواندیشی دینی را به معنای کسانی بگیریم که در پی مدرنیزه کردن دین هستند، این پرسش پیش می آید که چه چیزی از دین را می خواهند مدرن کنند و اصلاً مدرن شدن دین یعنی چه؟
از وقتی که موضوع جدایی دین از سیاست مطرح شد و بحث سکولاریسم و لائیسیته پیش آمد تا انسان مدرن را از دوران سیاه سلطنت دکانداران دینی برهاند، مقابله کلیسا و مسجد با آن آغاز شد. این افکار به کشور ما هم آمد، ولی پس از انقلاب مشروطیت برخی از ملایان مکلا به تلاش افتاده اند تا دین را با مدرنیته آشتی دهند و این تلاش تا کنون ادامه داشته است. با آمدن جمهوری اسلامی پیروان خط شریعتی از تلاش در این راه نایستاده اند و اکنون نام خود را نواندیشان دینی نهاده اند.
واقعیت اینست که روز بروز از سلطه ی دین بر بسیاری از جوامع بشری کم شده و بسیاری از نهادها از جمله مدارس و قضاوت از نهاد دینی جدا شده است. اما در ایران با سرکار آمدن جمهوری اسلامی راه معکوس پیموده شد و سعی شد با گماردن ملایان به امر قضاوت و قوی کردن حوزه علمیه و تضعیف دانشگاه، اوضاع را به سابق برگردانند ولی موفق نشده و نتوانسته است گریبان خود را از مدرنیته خلاص کنند.
سؤاستفاده ی سیاسی از دین محدود به ملاها نبود، سیاسیون نیز همین کار را میکردند. فقط شاه نبود که از دین سؤاستفاده ی سیاسی میکرد. سوء استفاده آمریکا نیز از دین اسلام در مقابله با اشغال افغانستان موجب گسترش اسلام شد. هزینه های هنگفتی که از جیب عربستان سعودی صرف طالبان و داعش شد، باعث شد تا گروه های مذهبی جدیدی شکل بگیرد. از آن هنگام مفهوم جهاد، در مدارس دینی پاکستان توسط ایالات متحده امریکا انتشار یافت و هنوز هم حمایت از این گروه ها توسط آمریکا برای مبارزه با روس و چین ادامه دارد و این توهم را بوجود آورده است که با بازگشت دین به جوامع روبرو هستیم. در حالیکه این گروه ها برای پاسخ به نیاز دینی انسان پدید نیامده اند بلکه بعنوان یک حربه سیاسی با هدف سیاسی درست شده اند. مدرنیزاسیون به انقلاب صنعتی منجر شد. امروز هم که ما در مرحله فراصنعتی هستیم و سیستم ارتباط جهانی، مردم را فارغ از نژاد و زبان و دین وادار به تماس و معاشرت کرده است، مردم ناچارند تعدد مذاهب را بپذیرند.
دین در بسیاری از جوامع به طرف خصوصی شدن پیش می رود. خصوصی شدن دین یعنی هرکس به سبک خودش متدین است و به شیوه ی خودش خدای خود را می پرستد این ربطی به کلیسا و مسجد و کنیسه و بخصوص دولت ندارد. نسل امروز در ایران طالب استقلال شخصی و آزادی های فردی است و اکنون اعتماد عمومی به مذهب حاکم در ایران بر همه آشکار است که از چه قرار است.
درغرب با ظهور فردگرایی، جنبشهای اصلاحات مذهبی پدید آمد که خواستار دینی آگاهانه تر و شخصی تر بود. در اروپا بسیاری از اصلاح طلبان دینی ، می خواستند مسیحیت اصیل را با هرچه پر رنگ کردن بشردوستی و رنگ اومانیستی دادن به آن، در کنار اصلاحات لوتری احیأ کنند، اما اصلاح طلبان دینی ما به پیروی از دکتر شریعتی با استدلال اینکه روحانی در اسلام نداریم، خود را بعنوان عالم دینی جازده اند که پیش مردم مقبولیتی ندارد و بیشتر تمایل به سنی گری پیدا کرده اند. تفاوت این دو مذهب آشکار است، ولی فایده ی کار اینها معلوم نیست.
شریعتی با الهام از مارکسیسم و گرته برداری از مارکس و هگل، اسلام ایدئولوژیک را در برابر اسلام سنتی درست کرد و از آن شیعه ای مهاجم ساخت که خواستار بازگشت به اصل دوران ابوذرغفاری و سلمان فارسی و این افسانه ها بود. بازگشت به اصل دوران اسلامی حاصلی جز فاشیسم نداشت، چناکه دیدیم و ندارد. امتحان چندباره هم لازم نیست. نه فقط شیعه ی علوی او سر سازگاری با لیبرالیسم نداشت، بلکه حزب الله به عنوان یک حزب شیعه را او درست کرد. شریعتی ضمن بیزاری از غرب، خواستار مدرن کردن اسلام هم بود که از غرب الهام گرفته بود، جای دیگر که مدرنیته نداریم. خلاصه که ملغمه ای از چندین تضاد برای ما ارث گذاشت. نظرات شریعتی در پیدایش جمهوری اسلامی بسیار مؤثر بود و در جای خود نیازمند بررسی مفصل و جداگانه ای است.
اینهایی که میخواهند اسلام را با دمکراسی آشتی بدهند، توجه ندارند که این مذهب با تکثر گرایی و پلورالیسم مغایرت دارد. اسلام غیر مسلم را قبول ندارد حتا شیعه سنی را و سنی شیعه را قبول ندارد و غیره و شریعتی برای هیچکدام از اینها چاره ای ندارد. اینکه پیروان شریعتی بتوانند بعنوان عالم اسلامی بجای ملایان بنشینند و مردم از آنها تبعیت کنند خطاست، همانطور که امروز می بینیم نواندیشان دینی بیشتر فعالان سیاسی و مدنی هستند تا مذهبی.
امروز ایران با تجربه بیش از چهل سال حکومت دینی به سوی لائیسیته رهسپار است و این روند طبیعی است و اگر دخالت خارجی باز هم مردم ایران و خاورمیانه را از رستگاری منحرف نکند، به پیروزی خواهد رسید.
دین نابود نمی شود و در جامعه بشری باقی می ماند ولی بعنوان یک نام و حتا برخی مراسم به حیات خود ادامه خواهد داد. انسان امروز بر اساس تجربه و علم، عمل می کند. دانش با پیشرفت و آزمایشات خود دین را به چالش کشیده، علم تاریخ، احادیث و اسطوره های دینی را به چالش کشیده و دیگر همه چیز را نمی توان به صرف گفتار قبول کرد. در دنیای امروز انسان نیاز کمتری به دین دارد چون اصولاً ایمان متزلزل شده است و دین به ایمان نیاز دارد و بدون آن کمیتش لنگ است.
خلاصه ی کلام اینکه بهترین طریق مدرنیزه کردن دین همان لائیک کردن آنست تا آن را به طرف خصوصی شدن بکشاند. پس از جنگ جهانی دوم، بسیاری از کشورهای مذهبی از جمله ایتالیا، اسپانیا و یونان جدایی دین از حکومت تجربه کردند و موفق بودند. بالاخره باید روزی هم نوبت ما بشود که از آنها بسیار محتاج تریم.
جمعه ،۱۳ تیر۱۳۹۹
3 – 7 – 2020