سرگذشت دکتر محمد امین ریاحی، وزیر فرهنگ دولت دکتر شاپور بختیار-ایراندخت صدیه
تولد و تحصیلات
دکتر محمد امین ریاحی در ۱6 خرداد ۱۳۰۲ در خوى، در خانواده اى اهل فرهنگ، به دنيا آمد. نياكان او در دوره قاجار و پيش از آن مناصب كشورى و لشكرى داشتند. پدرش، ميرزا بزرگ خان رياحى ، از اعيان خوى بود. محمد امين در پنج سالگى به مكتب رفت و دو سال پس از آن، تحصيلات ابتدايى را در دبستان خسروى خوى آغاز كرد. دوره اول متوسطه را در دبيرستان خسروى خوى گذراند و در ۱۳۱۸ براى تحصيل در دوره دوم متوسطه رهسپار اروميه شد، اما با وقوع جنگ جهانى دوم در ۱۳۲۰ به خوى بازگشت .
يك سال پس از آن ، به جاى دوره دوم متوسطه (دبيرستان) ، در مهر ۱۳۲۱ تحصيلات خود را در دانشسراى مقدماتى تهران آغاز كرد و تا خرداد 1324در آنجا به تحصیل پرداخت و با رتبه شاگرد اولی فارغالتحصیل شد. سپس از مهرماه همان سال در دانشکده ادبیات و در دانشسرای عالی تهران به تحصیل پرداخت و در خردادماه 1327 با کسب رتبه شاگرد اولی فارغ التحصیل شد و دو دانشنامه دریافت کرد: یکی ادبیات فارسی و دیگری علوم تربیتی . در این ایام، علاوه بر فروزانفر، از محضر استادان برجستهای چون ملک الشعرای بهار، ذبیحالله صفا، سعید نفیسی و جلال الدین همایی بهره برد
آغاز فعالیت سیاسی
بخشى از اين دوران مصادف بود با سالهايى كه ارتش اتحاد جماهير شوروى استان آذربايجان را اشغال كرده و فرقه دموكرات آذربايجان به رياست پيشه ورى در آنجا دولت خودمختار تشكيل داده بود. در ۱۳۲۴ براى مقابله با اين اوضاع، رياحى و گروهى از ميهن دوستان در تهران « حزب پیروزی ايران» را تشكيل دادند مرامنامه این حزب هم در 12 مقاله به قلم محمد امین ریاحی در روزنامه اختر شمال تبریز منتشر شد . پس از آن در سال 1325 به همراه شمس الدین جزایری و ارسلان خلعتبری حزب «وحدت ایران » و روزنامه شفق را تشکیل داد .
رياحى ديگر تا پايان عمر عضو هيچ حزب سياسى اى نشد، هر چند در جنبش ملى شدن صنعت نفت و پس از آن ، هوادار دکتر محمد مصدق بود و با بعضى از اعضاى جبهه ملى دوستى داشت. در وقايع آذربايجان، گذشته از اينكه رياحى سردبير روزنامه شفق ، ارگان حزب وحدت ايران بود، با نشر اشعار شورانگيز و مقاله در روزنامه اختر شمال چاپ تبريز، در راه آزادى آذربايجان بسيار كوشيد و در ۱۳۲۵ مجموعه شعرهاى خود را درباره آذربايجان در كتابى كوچك در تهران با عنوان در راه نجات آذربايجان با هزينه شخصى منتشر كرد.
رياحى پر شور از ۱۳۲۶ تا ۱۳۲۷ متصدى كارهاى فرهنگى دانشجويى در دانشكده ادبيات ، رئيس انجمن ادبى دانشجويان بود و هر ماه از استادى دعوت مى كرد تا براى دانشجويان سخنرانى كند ، اين مجالس از نوع جلسات پرورش افكار نبود كه سالها پيش از آن دولت با دستگاهى خاص به منظور تحكيم بنيانهاى رسمى خود برپا مىكرد و سخنرانها طبعا حرفهايى مىزدند كه به هيچ كجا برنخورد. و اگر در روزنامهها يا به صورت جزوه به چاپ مىرساندند باز خواستار و خواننده دلبسته نداشت . آزادى نسبى ناروشنى همه جوانان را بر سر دل و دماغ و پويايى اجتماعى آورده بود. طبعا در هر گوشه و به هر بهانه تجمعى مىكردند و دل به صحبتهايى مىدادند كه در دوره دبيرستان نشانى از آنها نبود .
