بحث شیرین پول- رامین کامران

مدتها بود که میخواستم راجع به تغذیۀ مالی اپوزیسیون مطلبی بنویسم، ولی حوصله نداشتم، یعنی بعد از سی و چند سال که همه جور پول جمع کردن و پول خرج کردن را دیده ام، پرداختن به این مسئله برایم ملال آور بود. بالاخره، با تعطیل شدن سایت جرس گفتم عزمم را جزم کنم و نکته ای را که به گفتنش میارزد، روی کاغذ بیاورم.

کار سیاسی محتاج پول است و اگر پولی در بساط نبود، گروه های سیاسی، مثل گیاهان مناطق صحرایی که به بی آبی خو دارند و در نبود آب، برگشان تیغ میشود و خودشان تکیده و نژند، با هر زحمتی باشد به حیات ادامه میدهند، ولی تا بارانی سرازیر نشود، نمیتوانند به طور مؤثر عمل کنند. متأسفانه، همانطور که کارهای فرهنگی، درست در سبد کالای ایرانیان جا نیافتاده است، فکر خرج کردن برای گزینۀ سیاسی مطلوبشان  نیز در نظر آنها عجیب و احتمالاً زائد مینماید.

ایرانیان مخالف نظام اسلامی باید به این حقیقت توجه نمایند که هرکس از امروز برای تعیین آیندۀ ایران بیشتر هزینه کند، بر بخت خویش در رقم زدن آینده ای که میپسندد افزوده است، نه اینکه کار سیاسی فقط با پول میگردد و نه اینکه بین میزان مخارجی که تقبل میشود و بخت پیروزی رابطۀ مستقیم هست. خیر، خوشبختانه اینطور نیست و سوخت اصلی مبارزۀ سیاسی همت است و شعور و جرأت، ولی این نیز روشن است که محدود بودن منابع مالی از دامنۀ عمل میکاهد و احتراز از خرج کردن در راه مقصود، ما را از آن دور میکند. هر جور ایرانی را دوست دارید، باید از حالا برایش خرج هم بکنید.

پولدارها

ظرف دو دهه و بخصوص دهۀ اخیر، دو منبع برای دادن شکل مطلوب به اپوزیسیون ایرانی، یا به عبارت دقیقتر، برای ساختن اپوزیسیونی که مطابق میلشان باشد، دست به کار بوده اند و پول خرج کرده اند و در قبضه کردن فضایی که مخالفت با نظام اسلامی در آن بیان میگردد، بسیار موفق بوده اند. یکی دار و دستۀ رفسنجانی که روی کارت ویزیتشان نوشته اصلاح طلب و دیگر نومحافظه کاران آمریکایی که پشت کارت ویزیتشان نوشته خدمتگزار اسرائیل.

گروه اول با پشتیبانی مالی سلطان پسته، در خارج از کشور دم و دستگاه مفصل علم کرده اند و به یمن استخدام روزنامه نگاران جوانی که در نشریات اصلاح طلب کار آموخته اند، به غیر از راه انداختن رسانه ها خود، رسانه های فارسی زبان دولتهای خارجی را نیز عملاً اشغال نموده اند. جنبش سبز در تقویت این تصور که اصلاح طلبان، نقداً و تا جایی که در افق دیده میشود، سازندگان آیندۀ ایران هستند، نقش عمده داشت و تحلیل گران خارجی را که از سر احتیاط، آینده ای دورتر از وقایع جاری را در نظر نمیاورند و در حدسهایی که راجع به فردا میزنند، به پررنگ کردن یکی دو وجه از وضعیت امروز اکتفا میکنند، واداشت تا گفتار تبلیغاتی اصلاح طلبان را به حد ارزیابی آیندۀ ایران ارتقأ بدهند و طبعاً تمامی دستگاه های دولتی غربی را که از نظراتشان تغذیه میکنند، به همین سو هدایت نمایند. مضحکترین نمونۀ‌ این تغییر سیاست در صدای آمریکا رؤیت شد که مدیرانش، درست بعد از ختم شدن جنبش سبز، با یک تصفیۀ کلی که دستکمی از تخلیه و نوسازی ادواری احزاب کمونیستی مدل استالینی نداشت، ناگهان زمام کار را به دست طرفداران دور و نزدیک این حرکت سپردند، تا لابد به خیال خود، روی اسب برنده شرطبندی کرده باشند. به این ترتیب، رنگ حاشیۀ صدای آمریکا که تا آن زمان آبی سلطنتی بود، ناگهان سبز شد. بی بی سی هم که گفتن ندارد، رنگ اصلیش این بود.

