حذف سیاست-رامین کامران

سخن گفتن از ضعفهای اپوزیسیون جزو مشغولیت های رایج است، پس مجال بدی نیست که من هم حرفهایی را که روی دلم مانده بزنم. خلاصه اش این است که مدت مدیدی است که دراپوزیسیون ایران نوعی سیاست گریزی پیدا شده که عملاً راه تأثیرگذاریش بر امور را بسته است. ممکن است این سخن در وهلۀ اول قدری عجیب جلوه کند، آنهم در شرایطی که همه ادعای سیاسی بودن و کار سیاسی کردن دارند. نشانه هایش را میشمرم و توضیح میدهم.

حذف خشونت
خشونت امر مذمومی است و همۀ افراد بشر، لااقل آنهایی که طبیعی شمرده میشوند، از آن گریزانند. از ابتدای تاریخ یکی از دغدغه های عمدۀ بشر و به عبارتی یکی از اهداف عمدۀ تمدن، مهار ساختن خشونت بوده است و مبارزه با تأثیر ویران کننده ای که میتواند بر حیات اجتماعی انسان بنهد. حوزه ای که این کوشش در آن انجام میگیرد حوزۀ سیاست است. سیاست قدرت را اداره میکند و خشونت را مهار میسازد. البته از آنجا که خشونت جز به خود تراش نمیخورد، این کار مستلزم تهدید همیشگی و کاربرد گاه به گاه خشونت از طرف مرجع سیاسی است که به استفاده از آن مجاز است.
مخالفت با خشونت و تبلیغ مبارزۀ بدون خشونت در وهلۀ اول به نظر نه تنها معقول و متمدنانه میاید، بلکه از بابت پایین آوردن هزینۀ مبارزه هم برای همگان جذاب است. داستانهایی هم که دائم راجع به گاندی و ماندلا و… میگویند یاور تبلیغ این روش شده. ولی تبلیغ این فکر که اصلاً مبارزه باید بدون خشونت انجام بگیرد در حقیقت در حکم انکار این بعد مهم از حیات انسان است و ترویج تصورات خطا راجع به سیاست و مبارزه. حذف خشونت هدفی اخلاقی است که البته اهمیت خود را داراست ولی به سیاست ربطی ندارد. هدف سیاست مهار و ادارۀ خشونت است نه حذف آن. فکری هم که بخواهد خشونت را از روی زمین حذف کند فکر سیاسی نیست، اخلاقی ـ مذهبی است. دخالت دادنش در سیاست، مثل مورد امروز ما، در حکم ایجاد اغتشاش فکری است و به قهقرا راندن فکر سیاسی. تصور نمیکنم تعویض جمهوری اسلامی با جمهوری بودایی یا چیزی نظیر آن، بتواند پیشرفتی به حساب بیاید.

حذف اختلاف
مردم معمولاً مایلند در محیطی به دور از تشنج زندگی کنند و طبیعی است که سرشان برای دعوا درد نکند. محیط بی اختلاف محیط مطبوعی برای کار و زندگی است ولی همه به تجربه میدانیم که چنین موقعیتی کمتر دست میدهد. در اینجا هم سیاست است که در نهایت روشهای حل اختلاف را تعیین میکند، اول با مهار خشونت و سپس با ایجاد و تحکیم نهادهای و روشهای حل مسالمت آمیز اختلاف. اگر میگویند دمکراسی بهترین نظام سیاسی است، برای این است که بهترین روشی است که تا به حال برای این کار یافت شده.
سودای جامعه ای خالی از اختلاف، ایده آلی اخلاقی است نه سیاسی. سیاست محل اصلی بیان اختلافات است و البته کوشش برای حل معقول آنها. دنبال سیاست بی اختلاف رفتن یعنی بیرون رفتن از سیاست، نه یافتن راه حلی که تا به حال به عقل کسی نرسیده بود. این کوشش دائم برای حذف اختلاف و در نهایت تفاوتهای خانواده های سیاسی اپوزیسیون که برخی به عنوان چارۀ پیروزی عرضه اش میکنند، کوششی است بی سرانجام و در نهایت نمیتواند صورتی غیر از نصایح کدخدامنشانه ای را بگیرد که امروز از چپ و راست و البته با واژگان مد روز میشنویم. پیروزی دمکراسی، یعنی شکست دشمنان دمکراسی، نه آشتی کنان همگانی. ندیدن این واقعیت باعث حذف اختلافات نخواهد شد؛ بر عکس، کسانی را که دل به این حرفها خوش کرده اند در برابر بروز اختلافاتی که در انکارشان کوشیده اند، و به ناگاه با آنها روبرو خواهند شد، خلع سلاح میسازد. وحدت کلمه های قلابی، همینطوری ختم میشود.

