جبهۀ ملی بر سر دوراهی- حسن بهگر
جبهۀ ملی بار دیگر در برابر آزمونی بزرگ قرار گرفته است. جبهۀ ملی نه تنها میراث مصدق است بلکه تنها سازمانی است که خواست های ملی و دمکراتیک ما را در طی تاریخ معاصرمان مطرح ساخته و در نهضت ملی کردن نفت به رهبری مصدق نقش ایفا نموده است. بیهوده نیست که در بزنگاه های تاریخی اذهان متوجه جبهۀ ملی می شود تا راهی برای برون رفت از بن بست ها و تنگناهای تاریخی عرضه کند .
در آستانه ی انقلاب 57 جبهۀ ملی فرصت نیافت تا طی نشستی همگانی به یک رهیافت منطقی مورد قبول همگان دست یابد. تنها گردهمایی جبهه ملی پس از اولین کنگره اش درسال 1341 در آستانه ی انقلاب 57 درکاروانسراسنگی با یورش ماموران ساواک به ضرب و جرح سران جبهه ملی انجامید. پس از آن جبهه ملی فرصتی برای گردهمایی نیافت . بدین ترتیب اختلاف نظری که بین رهبران بروز کرد منجر به سوء استفاده ملایان شد که با عرضه کردن نخست وزیری رهبر نهضت آزادی بعنوان سمبل ملی گرایی، به مقصود خودشان رسیدند و حکومت دینی را برقرار کردند.
از آن زمان اختلاف بین ملی گرایان جریان داشته است و جبهۀ ملی که با فتوای خمینی در خرداد 60 به دنبال مخالفت با لایحه قصاص مرتد شناخته شد، افتان و خیزان و در شرایطی بسیار سخت و دشوار کوشیده است آرمان های ملی و نام مصدق را زنده نگهدارد، ولی نتوانسته است زخمی را که 57 بر آن وارد آمد علاج کند. رهبران ملی عموماً دموکراسی و آزادی و استقلال ایران مد نظر داشته اند و در مقابل اینها به منافع شخصی نیاندیشیده اند. ولی متأسفانه طی انقلاب اسلامی، بخش بزرگی از صاحبنطران سیاسی و مبارزان و مردم فریب وعده های خمینی را خوردند. غافل از اینکه از کوزه همان تراود که در اوست و ملا و آخوند راهش مشخص است. دیدیدم که سرانجام خمینی نیز اعتراف کرد خدعه کرده و مردم را فریقته است.
بازی سرنوشت در آن زمان دکتر شاپوربختیار را که در جوانی پایان نامه ی دکترایش را در باب لائیسیته در دانشگاه سوربن نوشته بود، در یک جایگاه استثنایی تاریخی قرار داد که انصافاً شایسته و بایسته اش بود. او می دانست که حکومت آخوندی به استبداد می انجامد و از جمهوری اسلامی دموکراسی در نمی آید. بدبختانه در آن هیاهو کسی این سخنان خردمندانه را نمی شنید، اما اکنون بسیاری بر حقانیت او معترفند. ولی هنوز برای برای برخی سخت است که اشتباه خود را بپذیرند. در هر صورت برای یک تشکیلات سیاسی واجب است که پس از این سال ها بر این خطا یا فریب یا مشکل یا هرچه که نامش را بگذاریم، فائق آید و از حل آن وحشت نکند و نهراسد. گسستن از بسیاری علایق قبیله ای و طایفه ای یا حتا دوستیها و بستگیهای فامیلی آسان نیست، ولی مصلحت مردم و کشور بالاتر از همه ی اینهاست.
امروز نام جبهۀ ملی توسط گروه های مختلفی مورد استفاده قرار میگیرد که زیر این تابلو فعالیت می کنند. بخش اصلی جمهوریخواه و برخی آشکارا هوادار مشروطیت یعنی بازگشت سلطنت هستند.
باید واقعیت را پذیرفت و از تشتت جلوگیری کرد. جبهۀ ملی نمی تواند همزمان هم جمهوریخواه و هم سلطنت طلب باشد. بویژه آن که بتازگی با گروه هایی طرفیم که می خواهند نام بختیار را که آخرین نخست وزیری دوران مشروطیت بوده، بهانه ای برای بازگشت سلطنت قرار دهند که دغلبازی است. بختیار در آن زمان مانند مصدق نخست وزیر حکومت مشروطه بود. ولی سلطنت اکنون به تاریخ پیوسته است و دلیلی برای بازگشتش نیست. حتا پس از سقوط دولتش، بختیار بنا به موقعیتی که داشت می توانست با مشروعیت آخرین نخست وزیر دوران مشروطه ، حکومت اسلامی را سرنگون کند. ولی با ترور او ارتباط با قانون اساسی مشروطیت گسیخته شد. دیگر هیچ بهانه ای برای بازگشت سلطنت وجود ندارد، برقراری دوباره ی دیکتاتوری شاه که به جای خود.
کار سیاست درک و پذیرش واقعیت های اجتماعی و عمل کردن بر اساس آنهاست. کار سیاست رهبری با استراتژی روشن و بدون ابهام می طلبد. در نهایت سیر وقایع اجتماعی نظرات سازمان ها را در بوته ی آزمایش می گذارد و درستی و نادرستی آن ها را روشن می سازد، چنانکه در مورد هشدارهای بجای دکتر بختیار چنین شد و گذشت زمان مهر تأیید بر آنها زد.
امروز سلطنتی در کار نیست و خلافتی برقرار است که باید برانداخت و نباید آن را با استبداد سلطنتی تعویض کرد. حکومت مشیت الهی را با سنت کهن پادشاهی تعویض کردن، گرفتار شدن در چرخه ی استبداد سنتی است. ما به جمهوریت یعنی توان ملت برای اداره ی امور خود، باور داریم.
علاقه ی ما به رهبران سیاسی نباید از فهمیدن و درک اوضاع بازمان بدارد. اگر جز این بیندیشم از دایره ی عقل و منطق بیرون رفته ایم و دیگر فرقی با حزب الهی و شاه الهی نخواهیم داشت. این طبیعت انسان است که از اشتباه خود می آموزد و ما هم باید بیاموزیم. لازمه ی آموختن، قبول اشتباه است و ما نیز باید جرأت این کار را داشته باشیم. ملت ما اکنون پس از تجربه ی حکومت دینی که با خرافات و عقاید عقب مانده موجب خسارات فراوان جانی و مالی و فرهنگی شده است، بیش از پیش به عقلانیت و توسل به منطق نیازمند است. جمهوری در مقایسه با سلطنتی که جداً بیم استبدادی شدن آن می رود، راه مشارکت مردم را در سرنوشت خود باز می کند و لائیسیته که به همه ادیان به نظر مساوی نگاه می کند برابری شهروندان را تحقق می بخشد.
راه امروز جبهۀ ملی، راه جمهوریت و لائیسیته است. خلاف اینها عمل کردن در حکم نادیده گرفتنن تجربیات دردناک تاریخی است و به بیراهه بردن مردم. گزیدن و به عیان بیان نمودن اینها شهامت می طلبد ولی فقط به این قیمت است که جبهۀ ملی حواهد توانست بعد از سال ها راهنمای ملت ایران به سوی بهروزی گردد.
یکشنبه – ۱۴ دی ۱۳۹۹
2021-01-03