فرازوفرود یا فرود از فراز- علی شایسته
بررسی شاخصهای اجتماعی بعد انقلاب ۵۷
جامعهشناسان و آمارگران نرخ کمیّت وکیفیت معیارهای جامعهشناسی و اقتصادی را در مورد رخدادهای جوامع همواره، مورد نظر قرار میدهند، مثلا: در مسائل اجتماعی، نرخ و شاخص سلامت، شادی، افسردگی، موفقیت، همگرایی، درک اجتماعی، ایمان و … را با آمارهای میدانی و پژوهشی وداده های تحقیقی نسبت به دوره های قبل ، از یک سال تا چند سال مقایسه میکنند ودر پایان، با توجه به مؤلفههای فرهنگی و جغرافیایی و درصد آماری که مورد مطالعه قرار گرفتهاند به نتایجی میرسند که: در فلان موضوع اجتماعی، شاخص و نرخ فراز داشته یا فرود.علت ها را جویا میشوند و بررسی میکنند که آیا این نتایج میتواند در تصمیمگیری کلان یک کشور مورد توجه قراربگیرد و منتج به تصمیمگیریهایی شود که برای پیشرفت یک جامعه در زمینههای اجتماعی مورد استفاده قرار بگیرد؟ سپس آن را دراختیار مقامات اجرایی می گذارند.
در زمینههای اقتصادی که بیشتر ملموس و عینی است، این فراز و فرودها بیشتر خودش را نشان میدهد، منتها در کشورهایی که بستر اجتماعی و اقتصادی آنها بیشتر تحت حاکمیت دولت هاست و رسانههای آزاد نیز وجود ندارد یا به نوعی رسانهها تحت تأثیر فشارهای حکومتی هستند، رسیدن به آمار و شاخص های فراز و فرود مسایل اقتصادی، سخت است و بیشتر همانهایی هستند که از رسانهها و مراجع دولتی منتشر می شود و شبکههای گستردهی وابسته به دولت نیز به آن استناد میکنند.
در این میان، مطالعات میدانی و نگاه منتقدین آزاد میتواند، اندکی از این فراز و فرودها یا فرود از فرازها را آشکارکند.
■شاخصهای اجتماعی:
در این چهل و اندی سال از تحولات و جنبش ۵۷ میتوان به سرفصلهایی اشاره کرد که هرکدام میتواند عنوان چندین مقاله قرارگیرد.
روشهای زیادی برای تعین شاخصهای اجتماعی، مثل: رفاه اجتماعی، امنیت اجتماعی ، توسعهی اجتماعی ، سرمایهی اجتماعی و سلامت اجتماعی و … وجوددارد. بررسی و شناسایی شاخصهای کاربردی و آکادمیک توسعهی اجتماعی با استفاده از تکنیکهای مختلف صورت میگیرد . یکی از این تکنیکها »دلفی»[1] است . ” حجم نمونهی مطالعه روش دلفی : معمولاَ سی نفر از صاحب نظران اکادمیک و متولیان اجرایی حوزهی توسعهی اجتماعی که به شکل غیر تصادفی انتخاب شدهاند تشکیل میشود؛در نهایت براساس محاسبهی شاخصهای اجماع، اهمیت و اولویّت ، در فرایند تکنیک دلفی ، مفهوم توسعهی اجتماعی با عنوان کیفیت سیستم اجتماعی از طریق نهادینه کردن اخلاق توسعه به ویژه اخلاق توسعهی اجتماعی برای حصول به همبستگی اجتماعی و عدالت اجتماعی در جهت بالا بردن سطح کیفیت زندگی و افزایش ضریب امنیت اجتماعی تعریف و تعبیر میگردد. ” [2]
سوال اینجاست که شاخصهای توسعهی اجتماعی در مکاتب مختلف راه یافته به گفتمان علوم اجتماعی چیست؟
بنا برشرایط و بافت جمعیتی و جغرافیایی کشور، چه راهی پیش روی شناسایی همه جانبه ی توسعهی اجتماعی می توان تدوین کرد؟
بر اساس مکتبهای ایدئولوژیک در دورههای قبل نظیر، رفاه گرایی عمومی مارکسیستی و مکاتب سرمایهداری و لیبرالیسم و سوسیالدمکرات نظامهایی شکلگرفت که هر کدام در حوزهی جغرافیایی خود با چالشهایی مواجه شدند. بعضی نظامهای مبتنی بر قواعد شرعی یا اسلامی شیعی شاخصهای بهداشت عمومی ، جمعیت شناسی، آموزش و پرورش، شرایط کار،وضعیت اشتغال، مسکن و امنیت اجتماعی و آزادیهای فرهنگی و بشری شکلهای خاصی به خود میگیرد .