سعيد نفيسى ، محمد مقدم و سيد حسن تقىزاده از جمله سخنرانان این مجالس بودند . متن سخنرانى جنجالى تقی زاده تحت عنوان حفظ زبان فارسى فصيح در مجله يادگار به همت عباس اقبال آشتیانی به چاپ رسيد .
فعالیت های فرهنگی
رياحى از مهر ۱۳۲۷ به دوره دكترى زبان و ادبيات فارسى دانشكده ادبيات دانشگاه تهران وارد شد و هم زمان از ۱۳۲۷ تا ۱۳۳۲ش در اداى تعهد خدمتِ خود به تدريس ، در دبيرستانهاى قزوين، حكيم نظامىِ قم، و ايرانشهرِ گرگان تدریس کرد و در گرگان ، رياست دانشسراى گرگان را عهده دار شد. . از ۱۳۳۲ش تحصيل در دوره دكترى ادبيات فارسى را ادامه داد و در شهريور ۱۳۳۷ از رساله دكترى خود، كه تصحیح مرصاد العبادِ نجم الدين رازى صوفى قرن هفتم، بود به راهنمايى بديع الزمان فروزانفر دفاع كرد. او از ميان استادان خود به فروزانفر بسيار علاقه مند بود و ده سال در جلسه هاى درس او در دانشكده ادبيات حضور يافت .
در اين سالها، او در دبيرستانهاى تهران، ازجمله دبيرستان هدف، تدريس كرد و مدتى مدير دبيرستان محمد قزوينى تهران بود. همچنين از ۱۳۳۴ تا ۱۳۳۵ هفته نامه كيهان فرهنگى را براى معلمان بنياد نهاد و سردبير آن شد، اما آن مجله به علت هماهنگ نبودن با سياستهاى وزارت فرهنگ تعطيل شد. در همين سالها، رياحى عضو هيئت مديره جامعه ليسانسيه هاى دانشسراى عالى به سرپرستى محمد درخشش بود. رياحى در ۱۳۳۴ش به عضويت كميسيون قوانين در وزارت فرهنگ درآمد و در ترميم حقوق فرهنگیان كوشيد؛ سرانجام به راهنمايى رياحى و پايمردى درخشش طرح ترميم حقوق فرهنگيان در مجلس شوراى ملى تصويب شد.
او از ۱۳۳۵ تا ۱۳۴۰ش به دعوت محمد معين در سازمان لغت نامه دهخدا كار كرد و نيمه اول حرف «س» را تنظيم كرد . او همچنین از خرداد ۱۳۴۰ تا بهمن 1342 همزمان با وزارت دکتر خانلری به سمت مديركل نگارش وزارت فرهنگ منصوب شد و در اين سالها طرح تدوين كتابهاى درسى را براى مدارس پی ريزى كرد . تا پيش از آن، كتابهاى گوناگونى در مدارس كشور تدريس مى شد و كتابهاى درسى يكسان و هماهنگ نبود در ۱۳۴۲ به همت دکتر ریاحی سازمان كتابهاى درسى تأسيس و اساسنامه آن را نوشته شد .
در پايان وزارت خانلرى، از زمستان ۱۳۴۲ تا 1347 دکتر رياحى براى پنج سال رايزن فرهنگى ايران در تركيه شد . دکتر ریاحی در خاطرات و شرحزندگانی اش در قالب مصاحبة تاریخ شفاهی در این باره چنین می گوید : « سال 1342 که حسنعلی منصور داشت مقدمات نخست وزیری اش را آماده می کرد ، به من پیغام داد که خود را آماده کنم تا وزیر فرهنگ بشوم . من چون حاضر نبودم با وی همکاری کنم ، به دکتر خانلری گفتم که می خواهم از ایران بروم.در نتیجه به عنوان رایزن فرهنگی ایران در ترکیه منصوب شدم .»
او در اين مدت ، براى تبادل فرهنگى و تبادل استاد بين ايران و تركيه، شورايى را پايه گذارى كرد كه سالى يك بار در تركيه تشكيل مى شد . همچنين دبستانى را براى دانش آموزان ايرانى در آنكارا برپا كرد و درس تاريخ روابط ايران و عثمانى را طراحى و پايه گذارى كرد و خود پنج سال آن را در دانشكده ادبيات دانشگاه آنكارا بى هيچ حق التدريسى درس داد. در اين مدت، شمارى از نسخه هاى خطى را هم از كتابخانه هاى تركيه به صورت ميكروفيلم درآورد و به كتابخانه مركزى دانشگاه تهران فرستاد؛ كارى كه پيش از او مجتبى مينوى به طور گسترده انجام داده بود .