رایج ترین  نام برای نامیدن گروه دوم نو محافظه کار است، هرچند اعضایش اصولاً به محافظه کاری ارتباطی ندارند و هدفشان زیر و رو کردن خاورمیانه است و به غیر از کشورهای مسلمان اعتنای چندانی به جای دیگری ندارند. اینها در حقیقت کارگزاران اسرائیل هستند و سیاست این کشور را برای حذف مخالفان و رقبایش، در درجۀ اول در آمریکا و سپس اروپا و البته به خرج این دو، پیش میبرند. از آنجا که ایران دغدغۀ‌ اصلی اسرائیل است، تمامی نیروی خدمۀ دولت یهود در سراسر دنیا، روی کوبیدن این کشور و نه فقط نظام سیاسیش، متمرکز گشته است. البته تظاهر به اینکه هدف فقط نظام اسلامی است، برای جلب ایرانیان مخالفی که معمولاً با حسن نیتی در حد ساده لوحی، دنبال همراه و مشوق و نیرو میگردند، لازم است و ثمر هم میدهد، بخصوص که با همراهی مزدوران طاق و جفتی که از چپ تا راست طیف سیاسی جولان میدهند، همراه است.

پول و امکانات تبلیغاتی این دو گروه، ظرف دهۀ گذشته به کلی چهرۀ اپوزیسیون ایران را مسخ کرده است و از آن چیزی ساخته که نه مصداق پیروی از ایده آل ارجمندی است و نه عرضه کنندۀ طرحی گره گشا. بخش قابل توجهی از اپوزیسیون، بخشی که به دلیل بهره وری از امکانات عاریتی، بیشتر در معرض دید است، یا به ابزاری در رقابتهای جناحی داخل نظام تبدیل شده و یا سخنگوی سیاستی بیگانه گشته است که در حقیقت نابودی ایران را مد نظر دارد و حاضر است از هر وسیله ای برای رسیدن به این هدف استفاده نماید و البته چه وسیله ای بهتر از ایرانیانی که در مقابل مختصری وجه، نقش اردک بامبول باز را بر عهده میگیرند و چه طعمه ای شیرینتر از آنهایی که در پی اینها میروند و به دام میافتند و تبدیل به سیاهی لشکر نمایشی میشوند که از عاقبتش بی خبرند.

بر خلاف اصلاح طلبان که همه از روی کتاب واحد دعا میخوانند، این یکی ها انواع و اقسام دارند. یکی احقاق حق کارگران را میطلبد که زحمتکشان را با خود همراه سازد؛ دیگری سکولاریسم هفت رنگ عرضه میکند که به هر لباسی بیاید؛ عده ای هم که ساز حقوق بشر میزنند که به گوش همه خوش باشد و لابد تصور میکنند خطای ارتزاق از منابعی که گفتم به صواب دفاع از حقوق بشر در میشود و این وسط اگر جایزه ای و شهرتی هم حاصل شد، سهم خودشان است و حلال.

تغییری که شروع شده

تعطیل شدن سایت جرس که بلندگوی عمدۀ اصلاح طلبان بود، بر خلاف ادعای عزاداران و مرثیه خوانان و اظهار تعجب افراد بی دقت، به هیچوجه بی مقدمه نبود. مقدمه اش فشاری بود که مدتی است متوجه رفسنجانی شده است و دائم فزونی گرفته. چنانکه رسم است، این فشار متوجه عقبۀ او شده تا کم کم دست و پایش را ببندد و حالیش کند که همه کاری نمیتواند بکند. بر سر دخترش که دیدیم چه افتضاحی آوردند، با فحاشی هایی که تا به حال فقط سهم غیرخودی ها بود. به دوستاق خانه اش هم بردند که تا در آمد گفت من نمایندۀ زندانیان هستم و نطق و خطابه کرد و مصاحبۀ مطبوعاتی داد. از رو نرفت، ولی به هر صورت از امکانات عملش کاسته گردید. ضربۀ اصلی متوجه برادر محترمش شد که در خارج نشسته بود و مشغول پرورش اندام بود و وزن اضافه میکرد و پولهای پدر را، با مشورت اهل حرفه، برای تبلیغات هزینه میکرد. اجبار بازگشت او به ایران، فقط باعث نشد که دکترای آکسفوردش ناتمام بماند، در حقیقت بازو تبلیغات خارجی رفسنجانی را بی قوه و لمس کرد.