قصد ندارم برای هرکدام از مکاتب سیاسی مطالبی را از کتابهای گوناگون نقلکنم، زیرا هرکدام از تعاریف و معیارهای جهانی ، وقتی به کشورهای با نظام های دُگم یا دولت هایی با معیار های خارج از عرفجهانی مواجه می شوند، تعریف و تحلیلی دیگر به خود میگیرند و در عمل بسیاری از تعاریف در حوزهی اجتماعی از یک شیوهی علمی خارج میشود و تحت تأثیر سیاست یا ایدئولوژی خاص معنای خودرا از دست میدهند، چه بسا در تضاد با آن تعاریف جهانی قرار میگیرند.
الف. شیوههای دیگر نیز برای تعیین شاخصها وجوددارد که براساس دادههای رسمی و دولتی شکل میگیرد.
ب. شاخصهایی هم وجود دارد با توجه به آمارها و داده های میدانی متخصصین مستقل شکل میگیرد که این مورد در کشورهایی با حکومت خودکامه یا توتالیتر یا نظامهای مذهبی با مشکلات فراوانی همراه است.
بعد از سال ۵۷ ، حکومت اسلامی مستقر در ایران تا چند سال با آمار و شاخصهای روز فاصله داشت ، هنگامی که به دادهها و آمارها منتشر شده دولت های مستقر آن زمان مینگریم این سوال پیش میآید که چقدرتوانسته است بر اساس آمارها و شاخصهایی که توسط متخصصین و کارمندان تحت امر جمع آوری شدهاست ، مشکلات را برطرف کرده، سبب پیشرفت بشود ، شاخصها و آمارهایی که از نظر علمی، درستی آن مورد مناقشه است .
در نگاه اول از دید سران قوهی مجریه یعنی: رئیس جمهوریهای چهار دهه میتوان به یک درک کلی از وضعیت شاخصهای اجتماعی و فرود آنها رسید.
رئیس جمهورها ورقبای آنان در مبارزات انتخاباتی و مناظراتی که داشتند هرکدام صرف نظر از انتقاداتی که نسبت به هم داشتند آمارهایی را در زمینهی شاخصهای اجتماعی و اقتصادی ارائه دادهاند که بیشتر نرخ و شاخص فساد و بزهکاری و اقتصاد فرو ریخته و تنگناهای فرهنگی را مشکلساز و رو به افول معرفی میکردند و هر کدام وعدههایی میدادند که نه از نظر علمی نه از نظر عوام، غیر قابل قبول و غیر قابل دسترسی به نظر میرسید ولی با این همه مردم هربار به طناب حکومتیان که دیگر به نخی باریک تبدیل شده، متوسل میشدند و درست بعد از انتخابات و انتصاباتی که خود مورد مناقشهی حقوقدانان بوده و هست، بدی در مقابل بدتر بر مسند حکومت مینشست و آمار و ارقام و شاخصهایی که بخش کوچکی از آن را به زعم خود وا گویه کرده بودند به فراموشی شمرده میشد.
سخن رانی ها متعدد و گزارش حساب شده و ظاهری به مردم ابزاری برای گم کردن حلقهی اصلی مشکلات در همهی سطوح قدرت به شدت و حدّت ادامه داشت و دارد به طور مثال صادقی فر معاون وزیر تعاون گفته است: ” شاخصهای اجتماعی کشور حال خوشی ندارد. نیروی انسانی ما گرفتار معضلاتی نظیر اعتیاد، ناهنجاریهای اجتماعی و بزه هاست … . در بسیاری از خانوادههای ایرانی تنها به شکل فیزیکی در کنار هم هستند و هیچ خبری از صمیمیت و عاطفه نیست، در عرصهی واحدهای تولیدی نیز نیرو های انسانی متأثر از این حال ناخوش هستند.” [3]
این نمونه ای از افاضات مسؤلین در باب شاخصهای اجتماعی بود وزارت تعاون با آن همه دبدبه و کبکبه خود دچار فرسودگی و عدم یک برنامهی مدون شده است .