پس از بازگشت دکتر ریاحی به ایران به سمت قائم مقام وزارت فرهنگ و هنر منصوب شد اما گزارش ساواک به دوران بیکاری سه ساله او منجر شد دورانی که به تحقیق و تالیف گذشت . از ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۴ دکتر رياحى دبيركل هيئت امناى كتابخانه هاى عمومى كشور شد او در اين سِمت باعث تأسيس حدود سيصد كتابخانه عمومى وسيع و مجهز در شهرهاى گوناگون ايران شد و طرح تشويق مؤلفان و ناشران را تهيه كرد و به اجرا گذاشت و بر اساس آن، وزارت فرهنگ و هنر تعدادى از كتابهاى جديد ناشران را خريدارى كرد .
در مهر ۱۳۵۴رياحى، با حكم معاونت، به فرهنگستان ادب و هنر به رياست خانلرى انتقال يافت و طرح تأليف فهرست جامع نسخه هاى خطى را ارائه كرد كه عملى نگرديد همین موضوع موجب شد تا او در بهمن ۱۳۵۵ از فرهنگستان استعفا دهد و تا ۱۳۵۷رئيس بنياد شاهنامه فردوسى و سرپرست دانشكده هنرهاى دراماتيك (دانشگاه هنر) شود .
دکتر ریاحی در بنياد شاهنامه فردوسى سرپرستى مجله سيمرغ را، كه مختص فردوسی و شاهنامه بود، برعهده گرفت و بانى برگزارى دو مجمع شاهنامه شناسى، يكى در ۱۳۵۶ در بندرعباس و ديگرى در 1357 در خرم آباد که دومی به دلیل انقلاب هرگز انجام نشد . بنياد شاهنامه مجموعه سخنرانيهاى بندرعباس را با عنوان شاهنامه شناسى ۱، در تهران در ۱۳۵۷ش منتشر كرد . در سال 1356 دکتر رياحى با ناشرى در پاريس صحبت كرد و باعث شد تا شاهنامه تصحيح ژول مول ، در قطعى كوچك تر از قطع اصلى، به تعداد محدود ۶۲۵ دوره به يارى بنياد شاهنامه فردوسى تجديد چاپ شود. او همچنين پيشنهاد كرد تا يونسكو مراسمى را به مناسبت هزاره آغاز سروده شدن شاهنامه برگزار کند که اين طرح بعدها در ۱۳۶۹ عملى شد .
شرکت در دولت دکتر شاپوربختیار و همکاری با او
دکتر محمد امین ریاحی در دی ماه 1357 از سوی نخست وزیر وقت دکتر شاپور بختیار به همکاری در کابینه و وزارت آموزش و پرورش دعوت شد ، که شرح آن دعوت و پذیرش را دکتر ریاحی در مصاحبه با تاریخ شفاهی کتابخانه ملی ایران در مهر 1376 چنین بازگو کردند :
« وقتی که دکتر شاپور بختیار پیام رادیوئی فرستاد و گفت که سوگند می خورم ساواک را منحل می کنم، دزدها را به محاکمه می کشم، همه خواست ههای ملت را عملی می کنم ، من خیلی خوشم آمد. با اینکه هیچ گونه آشنایی با او نداشتم و قبلا همدیگر را نمی شناختیم، ولی دیدم حر فهایی که می زند، خواست من هم هست .
به هرحال یک روز تلفنی شد که با دکتر بختیار صحبت کنید. من دو سه تا دکتر بختیار دیگر می شناختم، مثل مظفر بختیار و علی اصغر بختیار. بعد گفتم: «کدام دکتر بختیار »؟ طرف گفت «آقای نخست وزیر بختیار می خواهند با شما صحبت کنند ». بختیار گوشی را گرفت و گفت : «می خواهم با ما همکاری کنید ». گفتم: «من دیگر پیر و مریض شده ام ». گفت: « نه، چاره ای نیست و باید قبول کنید ». خلاصه من قبول کردم و وزیر آموزش و پرورش شدم .