حذف قدرت
رابطۀ قدرت الزاماً مطبوع طبع همه نیست چون آزادی فرد را محدود میکند و طبیعی است که حیاتی بری از هر رابطۀ قدرت برای همه کس جذاب باشد. ولی این تصور به جوامع موجود انسانی، چنانکه ما میشناسیم و تجربه میکنیم، ارتباطی ندارد. قدرت یکی از ابعاد حیات بشری است و مفهوم مرکزی سیاست هم هست. سیاست درست، کوشش در نفی رابطۀ قدرت نیست، در انتظام و ترتیب درست این پدیده است به شکلی که متکی بر عدالت باشد و بیشترین آزادی را برای همگان فراهم بیاورد. پشت کردن به این واقعیت طرح اندازی نیست، خیال پردازی است.
گاه از این سو و آن سو میشنویم که رابطۀ قدرت باید وربیافتد و حکم قانون جایش را بگیرد. متأسفانه این نکتۀ بدیهی از میانه فراموش میشود که قانون بیان حاکمیت است که بالاترین مرجع قدرت است و اصلاً اگر خود متکی به قدرت و در نهایت زور نباشد، اصلاً ضمانت اجرا نخواهد داشت و گویی که نیست. دمکراسی یعنی رابطۀ معقول قدرت در چارچوب قانون. قانون و قدرت مباین هم که نیست، هیچ، در دمکراسی حتماً ملازم یکدیگر است.
البته خیالپردازی هم جزئی است از اندیشۀ سیاسی و تصور انواع و اقسام آرمانشهر از قدیم الایام بین متفکران سابقه داشته است و به کار عرضۀ آزاد و بی قید اندیشه های آنان، میامده است. ولی این خیالپردازی ها را به جای طرح اجتماعی و سیاسی گرفتن و آنها را تحقق پذیر فرض کردن، فقط نمونه ایست از تبزدگی ایدئولوژیک و حتماً راه به بهبود وضع جامعه نمیبرد. واقع بینی، شرط اول عمل سیاسی معقول است، داشتنایده آل و دنبال کردن آن، حتماً کار درستی است، ولی نه به حدی که هر خیالی را تحقق پذیر فرض کنیم. نادیده گرفتن قدرت و اهمیت آن یعنی چشم بستن بر منطق سیاست.

حذف دولت
دولت به معنایی که ما میشناسیم و محل تمرکز قدرت و ادارۀ واحد سیاسی است، پدیده ایست متأخر و ادارۀ بعد سیاسی حیات انسانها، همیشه توسط این دستگاه انجام نشده. اما دولت برترین وسیله ایست که برای این کار شناخته شده است. البته خیالبافی در این باب که اگر دولتی در کار نباشد آزادی به حد اعلی خواهد رسید و همه خواهند توانست بیشترین بهره را از آزادی فردی خود ببرند، کار آسانی است، ولی در واقعیت مابه ازایی ندارد. حرفهایی که دستیابی به آزادی را صرفاً مشروط به حذف دولت میشمرد، همانقدر که فراوان است، بی ارزش هم هست. این داستانهایی هم که روز و شب بابت معجزات جامعۀ مدنی به گوش همه میخوانند و در آنها اصلاً بحثی از دولت به عنوان نهاد اصلی سیاسی و لزوم استفادۀ درست از آن برای ادارۀ زندگانی جمعی نیست، در حکم افسانه است. منتها افسانه ای که سر بزرگها را گرم میکند و متأسفانه فقط در حد سرگرمی نیست و میتواند به راهیشان بکشد که به آزادیخواهی هیچ ارتباطی ندارد.
افسانۀ از بین رفتن دولت که زمانی مارکسیستها در نهایت تاریخ قرارش داده بودند و وعدۀ تحققش را میدادند، امروز از سوی برخی لیبرالها تبلیغ میشود و نه فقط نشان میدهد که اجزای این و آن ایدئولوژی، چه آسان دست به دست میشود، بلکه اینرا نیز خوب معلوم میکند که در این میان، چپ و راست اصلاً با هم رودربایستی ندارند و همینقدر که پا به راه افراط گذاشتند، حرف هم را خوب میفهمند.