اگر دورههای حکومت جمهوری اسلامی را به چهار دورهی ده ساله تقسیم کنیم ، در دورهی اول، هنوز بن مایههای اجتماعی و اقتصادی قبل از ۵۷ به طور کامل ازبیننرفته بود و استواری خود را مدیون متخصصین و کارخانهها و نیروی کار ماهر و تکنیسینهایی بود که در هولولای دگرگونیها چرخ اقتصاد را میچرخاندند و مردمی که عادتهای گذشته خود را به طور کامل فراموش نکرده بودند اگر چه در یک رخوت کمنظیری و در فضای وهمآلود آن دوران زندگی را سپری میکردند. دانشگاهها به واسطهی به اصطلاح انقلاب فرهنگی تعطیل شد. بعضی از نخبه ها راهی غرب شدند و بسیاری از دانشجویان و جوانانی که دلبستهی ایران بودند و میخواستند در راستای اعتلای ایران در زمینههای مختلف گام بردارند، بدون برنامه و تحت تأثیر احساسات و شعارهای انقلابی برای کمک به روستاییان و خودکفا کردنکشور در زمینهی کشاورزی و تبلیغات و روشنگری تحت عنوان جهادسازندگی ، راهی روستاها شدند. انگیزهی فراوان و حس وطندوستی و پیشرفت آنچنان بود که جوانان گاه در عوض خوردن غذای روزانه، روزها و هفتهها، مشغولکار وکمک به روستاییان می شدند، البته کاری که در آنها چندان مهارتی نداشتند،حمام میساختند و چاه عمیق حفر میکردند و بودجههای کلان را از طرف جهاد سازندگی، صرف تاسیسات آن میکردند تا مثلاَ در جهت خودکفایی کاری انجام دهند ولی در نهایت بیشتر آن پروژهها میخوابید زیرا مبنای علمی نداشت، نه تنها به بارنمینشست که موجب خسران زیاد میشد و در نهایت به امان خدا رها میشد. من خود بسیاری از این پروژهها را از نزدیک دیدهام و سرنوشت آنها را عبرت خود کردهام .
با اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان و افرادی که خود را پیرو خط امام مینامیدند بعدها اصلاح طلب و شریک قدرت شدند. فصل جدیدی در مناسبات با دنیای غرب شروع شد و کشور در بن بست دیپلماتیک قرارگرفت و دولت موقت به نخست وزیری مهندس بازرگان که بیشتر از تکنوکراتهای مذهبی شکلگرفته بود عملاَ در تنگنای تصمیمگیری و بحرانهای داخلی گرفتار شد و راه برون رفتی را پیش روی خود نمیدید از این رو به حاشیه راندهشد و مقدمات جنگ هشت ساله را به همراهآورد که این مسئله هم نه تنها نگاهها را از داخل به خارج معطوف کرد ،در داخل نیز موجی به راه افتاد که همهی شاخصهای اجتماعی را تحت تأثیر قرار داد. اگر چه در علل و عوامل شروع جنگ موارد زیادی دخیل بودند.
با شروع جنگ هشت ساله به همراه و پیامد های آن ، بسیاری از فرصت ها در زمینهی ارتقای شاخصهای اجتماعی به حاشیه راندهشد، چه بسیار جوانانی که دانشگاه، چه بسیار دانش آموزانی که مدارسی را رها کردند و به جبهههای جنگ رفتند و فرصتهای سازندگی و پیشرفت از آنها و کشور گرفتهشد . با وجود جنگ فضای فرهنگی و اجتماعی کشور ملتهب و متأثر ازآن شد و برای فعالیت های اجتماعی و فرهنگی منافذ و جایگاه تنفس کمی باقی می ماند. در این میان بسیاری از تکنوکراتها به علت نداشتن به تعهد اصطلاح انقلابی، کنار گذاشته شدند و آنها نیز تن به مهاجرت ناخواسته دادند. نبود احزاب هم به سکوت رسانهها و شخصیتهای مستقل دامن میزد . سازمانهایی که با خط مشی حکومت مخالف بودند منحل شدند وسازمان هایی هم به علت جایگاهشان در مبارزات همسو با جنبش ۵۷ و بعد از سرنگونی رژیم قبلی کم و بیش فعالیت داشتند با محدودیت های زیادی مواجه میشدند.انقلاب فرهنگی دردانشگاه ها باعث تعطیلی داشگاهها و تصفیه آنها از استادان و دانشجویان غیر همسو با حاکمیت شد، نخبهها به غرب پناهنده میشدند. بسیاری از متخصصین و تکنیسینها در جبهه ها چون سربازی مشغول خدمت شدند و از درس و دانشگاه باز ماندند. بحرانهای پی در پی با خلع اولین رئیس جمهور به اوج خود رسید و مناسبات اجتماعی سمت و سوی یک بعدی به خود گرفت به صورتی که آوار این بحرانها بر سر مردم ، فرصت بازنگری را از آنها در سطوح مختلف گرفت.