جلوگیری از ریخته شدن خون معلمان
بنابراین چون من هم مثل همه مردم از آن دستگاه ناراضی بودم، وقتی بختیار نطق کرد، به او تمایل پیدا کردم. دکتر بختیار با دکتر علی اکبر سیاسی و دکتر غلامحسین صدیقی مشورت کرده بود و به او گفته بودند که مناسب ترین فرد، فلانی است. بالاخره به کابینه رفتم و از آن دوره هم سربلند بیرون آمدم، چون سعی کردم جلوی خونریزی را بگیرم. چند بار که فرهنگیان می خواستند تظاهرات کنند و خانه معلم را افتتاح نمایند و حکومت نظامی می خواست جلوی آ نها را بگیرد، من آ نها را وادار کردم که از چند یک کیلومتری خانه معلم فاصله بگیرند که خونریزی نشود . »
پس از 22 بهمن و سقوط دولت دکتر بختیار ، دکتر ریاحی خانه نشین و به درخواست خود بازنشسته شد . در شهریور 1358، پس از آنكه در روزنامه هاى كشور آگهى احضاريه همه وزرا و مسئولان دولتى عالى رتبه و در رژيم سابق به چاپ رسيد، دکتر رياحى خود را به دادستانى انقلاب معرفى كرد و در اوین در حبس و مورد بازجویی قرار گرفت در این مدت در بازجویی ها سه اتهام متوجه ایشان بود : « نخست قبول وزارت بختیار و اینکه چرا استعفا نکردند، دوم تاسیس بنیاد شاهنامه با هدف جایگزینی شاهنامه به جای قرآن ، سوم گرفتن جایزه سلطنتی بهترین کتاب سال . » سرانجام ایشان پس از شش ماه در دادگاه تبرئه و از حبس آزاد شدند .
دکتر ریاحی این دوران را چنین شرح می دهند : « شهریور 1358 ش. دادستان انقلاب اعلامیه ای داد که وزرای سابق باید برای تعیین تکلیف، خودشان را معرفی کنند. من به زندان اوین رفتم و گفتم که من آمده ام خودم را معرفی کنم. آن زمان تمام وزرا فرار کرده بودند و تنها کسی که رفت خودش را معرفی کرد، من بودم؛ البته قبل از آن، به دادستان که آذری قمی بود، تلفن کردم که گفت : من شما را می شناسم و در مورد شما هیچ مطلبی نیست، ولی یک نوک پا به اینجا بیائید تا دیگر مزاحم تان نشوم. به زندان اوین رفتم و تصادفاً وی آن روز نبود. گفتند حالا که آمدی، دیگر نمی توانی بیرون بروی، فردا ایشان می آیند، یادداشتم می دهند و بیرون می روی. این شد که شش ماه در اوین ماندم .
خوب بعد از مدتی، مرا برای بازجویی احضار کردند که سه اتهام داشتم: یک اتهامم قبول وزارت بختیار بود و اینکه چرا استعفا نکردم، منتها رهبر انقلاب اعلام عفو عمومی کرده بود که کسانی که آدم نکشتند، دستور کشتار ندادند، شکنجه نکردند، دستور شکنجه ندادند و غارت بیت المال در سطح وسیع انجام ندادند؛ مشمول عفو هستند. من هیچکدام از این کارها را نکرده بودم، بنابراین مشمول عفو بودم .
علاوه بر این دو اتهام جنبی هم مطرح کردند. یکی اینکه گفتند: « شما طرح تأسیس بنیاد شاهنامه فردوسی را به وزارت فرهنگ دادید و این بنیاد را تأسیس کردید، برای اینکه شاهنامه را به جای قرآن بگذارید ». گفتم: «بله ، من طرح تأسیس بنیاد شاهنامه فردوسی را تهیه کردم و این را از افتخارات خودم می دانم، اما اینکه ما شاهنامه را جای قرآن، کتاب آسمانی خودم بگذاریم، درست نیست. شما این تهمت را از کجا پیدا کرده اید »؟ اول انقلاب خیلی با شاهنامه مخالفت می کردند جو هیجانی بر کشور حاکم بود و چون اسم آن شاهنامه و ستایش شاهان بود، اصلا نمی شد آن را بر زبان آورد. البته سال 1369 هزاره شاهنامه برپا شد و آقای رفسنجانی از فردوسی و شاهنامه تجلیل کردند و دیگر شاهنامه تبرئه شد و آن را چاپ کردند .