حذف گذشته
سودای گرد هم آوردن همۀ مخالفان سیاسی برای از ریشه کندن نظام اسلامی، تقریباً از همان روز پیدایش اپوزیسون شکل گرفته است و از آنجا که بسیاری مانع اصلی این اتحاد را تنشها و دشمنی های ریشه دار در تاریخ معاصر میدانند، به فراموشی سپردن این گذشته را چارۀ کار را تصور مینمایند. مبلغان فراموشگری بسیار پرشمارند.
خیال رهایی از بار گذشته، میتواند جذاب باشد، چه در زندگی خصوصی و چه در رندگی اجتماعی. کشیدن این بار همیشه آسان نیست. چه چیز بهتر از پاک کردن حسابها و و شروع دوباره؟ ولی گذشته، نه فراموش کردنی است و نه حذف شدنی. گذشته جدای از ما نیست، جزئی از خود ماست. نه اینکه بدون گذشته نمیتوانیم کار سیاسی بکنیم، بدون گذشته اصلاً نمیتوانیم هویت سیاسی داشته باشیم. زیرا در هر هویتی، روایتی، ولو ساده و ابتدایی از تاریخ را هم در دل خود دارد و قوام گرفتنش، بدون آن ممکن نیست. در گذشته زندگی کردن کار نادرستی است، ولی بی گذشته زندگی کردن، اصلاً ممکن نیست ـ چه در سیاست و چه در حیات فردی.

حذف گذشته ممکن نیست، چون در نهایت مترادف حذف خود ماست، حذف موجودیت سیاسی ما. گذشته آن چیزی است که واقع شده، یعنی واقعیت دارد. حذفش یعنی حذف واقعیت به نفع اکنونی که شکل روشن ندارد و اینده ای که خیال است.

و در نهایت حذف سیاست
هر یک از این مضامینی که شمردم، یکی از وجوه کوشش محض حذف مشکلات سیاسی است، نه حل آنها. مشکلات مرکزی سیاست، یا مقولاتی که امکان حل آنها را فراهم میاورد، به این ترتیب از صورت مسئله حذف میگردد و تصویری جذاب برای همۀ آنهایی که مایلند از این مشکلات بگریزند، فراهم میاورد.
این توهم رهایی از سیاست ریشه ای مذهبی دارد، زیرا به تصاویر ایده آل آخرالزمان بیشتر شبیه است تا جامعه ای تاریخی و ممکن. ولی زبانی که برای بیان آنها به کار میرود، زبان معمول مذهب نیست که برای همه آشنا و برای بسیاری زننده است، بل نسخۀ بدل آن است که تقدس زدایی شده.
گفتاری که در روزگار ما نقش پند و موعظۀ قدیم را بر عهده گرفته، نوعی گفتار حقوق بشری است. حقوق بشر در مرز اخلاق و سیاست قرار دارد. از اولی جهانشمولی مطلق را دارد و از دومی حاجت بخ مرز و تمرکز و ادارۀ قدرت را. بشریت واحد سیاسی نیست، ولی تحقق حقوق افراد (چه طبیعی، چه موضوعه) در واحد سیاسی ممکن میگردد. بی دلیل نبود که انقلابیان فرانسه که اواین اعلامیۀ حقوق بشر را نوشتند، آنرا «اعلامیۀ جهانی حقوق بشر و شهروند» نام دادند. متأسفانه، در بسیاری از گفتار های حقوق بشری رایج، این وجه دوم کمرنگ و گاه حذف شده است و دفاع از این حقوق، به مرتبۀ نوعی موعظۀ اخلاقی تنزل یافته است.
از آنجا که حقوق بشر در دامن طبیعت تحقق یافتنی نیست و باید در چارچوب واحدی سیاسی و بالاخص واحدی دمکراتیک و لیبرال، رعایت گردد، از پذیرفتن منطق و محدودیتهای سیاست هم ناگزیر است. در خلأ نمیتوان حقوق بشر داشت، یا بی اعتنا به سیاست طالب اجرایش بود. حذف سیاست، در نهایت حذف حقوق بشر هم هست.
نه پند اخلاقی و نه دفاع از حقوق بشر، هیچکدام محل ایراد نیست. هر دو مهم است و مفید و لازم برای زندگانی اجتماعی. مشکل از این برمیخیزد که بعد سیاسی کار را فراموش کنیم و تصور نمایی که با زدین این حرفها، از موضعی برتر از سیاست به جوامع بشری و مشکلات آنها مینگریم. در سنجیدن مشکلات موقعیت سیاسی انسان و در کوشش برای حل آنها، دیدگاهی بالاتر از سیاست وجود ندارد.
آرمانشهری که سیاست زدایی شده باشد، سودای رستگاری این جهانی را در سر پیروان میاندازد، شیرینترین رؤیاست، ولی به تلخ ترین کابوس ختم میشود. واقعیت اجتناب ناپذیری که به این ترتیب از دیدنش رو بر میتابیم، با زشت ترین چهره اش به ما رخ خواهد نمود.

این مقاله برای سایت (iranliberal.com) است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است
۲۰ سپتامبر ۲۰۱۲

به تلگرام ایران لیبرال بپیوندید

https://t.me/iran_liberal