شاخصهای اجتماعی و فرهنگی تحت تأثیر آن وقایع یک سویه شد و فرزندانی که محصول دههی اول بعد از ۵۷ بودند در فضای جنگ و خون با روانهای پریشان و خسته و روابط دست و پا گیر بزرگ میشدند و خانوادهها هم متشنج و فرسوده میشدند. بعد از بازگشایی دانشگاه ها ،دانشگاهها با خیل دانشجویان برای رسیدن با حداقلها برای رسیدن به توسعه یا ساختن زندگی خود که چندان هم با انگیزهی ملی همراه نبود با مشکلات دست و پنجه نرم می کردند. در پایان تحصیلات نخبهها به غرب مهاجرت میکردند و بازمانده ها یا در ادارات به تحلیل میرفتند یا با نزدیک شدن به هستهی قدرت، وارد شبکههای اقتصادی وابسته میشدند،بی آنکه تحولی مثبت در تولید یا شاخصهای اجتماعی بهوجود بیاید. آنچه رشد کرد فرصت طلبی باندهای نیمه دولتی ( خصولتی ) بودند که شریان های باقی ماندهی اقتصادی را در دست داشتند.
جنگ نه تنها فرصتهای اقتصادی و عمرانی را از کشور گرفت بلکه یک نوع یکدست سازی فرهنگی و اجتماعی را باتوجه به تعصبهای خاص به وجود آورد که هرسال عمق بیشتری مییافت وروابط اجتماعی تَرَک بیشتری پیدا میکرد.فراز دههی اول حداقل تا پایان جنگ جوانانی بودند که غوره نشده، مویز شدند.
شهرها با توجه به واگذاریهای غیر علمی زمینها، بیرویه بزرگ میشدند و زمینهای مصادره شده و تقسیم میشدند. واردت از کشورهای خارجی به خصوص چین کارخانهها را ورشکست میکرد در این میان سود اصلی به جیب کسانی میرفت که نه تنها از تجارت چیزی نمیدانستند، بلکه در تجارت کلاه سرشان میرفت و آنها هم در عوض کلاه مردم را بر میداشتند .
دورهی به اصطلاح سازندگی و طرحها و پروژههای زیادی( که آن هم بعدها معلوم شد بسیاری از آنها کارشناسانه نبودهاست.) افتتاح میشد و این نوید را به مردم میداد که کشور در مسیر درستی حرکت میکند پروژههای مونتاژی با تکنولوژی چندین سال قبل غربی و واردات بیرویهی کالاها ی مصرفی کارخانههای قدیمی را از خط تولید خارج میکرد وکارگران بیکار میشدند ولی تورّم افسارگسیخته ادامه پیدا میکرد از طرفی کشورهایی که در جنگ ایران و عراق اندک حمایت سیاسی را در مجامع بین المللی از ایران میکردند شروع به امتیازگیری از دولت مستقر شدند. شعار سازندگی و اصطلاح سردار سازندگی، راه را بر دیگر تحولات اجتماعی و سیاسی میبست و شاخصهای فرهنگی، اجتماعی، سلامت و آزادیهای سیاسی و مدنی در محاق قرار میگرفت. در نبود احزاب سیاسی و روزنامه های مستقل، تصفیه حسابها صورت میگرفت و هیچکس پاسخگوی تریبون اجتماعی نبود. کشور عراق که شروع کنندهی جنگ شناختهشدهبود و هزران کشته را از دوطرف بر جای گذاشته بود،کشور برادر شد وگرفتن خسارت تا همین امروز یعنی سال ۹۹ بیثمرماند و قرارداد الجزیره که به دست صدام حسین پاره شدهبود تا همین تاریخ از طرف کشور برادر به امضای مجدد نرسیداست. زیر پوست حاکمیت مستقر اتفاقاتی در جریان بود، نوعی دولت موازی ودر سایه درحال شکلگیری بود که داشت قدرت خود را تثبیت میکرد.