اتهام جایزه سلطنتی
اتهام دیگر من این بود که می گفتند شما جایزه سلطنتی گرفته اید. من در پاسخ به این اتهام گفتم: «جایزه سلطنتی، جایزه بهترین کتاب سال بود. خودم هم داوطلب نشده بودم، بلکه کمیسیون ها بررسی کرده و آن را به عنوان بهترین کتاب سال شناخته بودند و به من نامه نوشتند که باید فلان روز بیا یید و جایزه بگیرید. من با آن ناخشنودی که از رژیم داشتم، حاضر نبودم که بروم جایزه ام را بگیرم، ولی سه دلیل باعث شد که بروم. اول اینکه یک کارمند درستکار دولت بودم و سی سال کار کرده بودم، ولی پس اندازی نداشتم و دیدم شب عید بروم ده هزار تومان جایزه بگیرم و زن و بچه ام نو بشوند، خدا هم خوشش می آید. دومین دلیل این بود که کتاب مِرصادالعِباد إلی المَبدا إلی المَعاد، یک کتاب اسلامی و سراسر پر از حدیث و آیه است. آن موقع هم این کتاب را ۸۶ تومان قیمت گذاشته بودند که خیلی سنگین بود و کسی نمی توانست بخرد. پس فکر کردم که اگر این جایزه را بگیرم و در رادیو، تلویزیون و روزنامه ها گفته شود که این بهترین کتاب است،
عده ای می روند می خرند و از تعلیمات اسلامی آن برخوردار می شوند. سومین دلیل که هر گونه تردید مرا برطرف کرد، این بود که دیدم قبل از من عده ای از آیات عظام و حجج اسلام، این جایزه را گرفته اند؛ یعنی ناصر مکارم شیرازی، مرتضی مطهری، صدرالدین بلاغی و علامه طباطبایی گرفته بودند. پس دیدم معذوریت شرعی ندارد و آن را گرفتم . » (مصاحبه با تاریخ شفاهی مرکز اسناد کتابخانه ملی )
مصادره اموال و قطع حقوق بازنشستگی
پس از بازجویی ها دادستان وقت علی قدوسی حکم تبرئه و دستور آزادی دکتر ریاحی را صادر می کند اما آن زمان زندان اوین در کنترل مجاهدین خلق، چریکها و توده ای ها بود و این عامل باعث شد تا حبس شش ماهه ایشان شد . بعد از آزادی دکتر ریاحی و ترور قدوسی دوباره کار به دست همان نیروها (مجاهدین خلق، چریکها و توده ای ها) افتاد و دکتر ریاحی بار دیگر محکامه شد این بار حکم مصادره اموال ، انفصال ابد و قطع حقوق بازنشستگی برای ایشان صادر شد .
دکتر ریاحی وقایع تلخ آن روزها و وضعیت زندگی خود بعد از آن احکام را در مصاحبه با تاریخ شفاهی مرکز اسناد کتابخانه ملی چنین شرح می دهد :
« زمانی که مرا به بازجویی فرستادند، نزد آیت الله علی قدوسی رفتم. ایشان دستور دادند که مرا آزاد کنند و تبرئه شوم، ولی آن زمان زندان اوین در کنترل مجاهدین خلق، چریکها و توده ایها بود که با قدوسی هم مبارزه می کردند. این بود که من شش ماه در زندان اوین ماندم، تا وقتی که آنها را بیرون کردند و کار دست قدوسی افتاد. بعد بنده آزاد شدم و خیالم راحت شد. چند ماه بعد از این واقعه که قدوسی را ترور کردند، دوباره کار به دست آنها افتاد و مرا برای محاکمه احضار کردند و رأی دادند که بخشی از اموالم مصادره شود و چون اموالی غیر از این خانه نداشتم و یک خانه هم معمولا استثنا می شود، آن را نگرفتند، البته سیصد
متر زمین در قلهک داشتم که آن را گرفتند .
همچنین در رأی نوشته بودند که پرداخت حقوق بازنشستگی او بلامانع است، چون آمدند از همسایه ها پرسیدند که وضع مادی دکتر ریاحی چطور است و چگونه زندگی می کند و آنها هم گفته بودند که کتاب هایش را می فروشد. البته با اینکه نوشتند پرداخت حقوق بازنشستگی ام بلامانع است، اما به من ندادند برای اینکه کمیته پاکسازی رأی داده بود که این شخص باید منفصل ابد شود. خلاصه در این سالهای پیری و بیماری و بعد از سی سال خدمت مستمر و تألیف بیست، سی جلد کتاب که همه آن ها درباره فرهنگ اسلامی است، حقوق بازنشستگی نمی گیرم و زندگی ام از حق التألیفی می گذرد که ناشران می دهند . »
ادامه ی تالیف و پژوهش فرهنگی
دکتر ریاحی تمام این سالها با مناعت و بزرگواری و با وجود تمام محرومیت ها دست به تالیفاتی زد که ثمره سالهای پر بار خدمات فرهنگی او بود آثار ارزشمندی که از ایشان در این سالها تالیف کردند هرکدام در شناسایی تاریخ ، ادبیات و فرهنگ ملی ایران بهترین منابع هستند . کسایى مروزى زندگى اندیشه و شعر او ، گلگشت در شعر و اندیشه حافظ ، سفارتنامههاى ایران تاریخ روابط پانصد ساله ایران و عثمانى ، زبان و ادب فارسى در قلمرو عثمانى ، تاریخ خوى سرگذشت سههزار ساله منطقه شمال غرب ایران ، سرچشمههاى فردوسىشناسى مجموعه نوشتههاى کهن درباره فردوسى و شاهنامه و نقد آنها ، چهل گفتار در ادب و تاریخ و فرهنگ ایران (مجموعه مقالات) ، فردوسى، زندگى، اندیشه و شعر او ، پایدارى حماسى (گزیده مقالات) ، بگشاى راز عشق، گزیده کشفالاسرار میبدى و تصحیح عالمآراى نادرى، تألیف محمد کاظم مروى ، رساله الطیور، تألیف نجمالدین رازى ، آثار برجای مانده از دکتر ریاحی در این سالهای بازنشستگی می باشند .