همپالکی های رفسنجانی که به هر صورت از دودوزه بازی او راضی نیستند، به این ترتیب در تنگنایش گذاشتند تا پایش را از گلیم نظام درازتر نکند. خلاصه اینکه از تبلیغات شبه اپوزیسیونی برای نیرو جمع کردن در رقابتهای داخلی نظام استفاده ننماید و دیگر هم در گیر و دار تحریم، به آمریکایی ها پیغام ندهد که شلش نکنید و با اینها کنار نیایید تا نوبت من برسد.

تعطیل جرس اولین نشانۀ کم آب شدن رود مخارج رفسنجانی است که رو به خشکسالی میرود. درست است که بخش معتنابهی از لشکر تبلیغاتی اصلاح طلبان که سرلشکرشان همین شخص است، توانسته با ورود به رسانه های خارجی، برای خود ممر معاشی دست و پا کند و خود را در مقابل خشک شدن منبع اولیه بیمه نماید و به اتکای همین درآمد و با حفظ پیوند ایدئولوژیک، به سخن پراکنی به نفع اصلاح طلبان ادامه خواهد داد، ولی با تمام این احوال، تضعیف اساسی گروه اخیر که خود جزئی از نظام است، اما نقش اپوزیسیون بازی میکند و جای مبارزان واقعی را تنگ کرده است، به سود مخالفان جدی خواهد بود و هوا را برای آنها قابل تنفس خواهد نمود.

نومحافظه کاران، البته در معرض چنین ضربه ای نیستند، نه پشتیبانی سیاسی و نه منابع مالی شان از نوع و در حدی نیست که به چنین ترتیباتی قطع بشود و حیاتشان را در معرض مخاطره قرار بدهد. تعداد دکاکین نومحافظه کار بسیار پرشمار است و منابع تغذیه شان متنوع، بخصوص در کشور ثروتمندی مثل آمریکا. شاهدیم که با دست باز و بی نگرانی بابت مخارج، یارگیری میکنند و میکوشند ایرانیانی که مختصر زبانی یا قلمی دارند، به سوی خود جلب نمایند. به هر صورت، چندین سال است که خرج بر هم زدن اوضاع سیاسی ایران (و نه رساندن مردمش به دمکراسی)، عملاً محدودیت ندارد. تازه این قسمتی است که ما میبینیم، آنچه که مربوط است به فعالیتهای اطلاعاتی و انواع و اقسام برنامه های سری سیاسی و اقتصادی، و توسط سازمانهای دولتی و در جهت سیاست نومحافظه کاران، انجام میپذیرد که دیگر تکلیفش روشن است.

ظاهراً در آمریکا کسی قصد و وسائل بستن دکانهای متعدد این گروه را ندارد و هنوز در مقابل این باند متشکل و همراه که منافع اسرائیل را منافع آمریکا جا میزند و ضررهای اقتصادی و سیاسی و نظامی که با قبولاندن پروژۀ‌ جنگهای دهۀ اخیر به ایالات متحده زده، از حساب بیرون است، گروهی پیدا نشده که هدف مستقیمش پس راندن این ایدئولوگهای ارزان بها باشد. شیوۀ عمل شبه بلشویکی اینها تا به حال برایشان موفقیتهای قابل توجهی به همراه آورده است و روشن است که همین راه و روش را ادامه خواهند داد ـ بسیاریشان اصلاً در همین گروه های چپ تندرو کارآموزی کرده اند. افراد لیبرال که هزار جور دستگاه و سازمان دارند، به طور ساختاری از این سازمان شبه مافیایی عقبند. البته آگاهی به ضررهای نجومی که نفوذ شبکه های طرفداران اسرائیل به آمریکا تحمیل کرده، روز به روز وسعت میگیرد، ولی در نبود واکنش متمرکز و قاطع در برابر نومحافظه کاران، فقط میتوان امیدوار به پسرفت کندشان بود، نه قطع شدن یکسره شان. پسرفتی که همیشه گریبانگیر گروه های ایدئولوژیک میشود و بیشتر از بی ثمری یا بدثمری اعمالشان برمیخیزد تا روشن شدن سستی افکاری که عرضه میکنند، یا رو شدن انگیزه های پستشان ـ‌ وقتی گندش درآمد، همه میفهمند چه خبر بوده.