فرار مغزها که بعد از ۵۷ شروع شدهبود در این دوره اوج گرفت. غربال گری دانش آموزان در سطوح مختلف از استعداد های درخشان تا دبیرستانها ودانشگاههای وابسته به ارگان های مختلف، از جمله رویکردهای سیاسی این دوره است. تجربهای که در بسیاری از کشورها به شکست انجامیده بود میرفت تا به فاجعهی ملی تبدیل شود. دانش آموزان نخبه یا پرتلاش بعد از فراقت از تحصیل در دبیرستانهای استعدادهای درخشان و نمونه وبرخی دبیرستان های غیر انتفاعی که گلچین فرزندان این کشور بودند، بعد از ورود به دانشگاه و فارغالتحصیلشدن به سه گروه تققسیم میشدند: گروه اول ،هنوز مدرک خودرا نگرفته قُبل ومنقل و ساک خودرا برای رفتن از ایران بسته بودند با فارغ التحصیلشدن و پذیرش از دانشگاهها و مؤسسات غربی و اروپایی به غرب مهاجرت کردند. آمار قبول شدگان المپیادها و نفرات برتر کنکور که به غرب مهاجرت کردند، خود گواهی این فاجعهاست. گروه دوم، با اندک مزایا بیشتر که در آن زمان برای کارمندان ساده زیاد مینمود جذب ارگانها و مؤسسات دولتی و خصولتی شدند و زیر دست کارفرمایان بیدانش یا فرصتطلب و رانتی قرارگرفتند و از این طریق، راه را برای چپاول مردم در اختیار آنان هموارکرد. گروه سوم، خود دست به کار شدند و با ایجاد بنگاهها و مؤسسات با سؤاستفاده از نا آگاهی مردم شروع به پرکردن جیب خود کردند. مدارس عادی و دولتی نیز، جایی برای نگهداری فرزندان مستضعف ( که جدیداَ تغییر معنا پیدا کردهاست ) شدند و ورود آن ها عملا در دانشگاه های معتبر، بسیار کم بود و بعد بیکاری و سپس باری بر دوش خانواده میشدند.
تشکیل دانشگاه آزاد که متولی آن رئیس دولت بود، خیل عظیمی از بازماندگان دانشگاههای دولتی را به خود جذبکرد این مورد هم به فاجعهای دیگر انجامید. در بیشتر شهرها دانشگاه آزاد اسلامی یکباره، چون قارچ از زمین رویید و چون کمبود نیروی متخصص برای تدریس داشتند رشتهی علومانسانی را پیش دست خود حاضر و آماده میدیدند، شروع به جذب دانشجو کردند. رشته ای که قبل از اینها از صدر به زیر فرو افتادهبود میرفت که به قهقرا برود. علوم پایه که در این دوره ترویج میشد ثمرهاش را آمریکا و اروپا درو میکردند و علوم انسانی که به آن بی توجهی میشد و بن مایههای آن و درون مایههای این رشته قبلا جراحی شدهبود، بهتر بگویم سلاخی شدهبود با رویکردی جدید و افراطی در این دانشگاههای آزاد در سخیفترین وجه علمی خود با سرعت شروع به رشدکرد . خروجی از این دانشگاه ها نیز چند گروه بودند گروه اول کارمندان و کارگران دولتی که به دنبال مدرک بودند تا از رتبهای به رتبهای بالاتردست پیدا کنند و بهرهی آموزش و پرورش از این گروه تغییر دوره و ارتقای درجه از مستخدمی و آموزگاری به دبیری و تدریس در راهنمایی و دبیرستان بود که این نیز معضلی را به وجودآورد. ( یادم می آید سال شصت و هشت لیسانسیه های ادبیات در شهر ما، زن و مرد، سی و پنج نفر بود. ودر سال شصت و نه به ۱۸۰ نفر رسید. از آن پس کلاسهای علوم انسانی و ادبیات بازیچه و مضحکهای شدهبود تا دبیران علوم پایه در زنگ تفریح بر وضع درس و مدرّس آن بگویند و بخندند).
گروه دیگر، فارغ التصیلان دانشگاه آزاد با رانت و وابستگیهایی که داشتند جذب ادارات دولتی میشدند. ولی گروه سوم که کم هم نبودند به خیل بیکاران مدرکدار میپیوستند.
وضعیت شاخص سلامت جسمی و روانی جامعه مورد هجوم عوامل فرسایشی سیاسی و اقتصادی کشور قرار گرفتهبود. فاصلهی طبقاتی، تفرقه و حس عدم اعتماد بین خانواده را دامن میزد زندانها از بزهکاران و فعالان سیاسی پر بود.