سید محمود دعایی سرپرست موسسه اطلاعات پس از آگاهی از وضعیت زندگی دکتر ریاحی با تلاش فراوان موفق شد تا حکمی بگیرد که بر اساس آن ایشان حقوق بازنشستگی گذشتهاش را داشته باشد و از تاریخی که تعیین شده بود، بتواند حقوق بازنشستگیاش را بگیرد . آقای محمود دعایی شرح این وقایع را در مصاحبه با روزنامه شرق در 4 آبان 1400 چنین شرح داده است :
« مرحوم محمدامین ریاحی از شخصیتهای مطرح آذری بود که دلبسته به تمامیت ارضی ایران بود؛ یعنی ایراندوست بود. از کسانی بود که در ماجرای فرقه دموکرات که آذربایجان را گرفته و تجزیه کردند، ایشان بهدلیل مخالفت بهعنوان خائن محکوم به اعدام شد. یکی از مسئولیتهای ایشان سرپرستی کتابخانههای عمومی کشور بود. مؤلف، پژوهشگر، نویسنده و مصحح بسیاری از تحقیقات و کتاب درسی دانشگاهها بود؛ از جمله کتاب مرصادالعباد اثر عبدالله بن محمد نجم رازی که با ترجمه، تصحیح و مقدمه مرحوم محمدامین ریاحی هنوز هم چاپ میشود و جالب است بدانید که هرسال کتابهای او برنده کتاب سال شده است. چنین شخصیتی در این موقعیت «یا از سادهلوحی یا فداکاریاش بود که من فداکاری میدانم» پذیرفت عضو کابینه شاپور بختیار شود و وزیر آموزشوپرورش شد. تنها وزارتخانهای که در اعتصابات آن زمان اجازه دادند که وزیرشان بیاید وزیر آموزشوپرورش بود که بهدلیل شخصیت فرهیخته، دانشمند، ایراندوست و فهیم ایشان بود. بعد از انقلاب همه اعضای کابینه بهجز ایشان فرار کردند اما او ماند در دادستانی توضیحات لازم را داد. زمانی که از ایشان بازجویی کردند، قاضیاش رسما حکم داد ایشان تبرئه است و میتواند حتی حقوق بازنشستگی دوران گذشتهاش را دریافت کند .
کوشش محمود دعایی برای بازپرداخت حقوق بازنشستگی ریاحی
اما از طرف دیگر شورای انقلاب قانونی تصویب کرده بود که تمام کسانی که در نظام گذشته مسئولیت داشتند، حق ندارند از مزایا برخوردار باشند، با وجود اینکه قاضی دستور به پرداخت حقوق بازنشستگی داده بود، این کار انجام نشد. با مناعت و بزرگواریای که داشت، سعی کرد با حقالتألیفاتش بسازد. وزارت علوم هم کتابهای ایشان را چاپ میکرد اما چند سال گذشته حقالتألیف نمیدادند. متوجه شدم انسان فرهیختهای با آن سوابق درخشان و با پروندهای که درنهایت تبرئه شده، با این محرومیت و مظلومیت زندگی میکند.حتی ایشان مجبور به فروش عزیزترین سرمایهاش یعنی کتابخانهاش شد. با توجه به تصدیهای گذشته و اشرافی که بر مسائل ادبی کشور داشت و خودش بهعنوان نویسندهای مطرح کتابهای زیادی داشت، کتابخانهاش خیلی غنی و باارزش بود. برای خریدش شرط گذاشت که از این کتابخانه در ایران استفاده شود. بعد شنیدم که حتی مجبور به فروش فرش و قالیاش شده است. متأسفانه کسی که از ایشان کتابخانهاش را خریداری کرد، مجموعه را به قطر برد. وقتی در این ماجرا قرار گرفتم، احساس تکلیف کردم که حق یک انسان شایسته و از مفاخر کشور را ادا کنیم. سه سال دوندگی کردم تا موفق شدم حکمی بگیرم که ایشان حقوق بازنشستگی گذشتهاش را داشته باشد و از تاریخی که تعیین شده بود، بتواند حقوق بازنشستگیاش را بگیرد. روزی که به سازمان بازنشستگی رفتم که حقوق بازنشستگیاش را بگیرم، با خست 30 میلیون تومان در نظر گرفتند، درحالیکه حقش 80 میلیون بود .
