غوغا بر سرهیچ – آریو مانیا
فدائیان خلق پر آوازه ترین سازمان چریکی چپِ مارکسیستی دهه ۵۰ خورشیدی و بزرگترین سازمان چپ مارکسیستی از آغاز رویدادهای شوم ۵۷ تا سرکوب و کوچ آنها از ایران بود.
از سرکوب و کوچ آنها از ایران بیش از ۳ دهه می گذرد و در این بازه ی سی ساله هیچ نقد بنیادی و ساختاریِ ایدئولوژیک – سیاسی از خود و بویژه و بهمراهی حزب توده ایران، نقشی که در بنیادگذاریِ تئوکراسی شیعی ایران داشته اند، نکرده اند و بنا بر این می توان گفت که آنها همچنان یک گرایشِ چپ مارکسیستی هستند که در راستای همان سیاستِ دهه ۶۰ خود، اتحاد و انتقاد با تئوکراسی شیعی، که به پشتیبانی از اصلاح طلبانِ درون حکومت انجامید، سیاست ورزی می کنند.
در همین گردهمآئی آنها به تازگی زیر نام حزب چپ ایران(فدائیان خلق)، نه گرد آمدن پیرامون ایدئولوژی – سیاستِ نو و ویژه ای بوده است و نه در پیوندی ارگانیک با جنبش مردم درون ایران. تنها نشان از آن دارد که افرادی که اکنون زیر این نام تازه گرد آمده اند همان فدائیان اکثریت هستند که از سی سال پراکندگی سازمانی بیرون آمده اند و از این پس دیگر سازمانهای پراکنده فدائیان اکثریت در زیر طاق و طارم «حزب چپ ایران(فدائیان)» به یگانگیِ سازمانی دست یافته اند. چنین بر می نماید که گوئی پس از ۳ دهه، همه کوشش ها و انرژی سوزیِ آنها تنها به یگانگیِ سازمانی انجامیده و هیچ بنیان ایدئولوژیک – سیاسیِ روشن و آشکاری پایه آن نبوده است. نه بازخوانی انتقادی مارکسیسم – لنینیسم و بویژه تئوری های لنینی در باره انقلاب و دیدگاه مارکس در باره سرمایه داری و دموکراسی لیبرال بورژوائی و آرمانشهر سوسیالیسم و همه ی انبانِ تئوریکِ پولیت بوروی حزب کمونیست شوروی پیشین همچون انترناسیونالیسم پرولتری و تئوری راه رشد غیر سرمایه داری که از رهگذر دفتر سیاسی حزب توده ایران و دستگاه توانمند آوازه گری حزبی گسترش می یافت و پایه ی تئوریک آنها در پیشه کردن سیاست اتحاد و انتقاد با تئوکراسی شیعی را بنا نهاده بود.
گزیدن نام حزب چپ ایران برای خود، برگرفته ی فرمالیستی از بازنامیدن احزاب کمونیستی پیشین کشورهای اروپائی به احزاب چپ نو اروپائی پس از فروپاشی شوروی است. فدائیان اکثریتی که میان کمانه ها بدنبالِ حزب چپ ایران می آید نشان از عشق کور آنها به خلق و تقدس آن همچون رسوباتی از سنت های پیشین و ماهوی، در ذهن و اندیشه آنها دارد. نام حزب چپ ایران می توانست از سوی هر گرایش سوسیالیستی پس از فرایندی درازدامن و در پیوندِ ارگانیک با جنبش های فرودستان به بزرگترین و یا یکی از سازمانهای بزرگ چپ ایران در آینده داده شود اما بدون پس پشت نهادن چنین فرآیند و داشتن چنین پیوندی تنها بجز نامی بی محتوا بیش نخواهد بود.
اما از این همه غوغای بر سر هیچ یک نکته بسیار آشکارتر به دیدگان آمد و آن اینکه فدائیان اکثریت در روش و منش و اکنون در منشور پیشنهادی خویش، هم برانداز، هم اصلاح طلب، هم چپ مارکسیستی – لنینیستی هسند و هم چپ سوسیال – دموکرات و سرشار از جفت واژگان ناهمنشین که با ساده ترین قوانین منطقی یا آئین خردورزی نمی خواند. تنها گرایش دیگری که توانسته از جفت واژگان ناهمبود که در یک زمان و مکان نمی گنجند، مفهوم سازی کند، گرایش نواندیشی دینی(تو بخوان شیعی) است و بزرگترین مفهوم سازی آنها که همانا دموکراسی دینی(تو بخوان شیعی) سروش و پیروان اوست. شما بهمانگونه که نمی توانید چهارگوشِ گرد و کچل مو فرفری را در واقعیت دیده باشید و در تخیل خویش آورده باشید، نمی توانید ناپدیده هائی همچون اصلاح طلب و مارکسیست – لنینیستِ سوسیال دموکرات و دموکراسیِ شیعی و یا فلسفه ی دینی هم داشته باشید. هیچ خم رنگرزیِ هرمنوتیکی هم که بتواند چنین کند پیدا نمی کنید. هیچ یک از این دو گرایش سیاسی تا کنون به نقدی بنیادی از راهی که تا کنون پیموده اند و نقشی که در بنیادگذاری تئوکراسی شیعی و پشتیبانی چهل ساله از آن داشته اند دست نزده اند. پاسخ منطقی آنها در همبودی جفت واژگانِ ناهمخوان چیست؟ چگونه توانسته اند سوسیالیسم را با سرمایه داری در هم بیامیزند؟ و ……چگونه می توانند هم حزب چپ ایران باشند در حالی که هنوز فدائیان اکثریت هستند؟ تنها با بدوش انداختن ردای حزب چپ ایران نمی توان بزرگترین سازمان چپ ایران بود و یا چنین جایگاهی را در رقابت میان گروهای چپ بسود خود ربود. بیشتر بدرد آوازه گری(تبلیغات) سیاسی می آید تا اینکه رویدادی نو باشد و این همه غوغا تنها بر سر هیج بوده است و همچون این میماند که بگوئیم آنها که دیروز با هم بودند امروز نیز با همند. این غوغا گری ها که در میان چپ ها از یکسو و راست های هوادار پهلوی از سوی دیگر براه انداخته شده اند واکنشی شتابزده و آشفته (چون هر بار) است که به خیزش میلیونی و سراسری فرودستان در دیماه ۹۶ نشان داده می شود. و از آنجا که هیچ پیوندِ تنگاتنگی میان آنها و سرزمین و مردمان آن و خیزش فرودستان نیست، غوغاگری در حباب های سکتاریستی و نوستالژیک آنها با کم و بیشی از چاشنی عرفانی است. چندان شگفت نمی نماید که چهره هائی از فدائیان اکثریت در میان نیروهای چپ تا نماینده و یا نمایندگانی از سوی شاهزاده ای که دیگر نمی خواهد شاه بشود در میان نیروهای راست و خرد و درشتی چند از گونه های اصلاح طلب و برانداز و جدائی خواه در کنفرانسی گرد هم آیند و برای دوران پس از خیزش فرودستان که چشم انداز دیگری را در افق و در برابردیدگان نمایان می کند، فراخوانی بدهند. آری، هیج چیز تازه ای روی نداده است و ……آنکه دیدی بر قرار خود نماند اینکه می بینی، نماند بر قرار.
آریو مانیا استکهلم – ۴ ژوئن ۲۰۱۸ ترسائی