زندگی در جریان تورم رو به رشد ادامه پیدا میکرد. یادم می آید یک تلویزیون ۱۴ اینچ رنگی سونی را که به ۸۰ هزار تومان خریده بودیم بعد از یک سال استفاده به ۱۲۵ هزار تومان فروختیم، یا یک وامی یک مییلون و هفتصد هزار تومانی را در بهمن ۷۵ از بانک مسکن گرفتیم که حق ثبت آن ۱۲۷ هزار تومان شد ولی در فروردین ۷۶ این حق ثبت به یازده هزار تومان تقلیل پیدا کرد. تصمیم هایی چنین برای بعضی زیانبار و برای دیگری فرصت بود. ولی این وضع ادامه پیدا نمی کرد و باز یک مدیر دیگر تصمیمی خلاف آن را در آیندهی نزدیک میگرفت. جریان زندگی در زیر سایه ترس و امید به آینده در درهای که انتهایش معلوم نبود به آرامی ولی با احتیاط ادامه مییافت.
مصادرهی زمینهاواگذاری به مردم به اصطلاح مستضعف زیر نظارت و مدیریت بنیاد مسکن انقلاب اسلامی که بسیار خارج از ضوابط و اصول شهرسازی بود، باعث شد شهرکهایی در حاشیهی شهرها به وجود بیایدز که تنها دیواری و سقفی داشت از آهنهای فرسوده و ضعیف و خلاف اصول مهندسی .
عرضهی تیرآهن و سیمان، محدود و به دو قیمت آزاد و دولتی، باعث میشد که فساد در این زمینه زیاد باشدو آهنها سر از بازار آزاد درآورند، مردم کمدرامد، با تیرآهن محدود و میلگردهای به هم چسبیده سقف خانههای خودپوشش میکردند. قیر، آجر، کاشی و … نیز چنین بودند.اینگونه بود که در سالیان بعد با یک زلزلهی خفیف فرو میریختند. بیشتر اجناس دونرخی دولتی وآزاد عرضه میشد.
روستاییان با کم شدن درآمد و خشک شدن قناتها به حاشیهی شهرها مهاجرت کردند وبه شغلهای روزانه و ساختمانی مشغول میشدند. گرد آمدن طیف های کم برخورداراز حمایتهای دولتی و مهاجران روستایی در حاشیهی شهرها، باعث ناهنجاری ها و آسیبهای اجتماعی زیادی شد که تا همین امروز ادامه دارد.
خشونت از همه طرف بر مردم تحمیل میشد و مردم نیز آن را در مناسبات و ارتباطات خود به خصوص در حاشیهی شهرها به کار میبردند و آن را به سطح جامعهی شهری و سنتی تعمیم میدادند. ” زور و خشونت از طرف نخبگان و قدرتهای رسمی تأثیر بسیاری در تغییر و دگرگونی جامعه دارد” ( عضدانلو، حمید، کالبدشناسی خشونت )[4]
در این دوره قدرت و حاکمیت یکدست شده بود و فرصتی را برای رقیبان و مخالفان نمیگذاشت تا اظهار وجودکنند، چارچوب انتخابی و انتصابی مدیران و مسولان به گونهای بود که گفتمان قدرت برآن تسلط داشتهباشد.
قدرت به شیوههای مختلف برجامعه اعمال میشد ” گفتمان از راههای مختلف مکمل زور است ، اقناع ایدئوژیک، یکی از مهمترین کاربردهای گفتمان است، گفتمانهایی در اشکال گوناگون “زبانی، نمادین، نمایشی، ژست، نوع لباس، ساختمانها، شمایل، تندیسها، دیوار نگارها، موزیک و… “. ( عضدانلو ، حمید ، کالبدشناسی خشونت ).
اعمال نظر در همهی اشکال زندگی مردم از سوی حاکمیت صورت میگرفت . تظاهر و خود سانسوری برای تنفس در فضای اقتدار، جای آزاد اندیشی و صداقت را گرفت، در نتیجه شناخت معیارها و شاخصها بسیار سخت شد .
آمارها در همهی موارد قابل تردید بود و ممزوج با نگاه ایدئولوژیک؛در این راستا مردم روستایی و عوام همان رأیی را داشتند و دارند که افراد تحصیلکرده یا الیت جامعه؛ تریبون و بلندگوهای تبلیعاتی وتنها رسانهی صوتی و تصویری در اختیار حاکمیت بود و همین امر مردم عامی و روستایی را که با فضاهای سیاسی آشنا نبودند،تحت تأثیر و در اختیار منویّات حاکمیت قرار میداد. هرکسی یا هر گروهی که امروز دشمن ،خوانده میشد، از فردا قلعوقمع میشد. جامعهی محتاط و بعضاَ عوام در سکوت نظارهگر بود. خلئی که در زمینهی وسایل ارتباطی و رسانهای مستقل وجودداشت ،به وسیلهی رسانههای دولتی پرشده بود.وضع انتشارات کتاب نیز از این قاعده مستثنی نبود. هیچ نقد علمی و اعتراضی نسبت به سازندگی و سردار آن برتابیده نمیشد .