برای اولینبار این موضوع را افشا میکنم. دیدم آنها که خسیس هستند و نمیخواهند به یک فرد طاغوتی پول بدهند، من در روزنامه بهعنوان حقالتألیف و حقالتحریر و آنچه حق او بود که گاهی مطالبی از ایشان چاپ کردیم، 50 میلیون تومان در وجه ایشان چک کشیدم. بنا بود حسابی در بانک صادرات باز کند و آنجا امضا دهد. روزی که قرار بود به بانک برود، چون با ویلچر حرکت میکرد، یک روز شادمانه ولی رنجآور بود که بهسختی رفت و پول را گرفت؛ بههرحال زندگیاش سامان گرفت .
در یک جلسه تصمیم داشتند از آقای ریاحی تجلیل کرده و لوحی بدهند که البته ایشان نمیتوانست بیاید و برایشان لوح را فرستادند. در آن مراسم در دفاع از دکتر امین ریاحی گفتم با توجه به شخصیتی که امین ریاحی داشت و علاقهای که به ایران داشت، او در مقطعی به تصور اینکه اگر از شخصیت و حیثیتش مایه بگذارد، برای کابینهای که تصور میکرد میتواند در کشور آرامش ایجاد کند، ازخودگذشتگی کرد. بختیار زمانی که وزرایش را انتخاب میکرد، سعی کرد از خوشنامترین، سالمترین و مقبولترین عناصری که سراغ داشت، دعوت کند و به همین خاطر از آقای ریاحی دعوت کرد. جالب است که سیروس آموزگار، وزیر اطلاعات کابینه هم بود. از پاریس نامهای برای من نوشت که بختیار مرد ولی دفاع و درک درست تو از آنچه آن زمان اتفاق افتاد، برای ما مایه دلگرمی و مباهات است. چون گزارش آن جلسه را ژاله به برادرش داده بود که در آن جلسه بود . »
زندگی سراسر پرافتخار مردی ادیب، تاریخنگار، سیاستمدار وخدمتگزار به فرهنگ ایران چون محمد امین ریاحی در این مختصر نمی گنجد ولی خواستم به سهم خود ادای دینی کرده باشم . زنده یاد ریاحی گلایه ای از آن گروه های سیاسی کرده است که به عوض حمایت از او رفتاری مشابه رفتار قاضیان بیدادگاه های جمهوری اسلامی داشتند و این واقعا موجب تاسف است.
سرنوشت او این بود که وی در ۱۳۳۴ با داشتن عضویت کمیسیون قوانین در وزارت فرهنگ برای همسانسازی پایه حقوق معلمان با سایر کارمندان دولت کوشید وطرح ترمیم حقوق فرهنگیان در مجلس شورای ملی را به تصویب رساند در کهولت سن ملایان حقوق بازنشستگی او را قطع کنند واموالش را مصادره کنند. این بلا نه تنها بر سر او که برای بسیاری از فرهیختگان چون ناتل خانلری و دیگر استادان ادب و فرهنگ نازل شد و این قساوت و بخل و حسد ملایان حاکم در تاریخ ثبت خواهد شد.