آنچه فعالیت نومحافظه کاران را تهدید مینماید، نزدیک شدن جمهوری اسلامی و آمریکا و در نهایت عادی شدن روابط این دو است. چنین پیشامدی حتماً علت وجود نومحافظه کاران را منتفی نخواهد کرد و منجر به دست کشیدن آنها از کار نخواهد گشت، ولی نشان خواهد داد که کارآییشان از حد مطلوب پایین تر بوده است، چون به رغم بر هم ریختن اوضاع کشورهای «جبهۀ امتناع»، از پس حریف اصلی که امروز سرمایۀ اصلی «جبهۀ مقاومت» است، برنیامده اند و روشن هم خواهد شد که در کوتاه و میان مدت، اصلاً چنین کاری از آنها برنخواهد آمد. بنا به رسم کهن آمریکایی که چندان هم از منطق دور نیست، بودجه کاهش خواهد یافت و دامنۀ‌ فعالیت محدود خواهد شد. تأمین مخارج این شبه اپوزیسیون ایرانی، حتماً مهمترین قلم خرج نومحافظه کاران نیست، ولی شکی هم نیست که اینها از کاهش بودجه در امان نخواهند ماند و رژیم غذاییشان عوض خواهد شد.

عجالتاً‌ عرض کنم که صدای آمریکا و بی بی سی هم  با پسروی دستۀ ‌رفسنجانی و موافقت اتمی، مجبور به تغییر رویه خواهند شد. اولی که میماند چون توجه آمریکا به ایران دائمی است، ولی تلویزیون بی بی سی که از اول برای ادارۀ مانور سیاسی راه اندازی شده بود و بعد از شکست جنبش سبز دیگر علت وجودی نداشت و حتی یک بار هم به طور گذرا صحبت از تعطیلش شد، احتمالاً بسته خواهد شد.

نتیجۀ کار

از این دو تحول مالی که منابع تغذیۀ بخش قابل توجهی از جولان دهندگان در میدان مخالفت با جمهوری اسلامی را محدود خواهد نمود، یکی شروع به ثمربخشی کرده و باید منتظر بود که ثمراتش هر چه بیشتر نمودار شود. کاسته شدن امکانات مالی اصلاح طلبان مانع خواهد شد که بتوانند خود را نمایندۀ ملت ایران یا بیانگر خواستهایش، جا بزنند. وجود گروه اخیر، از ایران تا آن سر دنیا، بیشتر رسانه ای بوده است تا چیز دیگر. اسلحۀ اصلیشان رسانه هایی است که به دلیل پیوند با طبقۀ حاکمۀ جمهوری اسلامی، در اختیار آنها بوده یا در خارج احداث و گاه اشغال شده و با همان انحصارگرایی کار میکند که دیگر رسانه های اسلامی. موفقیتهایشان که روی کار آوردن سید شیاد و خندان، بزرگترین آنها بود، همه در میدان روابط عمومی واقع شده است و به عبارت صریح حاصل هوچیگری تبلیغاتی در داخل است که دهان همه را بسته اند و در خارج که پول کارآیی خود را نشان میدهد. رسانه ها که تعطیل شود، همه چیز تعطیل شده است.

تحقق بخش دوم مشروط است به ختم لجاج با واقعیت از سوی آمریکا که به نظر میاید در حال انجام است و به هر صورت وقتی که انجام گرفت، اثرات خویش را به تدریج هویدا خواهد کرد. ایرانیان خدمتگزار دستۀ‌ دوم کم شمار تر خواهند شد، برنامه های پلوخوریشان و گرفتن عکس دستجمعی در اطراف و اکناف دنیا، با فواصل طولانی تری برگزار خواهد شد، رسانه هایشان که بیشتر به یاوری تکنیسین های وب، ریخت و قیافه گرفته تا قلم و فکر همکارانشان، از ریخت خواهد افتاد یا تعطیل خواهد گشت، این جوایز قلابی که معمولاً از کشورهای اروپای شرقی حواله شان میشود، دیگر نخواهد شد و…

حرف آخر

باز برمیگردم به آنچه که در ابتدای کار گفتم.این دو تحول کمابیش موازی به پاکسازی فضای مخالفت با جمهوری اسلامی مدد بسیار خواهد کرد و برای مخالفان جدی مغتنم خواهد بود. ولی صرف پسروی گروه های مزاحم برای جان دادن به اپوزیسیون واقعی کافی نیست. این گروه، همانطور که امروز محتاج تغذیۀ مالی است، در آینده نیز محتاج آن خواهد ماند. اگر خود ما دست به کار نشویم و مخارج مبارزه را، حال در هر حد و هر مقدار، تأمین نکنیم، یا به این امید بنشینیم که بقیه، که معمولاً‌ دولتهای خارجی هستند، پول برایمان خرج کنند، به اهدافی که مطلوبشان میشماریم، نخواهیم رسید. هر کس که خرج بکند، تصمیم هم خواهد گرفت و جویای نظر دیگران نخواهد شد.

اگر باز اوضاع بر هم ریخت و نتیجۀ دلخواه به بار نیامد، نگویید که کسی به ما نگفت.

این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است

۲۲ آوریل ۲۰۱۵