با پایان یافتن دوره سازندگی جنبوجوشی در طیف دیگر حاکمیت که خود در بوجودآوردن نهادهای قدرت وحاکمیت در سایه نقش داشتند شکلمیگرفت. اصطلاح مردم سالاری و آزادیهای مدنی آنچنان از طرف آنان در بوقدمیده میشد که اکثر مردم را امیدوار میکرد که شاید اینبار تحولی صورت بگیرد. با روی کارآمدن به اصطلاح، اصلاح طلبها منافذی در دنیای رسانه از جمله روزنامهها به وجود آمد تا اندکی بازگوکنندهی خواستههای مردم باشد ولی در همین دوره قانون بالادستی و حکم حکومتی که در مجلس مطرح شد؛ بیشترین آسیب را به طیف روزنامهنگاران نیمه مستقل وارد کرد و بسیاری بیکار یا مهاجرت کردند و سیاست بازی و بازی با الفاظ، از ویژگی ها و شاخصهای این دوره بود تا راه برای تسلط مجدد وبا هزینهی کمتر برای حاکمیت بازشود. مدیر اصلاحات در پایان دورهاش گفت: من یک تدارکات چی بیش نیستم.
چراغی که تحت عنوان اصلاحات و مردم سالاری کورسویی را در تاریک خانهی جامعه به وجود آورده بود با پشت کردن سران آن به مردم، رو به خاموشی میرفت و مروجان عادی و بدون پشتوانه آن یا در بند یا متواری شدند.
از شاخصهای مهم این دوره توقیف فلّه ای مطبوعات بود و در زمینهی اقتصادی یک روند افقی وجودداشت . شعارهای توخالی گفتگوی تمدنها که مورد استقبال قرار گرفت، با زیر ساخت ایدئولوژی مستقر تبدیل به جنگ تمدنها شد و منطقه در معرض یک خطر جدی قرار گرفت.
کشورهای نفت خیز در منطقه و جهان از جمله ایران قسمت اعظم بودجهی خود را از راه فروش نفت خام و فراوردههای نفتی کسب میکنند. قیمت جهانی نفت و معادلات بازار نفت، اگر رو به بالا باشد میتواند فرصتهایی را در اختیار تولید کنندگان آن قرار دهد.
بعد از سال ۱۳۸۴دولتی در ایران مستقر شد که شعارش عدالت محوری بود. تولید نفت ادامه داشت و تقاضا برای نفت بسیار. اوضاع بعضی از کشورهای نفتخیز هم بحرانی وجود چند جنگ در عراق و لیبی و … بر این بازار تأثیر گذاشتهبود. در ایران با توجه به قیمت ۱۰۰دلار برای هربشکه نفت، ارز زیادی به جیب دولت وارد میشد و و هزینه کردن آنها خود داستان مفصلی دارد. دولت عدالت محور چند پروژه را مبنای کار خود قرارداد، یکی یارانهی نقدی ۴۵ هزار تومانی برای هر فرد ایرانی که تقریبا ۷۰ میلیون نفر بودند، دیگر سهام عدالت بود که از محل کارخانههای نامشخص دولتی به مردم واگذارشد که در ابتدا مبلغی ناچیزی بابت سود سهام به مردم پرداخت کردند وتا ده سال بعد از آن خبری نشد، در آخر پروژه ی مناقشه برانگیز مسکن مهر و خانههای ۹۹ ساله که در حاشیه شهرهای ایران ساختهشد. این آپارتمانها چهرهی شهرها به خصوص شهرهای کوچک را تغییر داد و اغلب افرادی که به خانههای ۹۹ ساله نقل مکان کردند به خصوص در شهرهای کوچک با معضلات فراوانی روبرو میشدند از جمله دعوا و بزهکاری و … از طرفی چون ساخت این آپارتمانها به پیمانکاران سپرده شد، این پیمان کاران با مصالح ارزان قیمت و غیر استاندارد آنها را بنا کردهبودند، بسیار سست و در معرض تخریب بود. دولت عدالت محور که خود را پاکدست ترین دولت در حیات حکومت اسلامی تا زمان خود میدانست در همهی سطوح خود غرق در فساد و اختلاس و دزدی شد تا جایی که چند تن از کابینه ی او راهی زندان شدند. شعار انرژی هسته ای حق مسلم ماست از برجستهترین شعار ها بود که تحریمهای سنگینی را از طرف جامعهی بین الملل بر ایران تحمیل کرد؛ آثار تخریبی آن