ایراندخت صدیه
دوشنبه – ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
2024-05-20
نگاهی به آثار دکتر محمد امین ریاحی :
تالیفات :
1 – داستانى به نام کتاب درسى، تاریخچه کتابهاى درسى در ایران و گزارش اصلاح آن، از انتشارات وزارت فرهنگ (سابق) اردیبهشت ۱۳۴۲
2 – نفوذ زبان و ادبیات فارسى در قلمرو عثمانى، امیرکبیر ۱۳۵۰
3 – کسایى مروزى، زندگى، اندیشه و شعر او، چاپ اول ۱۳۶۷، چاپ دوازدهم علمى ۱۳۸۶
4 – گلگشت در شعر و اندیشه حافظ، علمى ۱۳۶۷، چاپ دوم ۱۳۷۳
5 – سفارتنامه هاى ایران، تاریخ روابط پانصد ساله ایران و عثمانى، توس ۱۳۶۸
6 – زبان و ادب فارسى در قلمرو عثمانى، پاژنگ ۱۳۶۹
7 – تاریخ خوى، سرگذشت سههزار ساله منطقه شمال غرب ایران، توس ۱۳۷۲، چاپ دوم طرح نو ۱۳۷۹ (برگزیده شده به عنوان کتاب سال ۱۳۷۲)
8 – سرچشمه هاى فردوسى شناسى، مجموعه نوشته هاى کهن درباره فردوسى و شاهنامه و نقد آنها، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى ، 1372
9 – فردوسى، زندگى، اندیشه و شعر او، طرح نو 1375
10 – چهل گفتار در ادب و تاریخ و فرهنگ ایران (مجموعه مقالات)، سخن 1379
11- پایدارى حماسى (گزیده مقالات)، مروارید 1379
تصحیح و تحقیق :
12 – دیوان رشید یاسمى، ابن سینا ، 1342
13 – جهان نامه، متن کهن جغرافیایى، تألیف محمد بن نجیب بکران طوسى، ابن سینا ، 1342
14 – مفتاح المعاملات، متن ریاضى از قرن پنجم، تألیف محمد بن ایوب طبرى، بنیاد فرهنگ ایران ، 1349
15 – مرصاد العباد، تألیف نجمالدین رازى، بنگاه ترجمه و نشر کتاب 1352، چاپ سیزدهم انتشارات علمى و فرهنگى ، 1387
16 – رتبه الحیات، تألیف خواجه یوسف همدانى، توس 1362
17 – رساله الطیور، تألیف نجمالدین رازى، توس 1362
18 – عالم آراى نادرى، تألیف محمد کاظم مروى، چاپ اول ۱۳۶۲، چاپ سوم علمى ۱۳۷۷
19 – نزهه المجالس، مجموعه چهارهزار رباعى از سیصد شاعر مغول، تألیف جمال خلیل شروانى، زوار ۱۳۶۶، چاپ دوم علمى ۱۳۷۵
20 – معرفه الاسطرلاب معروف به شش فصل، به ضمیمه عمل والالقاب، کهنترین متن فارسى در فن نجوم، تألیف محمد بن ایوب طبرى انتشارات علمى و فرهنگى ۱۳۷۱
21 – بگشاى راز عشق، گزیده کشفالاسرار میبدى، سخن ۱۳۷۳، چاپ دوم ۱۳۷۵
استاد دکتر محمد امین ریاحى از اوایل اردیبهشت ماه دچار نوعى تب شدید شد که بلافاصله در بیمارستان بسترى و زیر نظر پزشکان معالج خود قرار گرفت. اما مداوا نتیجهبخش نبود. علىرغم آنکه در بعضى ساعات روزهایى که در بیمارستان بسترى بود علائم بهبودى مشاهده مىشد، اما سرانجام در ساعت ۱۰ صبح جمعه 25 اردیبهشت ماه در بخش مراقبت های ویژه بیمارستان ایرانمهر دیده بر هم نهاد و خاموش شد .
منابع :
1 – خاطرات و شرح زندگانی محمدامین ریاحی در قالب مصاحبه تاریخ شفاهی سازمان اسناد و کتابخانه ملی ، با عنوان «دو رکن بقای کشور ما زبان فارسی و تاریخ ایران است » . لینک دسترسی :
https://joralh.nlai.ir/article_2560.html
2- گفتگو با استاد دکتر محمد امین ریاحی ، کتاب ماه ادبیات سال دوم آذر 1387 شماره 20 .
3 – محمد امین ریاحی ، دانشنامه جهان اسلام ، مهران افشاری .
https://rch.ac.ir/article/Details?id=14391
4 – دکتر محمد امین ریاحی ، صفحه ویکی پدیا
5 – زندگی نامه محمد امین ریاحی ، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی .
6 – تازه های و پاره های ایرانشناسی (63) ، ایرج افشار ، نشریه بخارا ، شماره 71 .
https://bukharamag.com/1389.01.945.html
7 – از اینجا و آنجا ، علی دهباشی ، به مناسبت درگذشت دکتر محمد امین ریاحی ، نشریه بخار ، شماره 71 .
https://bukharamag.com/1389.01.1093.html
8 – روایت دعایی از چهره های سیاسی ، مصاحبه سید محمود دعایی با روزنامه شرق ، 4 آبان 1400