تا کنون بر ایران سایه انداخته است. توزیع یارانه که پول امام زمان خوانده میشد به مردم پرداخت میشد و در اوخر دوره که تحریم ها کارساز شدهبودند و درآمدهای نفتی کم شده بود، پرداخت یارانه ریسمانی در گردن دولت باقی مانده بود که به دنبال زمان می گشت تاآن را از گردن خود واکند. در ضمن این یارانه به سبب تورم تأثیر خود را در زندگی مردم از دست داده بود. دولت عدالت محورِ پاکدست، در محور چرخ دندانهی سیاستهای دولت در سایه خُرد شد و ریزههای آن در لابهلای چرخ دندهها کارخانهها و اقتصاد،تا مدتها و تا کنون مانع از چرخیدن آرامِ به دورِ خود، شد. ناچار کلید طلایی را به دست فردی سپردند که شعارش میانهروی و برقراری مناسبات با جهان و رفع تحریمهای هستهای و غیر هستهای بود. این بار نیز الیت جامعه که به تحلیل رفته و کم رمق شده بودند، در دام تبلیغات حساب شدهی نظام افتادند. کسی بر سر کار آمد با پشتوانههای امنیتی و نظامی که در ابتدای حکومت اسلامی به ارتش و شاخصهای فرهنگی واجتماعی آسیب فراوان رساندهبود و با پایهریزی مرزبندیها و عناویین بین مردم تفرقه انداختهبود.
حافطهی کوتاه مدت مردم یاریگر کسی شد که شعارش مصالحه با جهان بودورفع تحریم. اصلاحطلبان که اندک رمقی برای آنان ماندهبود پشت سر او ایستادند تا از این نمد برای خود کلاهی بسازند ولی غافل این که از کسی پیروی میکردند که پشت و رویش مثل خود اصلاح طلبان معلوم نبود.
برنامهی اقدام مشترک ( برجام )، برای مدتی مردم را دلگرم کرد که شاید از دل تاریک کشور، اندک اندک نور خورشید از باختر بر کشور پارس بتابد. برخی از تحریم ها شکسته شد و مردم شادی کردند و دولت این را افنخار خود میدانست و عدهای باعث ننگ ؛ ولی مهرههای دنیای سیاست بر تخته نرد نقش دیگری میزند. افراطگرایی در منطقه باوجود داعش، این بهانه را دراختیار ایران قرارداد تا عمق استراتژیک خود را به عنوان خط مشی سیاست خارجی و امنیتی، به پیش ببرد. حضور نیروهای ایران و نیروهای نیابتی آن در کشورهای منطقه با مخالفت کشورهای منطقه و جهان روبرو شد و جامی که با بالا رفتن برجام فراهمآمده بود، تَرَک برداشت و فرو افتاد و تحریمها یکی بعد از دیگری برگشت. جامعهی ایران بیش از پیش درگیر مسایل ظاهری سیاسی شد. فقر و بیکاری و تورم از آغاز دوره و در تمامی دوران حکومت اسلامی سبقت گرفت . پول ایران در تاریخ خود به کمترین ارزش خود در برابر ارزهای خارجی رسید و این در حالی است که هنوز ” در بَر همان پاشنه ی دولت مستقر ضعیف نگه داشته و مطیع و دولت در سایه ی قدرتمند و با اقتدار می چرخد ودراین شهرآشوب آشفته، گاه تصمیمی کشور را به مرز آشوب می رساند گاه عدهای از عرش به فرش کوبیده میشوند و عدهای از فرش به عرش سر می سایند.
[1] ـ ( روش دلفی فازی fuzzy delpi از تکنیک های کلاسیک جمع آوری و نتیجه گیری نظرات افراد و تصمیم گیرندگان است که برای نخستین بار توسط دالکی و هلمر در سال ۱۹۶۳ ارائه شد و دلفی بعضی از ابهامات آن ها را بر طرف کرد).
[2] ـ (تقی ازاد ارمکی ، مهدی مبارکی ، زهره شهبازی ، بررسی و شناسایی شاخص های کاربردی توسعه ی اجتماعی با استفاده از تکنیک دلفی : ۱۵/ ۵ / ۱۳۹۱ ).
ـ ( به نقل از خبر گزاری دانشجویان ایران ایسنا مورخ جمعه ۸ شهریور ۱۳۹۸). [3]
ـ (عضدانلو،حمید،کالبد شناسی خشونت، به اهتمام مسعود سفیری . نشر نی . چاپ اول : ۱۳۷۹). [4]